امید نعمتی؛ خواننده گروه «پالت»: معتاد شلوغی های تهرانم
آنقدر پایتخت را می شناسد که می توان گفت همانقدر که خواننده ای خوب است، تهران شناس خوبی هم هست. امید نعمتی خواننده گروه پالت جوانی بی ریاست.
گروه «پالت» در آخرین آلبومی که منتشر کرده، از تهران خوانده است؛ شهری که در ذهن بیشتر مردم شلوغ، پردود و دوست نداشتنیاست اما شما و دیگر اعضای پالت در «شهر من بخند» تصویری دوست داشتنی از تهران ارائه داده و به خنده دعوتش کرده اید. شما واقعا تهران را دوست دارید؟
چرا دوست نداشته باشم؟ مگر چند شهر مثل تهران در دنیا وجود دارد؟ من هم تهران را دوست دارم اما تصویر شهر در ذهن بیشتر شهروندانش خوب نیست. از کنار هر چیز اگر با عجله بگذریم و در آن متفاوت نگاه نکنیم، یک تصویر کلی در ذهنمان شکل می گیرد که اجازه نمی دهد درگیر جزییات شویم. اگر زمان هایی که سرمان شلوغ نیست و عجله نداریم، در نقاط مختلف تهران راه برویم، می بینیم چقدر می توان بهانه پیدا کرد برای دوست داشتن تهران. این شهر از نظر من، مجموعه ای گسترده از پارامترهای متناقض است؛ تناقض هایی که کنار هم قرار گرفته و شهر را جذاب کرده اند.
این سفرها چه چیزی را در نگاهتان نسبت به تهران تغییر داد؟
ما سفرهای زیادی رفتیم و توجه مان در این سفرها به ویژگی های شهرها بود. هر شهری در دنیا از آمستردام تا پاریس و... ویژگی خودشان را دارند. مردم هر یک از شهرها غذاهای خاص خودشان را می خورند و آداب و رسوم شان از جنس خودشان است. بعد از توجه به این مسائل، به خودمان برگشتیم و اینکه کجا زندگی می کنیم. بنابراین تصمیم گرفتیم این بار سراغ شهر خودمان برویم که پر از قصه است. به همین دلیل داستان شهر خودمان را در این آلبوم روایت کردیم.
فکر می کنید تا امروز با کنسرت هایی که در ایران و خارج داشتید، چه اندازه تهران را به مردم معرفی کرده اید؟
ترانه ها و صداهایی که در آلبوم ما شنیده می شود همه برگرفته از تهران و جایی است که در آن زندگی می کنیم. ضمن اینکه ما ویدئوهایی از مترو و خیابان های مختلف تهران آماده کرده ایم و مردمی که به کنسرت می آیند، می توانند بیننده این تصاویر در پس زمینه باشند. این تصاویر در کنسرت های ایران و خارج پخش می شود و به ویژه خارجی ها از دیدن آنها به هیجان می آیند.
زمانی که من دانشجو بودم، خانه ما حوالی تهرانپارس بود. به همین دلیل همیشه از انقلاب و آزادی می گذشتم و همیشه هم با اتوبوس های تندرو در رفت و آمد بودم. گپ زدن با آدم هایی که کنارم می نشستند برایم الهام بخش بود. راستش شعرهایی که می گویم و موسیقی هایی که می سازم همه برگرفته از تهران است، حتی از رستوران های تهران هم الگو می گیرم. به عنوان مثال، وقتی روز جمعه از جمعه بازار شروع می کنم و تا پیتزا داود می روم، کنارش نگارخانه گردی هم می کنم. وقتی شب به همه جاهایی که رفتم فکر می کنم، به نظرم می رسد چند سفر رفته ام.
به پایین شه هم سر می زنید؟
اتفاقا من معتاد این کارم. امکان ندارد به مولوی و بازارچه شاپور سر نزنم. حتی یک روز با سازها به بازار شاپور رفتیم و آنجا اجرا کردیم. خیلی از دوستانم همه آنجا زندگی می کنند و من از معاشرت با آنها لذت می برم.
پس با این تعریف، شلوغی های تهران را هم دوست دارید؟
بله، اگر خنده تان نگیرد حتما می گویم معتاد شلوغی های تهران هم هستم. ما چندی پیش برای اجرای کنسرت به جزیره ای در فرانسه رفتیم. سکوت و فضای جزیره روزهای اول و دوم برایم جذاب بود اما از روز سوم دلم برای شلوغی های تهران تنگ شد و دوست داشتم روزها زودتر بگذرد و به تهران بازگردم.
خودتان چقدر کوچه پس کوچه های تهران را می شناسید؟
خیلی . به نظرم حتی آدم هایی که می خواهند تهران را بگردند، اگر با من همراه و همسفر شوند، حتما آنها را با جاهایی آشنا می کنم که برایشان جالب توجه خواهدبود. راستش از دوران دانشجویی علاقه مند بودم به جاهای مختلف تهران سر بزنم و با کوچه پس کوچه های هر منطقه بیشتر آشنا شوم. به همین دلیل خیلی از جاهای تهران را بلدم.
اگر یک گردشگر به شما مراجعه کند، اولین جایی که او را می برید، کجاست؟
پرسش جالبی است؛ او را به حدفاصل ولی عصر تا میدان انقلاب می برم و به طور حتم هم این مسیر را پیاده خواهیم رفت.
