گفتوگو با بهمن فرمانآرا درباره سينما، كارهاي تازه و اكران نيافتههايش
بهمن فرمانآرا: هرگز محبوب سيستم حكومتي نبودهام
بهمن فرمانآرا در ۷۵سالگي خيال استراحت ندارد. علاقهاي هم ندارد به سرسره پيشكسوتي اكتفا كند و در مجامع حاضر شود و به عبارت «استاد!» دلخوش باشد. معتقد است كه در هيچ دورهاي محبوب سيستم دولتي نبوده. با اين حال وضعيت دشوار دولت تدبير و اميد را درك ميكند.
آقاي فرمانآرا با فيلمنامه تازهتان شروع كنيم، «هم صحبتي با جنون» كه براي پروانه ساخت ارايه كرديد.
البته اسمش عوض شده و الان نامش «زندان ما» شده است، فيلمنامه را براي دريافت مجوز ساخت به وزارت ارشاد ارايه كردهايم و منتظريم بعد از دريافت پروانه ساخت مراحل ديگر را آغاز كنيم.تصميم اوليه براين است كه فيلم را از نيمهآبان ماه در شمال كليد بزنيم.
از وضعيت اصلاحيهاي احتمالياش خبر داريد؟
اصلاحيهاي ندارد.
آيا اين فيلم، اثر ديگري از سهگانه زندگي است؟
اصلا اينگونه فكر نميكنم. اين دستهبنديها ساخته و پرداخته روزنامهنگاران و منتقدان است. در وهله اول هر موضوعي كه برايش وقت ميگذارم و آن را كار ميكنم، بايد برايم جالب باشد و توجهم را جلب كند. اين فيلم شايد به فيلمهاي قبل از «دلم ميخواد» شباهت داشته باشد و بيشتر در روال آنهاست.
يعني يك كار اجتماعي و...
بله. هر چه را درباره مشكلات و گرفتاريهاي اجتماع مطرح ميكنيم، حتي خوشيها، مسائلي اجتماعي است و فقط ديدگاهها با هم فرق ميكند. من نه به قصد جايزه فيلم ميسازم، نه به قصد اينكه پوز كسي را بزنم. اصلا در سن و سال من تنها انگيزهام براي زندگي، كار كردن است و به همين دليل سرسختانه به دنبال اين هستم كه كار كنم.
وضعيت فيلم قبليتان «دلم ميخواد» چگونه است؟ مشكل اكرانش حل شد؟
پروانه نمايش گرفته است و احتمالا بعد از جشنواره فجر نمايش داده ميشود چون فعلا ماه محرم و صفر را در پيش داريم ولي در حال حاضر برنامه بر اين است كه فيلم بعد از جشنواره فجر اكران شود.
ظاهرا سرمايهگذار فيلم عوض شد و...
انتخاب كسي كه اسمش به نام تهيهكننده مطرح شده بود، از اشتباهات بزرگ زندگي من بود چون برحسب پيشنهاد دوستان كه او را فرد خوبي معرفي كرده بودند، با وي همكاري كردم ولي نميخواهم وارد جزييات بشوم صرفا به اين دليل كه دو سالي كه اكران فيلم به تعويق افتاد، فكر ميكنم آدمهاي ديگري پشت اين ماجرا بودند و براي اكران فيلم مشكل درست كردند ولي اينها برايم مطرح نيست چون نميخواهم با كسي مسابقه محبوبيت بگذارم.
