قهرمانِ بدون دستِ مستر المپیا
او حالا با اعتماد به نفسی مثال زدنی برای به دست آوردن مدال طلای آرنولد فیزیک دارد به آب و آتش می زند. برای مدالی که برای ۹۹ درصد از ورزشکاران بدنسازی دنیا به دست آوردنش غیرممکن به نظر می رسد اما وحید پورمرادی با همه فرق دارد.
ماجرای دست هایی که نیستند
از دوران کودکی عاشق کارهای فنی بوده، به همین خاطر رفته سراغ رشته «برق صنعتی». بعد از پایان تحصیلاتش هم همراه با برادر کوچکترش وارد کار نصب «داربست» شده است.
اما ماجرایی که باعث شده او برای همیشه دست هایش را از دست بدهد، آنقدر وحشتناک بوده که هنوز هم بعد از سال ها آقا وحید نه تنها «روز» وقوع آن، که «دقیقه» و «ساعتش» را خوب به خاطر دارد: «تاریخش هیچ وقت از یادم نمی رود چون آن روز، تلخ ترین روز زندگی من بود. حتی ساعتش را هم خوب به یاد دارم، ساعت حدود هشت و نیم صبح 27 مهر 87 بود که مثل همیشه همراه با برادرم سر ساختمانی رفتیم که کارگران در حال نماسازی آن بودند.
برادر آقا وحید که از نزدیک شاهد این حادثه بود، بعدها حادثه را اینطور برای وحید شرح داده بود: «برادرم گفت که فشار برق آنقدر زیاد بود که تو به شدت پرت شدی و بیهوش شدی. در آن لحظات نه صدایی را می شنیدی و نه نبضت درست می زد.»
از آنجا که در شهر جیرفت که آقا وحید ساکن آنجاست، بیمارستانی که امکانات لازم را داشته باشد وجود نداشت، او را به سرعت با اورژانس به یکی از بیمارستان های شهر کرمان منتقل کردند. «مدتی بعد به هوش آمدم و متاسفانه دیدم که دست ها و هر دو پایم را باند پیچی کرده اند. در آن لحظات سخت پزشکان بسیار مشکوک برخورد می کردند و انگار چیزی را از من پنهان می کردند.»
دست هایم را قطع نکنید
قهرمان داستان ما، بدترین خبر عمرش را زمانی شنید که فکر می کرد مشکلش زیاد حاد نیست و می تواند چند هفته دیگر از بیمارستان مرخص شود: «با این که درد شدیدی در بعضی از نقاط بدنم حس می کردم اما اصلا فکرش را هم نمی کردم که پزشکان نظرشان این است که دست و پایم را قطع کنند تا این که یکی از پزشکان با من در این باره صحبت کرد. وقتی واقعیت را شنیدم از خود بی خود شدم. فریاد می زدم و می گفتم اجازه این کار را ندارید.
پور مرادی به هیچ وجه نمی توانست این شرایط جدید را هضم کند. برای همین فکر می کرد که اگر روزی دست هایش را از دست بدهد دنیا برایش به آخر می رسد و باید قید زندگی کردن را بزند: «با خودم می گفتم اگر قرار باشد دست و پایم را قطع کنند دیگر نمی توانم زندگی کنم. من نمی خواستم محتاج بقیه باشم.
مرد جوان بعد از روبرو شدن با واقعیت، شدیدا دچار افسردگی شد. دیگر با کسی حرف نمی زد و بیشتر به سقف اتاقش خیره می شد تا این که یک هفته از بستری شدنش در بیمارستان مطهری تهران، پزشکان به او گفتند که نمی توانند دست چپ او را نگه دارند و باید این دست را هم قطع کنند: «فکر می کردم به آخر خط زندگی ام رسیده ام. بدون دو دست اصلا نمی توانستم خودم را در آینه تصور کنم. فکر ترحم های اطرافیانم که می افتادم گریه ام می گرفت، یک هفته بعد از قطع دست راست و انگشتان پای راستم، دست چپم را هم قطع کردند.»
ورزشکار جوان بیش از شش ماه در بیمارستان بستری بود و در این شش ماه هنوز نتوانسته بود با مشکلش کنار بیاید. برایش فرقی نداشت شب باشد یا روز. ناخودآگاه می زد زیر گریه و هق هق کنان از پرستارها می خواست که به او آمپولی تزریق کنند تا برای همیشه زندگی اش به پایان برسد: «آن روزها، خیلی دوران بدی داشتم، آنقدر که نمی خواستم حتی زنده بمانم اما آن روزها با بدی ها و تلخی هایش گذشت و من از بیمارستان مرخص شدم.»
پورمرادی تا دو سال درگیر پانسمان و مشکلات دست ها و پایش بود تا این که یکی از دوستان قدیمی اش به او پیشنهاد داد که شروع کند به ورزش کردن: «امین درستان یکی از دوستانم بود که باعث شد من خودم را بشناسم. یک روز آمد و گفت چرا زانوی غم بغل گرفته ای، بهتر است با من به باشگاه بیایی.
