با همایون شاهرخی؛ از پاس تا حاشیه های ۲۰۰۶
همایون شاهرخی، بازیکن، کاپیتان و مربی سابق تیم ملی ایران و پاس تهران، زندگی ورزشی جالبی دارد. زندگی و دوره ورزشی او به سه بخش، نحوه ورودش به پاس، حضورش به عنوان بازیکن و کاپیتان در این تیم و همچنین مربیگری در تیم ملی و بخش آخر مدیریت در تیم ملی ایران تقسیم می شود.
بخش اول- پاس؛ دوره ورود به این تیم
همایون شاهرخی پس از این که دوران متوسطه را به پایان رساند، با توجه به علاقه پدر به درس خواندن، به جای کار در بازار، به سمت دانشگاه و تحصیل رفت. او موفقیت را در دانشگاه پلیس در سه راه زندان دید. وارد دانشگاه پلیس شد تا به درجات بالا برسد. او همزمان با یک تیر، دو نشان زد.
دقیقا چندماه پس از خداحافظی از فوتبال به عنوان بازیکن، شاهرخی به عنوان سرمربی پاس تهران منصوب شد تا خیلی زود وارد عرصه مربیگری شود. شاهرخی دو سال سرمربی پاس بود و دو سال بعد نیز به عنوان دستیار در تیم ملی فعالیت کرد. در همین مدت کوتاه کارنامه قابل قبولی از خود بر جای گذاشت؛ قهرمانی با تیم امید ایران در بازی های آسیایی سنگاپور و همین طور سوم شدن تیم ملی ایران در مسابقات جام ملت های آسیا.
بازگشت او به ایران این بار اما همیشگی بود. در سال 1380 به محض حضورش در کشور، پیشنهاد مربیگری پاس را قبول کرد تابار دیگر یکی از قدیمی های این باشگاه روی صندلی مربیگری پاس بنشیند. برنامه او سه ساله بود. دو سال نخست، عملکرد قابل دفاعی از خود بر جای گذاشت. رتبه چهارم و دوم، نتیجه قابل قبولی بود که در سال سوم می توانست منجر به قهرمانی در لیگ شود، اما پیشنهاد سرمربیگری تیم ملی، مضووعی نبود که شاهرخی به سادگی از آن عبور کند. دکتر محمد دادکان نیز سفت و سخت به دنبال حضور او بر روی نیمکت تیم ملی بود و مجبور شد پاس را در ابتدای سال سوم رها کند و به تیم ملی برسد.
خودش معتقد است سخت ترین روزهای عمرش را در زمان هدایت تیم ملی ایران اوایل دهه هشتاد تجربه کرده است: «بدترین روزهای عمرم را از همان آغاز سرمربیگری تیم ملی گذراندم، چرا که بسیاری از خبرنگاران (که دلیلش را هنوز هم نمی دانم) بی رحمانه شروع به تخریب من کردند و اجازه نمی دادند کارم را انجام دهم.» او در ادامه از حمایت جالب دکتر دادکان، ریاست وقت فدراسیون فوتبال نیز تشکر می کند: «وقتی من این حملات خبرنگاران را دیدم، خیلی زود اسععفایم را تقدیم ریاست محترم فدراسیون فوتبال کردم، اما دکتر دادکان مثل همیشه از من حمایت کردند و بعد از چند بار رد کردن استعفایم، سرانجام گفتند مدیریت تیم ملی را می پذیری با استعفایت موافقت می کنم و همین پیش شرط باعث شد تا به سمت مدیریت تیم ملی برسم.»
بخش سوم و پایانی- مدیریت تیم ملی و خانه نشینی
بعد از این که حواشی بسیاری برای شخص شاهرخی در تیم ملی به عنوان سرمربی ایجاد کردند، با حمایت دکتردادکان به عنوان مدیر تیم های ملی ایران کار خود را آغاز کرد. در جام ملت های 2004 تا جام جهانی 2006، به عنوان مدیر تیم های ملی، در کنار برانکو ایوانکویچ حضور داشت و شاهد اتفاقات و حواشی این تیم بود. خودش سعی می کند زیاد به این مسائل دامن نزد، اما در گفت و گویی صریح با دنیای فوتبال، از اختلافات علنی بازیکنان در جام جهانی 2006، پرده برداشت.
