حسین پناهی از نگاه دخترش: جهان، زیرسیگاری او بود
حسین پناهی به اندازه ای نام آشنای این سرزمین است که به پشتوانه نام او در رسانه های گوناگون شعر هایی را جعل می کنند و داستان مرگش هنوز پس از ۱۲ سال جنجال رسانه ای دارد.
- حسین پناهی بعد از مرگش بیشتر شناخته شد، به ویژه وجه شاعرانه گی ایشان. وقتی که زنده بودند شناخت مردم بیشتر بر بازیگری او بوده است. افرادی هم که سن شان به زنده بودن حسین پناهی نمی رسد، بیشتر وی را با شعرهایش می شناسند. در اصل آدم ها دنبال رمز و رازی در خود هستند. نوشته ها و شعر ها و کارهای حسین پناهی هم یک گنگی و رمز و رازی داشته که بیشتر مخاطب را دنبال خودش می کشاند.
او چگونه درون گرایی شاعرانه و برون گرایی بازیگری را با هم داشت؟
- خیلی از کسانی که حسین پناهی را به عنوان بازیگر می شناسند می دانند که ایشان بازیگر متفاوتی بوده و این تفاوت در برون گرایی، شیطنت ها، نوع بیان، حس درونی و همان رمز و راز شاعرانه اوست که در بازی ایشان هم دیده می شود و همین ویژه گی ها باعث شد که یک حسین پناهی ایده آل و خاص دیده شود که همه دوستش داشتند.
با توجه به اینکه بیشتر سال های زندگی پدر در تهران بود و شما در شهرستان ارتباط کمتری با وی داشتید، آیا به اندازه طرفدارانش او را دوست داشتید؟
- وقتی بچه بودم به عنوان پدر دوستش داشتم. وقتی بزرگتر شدم با شخصیت ایشان و شعرهایش مثل هر نوجوانی که دوست دارد شعر و کتاب بخواند، من هم عاشق حسین پناهی شدم. گذشته از رابطه دختر و پدری، عاشق شخصیت خاص حسین پناهی و اندیشه هایش بودم.
زندگی او در شهر و دیار خودش و در روزهای جوانی چه تفاوتی با دوران میانسالی اش در تهران داشت؟
- در دوران جوانی ایشان که من نبودم و در دوران میان سالی هم چند سالی با او بودم. حس ها و رفتارهای او که در کارهایش دیده می شود، همه از دوران کودکی اش گرفته شده است. او کودکانه زیسته و نهایت آنچه را که می خواسته، از طبیعت و زیستگاه خودش برای آینده اش گرفته است. در دوران میان سالی شخصیت، حس و روحیه آدمی تغییر می کند اما حس های خوب کودکی همیشه با حسین پناهی بوده و همین باعث ماندگاری او در شهر شد.
وقتی یک روستانشین در کل ایران شهرت یافت، واکنش خانواده و آشنایان و همشهریان به او چگونه بود؟
- آنها هم مثل خیلی از آدم ها بعد از مرگش پیگیر شدند و شاعر بودنش را شناختند. خیلی از همشهریان و حتی فامیل می گفتند:"وقتی حسین پناهی مرد فهمیدیم چه کسی است."البته همشهریان ما پیش و پس از مرگ به پدر خیلی لطف داشتند.
چه شد که شهر و دیار خود را رها کرد و به تهران آمد؟
- دنبال گمگشته گی هایش در جایی دیگر بود. از کودکی و نوجوانی دنبال چیزهایی بود که باید به آنها می رسید. در یکی از گفته هایش هست که دنبال برف بوده و در اصل به خاطر برف به تهران می آید. هنر را هم از ابتدا دوست داشته است. از معلمی، پارچه فروشی و خیلی شغل های دیگر گذر می کند و می بیند که این ها چیز هایی نیست که حسین پناهی می خواهد و شهر به شهر می چرخد و درنهایت می رسد به تهران که در این جا به بخش هایی از خواسته هایش در هنر می رسد.
آمدن او به پایتخت و دوری از خانواده موجب گله مندی شما، مادرتان و خواهر و برادرتان نبود؟
- ما در شهرستان زندگی می کردیم و پدر در تهران. چون ما و مادرم در شهرستان راحت تر بودیم و دیگر اینکه دوست داشتیم حسین پناهی همیشه خودش باشد. او دوست داشت تنها باشد؛ تنهایی به معنای سکوت. برای همین ما هم می خواستیم که او تنها باشد. خیلی سخت بود. بسیاری می گفتند که چرا ایشان به شهرستان نمی آید و یا دیر به دیر می آید.
- پدرم شب ها بیدار بود، مطالعه داشت و می نوشت و روزها استراحت می کرد و برعکس بقیه آدم ها بود. زندگی اش طوری بود که نظم خاصی نداشت و طبیعی است کسی که به روزمره گی عادت دارد با شرایط او اذیت می شد. اگر ما به صورت خانواده در کنار هم زندگی نکردیم به خاطر این بود که هم ما راحت باشیم و هم پدر دچار روزمره گی زندگی نشود. و هیچ کدام از این وضعیت ناراضی نبودیم مگر سال های آخر که پدر بیمار بود. البته مدام به او سر می زدیم.