چرا این خیابان ها؟
چون زندگی مردم تهران دراین خیابان ها جریان دارد و یک گردشگر می تواند با دانشجو، کتابفروش، دستفروش، فروشنده و... آشنا شود. دوست دارم خودم هم هر چند وقت یکبار این کار را انجام بدهم.
آیا قرار است باز هم آلبومی با موضوع تهران منتشر کنید؟
هنوز تصمیم نگرفته ایم اما رد پای شهر تهران در همه ترانه های ما دیده و شنیده می شود. امیدوارم تهران هر روز زیباتر، جذاب تر و هیجان انگیزتر شود. به نظرم یکی از کمبودهایی که در تهران دیده می شود، کم بودن پیاده رو است. در حالی که در اکثر دنیا مردم پیاده روهایی برای رفت و آمد دارند اما در تهران به این مورد خیلی توجه نشده است. چند پیش دیدم دارند خیابان سی تیر را سنگفرش می کنند. با دیدن این منظره خیلی خوشحال شدم. دلم می خواهد مردم سراسر دنیا به ایران و به تهران مراجعه کنند. خودم حاضرم تک تک آنها را به جاهای مختلف تهران ببرم.
اجازه بدهید کمی هم درباره گروه پالت صحبت کنیم. گروهی که عمرش چندان طولانی نیست اما در همان قدم های اول توانست نظر مردم را به خود جلب کند. فکر می کردید از همان ابتدای کار مخاطب داشته باشید؟
راستش فکر نمی کردیم با این استقبال رو به رو شویم. وقتی کارمان را شروع کردیم، فکر می کردیم موسیقی خاصی تولید می کنیم که هوادارانش هم خاص و محدود است. آلبوم اول ما چهار سال پیش منتشر شد و آن زمان هم اوج توجه مردم به موسیقی پاپ بود و بعد از آن کم کم موسیقی تلفیقی به میان آمد. البته نسبت به این واژه بحث های زیادی داریم که گفت و گویی مفصل می طلبد. خلاصه آنکه فکر نمی کردیم اینقدر به آلبوم ما توجه شود و تا مدت ها پس از انتشار آلبوم شگفت زده بودیم.
اسم گروه هم خاص بود. چرا پالت؟
یادم هست با چند نفر از دوستان مشغول ساختن آهنگ برای یک جشنواره نقاشی بودیم. کارهایمان را آماده کردیم و در قالب سی دی برایشان فرستدیم. فکر کردیم روی بسته چه بنویسیم و خودمان را با چه نامی معرفی کنیم. حسام محمدیان پور از اعضای گروه که حالا دیگر کنار ما نیست، روی آن نوشت: «پالت». بعدها هم دیدیم این نام خیلی جالب است و این تصور را به ذهن مخاطب می آورد که هر یک از ما رنگ خودمان را داریم.
این روزها کارهای جمعی روز به روز کمرنگ تر می شود. انگار هر روز بیشتر در خودمان فرو می رویم و ارتباط مان با محیط اطراف کمرنگ تر می شود. فکر می کنید با هنر به ویژه موسیقی چگونه می توان فرهنگ کارهای جمعی را دوباره پررنگ کرد؟
ما همیشه در گروه پالت سعی کرده ایم در جامعه تاثیرگذار باشیم و بتوانیم جریان هایی ایجاد کنیم که نسل جوان با آن همراه شود. از شهر خوانده ایم، از جنگ خوانده ایم و فقط به خوانن عاشقانه های معمول این روزها بسنده نکرده ایم. واقعیت این است که ما این روزها به دلایل فردی و اجتماعی متفاوت دچار خودخواهی هایی شده ایم که آسیب هایش متوجه جامعه و خود ما می شود.
کنسرت های خیریه در سال های گذشته سعی کرده اند همین حس مشارکت جمعی و اهمیت دادن به بیماران و نیازمندان را در مردم ایجاد کنند. شما هم در این راستای فعالیتی داشتید؟
ما کارمان را با یک کنسرت خیریه در موسسه محکم آغاز کردیم. این کنسرت خوب برگزار شد و حاضران هم آن را خیلی دوست داشتند. تشکیل گروه پالت و ادامه فعالیت آن هم به نوعی از همین اجرا شکل گرفت و همیشه دوست داریم بتوانیم در این مسیر فعالیت کنیم. اینکه ما و مخاطبان بتوانیم برای کارهای خوب یا کمک به دیگران با هم متحد شویم، اتفاقی بسیار خوب است. دوست داریم یک کنسرت خیریه متفاوت هم برگزار کنیم که امیدوارم فرصتش فراهم شود.
چه فرصتی؟
دوست داریم یک کنسرت خیریه برای آدم های معمولی برگزار کنیم. کسانی که نه بیمارند، نه بی سرپناه، نه سرطان دارند و نه ام اس، کودک خیابانی هم نیستند اما امکان حضور در کنسرت ندارند. چون بلیت گران است و یک دانشجو یا خانواده نمی توانند به کنسرت گروه پالت بیایند. یک روز سوار تاکسی شدم. راننده به من گفت خیلی خوشحالم که شما را می رسانم. کاش تلویزیون کارهای شما و کنسرت هایتان را پخش می کردگفتم حالا ک این اتفاق نمی افتد، می توانید به کنسرت بیایید او گفت ما یک خانواده چهار نفری هستیم و نمی توانم برای کنسرت 400 هزارتومان هزینه کنم.
ارسال نظر