مدرس؛ روشنفکر سیاسی، فقیه سنتی
یکی از شخصیت های بزرگ ایران که از فتنه مغول به بعد نظیرش بدان کیفیت و استعداد از حیث صراحت لهجه و شجاعت ادبی و ویژگی های فنی در علم سیاست و خطابه و امور اجتماعی دیده نشده. سیدحسن مدرس اعلی الله مقامه است.
این توصیف بهار از مدرس، گرچه خالی از اغراق شاعرانه نیست، اما بی بهره از واقعیت هم نیست. مدرس، یک اصولگرای اصلاح طلب است که در عین تحول خواهی و تجددطلبی، پای اصول خود ایستاد تا ترور و تبعید و شهادت. اما همه این ها، تنها مدرس را متمایز از دیگر سیاستمداران زمان خود می کند. آنچه که مدرس را ممتاز می کند و منحصر به فرد، تاکیدش بر مبارزه پارلمانتاریستی است.
در ویژگی اول- خوشبختانه- می توان از دیگر سیاستمدارانی هم نام برد که نوگرا و اصول گرا بودند، اما توجه به ویژه مدرس به جایگاه مجلس، در تاریخ معاصر ایران، منحصر به فرد است. او سعی داشت از همه ظرفیت های مجلس برای استقرار آرمان های مشروطه بهر گیرد و بدین منظور، علی رغم فرصت ها و پیشنهاداتی که داشت، میدان مبارزه علیه استبداد و استعمار را تنها در زمین مجلس تعریف کرد.
مدرس برخلاف خیلی از سیاستمداران هم دوره خود که از مجلس شروع کردند و راه دولت و قدرت را پیش گرفتند. از مجلس شروع کرد و به همان مجلس پایان داد. البته پایانی ناخوش. برای این ناکامی می توان از علل مختلف تاریخی- سیاسی یاد کرد که مبتنی بر حوادث تلخ و شومی زمانه مدرس بود. اما ما در ادامه از دلایل فکری و ناسازوارگی سیاست و دیانت در اندیشه مدرس می گوییم.
مدرس سیاستمدار: مدرس روشنفکر
مدرس به رغم روحانی بودنش و تصریحش بر اینکه «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست» در عرصه سیاست، تقریبا سکولار است و استفاده ای از دیانت ندارد. او بیش از آن که به فکر منافع و مضار دینش باشد، دغدغه منافع ملی داشت و در این خصوص، کوچک ترین نرمشی نداشت، حتی در برابر علما و زعمای دینی. به همین دلیل اکثر نطق هایش در مجلس، مبتنی بر براهین عرفی است و جالب آن که دیگران هم وقتی می خواستند در مجلس، از ادبیاتی دینی استفاده کنند. او که فقیهی برجسته بود، در برابرشان موضع می گرفت. مواردی از این دست:
۱- نقل است وقتی یکی از نمایندگان در حال توضیح برخی مسائل مذهبی بوده، مدرس به او تذکر می دهد که «مومن، سپهسالار دو ساختمان ایجاد کرده است، یکی مدرسه و مسجد سپهسالار و دیگری همین ساختمان مجلس است و وصل به یکدیگر می باشد.اگر می خواهی درباره مسائل دینی صحبت کنی، برو به آن ساختمان.» (مکی، ۸۴۰، ۱۳۵۹)
2- مدرس در نطق جلسه 237 مجلس، مورخ 13 اسفند 1301، به صراحت و به طنز، توسعه معارف از سوی دولت ها را مواد تزیینی برنامه ها می داند و می گوید: «از جمله زینت ها، توسعه معارف است. البته توسعه معارف خوب است... اما پانزده سال است لاینقطع گفته ایم. توسعه معارف. و اگر هر ماهی و هر روزی یک قدری توسعه پیدا کرده بود، حالا تمام دنیا را پرکرده بود.اما بدبختانه هر چه توسعه دادیم، تنگ تر شد... این ها مواد زینتی پروگراماست.» (ترکمان، 96، 1374)