بعد از جام جهانی ۲۰۰۶، شاهرخی به یک باره از فوتبال برای همیشه کنار رفت و البته دلیل قانع کننده ای نیز برای خودش دارد: «علی آبادی، ریاست وقت سازمان تربیت بدنی، که مسئول ردیف اول انتقال پاس به همدان بود، وقتی ما در آلمان و حین برگزاری مسابقات جام جهانیی ۲۰۰۶ بودیم، به قصد تخریب دکتر دادکان، او را از ریاست فدراسیون فوتبال عزل کرد و از همان جا متوجه شدم دیگر از جنس این فوتبال نیستم. وقتی تیم پاس را هم به همدان منتقل کردند، دریافتم که قرار نیست هیچ عزت و احترامی برای بزرگان این فوتبال قائل شوند و همان جا گفتم خداحافظ و رفتم...».
شاهرخی از تصمیمی که بیش از ده سال پیش گرفته، راضی است و به همین دلیل پس از آن حواشی و اتفاقات، دیگر هیچ وقت در برنامه تلویزیونی یا مصاحبه تصویری حضور پیدا نکرد. اسطوره تیم فوتبال پاس به جایی رسید که دیگر خودش را از جنس فوتبال ندانست و رفت...
گفت و گو با همایون شاهرخی که در فوتبال ایران گم شده است
بازیکنان تیم ملی ۲۰۰۶ با هم اختلافات شدیدی داشتند.
همایون شاهرخی، بازیکن، کاپیتان و سرمربی سابق تیم ملی و پاس تهران از معدود پیشکسوتانی است که به هرگونه مصاحبه تلویزیونی و حتی حضوری پاسخ منفی می دهد. اعتقاددارد دیگر از جنس فوتبال نیست و نمی خواهد در مورد اتفاقات و حواشی این ورزش صحبت کند. میگوید از زمانی که پاس را به همدن منتقل کردند و حواشی زشتی که در جام جهانی 2006 برای تیم ملی رخ داد، تصمیم گرفت از فوتبال برود و به زندگی شخصیش برسد. روی حرف خود ماند و حالا بیش از ده سال است که خبری از او نیست.
آقای شاهرخی چه شد که به سمت تحصیل در دانشگاه افسری رفتید؟
آن زمانی که من قصد ادامه تحصیل داشتم، درس خواندن خیلی هم آسان نبود و اکثر بچه های آن دوران بعد از اتمام دوره متوسطه یا حتی کلاس ششم به سمت بازار و کاسبی می رفتند تادرآمدی کسب کنند، اما من و خانواده ام تشخیص دادیم که علم بهتر از ثروت است. بعد از آن که دیپلم گرفتم، به دانشکده پلیس در سه راه زندان رفتم و نثبت نام کردم و مسیر زندیگم به همین ترتیب تغییر پیدا کرد.
چطور با باشگاه پاس آشنا شدید و به این تیم پیوستید؟
به خاطر علاقه ای که به فوتبال داشتم تیم پاس را انتخاب کردم، اما داستان پیوستتنم به پاس هم جالب است. یادم می آید وقتی سال پنجم دبیرستان (سال 1342) با جوانان تهران در مشهد به مقام قهرمانی رسیدیم و همان جا چندین پیشنهاد دریافت کردم، اما به خاطر علاقه ای که به استاد حسن حبیبی داشتم پیشنهاد پاس تهران را قبول کردم و به این تیم ملحق شدم
سیستم باشگاه داری پاس در ابتدای راه چگونه بود؟ بازیکنان این تیم باید پیش از ورود به این تیم، در دانشکده افسری یا دانشگاه پلیس فعالیت می کردند یا بازیکنان عادی نیز می توانستند در این باشگاه حضور یابند؟
در مورد تشکیل تیم پاس، فقط افسران و ماموران شهربانی در این تیم حق حضور داشتند و در ابتدا پاس تهران در مسابقات زیرگروهی استان تهران شرکت و مقامی کسب می کرد. اساس تشکیل تیم پاس، ارتباط بین مردم و پلیس بود. با توجه به این که افسران و نظامی ها عضو تیم پاس شده بودند، قبل از این که افسر پلیس شوم و دوره هایم به اتمام برسد، عضو تیم پاس شده بودم.
شما یک دوره ای هم عضور تیم ارتش شده بوید و با این تیم به مقام قهرمانی جهان هم رسیدید. اکثر بازیکنان تیم ارتش از تیم پاس و عقاب بودند که دست بر قضا بازیکنان این دو تیم خیلی هم صمیمی نبودند.
