هدف ژرژ سورل «تکان دادن» جهان بود و نه «چیزی بیشتر» زیرا که اعتقادی به چیز بیشتر نداشت و آن را افسانه تلقی میکرد. او آن چیز بیشتر را به خوشبینان میبخشید و خود آشکارا بدبینی را به خوشبینی ترجیح میداد، از نظرش آدم خوشبین نه تنها سادهلوح بلکه گاه نیز خطرناک هم میشد.
روزنامه کارگزاران - نادرشهریوری (صدقی): هدف ژرژ سورل «تکان دادن» جهان بود و نه «چیزی بیشتر» زیرا که اعتقادی به چیز بیشتر نداشت و آن را افسانه تلقی میکرد. او آن چیز بیشتر را به خوشبینان میبخشید و خود آشکارا بدبینی را به خوشبینی ترجیح میداد، از نظرش آدم خوشبین نه تنها سادهلوح بلکه گاه نیز خطرناک هم میشد. به اعتقاد او «در دوره وحشت آنها (خوشبینان) که بیشتر خون ریختند، دقیقا همانهایی بودند که بزرگترین آرزویشان این بود که انسانها از عصر طلایی که خوانش را میدیدند، لذت ببرند» (۱).
به عبارت دیگر در انتظار عصر طلایی آن هم در این دنیا، بلاهتی را طلب میکند که آن نیز در سادهلوحان بیشتر از بدبینان یافت میشود. از نظر سورل، یک علت عمده در ممانعت از تحقق عصر طلایی همانا وجود مانعهای بزرگ است؛ مانعهای بزرگی که امکان رفع آنها اساسا منتفی است، زیرا که این موانع از جنس زندگی بشری هستند و مادامی که زندگی جریان داشته باشد، این موانع کماکان وجود خواهند داشت و موقعی این موانع از بین میروند که حادثهای عمومی و همگانی دامن همه را بگیرد؛ یعنی جهان کهنه به کلی تغییر کند و فصل کاملا جدیدی در تاریخ جهان آغاز شود که در این صورت مسئله شکل دیگری پیدا میکند.
اما نگاه آدم بدبین طور دیگری است «... آدم بدبین تغییرات اجتماعی را پیشروی به رهایی میداند (عبارتی که سورل از بلیز پاسکال، فیلسوف مذهبی سده هفدهم گرفت) این مفهوم دقیقا هم به مانعهای بزرگ پیشرویمان هم به اعتقاد بزرگ به ضعف طبیعی خودمان مشروط است» (2). اصطلاحا پیشروی به سوی رهایی همچنین مشابه مفهوم حد در ریاضیات است.
مفهوم حد در ریاضیات یعنی میل کردن عددی به نقطهای بدون رسیدن به آن نقطه، به عبارت دیگر قضیه اساسی اصلا «نرسیدن به مقصد» است. سورل اما این مسئله را بهصورت دیگری نیز ارائه میدهد، یعنی آن را در قالب یکی از بحثبرانگیزترین نوکیشان کاتولیک سده نوزدهم، کاردینال جان هنری نیومن (j. H. Newman) که در توضیح و معرفی این کاردینال مینویسد: «... این یهودی سرگردان را که میتوان نماد عالیترین آرزوهای نوع بشر دانست که محکوم شده است بدون استراحت همیشه راه برود (3)
آن نماد عالیترین آرزوهای نوع بشر که بلافاصله تاکید میشود که میبایستی بدون استراحت همیشه راه برود، همانا طنز قویای است که در عین حال ریشه در اساسیترین وجه اندیشه سورل دارد. در واقع فکر سورل آن است که «عالیترین شکوه و عظمت اخلاقی راستین فقط آنگاه به دست میآید که عملی بیوقفه و بدون استراحت و بیتوجه به سودمندی آن انجام گیرد و لازمه عمل بیوقفه و بدون استراحت آن است که مقصدی در کار نباشد مانند همان مفهوم حد ریاضی که عدد به معنای حدی آن هیچگاه به نقطه نهایی یا مقصد نمیرسد. در این صورت وقتی که مقصود، مقصد نباشد هر عملی اهمیتش در خودش قرار گرفته میشود یا بهعبارت دیگر هر عملی بهخاطر خود آن عمل واجد ارزش تلقی میشود بهدور از هر گونه محاسبهگری و چرتکهاندازی که سورل آن را اخلاق حقیر بورژوازی تلقی میکرد.