گویی در سرگشته گی و تنهایی های جوانی سر از جبهه و طلبه گی حوزه هم درآورده است؟
- خودش می گوید: «در اوایل انقلاب در مدرسه آیت الله گلپایگانی قم ۲ سال طلبه بودم که به یک سری آگاهی رسیدم و متوجه شدم دیگر نمی توانم طلبه گی را ادامه دهم.» آقای مسعود جعفری جوزانی در خاطره ای از پدر می گویند:" یک روز که حسین پناهی سری به دژ کوه می زند آن جا پیرزنی را می بیند که می خواهد روغن دست رنج یک سال خود را از بین ببرد چون یک تکه مدفوع حیوان در آن افتاده و از نظر شرعی کل روغن نجس شده و باید دور ریخته شود.
- آن تنهایی یا تنگدستی را که شما تعبیر می کنید هیچ گاه ما حس نکردیم. جدای از سال های اول زندگی پدرم، ما همیشه در سطح خوبی زندگی می کردیم. بیشتر درآمد او از بازیگری بود، شعر که درآمدی نداشت.
آیا سکته قلبی او به دلیل تنگناهای اقتصادی نبود؟
- آدم هایی که بیشتر از بقیه می فهمند، آگاهی بیشتری پیدا می کنند و رنج بیشتری می برند. از سوی دیگر خانواده پدری من همواره دچار ناراحتی های قلبی بودند و پدرم هم پیش از مرگ، دو بار دیگر سکته قلبی داشت. در سال های آخر زندگی همیشه فشار خون او بالابود.
حسین پناهی دوستان هنرمند بسیاری داشت اما تنها کسی که علت سکته قلبی را برای مردن او رد کرده، «یغما گلوریی» است. او می گوید پناهی مثل خیلی از شب ها در آخرین شب زندگی اش با وی حرف زده و حال و هوای مرگ داشته است. او می گوید اسنادی بر خود کشی حسین پناهی با تیغ وجود دارد.
- گفته های ایشان را بارها تکذیب کردم و امروز هم تکذیب می کنم. من برای فکر و عمل و اندیشه حسین پناهی ارزش قایل هستم؛ حتی اگر خودکشی می کرد، اما وقتی این طور نبوده هیچ وقت اجاره نمی دهم کسی این حرف ها را بزند. هر زمان در هر شرایطی می توانم ثابت کنم این طور نبوده است و این حرف ها دروغ است. در گواهی پزشک قانونی هم سکته قلبی ثبت شده است
همواره حرف ها و شعرها و وصیت نامه هایی دروغین در رسانه های مختلف به پدر شما نسبت داده می شود. کدام اثر او شناخت دقیق و واقعی از حسین پناهی می دهد؟
- در سال های گذشته جمله ها و شعر ها و حتی وصیت نامه هایی از حسین پناهی منتشر شده که نوشته پدرم نیست. سهوی یا عمدی، خیلی متاسفم برای این ماجراها. من بیشتر وقت ها باحسین پناهی بودم و رنج ها و سختی هایش را دیده ام و فکر می کنم به هر حال یک شاعر و نویسنده با تمام وجودش هر چیزی را می گوید یا می نویسد. این مطالب دروغین و سطحی نشانگر وجود و اندیشه های حسین پناهی نیستند.
- بله....«جهان زیر سیگاری من است» حال دیگری دارد.
وقتی در جامعه و یا مثل امروز در نمایشگاه کتاب بر بالین کتاب های پدر حضور دارید، مردم کمتر چهره شما را می شناسند و گاه حرف هایی پشت سر او می گویند. این حرف ها چقدر آزارتان می دهد؟
- من حسین پناهی را به اندازه خودم خیلی خوب می شناسم و خیلی ناراحت نمی شوم. بسیاری می آیند درباره سیگار کشیدن پدر متلک می اندازند و به سند خاطره دروغ آن انسان نادان، در مورد خود کشی حسین پناهی می پرسند.
دختر و ناشر آثار حسین پناهی، تصویر متفاوتی از حسین پناهی دارد که تاکنون برای مردم ناشناخته است؟
- حسین پناهی به قدری در نوشته ها و بازی هایش شبیه خودش بوده که تصویر شفافی بین همه دارد و من نمی توانم چیزی اضافه کنم. حسین پناهی تصویر متفاوتی در ذهن من ندارد چون همین است که هست؛ شبیه آثارش، شبیه شناختی که همه افراد از او دارند. از دوست داران حسین پناهی می خواهم که فقط و فقط با کتاب ها و صدای ایشان به شناخت حسین پناهی دست یابند.
نظر کاربران
لایک
روحش شاد ، زود رفت و دیگه جایگزینی تخواهد داشت هرگز..
روحش شاد چون تک تکه کلماتش حقیقته حقیقت...روحش شاد
گفته بودن وقتی که فوت کردم ، مردم خواهند فهمید چرا اکثرا نقشهای دیوانه ها رو بازی میکنم... خیلی وقته دنبال این دلیلشون هستم
اگر کسی میدونه ممنون میشم بگن
خدا رحمتشون کنه
ظاهرا حکم شرعی دیدن نجاست در ماده جامد همین باشه که باید همون قسمت جدا بشه
شاید ای دل که مسیحا نفست آمد و رفت/باختی هستی خود را سر می آید( حسین پناهی)
روحش شاد ،،،، مرد بزرگی بود با اندیشه های پاک ،،،،
تکراری بود چند وقت پیش هم گذاشته بودین
خدارحمتشون, کنه,,, روحشون شاد
خدا رحمتش کند. روحش شاد
این از فرهنگ بد بعضی هاست که از روی لباس وچهره شخصیت فردی را قضاوت میکنند..اهنگ کفشهای لنگه به لنگه اصفهانی روزیاد باید گوش داد و