تیم ملی ارتش مانند تیم نیروهای ستاد مسلح، شکل گرفته بود. افسران و درجه داران شهربانی و ارتش و نیروی زمینی، تیم ملی ارتش را تشکیل داده بودند. تیم عقاب هم بر همین اساس به دلیل ارتباط بین مردم و پلیس شکل گرفت و به دلیل علاقه فرمانده آن زمان، این تیم موازی با پاس راه اندازی شد. اما در مورد صمیمی نبودن بازکینان، من چیزی حس نکردم. دانشجوی سال او بودم که در تیم ملی ارتش حضور پیدا کردم و مقام قهرمانی جهان را یدک می کشم.
چرا در سن سی سالگی که اوج فوتبال یک بازیکن است، تصمیم به خداحافظی از فوتبال گرفتید؟
حقیقت امر این است که آن زمان تشخیص دادم که باید در بهترین زمان، بهترین تصمیم را بگیرم. با خودم فکر کردم و با بزرگان آن زمان مشورت کردم و به این نتیجه رسیدم باید در اوج کنار بروم. با این که می توانستم به راحتی چندین سال دیگر هم بازی کنم. اما می دانستیم با کش دادن موضوع، آن انتظاری که از من درزمین مسابقه وجود داشت، کاسته می شد. در هر کاری سعی کردم ابتدا مشورت کنم و سپس تصمیم نهایی را بگیرم.
بله اتفاقات دوستانی داشتم که همیشه به بنده لطف داشتند و می گفتند با آمادگی که دارم می توانم باز هم ادامه دهم، ما من یک اخلاقی دارم و آن این است زمانی که تصمیمی را می گیریم، از آن بر نمی گردم.
از این سوال شما شگفت زده شدم ،چون وقتی این سوال را پرسیدید به یک باره یادم آمد. اتفاقی که نزدیک چهل سال از آن می گذرد. یک سوتفاهمی بود بین ما بازیکنان پاس که آن دوره ملی پوش هم بودیم و آن آقای مغازه دار که بعد از یک جر و بحث بین ما و مغازه دار حل شد.
باشگاه پاس قبل و بعد از انقلاب نسبت به مسائل مدیریتی چه تفاوت هایی داشته است؟
مسائل مدیریتی قبل و بعد از انقلاب، تفاوتش از زمین تا آسمان است. قبل از انقلاب همه مسائل مدیریتی سر جای خود قرار داشت. به طور مثال، پاس در کادر خودش و تعویض مربیان (سال 1342) مستقل عمل می کرد. تیمسار صادقی، موسس باشگاه پاس، تا اوایل انقلاب ریاست باشگاه را بر عهده داشت و ثبات مثال زدنی را رقم زده بود.
آغاز مربیگری در پاس و تیم ملی
چطور شد که به عنوان سرمربی پاس تهران منصوب شدید؟
در مورد سرمربیگری اتفاقات جالبی برای من رخ داد. دوستانم همیشه به بنده لطف داشتندو همیشه یکی از گزینه های سرمربیگری این تیم بودم. در سال ۵۶ که از فوتبال خداحافظی کردم، همان زمان کاندیدای مربگیری تیم ملی جوانان ایران شدم که برای یک دوره مربگیری به آلمان بروم، اما موازی با انقلاب اسلامی بود و این پروژه ها کنسل شد. از آن زمان فدراسیون فوتبال از من خواستند که در تیم ملی حضور داشته باشم. در زمان ریاست تیمسار نوآموز و حسن حبییبی به تیم ملی برگشتم که در مسابقات مقدماتی المپیک مسکو در سنگاپور موفق عمل کردیم و به مقام اول رسیدیم.
بازیکنان آن زمان، علی پروین، ناصر عبداللهی و حسین فرکی بودند. سه ماه بعد از آن، در جام ملت های آسیا در کویت سوم شدیم. بعد از آن دوباره به کشور کویت رفتم و مربیگری در آن جا را ادامه دادم. اما هر زمانی که به ایران بر می گشتم، یکی از گزینه های تیم ملی و پاس بودم.
در مورد آغاز مربیگری تان در تیم ملی بگوید.
پیش از این که در اوایل دهه هشتاد شمسی سرمربی تیم ملی شوم، باز هم پیشنهاد مربگیری برای تیم ملی بزرگسالان را داشتم، اما قبول نمی کردم. تا این که دکتر محمد دادکان به بنده لطف کردند و پیشنهاد سرمربیگری تیم ملی را دادند. آن زمان که در پاس مربیگری می کردم، با همه مربیان تیم ملی ارتباط حسنه ای داشتم و در نهایت یکسالی که در تیم ملی افتخار مربیگری نصیبم شد، سخت ترین روزهای عمرم را گذراندم. بسیاری از جراید برخلاف خواسته ما عمل می کردند و هنوز جانیفتاده، شروع به انتقادات تند و تیز از کادر فنی کردند. بعد از رفتن ما بسیاری از همین دوستان خبرنگار تماس گرفتند و حلالیت طلبیدند.