۳- با آمدن خاندان سعودی و انتشار خبر تخریب قبول ائمه بقیع، موجی از اعتراضات و احساسات لند می شود که رضاخان هم بر این موج می نشیند و ضمن اعلام عزای عمومی، آن روز را تعطیل اعلام می کند و در بخشنامه ای می آورد: «متحدالمآل تلگرافی و فوری است... عموم حکام ایالات و ولایات و مامورین دولتی:
به موجب اخبار تلگرافی، از طرف طایفه هابی ها، اسائه ادب به مدینه منوره شده و مسجد اعظم اسلامی را هدف تیر توپ قرار داده اند. دولت از استماع این فاجعه عظیمه، بی نهایت مشوش و مشغول تحقیق و تهیه اقدامات موثره می باشد. عجالتا با توافق نظر آقایان حجج اسلام مرکز، تصمیم گرفته شده که برای ابراز احساسات و عمل به سوگواری و تعزیه داری، یک روز تمام مملکت تعطیل عمومی شود. لهذا مقرر می دارم، عموم حکام و مامورین دولتی، در قلمرو ماموریت خود به اطلاع آقایان علمای اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتی و عموم مردم، این تصمیم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزاداری اعلام نمایند.»
رضاخان به این حد هم بسنده نمی کند و تقاضای تشکیل «کمیسیون دفاع از حرمین شرفین» را به مجلس می دهد. اما فکر می کنید، واکنش مدرس چه بوده؟ او تلویحا رضاخان را انذار می دهد که بیشتر به فکر مملکت خویش باش. مدرس، در جلسه مورخه ۸ شهریور ۱۳۰۴ در نطقش می گوید: «دولت تقاضای کمسیون از مجلس نمود. البته وظیفه شان هم همین بود که پیشنهاد تقاضای کمیسیون بفرمایند. البته مجلس هم مساعدت خواهد نمود و به عقیده بنده تمام فکر را باید صرف این کار کرد و باید یک قدم هایی که مقتضای حفظ دیانت و حفظ قومیت و حفظ ملیت «خودمان» است (تاکید از نگارنده است) در این مورد برداریم و هیچ کاری هیچ چیزی را مقدم بر این کار قرار ندهیم و نگذاریم که این مساله زیادتر از این اسباب خرابی جامعه شود که مبادا یک ضرر عظیم تری بر ما مترتب گردد و خدای نخواسته حال ما از این روزی که هستیم بدتر شود و زیاده بر این چیزی عرض نمی کنم.»
در همین نطق است که مدرس تاکید می کند: «بالاخره یک وقت باید بیدار شده و هوشیار شویم و «جامعه خودمان» را حفظ کنیم.» (مکی، ۶۸۴)
این روش مدرس را پیش از آن که حسن بدانیم یا عیب، باید از ابعاد و تاثیرهایش بگوییم. وقتی یادنامه ای به مناسبت پنجاهمین سالگرد شهادت مدرس برگزار می شود، یکی زا نویسندگان یادنامه، در پایان مقاله نسبتا بلندش، در «بررسی اندیشه های سیاسی- اجتماعی شهیدمدرس» وقتی به سرفصل «نقطه ضعف اساسی» می رسد، چنین می نویسد: «نقاط مثبت مدرس را تا اینجا برشمردیم، اما یک نقطه ضعف اساسی هم در کار مدرس دیده می شود که باید برای اکمال مطلب آن را ذکر نمود و آن عدم استفادهاز پایگاه های مذهبی علیه دشمن بوده است.» (نصر، 212، 1366)
این نوع سیاست ورزی، کم هزینه هم نیست. وقتی نخواهی از دیانت در سیاست، مایه بگذاری. سعی می کنند کم مایه ات کنند و ایام سختی را برایت رقم می زنند، که با تنهایی و بی باوری، سخت تر می شود. حتما شنیده اید وقتی یکی از بستگان مدرس (محمدحسین مدرس، خواهرزاده شهید مدرس) در زمان تبعید، به ملاقات با آیت الله حائری، موسس حوزه علمیه قم، می رود تا برای آزادی مرحوم مدرس از ایشان استمداد نماید، آیت الله حائری با جواب های آشفته و تند و تیزش، آو را آزرده و اظهار داشته بود: «شهربانی برای مدرس ماهیانه ۱۵ تومان اعتبار منظور نموده و به او بد نمی گذرد.»