اکنون به قضیه تکان دادن جهان باز گردیم، اگر که بهراستی مسئله صرفا تکان دادن جهان است و نه چیزی بیشتر (مازاد)، آنگاه سوال اساسی این است که اصلا چرا باید جهان تکان بخورد؟ در حالیکه بنا هم نیست که بر اثر تکان خوردن جهان، جهان تازهای بهوجود آید و علاوه بر آن وقتی هم که اصلا بنا نیست که به نتایج یا سودمندی عملی فکر کرد (زیرا که اخلاق بورژواها است) آنگاه کاری به این بزرگی (تکان دادن) چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ این تلقی به جهان، حداکثر زیباییشناسانه است اما با نگاه صرف زیباییشناسانه که کاری صورت نمیگیرد، واقعیت آن است که برای تغییر دادن جهان «زیباییشناسی» نه تنها راهحل نیست بلکه خود بخشی از مسئله است. سورل اما طور دیگری به این موضوع فکر میکند، مقصود او از فعالیت برای تکان دادن جهان این است که در هر حال منجر به «پیشرفت زیاد اخلاقی خواهد شد» (۴).
علاوه بر آن «نکته» بحثبرانگیز سورل این استدلال است که چندان اهمیت ندارد که آیا اصلا میتوان به رستگاری رسید یا نه» (۵). به عبارت دیگر برای او همان پیشرفت زیاد اخلاقی است که اهمیت دارد که آنهم بر اثر مبارزهای پیگیر و طولانی و برای هدف ساخته شدهای به نام رستگاری صورت میپذیرد که مهم نرسیدن به آن است.
بدین سان است که او پیشرفت زیاد اخلاقی را نتیجه مبارزه برای تکان دادن جهان در نظر میگیرد، یعنی زمانی که برای تکان دادن جهان مبارزه میکنیم تنها زمانی است که به پیشرفت اخلاقی نائل میآییم و همین هم کافی است. در شرایط فعلی نیز مبارزه علیه بورژوازی به رشد احساسات و اخلاقیاتی کمک میکند که هم بالنده است و هم در بورژوازی غایب است. به این ترتیب مبارزه علیه بورژوازی پیشاپیش و قبل از هر چیز دیگری یک مسئله اخلاقی است. «علاوه بر این من به این سوالها میاندیشم و قانع شدهام که کار میتواند چون بنیادی برای فرهنگی باشد که افسوس، دیگر در تمدن بورژوایی نیست. جنگی که پرولتاریا باید علیه اربابانش برپا کند... برای پرورش احساسات متعالی درونی مناسب است؛ احساساتی که امروزه کاملا در بورژوازی غایب است» (۶)
اما حقارت بورژوازی پایانی ندارد. این مسئله از نظر سورل بیشتر ناشی از ضعف شدید اخلاقی است زیرا که بورژوازی تمایلی برای خطر کردن یا مبارزه که منجر به کسب فضائل اخلاقی میشود، ندارد. در واقع این احساسات در بورژوازی غایب است. به عبارتی دیگر بورژوازی در جستوجوی «لذت بدون درد» است. این ممکن است به آن علت نیز باشد که به نحوی انتزاعی با مسائل مواجه میشود «نیروی عقلانی بورژوا به نحو انتزاعی بر بالای شرایط مادی زندگی تاب میخورد» (۷) این لذت بدون درد یعنی درگیر نشدن و هرچیزی را حاضر و آماده و بستهبندی شده طلب کردن: این مسئله همچنین به معنای رسیدن به مقصد است بدون آنکه اصلا طی مسیر مورد توجه قرار گیرد.
اکنون به نظر میرسد پروژه لذت بدون درد، که سورل ماهیت بورژوازی اوایل قرن بیستم میدانست، در اوایل قرن بیست و یکم مراحل تکاملی خود را گذرانده و در بورژوای متاخر به پروژه ماهیتزدایی از هرچیز توام با گرفتن زهر از آنها مبدل شده باشد، تا آدمیان «متوسط» این دوران به لذت فرمالیستی همراه با سادهترین و کمهزینهترین شکل نائل شوند.