دلیل این انتقادات چه بود؟
باید از خودشان سوال کنید که چرا هنوز همایون شاهرخی که روی صندلی سرمربیگری ننشسته، شروع به کوبیدن کردند. من به همین دلیل و به خاطر همین فشارها استعفا دادم، اما دکتر دادکان نمی خواست با استعفای من موافقت کند. به دکتر گفتم اگر با استعفای من موافقت نکنی خودت را برکنار می کنند، پس بهتر است من بروم تا این فشارها کاسته شود.
دکتر دادکان هم به من گفت به شرطی استعفایت را قبول می کنم که مدیریت تیم ملی را پبذیری و من هم قبول کردم که همچنان در تیم ملی باشم، اما تحت عنوان دیگری.
دلیل اختلاف شما با خداداد عزیزی چه بود؟ خداداد در مصاحبه ای عنوان کرده بود که کادر فنی از من خواسته تامقابل دانمارک دریبل زیاد بزنم تا روحیه بازیکنان جوان بالا برود. نین موضوعی صحت دارد؟
من هیچ وقت با بازیکنی وارد فاز درگیری و جدل و حاشیه نشدم، چرا که اصلا طرف حسابم هیچ وقت بازیکن نبود. شخصیت من طوری نیست که با بازیکن درگیر شوم. من همیشه طرفدار اصول و نظم بودم. خداداد نیز قبل از این که بازیکن دمن در پاس تهران باشد، شاگردم در فتح بود. داستان خداداد این بود که فدراسیون فوتبال او را شش ماه محروم کرده بود. در سفر و اردویی که با تیم ملی به کشور نیجریه داشتیم، من به دلیل این که خداداد را همراه تیم ملی نبردم، دلخوری هایی پیش آمد، اما دلیل غیبت خداداد، محرومیت او از تیم ملی توسط فدراسیون فوتبال بود و من تابع قانون بودم.
شما سال 1358 در هفته دوازدهم جای مجید جلالی را گرفتید. اما در پایان فصل رتبه ای بهتر از یازدهم کسب نکردید. این جا به جایی برای صعود پاس بود. اماموفق عمل نکردید. همیشه هم رقابتی با مجید جلالی داشتید و این اتفاق به نوعی برای شما شکست محسوب نمی شد؟
رفتار و اخلاق من همیشه این موضوع را ثابت کرده و هیچ وقت با مربی دیگری رقابت نکرده ام. پیش از این که پاسخ این سوال را بدهم، باید خدمت شما عرض کنم که آقای جلالی بعد از این که از پاس برکنار شد، چند سال قبل موفق شده بود این تیم را قهرمان لیگ برتر کند. اما پیش از موفقیت پاس توسط جلالی، آقای آجرلو یا بنده صحبت کردند که پاس در حالت سراشیبی سقوط قرار گرفته و بی و تیم را نجات بده. قرار شد قرارداد سه ساله با من بستهش ود که سال اول براساس شناخت، سال دوم برای نتیجه و سال سوم برای قهرمان شدن بجنگیم.
سال اول مربیگری من، پاس چهارم شد. در سال دوم حضورم، پاس دوم شد و در سال سوم تیم آماده ای که بسته بودم توسط مربیگری آقای جلالی به مقام قهرمانی رسید. در سال 85 اما شرایط مساعد پیش نمی رفت و برخلاف میل باطنی مجبور شدم هدایت این تیم را برعهده بگیرم. چرا که خودم را یک پاسی می دانستم و با چشمانم دیدم که اگر وضعیت این تیم تغییر نکند، متاسفانه سقوط می کند. ما می خواستیم پاس را از سقوط به دسته دو نجات دهیم و تنها هدف مان در آن سال، همین مسئله بود. با همیت بازیکنان و کادر فنی و مدیریت باشگاه یازدهم شدیم. سال بعد هم که تیم هِبِه شد و تیم را به همدان منتقل کردند.
