مرورى بر زندگی و کار هنری «حمید مصدق»
حمید مصدق یکی از شاعران مطرح زمانه، سال ۱۳۷۷ در روز هفتم آذر ماه براثر سکتهی قلبی در یکی از بیمارستانهای تهران درگذشت. شاعری که از پیروان راستین نیمایوشیج بود، ولی به افکار و سبک و روش سعدی نیز، عشق میورزید.
اشعار حمید مصدق جملگی ساده و روان است و از پیچیدگیهای ادبی عاری.
«از اولین کارهایم که منتشر کردم روشی نیمایی بود، یعنی من خودم پای بند عروض نیمایی هستم. اما در شعر کلاسیک من خیلی خیلی، با اینکه حافظ را ارج میگذارم و حتا دیوان حافظ را تصحیح کردم و بی شک بزرگترین شاعر تمام اعصار میدانم، اما شیوه ی سعی را میپسندم.
اشعار حمید مصدق جملگی ساده و روان است و از پیچیدگیهای ادبی عاری. تاثیر مسایل سیاسی و اجتماعی را در قالب غزل بیشتر میپسندید. پیش و پس از انقلاب چند شعر حمید مصدق در طیف وسیعی از دانشجویان و روشنفکران سیاسی بر سر زبانها افتاد و شبهاى شعرخوانى متعددى در خارج كشور از جمله در آلمان برگزار كرد.
حمید مصدق پس از ۵۹ سال زندگی در سال ۱۳۷۷ در چنین روزی براثر سکتهی قلبی در یکی از بیمارستانهای تهران درگذشت. وی در طول حیات خود از قبل کار شاعری امرارمعاش نکرد، بلکه دفتر وکالتی داشت و از آنجا مخارج زندگی را تامین میکرد. حمید مصدق وکالت اکثر هنرمندان و نویسندگان را مجانا برعهده داشت.
اگرچه خورشید ظاهری زندگی حمید مصدق ۱۸ سال است به افول و خاموشی گراییده، روشنی تابناک کارهایش اما همچنان پرتو افکن و چراغ راه عاشقان شعر و ادب است. یادش سرسبز و میراث معنویاش جاودانه باد!
بشكن طلسم حادثه را
بشكن
مهر سكوت از لب خود بردار
منشين به چاهسار فراموشی
بسپار گام خويش به ره
بسپار
تكرار كن حماسه خود تكرار
چندان سرود سوگ
چه میخوانی؟
نتوان نشست در دل غم نتوان
از ديده سيل اشك چه میرانی؟
سهرابمرده راست غمی سنگين
اما
غمی كه افكند از پا نيست
برخيز
رخش سركش خود زين كن
اميد نوشداروی تو از كيست؟
سهرابمردهای و غمت سنگين
بگذر ز نوشداروی نامردان
چشم وفا و مهر نبايد داشت
ای گرد دردمند ز بی دردان
افراسياب خون سياوش ريخت
بيژن به دست خصم به چاه افتاد
كو گردی تو ای همه تن خاموش
كو مردی تو ای همه جان ناشاد
اسفنديار را چه كنی تمكين؟
اين پرغرور مانده به بند من
تير گزين خود به كمان بگذار
پيكان به چشم خيره سرش بشكن
چاه شغاد مايه مرگ توست
از دست خويش بر تو گزند آيد
خويشی كه هست مايه مرگ خويش
بايد شكست جان و تنش بايد
گيرم كه آب رفته به جوی آيد
با آبروی رفته چه بايد كرد؟
سيماب صبحگاهی از سربلندترين كوهها فرو میريخت
برخيز و خواب را
برخيز و باز روشنی آفتاب را
«درآمد» منظومهی «در رهگذر باد» از زندهياد حميد مصدق
نظر کاربران
مرسی
بنده افتخار دارم شاگرد برادرزاده ایشون در دبیرستان البرز اصفهان باشم.علم ایشون هم در حوزه ادبیات بسیار بالاست
پست خوبی بود.
وای، باران
باران
شیشه پنجره را باران شست .
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