در روند كاريتان به ويژه در خارج از كشور، به عنوان تهيهكننده و سرمايهگذار فعاليت زيادي داشتهايد و در ساخت فيلمهاي مهمي در تاريخ سينما مشاركت داشتهايد اما چرا در داخل كشور، كمتر فيلمهاي خودتان را تهيه كردهايد؟
فيلمهايم را تهيه ميكنم اما سرمايهگذارش شخص ديگري است چون اگر شما موضوعي يا يك خط داستاني را نتوانيد به دو نفر بفروشيد، به ديگران هم نميتوانيد بفروشيد! من تهيهكننده كارهايم هستم صرفا به اين دليل كه كنترل هنري كار دستم باشد ولي اينگونه نيست كسي بخواهد كارم را تهيه كند و بعد در انتخاب هنرپيشه و ديگر عوامل اعمال نظر كند. هرگز چنين نبوده و نخواهد بود. بنابراين سرمايهگذار حضور دارد و هميشه هم كساني هستند كه به سرمايهگذاري علاقهمند باشند و به اين شيوه كار ميكنيم.
يعني هميشه اين آزادي عمل را داريد كه آنطور كه دوست داريد، كار كنيد؟
اصلا به غير از اين نميشود كار كرد. ساخت فيلم قبلي همزمان با اوج مريضيام بود. بيماري ورم رگهاي مغز كه دو سال درگيرش بودم و به پيشنهاد يكي، دو تا از دوستان اين آقا را، با اينكه هيچ شناختي از او نداشتم، به عنوان تهيهكننده قبول كردم. سرمايهگذار را خودم معرفي كرده بودم. همزمان با آن نمايش «مردي براي تمام فصول» را اجرا كردم و شب آخر اجرا فكر ميكردم استراحتي يك هفتهاي خواهم داشت و بعد از آن قصد سفر داشتم اما از صبح روز بعدش، ديگر نميتوانستم راه بروم و ويلچر به ويلچر به تورنتو رسيدم.
اشاره كرديد بيشترين انگيزه زندگيتان كار كردن است. جزو هنرمنداني بوديد كه با وجود حضور كمرنگتان در مجامع دولتي، در ديدار آقاي رييسجمهوري با هنرمندان كه سال ۹۲ در تالار وحدت برگزار شد، حضور يافتيد. ظاهرا آن زمان همه هنرمندان اميدوار شده بودند شرايط كار هنري در دولت تدبير و اميد تغيير ميكند. با توجه به اينكه در اين دوره يك فيلم ساختيد، وضعيت فيلمسازي را در دولت آقاي روحاني چگونه ارزيابي ميكنيد؟
فيلمسازي اصولا كار مشكلي است چون پول زيادي ميخواهد و خيلي المانهاي مختلف بايد فراهم شود تا اثري شكل بگيرد. اينكه در اين دوره آيا از رفتار يا حمايتي كه نسبت به فيلمسازان شده، راضي هستيم يا نه، بايد بگويم شخصا اهل شكايت نيستم چون كاري كه ما انجام ميدهيم، به عوامل بسياري وابسته است درحالي كه نويسنده يا نقاش خودشان هستند و كاغذشان، مجسمهساز، موزيسين، خودشان هستند و يك ابزار كار اما وقتي به سينما و تئاتر ميرسيم، بايد گروهي را جمع كنيد تا با حضور آنان، تجسم فكرتان را در آن اثر هنري ببينيد. برخلاف اينكه مردم ميپندارند ساخت فيلم، ساده است- كار ما اين است كه اين كار ساده به نظر بيايد- ولي بينهايت كار مشكلي است. البته اجراي تئاتر از بسياري جهات آسانتر است صرفا چون اول، وسط و آخر كار به ترتيب انجام ميشود اما در سينما اين روال وجود ندارد.
يعني از شرايط فعلي راضي هستيد؟
گيرم كه بگويم از اين وضعيت راضي نيستم ولي اين آدمها خيلي افراد بهتري هستند براي اينكه با آنها گفتوگو كنيم. هرچند همان اشكالات اصلاحطلبان را دارند كه دايم به پشتسرشان نگاه ميكنند. در دوره قبل زماني كه «قلادههاي طلا» را ساختند، از چه كسي پرسيدند چقدر پول و چگونه خرج كنيم؟ ساختند و اكران هم كردند و پايش هم ايستادند و هيچ اتفاقي هم نيفتاد چون مردم فقط ناراحتيشان را با نديدن آن فيلم نشان دادند. قرار نيست براي اكران يك فيلم تظاهرات شود كه چرا فيلم فلاني نمايش داده شده يا نشده.