مدرس فقیه: مدرسِ سنتی
مدرسی که شرح آن در فوق آمد، از حیث فقاهت، کاملا متفاوت است. البته این دوگانگی خاص مدرس نیست. داود فیرحی تبیین خوبی از این مشکل دارد و می نویسد: «... آرایه های سنتی حافظ نظم پیشین همچنان در درون دستگاه فقه تداوم یافت و فقه مشروطه را چنان از چابکی انداخت که قادر به انطباق و مدیریت شرایط جدید نبود. تاخیر و تعلل های موجود در مجلس مشروطه در راستای ارزیابی انطباق قوانین موضوعه با شرع، حاکی از آن است که نمایندگان و رهبران روحانی در دوگانه پای در سنت و اضطرار بر تجدد چنان گرفتارند که نتیجه ای جز زمین گیر شدن اصل دوم متمم و افزایش چندگانگی ها و واگرایی ها نداشت.» (فیرحی، 1380، 1391)
فیرحی در ادامه این مشکل را مشخصا در مورد مدرس هم نام می برد. این دوگانگی، نتایج نامبارکی هم داشت از جمله دامن زدن به مخالفت مذهبی و نوگرایی سیاسی. (همان. ۳۸۲) دریغ و افسوس، مدرسی که خود یک نوگرای سیاسی بود، در مقابل مدرس فقیه قرار می گیرد و آن قدر این دو مدرس با هم در تقابل و تنازعند که آخر الامر متوجه نمی شوی مدرس فقیه می بَرد یا مدرس سیاستمدار؟
در این بخش هم مانند بخش نخست، به موارد مختلفی می توان اشاره کرد. از مخالفت مدرس با قانون نظام وظیفه گرفته تا قانون مالیات ها. اما به یک مورد بسنده می کنیم. هرچه باشد، این پرونده برای بزرگداشت مدرس است.
مدرس در جلسه 280 مجلس شورای ملی، در مخالفت با قانون انتخابات و مشخصا حضور زنان چنین می گوید: «از اول عمر تا حال، بسیار در بر و بحر ممالک اتفاق افتاده بود برای بنده، ولی بدن بنده به لرزه نیامد و امروز بدنم به لرزه آمد. اشکال بر کمیسیون این که اولا، نباید اسم نسوان را در منتخبین برد که از کسانی که حق انتخاب ندارند، نسوان هستند. مثل اینکه بگویند از دیوانه ها نیستند، سفها نیستند. این اشکال است بر کمیسیون و اما جواب ما باید بدهیم از روی برهان. نزاکت و غیر نزاکت، رفاقت است.