آیا از شما برای واگذاری پاس نظرخواهی کردند؟ جلساتی تشکیل شد که نظرات پیشکسوتان پاس نیز پرسیده شود؟
بعد از پایان فصل در سال ۸۵ ما جلساتی برگزار کردیم که تیم را برای قهرمانی در فصل جدید ببندیم، اما به یک باره به ما اطلاعدادند که پروژه موفقیت کنسل شد و باید تیم به همدان منتقل شود. ما هم مانند همه مردم ایران فقط شنونده بودیم و حق اظهارنظر نداشتیم. چرا که این تصمیم از بالا گرفته شده بود و چاره ای جز پذیرفتن نداشتیم! لازم به توضیح است که اعتراف کنم مدیران وقت پاس نطز مخالف این انتقال به همدان بودند، اما کاری از دستشان بر نمی آمد.
مدیریت تیم ملی و حواشی آن
برسیم به مدیریت شما در زمان تیم ملی ایران. در جام جهانی 2006 چه اتفاقاتی افتاد که دادکان برکنار شد؟
حواشی، پیرامون تیم ملی در جام جهانی ۲۰۰۶ تا پیش از تصمیمات وحشتناک علی آبادی اصلا وجود نداشت چون رییس وقت سازمان تربیت بدنی که عامل اصلی انتقال پاس به همدان نیز بود، به دلیل اختلافات شخصی وقتی دکتر دادکان را برکنار کرد، هر کسی پس از این برکناری ساز خودش را زد.
پس دو دستگی بین بازیکنان را تایید می کنید.
دو دستگی و پاس ندادن بازیکنان به یکدیگر را نمی توان ثابت کرد، اما اختلاف بین بازیکنان 2006 بسیار زیاد بود که در نهایت به تیم ملی ضربه زد و آن نتایج کسب شد. خردکردن تیم ملی توسط سازمان تربیت بدنی نتیجه داد و سقوط کردیم. اگر بگویم اختلافات بین بازیکنان وجود نداشت، دروغ بزرگی گفته ام.
در جام ملت های 2004، ناجی بداوی و رحمان رضایی وسط مسابقه با یکدیگر درگیر شدند. شما به عنوان مدیر تیم ملی چه برخوردی با این بازیکنان داشتید؟
پس از پایان آن مسابقه که اگر اشتباه نکنم مقابل عمان بود، این دو بازیکن که نام بردید، سرشان را پایین انداختند و وارد رختکن شدند. در آن لحظه ما چیزی به آن ها نگفتیم، ولی پس از دو روز محروم شان کردیم که اگر این دو بازیکن توسط ما محروم نمی شدند، اتفاقات بسیار بدتری برای شان میفتاد. خاطرم هست که از داخل ایران پیام می دادند که هرچه زودتر این بازیکنان باید از اردوی تیم ملی اخرج شوند، اما خب گاهی باید مدارا کرد.
اتفاقاتی که در پاس تهران برایم رخ داد و همین طور انتقال تیم محبوبیم به همدان و همچنین حواشی وحشتناک تیم ملی ایران در جام جهانی 2006، من را از فوتبال زده کرد. فهمیدم که دیگر از جنس این ورزش نیستم و باید کنار بروم. روزگاری پاس کانون توجهات مردم ایران بود اما با چشمانم دیدم که قصد نابودی آن را دارند. وقتی دیدم مسئولین سازمان تربیت بدنی با دکتر دادکان که زندگیش را برای فوتبال خرج کرد، چنین رفتار زشتی یم کننأ، واقعا از خودم بدم آمد.
بله تیم های بسیاری به بنده محبت داشتند و پیشنهاد سرمربیگری دادند، اما من در ابتدای این صماحبه نیز عرض کردم که وقتی تصمیمی بگیرم دیگر بر نمی گردم. در زندگی شخصی هم همین طور هستم. الان از زندگی راضی هستم و هیچ وقت نیز پشیمان نشدم که چرا این قدر زود از ورزش مورد علاقه ام کنار رفتم به این دلیل که من تمام افتخارات فوتبالی را تجربه کردم. از مدرسه فوتبال تا کاپیتانی و مربیگری در تیم ملی.
بازگشت پاس به سطح اول فوتبال ایران، رویا یا واقعیت؟
سوال تلخی ست. امیدوارم این فوتبال به دست افرادی بیفتد که مدیریت بلد باشند. لازم نیست یک مدیر فوتبال حتما ورزشی باشد، همین که مدیریت بلد باشد کافی است. الگوی اصولی ورزش فوتبال باید رشته والیبال باشد که سال ها است بدون حاشیه به سمت جلو حرکت می کند. پاس براساس منطق به وجود آمد و مسئولان وقت سازمان تربیت بدنی، این تیم که یکی از قطب های کشور بود را نابود کردند.
ارسال نظر