به هر حال هميشه كساني كه كار فرهنگي و هنري ميكنند، گويي بيپشت و پناه هستند...
اصولا همينطور است. اگر نويسنده ميشويد، بايد بدانيد هميشه زندگيتان سخت است چون در كشوري زندگي ميكنيم كه در گذشته جمعيتش ۳۰ ميليون بود اما تيراژ كتاب ۲ هزار تا بود. فقط «دايي جان ناپلئون» و «سووشون» دو كتابي بودند كه تيراژشان بيشتر بود. الان هم كه بيشتر از هفتاد ميليون نفر هستيم، تيراژ كتاب هزار تا شده! پس نويسنده قرار است چگونه زندگي كند؟! بنابراين ميبينيد هركه به دنبال كار فرهنگي ميرود، قبول كرده بابك زنجاني نباشد! چون اگر آن امكانات را ميگيري، در مقابلش بايد تاواني بدهي يا نمادي ميشوي براي بقيه. بنابراين اگر كار فرهنگي را دوست داري، بايد پوستت كلفت باشد.
اگر فيلمسازي شغل و منبع درآمدتان بود، فكر ميكنيد همچنان ميتوانست برايتان كاري دلي باشد؟
هميشه دلي بوده. مثلا در «شازده احتجاب» هم دستمزدي كه گرفتم ۲۰ هزار تومان بود. آن زمان كارمند تلويزيون بودم و ماهي ۴ هزار تومان حقوقم بود و با همسر و ۳ تا بچه زندگي ميكرديم. اگر وضع ماليام خوب است، به خاطر پدر خدابيامرزم است وگرنه بارها گفتهام اگر دستمزدهايي را كه در سينما گرفتم، جمع كنم، روي هم رفته، مخارج يك قبر در بهشت زهرا ميشد! ولي خدا را شكر كه هنوز آدمهايي هستند كه براي ساخت فيلم سرمايهگذاري ميكنند و باز هم خدا را شكر كه ما هنوز جان كار كردن داريم و كار ميكنيم درحالي كه ميشود روي سرسره پيشكسوتي نشست و همه جا هم بود و بيخودي هم به آدم بگويند استاد!استاد! بعضيها با همين وضعيت زندگي ميكنند اما من در اين شيوه، هيچ معنياي نميبينم. من در كار كردن، معني ميبينم.
گفته بوديد دوست داريد فيلمي بسازيد درباره اينكه خودتان كانديداي رياستجمهوري شويد...
(ميخندد) هرگز! در هيچ زماني جاهطلبي سياسي نداشتم. آن صحبت هم به عنوان يك جوك بود چون همه كانديدا شده بودند، من هم به شوخي گفتم ما هم براي تفريح كانديدا شويم! به جز زماني كه به عنوان كارگردان استخدام تلويزيون شده بودم، شغل دولتي نداشتهام. در هيچ منصبي نميتوانم خوشحال باشم چون هر منصبي، به يكسري مسائل وصل است مثل اينكه بايد با افراد خاصي كار كنيد. پيش از انقلاب به من پيشنهاد كردند رييس تلويزيون شيراز شوم كه قبول نكردم چون دوست داشتم فيلمساز باشم.