از روی برهان باید صحبت کرد و برهان این است که امروز ما هرچه تامل می کنیم، می بینیم خداوند قابلیت در این ها قرار نداده است که لیاقت حق انتخاب را داشته باشند. مستضعفین و مستضعفات و آن ها، از آن نمره اند که عقول آن ها استعداد ندارد. گذشته از اینکه در حقیقت، نسوان در مذهب اسلام ما در تحت قیومیت هستند، الرجال قوامون علی النسا، در تحتی قیومیت رجال هستند. مذهب رسمی ما سالام است. آن ها در تحت قیومتند [و] ابدا حق انتخاب نخواهندداشت. دیگران باید حفظ حقوق زن ها را بکنند که خداوند هم در قرآن می فرماید: در تحت قیومیت هستند و ابدا حق انتخاب نخواهند داشت، هم دینی و هم دنیوی. این مساله بود که اجمالا عرض شد... پس در هر جا که قانون اسلام است، باید دقت کرد سر مویی برخلاف نشود.» (همان، ۳۶۷)
این صحبت ها را مقایسه کنید با مواضع پیشروانه مدرس در حوزه مسائل سیاسی. تعجب آور نیست؟ گوینده همه این ها می تواند یک نفر باشد؟ از سویی دیگر، آیا این دوگانگی برای شما آشنا نیست؟ در دوره های اخیر مجلس، علی مطهری، همان حسن مدرس، نیست؟ توامان هم تندترین و پیشروترین مواضع سیاسی را دارد و هم بر سر ساپورت پوشی زنان، کوتاه نمی آید.
پایان عرفانی
هرچقدر مدرس در زمان حیات، سیاسی بود، در اواخر عمر، عرفانی شده بود. گواه و گویای این روحیات وی، در کتاب «گنجینه خواف» که مجموعه درس ها و یادداشت های روزانه شهید مدرس در تبعید است، آمده است. او روزگار سخت دوران تبعید را به مخالفت های به حق خود در ماجرای قرارداد ۱۹۱۹ باز می گردند. قراردادی که در نهایت با مقاومت مدرس و همراهان وی، معلق شد و بانی اش، وثوق الدوله را راهی اروپا کرد.
حالا ببینید، مدرس وقتی به قضاوت خود می نشیند، چه سخت گیر است: «نظر به اینکه دنیا و روزگار حقا او را باطلا دار انتقام و تلافی است، استبعاد نمی کنم که ولو شجره اقتضائا یا جزئا علت یکی از جهات این پیشامد (تبعید و حبس) از برای من فی الجمله دخالت من باشد در مجبور شدن [یک کمله ناخوانا] حسن خوان وثوق الدوله در اینکه مدتی در اروپا مانده، دست او از خانه و اهل و عیال و مملکت خود، کوتاه، و به ضوع ناگواری روزگار می گذرانیدند.
تفسر اجمال اینکه: مقارن تمامیت جنگ عمومی آقای وثوق الدوله به مساعدت هم مسلکان خود دارای مقام ریاست وزرا شدند... احتمال می دهم بلکه مظنون به ظن قوی است که یا تمام علت یا جزء مهم علت این پیشامد از برای من مخالفت همان قرارداد است که در نظر دارند عملا آن را اجرا کنند...» (صالحی، 67، 1384)
منابع:
- مکی، حسین، (۱۳۵۹)، «مدرس، قهرمان آزادی»، بنگاه ترجمه و نشر کتاب
- ترکمان، محمد، (1374)، «آراء، اندیشه ها و فلسفه سیاسی مدرس»، نشر هزاران
- نصر، عباس، (۱۳۶۶)، «یادنامه پنجاهمین سالگرد شهادت مدرس»، واحد انتشارات بخش فرهنگی دفتر مرکزی جهاد دانشگاهی
- فیرحی، داود، (1391)، «فقه و سیاست در ایران معاصر؛ فقه سیاسی و فقه مشروطه»، نشر نی
- صالحی، نصرالله، (۱۳۸۴)، «گنجینه خواف»، انتشارات طهوری
نظر کاربران
سالار خدا بود سالار خدا زحمتهایش با هیج چیز جبران نمیشود مگر به سخنانشان عمل کنیم وخدا راضی شود ..حق
بازم تکرار ه از استاد حسین پناهی وکلمات زیباش استفاده کنید ودربرنامه بگذارید. .بازم ممنون چندین ساله از مرامش وراهنمایش استفاده کردم وبه نتیجه رسیدم حتی مقابل نزدیکترین کسم.....بازم ممنون ممنون ممنون
یاد و راهش گرامی...روحش شاد.
زندگیش رو فدای اسلام کرد.تحسینش میکنم.