آقا وحید در حالی که امید چندانی به موفقیت نداشت با کمک برادر کوچکش یک جفت دست مصنوعی خرید. این دست ها به مرد جوان کمک می کرد که کارهای روزانه اش را انجام دهد اما برای برداشتن وزنه های سنگین، دست های مصنوعی مناسب نبود: «به باشگاه رفتم، در آنجا همه تشویقم کردند.
مرد جوان بارها به خاطر دست های مصنوعی اش از ادامه تمرین منصرف شد ولی باز نیروی قدرتمندی او را از روی زمین بلند کرد و مسیرش را به سمت باشگاه تغییر داد: «بارها اتفاق افتاد که وقتی زیر میله های هالتر بودم، سیم های دست های مصنوعی ام پاره بشود.
آقا وحید خیلی زود توانست نظر مربی ها را جلب کند و آنقدر خوب کار کرد که توانست در مسابقات شرکت کند: «مربی هایم بسیار از کار من راضی بودند و همین رضایت من را کشاند به مسابقات بهمن ماه سال ۹۴. در آن مسابقات من تنها معلولی بودم که در بین پرورش اندام کارهای حرفه ای فیگور گرفتم. بعد از آن مسابقه داوران به من گفتند که چیزی از یک فیزیک کار حرفه ای کم ندارم و می توانم حتی در مسابقات خارج از کشور هم شرکت کنم. در این مسابقه یک مدال طلای افتخاری هم کسب کردم.»
از آن روز به بعد وحید پورمرادی که حالا توانسته بود در رشته ورزشی خودش، اسم و رسمی پیدا کند، تصمیم گرفت که فیلم ها و عکس هایی از تمرین های خودش را در فضای مجازی منتشر کند تا به بقیه افراد شبیه خودش که در حوادث مختلف دچار معلولیت شده بودند بگوید که می توانند به جای افسردگی و گوشه گیری، عزم شان را جزم کنند و روی پای خودشان بایستند و زندگی شان را بسازند: «حالا دیگر من وحیدی نبودم که تا چند وقت پیش آرزویش مردن بود، بلکه مردی بودم سرشار از اعتماد به نفس که می توانستم حتی بدون دست، شبیه ورزشکاران سالم تمرین کنم.
اولین سوالی که طرفداران صفحه او، بعد از سوالات ورزشی از مرد ورزشکار می پرسند این است که چطور می تواند با داشتن این دست ها، صفحه تلفن همراه هوشمند را لمس کند و پست بگذارد: «بیشتر افراد برایم پیام می گذارند که چطور می توانم بدون داشتن انگشت، تایپ کنم، متن بنویسم و از اینترنت استفاده کنم. به آنها می گویم که من به کمک یک کیبورد این کار را از طریق رایانه انجام می دهم.»
برخی دیگر می پرسند که چطور می توانم با این دست ها هالتر بزنم و وزنه را متعادل نگه دارم و برای شان توضیح می دهم که خیلی سخت است اما شدنی است. بیشتر طرفداران صفحه من پسران جوانی هستند که به ورزش پرورش اندام علاقه دارند و هر روز که به صفحه اجتماعی ام سر می زنم با سیلی از پیام هایی که انرژی مثبت دارند روبرو می شوم. این پیام ها من را ترغیب می کند برای ادامه مسیر.»
آقای ورزشکار برنامه های خیلی زیادی برای آینده خود دارد. یکی از این برنامه ها شرکت در مسابقاتی است که شهریور ماه برگزار می شود و اگر بتواند در این مسابقه مقام بیاورد، یکی از ورزشکاران مشهور کشور خواهد شد: «قرار است در مسابقه ای کشوری شرکت کنم البته نه در گروه معلولان بلکه با افرادی که هیچ مشکل جسمی ندارند رقابت می کنم و اگر بتوانم در این مسابقه مقام خوبی کسب کنم حتما قدم بعدی ام شرکت در مسابقات فیزیک آرنولد کلاسیک است. راستش را بخواهید من آرزو دارم که یک روز آقای مستر المپیا بشوم و چون انگیزه اش را دارم، مطمئنم که به هدفم می رسم.»
پور مرادی این روزها همراه با برادرش در زمینه نصب داربست کار می کند: «من دیگر نمی توانم داربست ببندم اما همراه برادر کوچکم سر پروژه های مختلف می روم. بیشتر زحمات به دوش برادرم است اما از این راه درآمد دارم. البته برادرم فداکاری می کند چون می داند که من مرد نشستن در خانه نیستم، با من راه می آید.
نظر کاربران
خدایی دمش گرررررررم
ایول داره
درود به غیرتت
خدایی خیلی مردی عااااااشقتم
آفرین به غیرتت تو از خیلی آدمهای دیگه که دست و پا دارن موفق تری
درود بر تو که در جامعه ، یک الگویی نمونه حتی برای افراد سالم جسمی هستی .