اين شوقي كه براي كار كردن داريد، شامل تئاتر هم ميشود يا به همان اجراي نمايش «مردي براي تمام فصول» اكتفا ميكنيد؟
بستگي به نمايشنامه دارد. 10 سال براي اجراي «مردي براي تمام فصول» دويدم تا اجازه كار دادند كه خدا را شكر موفق بود و هر شب با استقبال تماشاگران روبهرو شد و در گيشه فروش خوبي داشت. آنچه در تئاتر برايم مساله است، اين است كه مدت زماني درگير تمرين هستيد و بعد نمايش روي صحنه ميرود اما بعد از هر تعداد اجرا، تمام ميشود و چيزي از آن باقي نميماند. الان هم نمايشنامهاي هست كه بخواهم آن را كار كنم اما چون دوست ندارم هيچ كاري را ناتمام بگذارم، بايد ببينم اين انرژي را كه براي كار دارم، چگونه مصرف كنم. ميتوانم با همين انرژي سالي دو فيلم بسازم ولي يك تئاتر اجرا كنم. به جز اينها يك سريال هم هست براي شبكه نمايش خانگي. به هر حال بايد به وقت و انرژيام نگاه كنم چون ديگر 20 سالمان كه نيست!
ولي اصلا به شما نميآيد سريال بسازيد، هرچند براي نمايش خانگي است...
حقوق يكي از كتابهاي اسماعيل فصيح را خريدهام «داستان جاويد» كه 24 اپيزود ميشود و براي نمايش خانگي است. اگر شرايط فراهم شود، آن را ميسازم. زماني ميخواستم با اقتباس از آن، يك فيلم سينمايي بسازم ولي حجم داستان براي يك فيلم سينمايي زياد است. ديگر نه سينماها طرفدار فيلمهاي سه چهار ساعته هستند و نه تماشاگران. فقط هم اينها نيست. ميخواهم مستند هم بسازم. فقط ميخواهم كار كنم. برنامه استراحت ندارم.
فيلم مستند؟
بله، ولي الان نميخواهم درباره موضوعاتش بگويم. در آن چهار سالي كه كار نكردم، مستند «كنسرتي كه اجرا نشد» را درباره پرويز ياحقي ساختم و «ننه دلاور ما» را درباره سيمين بهبهاني كه تمام شده است. نمايشنامه نوشتم و يك كتاب هم ترجمه كردم درباره كارگرداني نوشته سيدني لومت كه چاپ شد. مدلم طوري نيست كه بيكار بمانم و روز را به شب برسانم ولي بايد ديد چقدر انرژي دارم!
اقتباس ادبي در سينماي ما كمتر رخ ميدهد. البته شما جزو فيلمسازاني هستيد كه به اين مقوله توجه داشتهايد و«شازده احتجاب» و «سايههاي بلند باد» را بر اساس آثار هوشنگ گلشيري ساختهايد اما چرا در سينماي ما داستانهاي خوب در اقتباسهاي سينمايي، كمتر مورد استفاده قرار ميگيرند؟
تهيهكننده! چون او ميگويد سر و ته داستان را عوض كن! چرا به نويسنده داستان پول بدهيم؟! بارها و بارها اين جمله را شنيدهام. چرا ميخواهي داستان گلي ترقي را بسازي و به او پول بدهي؟! بعد ميبينيم كساني كه نميتوانند انشاي معمولي «علم بهتر است يا ثروت؟» را بنويسند، فيلمنامه مينويسند و عجب است كه همانها فيلم هم ميشود! بارها گفتهام داستانهاي بسيار خوبي هست كه خود من به هنگام خواندنشان، ذهنم با آنها ميرود و علاقهمند به ساخت آنها ميشوم ولي هيچ كس سراغي نميگيرد.
همين كه سنگ نيندازندكافي است
اگر «شازده احتجاب» را كه فيلمي درباره سلطنت است، در اوج قدرت سلطنت ساختم، به اين دليل است كه كاري را كه دلم ميخواهد، انجام ميدهم و خيلي برايم مهم نيست جايي دعوت شوم يا نه. ميدانم بسازبفروشي آسانتر است و با آن بيشتر هم پول در ميآوري ولي كار فيلمسازي را دوست دارم و ميدانم سختياش هم جزو كار است.
نظر کاربران
بهمن فرمان آرا، فیلمسازی متفاوت، سپاس
مهم نیست مردم دوستت دارند خاطره دارند صورت دوست داشتنی دارید خدا هم دوستت داره