حتی در مهمترین مسئله هستی یعنی مرگ نیز میتوان به مدد پیشرفتهای تکنولوژیک پزشکی، آن را تبدیل به مسئله طبیعی و «روتین» کرد تا ماهیت مرگ در سایه قرار گیرد. اگر چه که بورژوازی با اتکا به منابع ناچیز تئوریک در خود توان رویارویی با مرگ را نمیبیند (این مسئله تنها از عهده الهیات برمیآید) و اهمیت مرگ، با وعدههای قسطی و مراحل مشخص پوزیتیویستی نابودی تدریجی جسم آدمی نادیده گرفته میشود زیرا که در این مورد نیز شهامت اخلاقی مواجهه با آن را در خود نمیبیند.
بنابر این آنچه سورل بر آن تاسف میخورد، از بین رفتن اخلاق قهرمانی و شجاعت است که بورژوازی به کلی از آن بیخبر است (در اینجا او به نتیجه نزدیک میشود) حتی اهمیت او برای انقلاب نه در رسیدن به اهداف ایجابی انقلاب است، که او این مسئله را به اتوپیستهای خوشخیال واگذار میکند، بلکه اهمیت انقلاب قبل از هر چیز بهخاطر آن است که لحظاتی کوتاه (در مقیاس زمان طولانی تاریخ)، اخلاقی والا و شجاعانه در انقلابیون پدید میآورد «به نظر سورل، انقلاب قبل از هر چیز باید اقدامی باشد از استحاله و تغییر اخلاقی» (۸) فقط همین مسئله برای سورل کفایت میکند.
با این همه تکان دادن جهان اگرچه ممکن است در مراحلی به پیشرفت اخلاقی تکاندهندگان بینجامد، و این خود کم چیزی نیست، اما در نهایت به زیباییشناسی منجر میشود و از مرزهای آن فراتر نمیرود زیرا که هدف سورل «تکاندادن» جهان بود و نه چیزی بیشتر».
همچنانکه گفته شد، سورل بدبینی را صفت بارز خود میدانست و خوشبین بودن را میانمایگی و خاصیت تودهها. «هنگامی که سورل در سال 1922 درگذشت، مانند فلوبر و پرودون به پیروزی میانمایگی و ماهیت پست شهوات انسانی تن داده بود. او عمیقا معتقد بود که مسیر طبیعی تمامی تاریخ فساد و تباهی است و حرکتی در جهت دیگر به سوی عظمت انسانی، حرکتی تصنعی است و از حرکت عام تباهی بیرون آمده است» (خارج شده است)» (9) بنابراین جهان به نظرش همسو با خوشبینان است و بورژوازی که این خوشبینی را ترویج میکند. بدبینان همان قهرمانانی هستند که گهگاه میدرخشند و گسستی در حرکت طبیعی تاریخ به سمت تباهی بهوجود میآورند؛ همان قهرمانان با احساسات متعالی که در بورژوازی غایباند.
بدین سان سورل در مرزهای زیباییشناسی متوقف میشود زیرا که دیگر اعتقادی به تغییر دنیا ندارد. او چپگرایی غیر عادی بود که فکر میکرد ممکن است که خوشبختی فرد بدون خوشبختی جمع ممکن باشد؛ به عبارت دیگر او عضوی از چپ بود که به کمال انسان بهطور عام ایمان نداشت.
پینوشتها:
1 - page-32 sorel reflexions sur la violence
2- نقد و بررسی آثار بزرگ سیاسی قرن بیستم جرمی جنینگز ترجمه عالم صفحه 49
3 - reflexions sur la violence 37 page sorel
4- نقد و بررسی آثار سیاسی قرن 20، جری جنینگز ترجمه عالم صفحه 49
5- همان، صفحه 49
6- از هگل تا نیچه، کارل لوویت، ترجمه حسن مرتضوی، صفحه 360
7- همان، صفحه 363
8- نقد و بررسی آثار سیاسی قرن 20، جری جنینگز، ترجمه عالم، صفحه 65
9- از هگل تا نیچه، کارل لوویت، ترجمه حسن مرتضوی، صفحه 363
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر