رمز سلامتی مرتضی احمدی در ۸۸ سالگی
مرتضی احمدی میگوید: میدانید چرا در ۸۸ سالگی از هیچ مریضی رنج نمیبرم؟ چون از جنگ و جدل دوری میكنم. پدرم به من یاد داد كه دل كسی را نشكن و دست روی كسی بلند نكن
مجله سیب سبز : پیشكسوت تئاتر و بازیگر تلویزیون و سینما. مرتضی احمدی به پیشپردهخوانی علاقه زیادی دارد و «صدای تهرون» با صدای وی این روزها در بازار موجود است. او 88 ساله است و میگوید از هیچ بیماریای رنج نمیبرم و كاملا تندرست هستم و تنها ناراحتیام نبودن همسرم زهرا جوانشیر است كه 50سال قبل فوت كرده اما تا به امروز به او وفادار بودم و جای خالیاش با هیچچیز پر نشد. مرتضی احمدی 3 نوه دارد و از آنها بهعنوان سرمایه 88 سال زندگیاش نام میبرد و میگوید به فرزندانتان عشق بورزید و به آنها محبت كردن را یاد بدهید تا روزی از بیمهری آنها شكوه نكنید. او میگوید این ما هستیم كه فرزندانمان را با محبت یا بیمحبت بار میآوریم. توصیه میكنم «صدای تهرون» مرتضی احمدی را تهیه كنید، حتما از شنیدن ترانههای تخته حوضی آن لذت میبرید.
فرهنگ ما ایراد دارد
در كپنهاگ بودم و میدیدم كه خانمها چقدر در خیابان ساده لباس میپوشیدند و آرایش زیادی هم نداشتند اما همان زنها در خانه برای همسرشان زیباترین لباس را میپوشیدند و مشاطه (آرایش) میكردند. چرا وقتی زن و مرد با هم ازدواج میكنند خیالشان راحت میشود كه این مرد یا زن دیگر مال من است و نباید برای نگه داشتن او تلاشی بكنم. فرهنگ ما اشتباه است و كهنه شده. در ایران ۲ نفر عاشق هم هستند و سند مالكیت كه به دست مرد میرسد و قانون هم از او حمایت میكند، عشق میمیرد. زن باید صبح تا شب برایش در آشپزخانه بپزد و بشوید و در آخر هم از مرد غرولند بشنود. آقا دیگر به خانم اعتنا نمیكند و جواب سلام او را هم نمیدهد. مردها گاهی دنبال روابط خارج از خانه میروند و... زندگیها تداوم ندارد و این غمانگیز است.
سرطان همسرم را گرفت
۳۴سالگی ازدواج كردم و همسرم ۳۳ ساله بود. هر دو كارمند راهآهن بودیم، من در اداره كل حسابداری بودم. نفهمیدم چطور شد كه ازدواج كردم، با اینكه از ازدواج فراری بودم عاشق شدم. چون همسرم خیلی دختر ساده و خانمی بود و همه به او احترام میگذاشتند. با زهرا جوانشیر ازدواج كردم و بسیار خوشبخت بودیم. اولین بچه ما آزیتا به دنیا آمد و ۳سال بعد مازیار، ما دیگر غمی نداشتیم و با هم كارها را انجام میدادیم و به بچهها میرسیدیم. یك روز در اداره نشسته بودم كه خانمم زنگ زد و گفت مرتضی... من سرطان گرفتم، سرطان سینه و ما دیر متوجه شده بودیم. با خواهرزن برادرش درحال پرو لباس بودند كه احساس درد در سینه میكند كه او به زور زهرا را میفرستد درمانگاه راهآهن و متوجه میشود كه غده سرطانی در سینهاش است و تا آن زمان فكر میكرده شاید غده چربی است و قضیه را جدی نمیگرفته. طبیعت با ما سر جنگ داشت. از روزی كه فهمیدم سرطان دارد سلامت خانه و خانواده از بین رفت.
دخترم ۶ساله و پسرم مازیار ۳ساله بود، من حدود ۶ماه خودم را باختم و توان هیچ كاری را نداشتم. بچهها خیلی كوچك بودند و من پایبند به همسر و ۲ فرزندم بودم. زهرا ریشسفید خانواده بود و همه را راهنمایی میكرد. بعد از ۶ماه خودم را جمعوجور كردم، رفتم بیمارستان راهآهن و به دكتر گفتم: «زن من كی میمیره؟» دكتر گفت: «نمیدانم شاید یك ماه دیگه، شاید ۱۰سال دیگه.»همه كار كردیم. عمل كردیم، خارج رفتیم، ۷سال طول كشید و سرطان تمام وجودش را گرفت. در این ۷سال یك لحظه هم تنهایش نگذاشتم و مدام در خانه بودم. حتی به فعالیتهای هنریام هم نمیرسیدم اما روحیه همسرم خیلی خوب بود... زمانی كه زهرا فوت كرد بالاسر قبرش قسم خوردم كه خودم بچهها را بزرگ میكنم و نمیگذارم زیر دست كسی بیفتند. هیچوقت نتوانستم زن بهتر از زهرا پیدا كنم برای همین ازدواج نكردم.
خیلی دور خیلی نزدیک
پسرم مازیار در ایالاتمتحده مدیرعامل یك كارخانه و بسیار موفق است و دخترم آزیتا مینویسد و من و نوهام بهرنگ و دخترم با هم زندگی میكنیم. من میمیرم برای بهرنگ و لحظهای بدون او نمیتوانم زندگی كنم. بهرنگ ۳۲ ساله و نوازنده بسیار ماهری است. دختر بسیار خوبی دارم و حالا او مرا لحظهای تنها نمیگذارد. در حال حاضر فعالیت هنری ندارم البته جز ضبط شعرهای تختهحوضی كه ۲تا سیدی تا به حال بیرون آمده. اگر من میمردم این شعرهای قدیمی فراموش میشد پس تصمیم گرفتم كاری كنم كه این اثر از من به یادگار بماند. این شعرها را به عنوان «صدای تهرون» تولید و پخش کردیم؛ امیدوارم مورد پسند مردم قرار بگیرد.
همه به من میگویند عموجان احمدی
دوره ما بچهها با پدر و مادر زندگی میكردند و با هم حرف میزدند. پدر من یك مرد قدیمی بود اما به ما یاد داد بچهها را با محبت بزرگ کنیم. ما بچهها را با قربان صدقه صبحها بیدار میكنیم. ریش سفید فامیل هستم و همه به من میگویند: «عموجان احمدی.» همه را میبوسم و به همه محبت میكنم. این روزها پدر و مادرها از بچه جدا هستند. پدر فرزندش را بغل نمیكند و نمیبوسد و وقتی بچه محبت نبیند و آن را یاد نگیرد چطور میتواند در آینده به یك نفر دیگر مهر بورزد؟ من هنوز نمیدانم مهریه همسرم چقدر بود، حتی یكبار هم در مورد مهر حرف نزده بودیم كه یادم مانده باشد، اما این روزها گاهی چند روز بعد از عروسی مهریه را اجرا میگذارند و تقاضای طلاق میدهند. این زندگی است یا زندگیهای دوره ما؟
ورزش، دوری از پرخوری و جنگ و خشونت رمز سلامت من است
رمز سلامت و تندرستی من: از ۱۶سالگی ورزش را شروع كردم. آن زمان جوانها بیبرو برگرد اهل زورخانه بودند. من متولد ۱۰ آبان ۱۳۰۳ هستم. هیچوقت ورزش را ترك نكردم جز زمانی كه همسرم بیمار شد... الان هم هر روز نرمش و پیادهروی میكنم و بدن من تحت كنترلم است. هیچ بیماریای ندارم، نه قند، نه چربی، نه ناراحتی قلبی، .... ضمن اینكه همیشه ورزش كردم، دنبال آلودگیها نرفتم. زمانی سیگار میكشیدم اما ترك كردم و به عادات غذایی خودم هم توجه داشتم؛ از بچگی گوشت و مرغ دوست نداشتم و نمیخوردم. ناهار همیشه نان و پنیر و گرمك، هندوانه، گوجه و خیار یا سبزی میخورم. عاشق دمپختك و كلهجوش هستم. خیلی كم شیرینی میخورم یا اصلا نمیخورم اما تا دلتان بخواهد سركه، ترشی و آبلیمو مصرف میكنم. همه فامیل میدانند كه ۱۰ جور غذا هم باشد من نان و پنیر و گردو و سبزی و... میخورم. مثلا قرمهسبزی میخورم اما فقط آب و سبزیاش را، گوشت آن را دوست ندارم. دل و جگر دوست دارم اما خیلی كم. مورد دیگر این است كه استرس نداریم و خانه ما پر است از آرامش. یكدیگر را دوست داریم و در خانهای كه مال خودمان است دلتنگی و خشونت و تندی نداریم، با هم مهربان هستیم و آسایش كامل در خانه حكمفرماست با اینكه جامعه تا به این حد تنش دارد اما ما این ناآرامی را به خانه وارد نمیكنیم.
۶۰درصد از بیناییام را در صحنه فیلمبرداری از دست دادم و دیگر رانندگی نكردم اما آن زمان هم كه رانندگی میكردم آرامش كامل داشتم. الان ۲ نفر به هم میزنند، خب مگر بیمه نداری؟ پس دیگر جر و بحث و دعوا چه فایده دارد؟ از جنگ و جدل دوری میكنم و شاید یكی دیگر از رموز تندرستی من در ۸۸سالگی همین باشد. پدرم به من یاد داد كه « دل كسی را نشكن و دست روی كسی بلند نكن.»
در هر دعوا اگر یك ضربه بزنم، یك ضربه هم میخورم و كسی كه سرم داد بزند، من میخندم بعد طرف از خجالت آرام میشود. همین كنترل كردن باعث شده كه صدمه نبینم. وقتی عصبانی میشویم اول خودمان آسیب میبینیم. یكی دیگر از دلایل سلامت این بود كه با وجود شغل هنری، فیلمبرداری، و بیبرنامگی، برنامه داشتم و دنبال شبنشینی و شببیداری نمیرفتم. كارم كه تمام میشد به خانه میآمدم و كنار خانوادهام بودم و با هم غذا میخوردیم و زود میخوابیدیم.
زنده باد پرسپولیس
موبایل، چتر و كاپشن ندارم و همیشه از این سه، چهار چیز بدم میآید و آنها را جا میگذارم. میگوییم باران را دوست داریم اما چتر به دست میگیریم، اینكه لذتی ندارد. باران وقتی نمنم به صورت میخورد آرامش عجیبی به من میدهد آیا حیف نیست كه این نعمت را از دست بدهم؟ راستی از عكس گرفتن هم بدم میآید همیشه برای تماشای فوتبال میرفتم و آنقدر دورم جمع شدند و از من عكس گرفتند، این هواداری را از پای تلویزیون ادامه دادم و دیگر استادیوم نرفتم. قدیمیترین هوادار پرسپولیس هستم و همه قرمزپوشها را دوست دارم. زنده باد پرسپولیس.
به خانواده هم احترام بگذارید
مردها متكبر و از خودراضی هستند. ۹۰درصد آنها شاپور از خودرضا هستند (از خود راضی) یكبار دیگر هم گفتم مردها تا زمانی كه ازدواج نكردند، میمیرند برای طرف مقابل و لحظههایشان با نام و یاد دختر میگذرد تا سند مالكیت را به دست میآورند دیگر به خانم توجه نمیكنند اینها بدبختی است كه گریبان خانوادهها را گرفته. زن چه چیزی كمتر از مرد دارد كه باید مدام در آشپزخانه باشد و در آخر هم غرولند را تحمل كند؟ چرا زن باید پایینتر از ما باشد؟
زمانی كه همسرم زنده بود، همیشه در كارهای منزل به او كمك میكردم. اگر روزی ببینم بهرنگ به همسر آیندهاش كمك نكند اعتراض میكنم. چرا زن باید بلند شود و صبحانه درست كند، تا ظرفها را شست، ناهار آماده كند، تا جمعوجور كند و ظرفهای ناهار را بشوید وقت شام رسیده و باید به فكر شام و خرید خانه و نان و... باشد؛ اینكه یعنی اسارت! مگر زن جزو اسراست؟! مرد اگر كمك حال همسرش باشد، عزت و علاقه را بالا میبرد.
مرد باید زندار باشد و عشق بورزد و كاری كند كه خانواده دوستش داشته باشند. روزی كه ازدواج كردم به همسرم گفتم من به خانوادهات احترام میگذارم تو هم به خانواده من احترام بگذار، اگر نمیتوانی از همین حالا بگو كه با هم ادامه ندهیم. هنوز خانوادهام عزادار زهرا هستند. خالهام به من چند نفر را معرفی كرد كه دوباره ازدواج كنم. گفتم هر وقت كسی را پیدا كردید كه در شناسنامهاش نوشته باشد زهرا جوانشیر، با این فرد ازدواج میكنم. هیچ وقت احساس كمبود نكردم چون شبیه همسرم پیدا نكردم. این روزها كه دختر و نوهام نمیگذارند جای خالی در زندگیام باشد (اشك در چشم مرتضی احمدی حلقه میزند و با بغض حرف را عوض میكند...)
من بدون همســرم لنگنماندم امـــا در قلبم جایش همیشه خالی است. پایبندی به اصول خانواده و عشق ورزیدن به آنها هم یكی دیگر از دلایل سلامت روحی من است.
چند توصیه پدرانه ...
توصیهام به جوانها این است كه با هر كسی دوستی نكنید و با كسانی معاشرت كنید كه از خودتان عاقلتر باشند. خودتان را دست هركسی نسپارید. از اعتیاد و مواد مخدر پرهیز كنید. از خانواده جدا نشوید و به خانواده و بزرگترها اهمیت دهید. آنها چهار تا پیراهن از شما بیشتر پاره كردند و تجربه دارند. اگر به این صورت نباشد بدانید ایراد از خانواده است كه به جوان مهربانی را یاد ندادهاند و محبت نكردهاند. هرقدر هم كه خسته هستید به فرزندتان محبت كنید. بچه جگرگوشه شماست. چطور از صبح تا شب با همه میگویید و میخندید، به بچه كه میرسید خسته و كلافه و عصبانی هستید؟ متاسفانه بعضیها طوری رفتار میكنند انگار كه بچه، بچه آنها نیست. پدر باید با فرزندش مشورت كند. جوان امروزی از ما خیلی هم بیشتر میفهمد. من تجربهام را به بچهها انتقال می دهم اما از داشتههای آنها هم استفاده میكنم. بچهها این روزها با كامپیوتر با همه جای دنیا تماس دارند و از علم روز بهره میگیرند، پس چطور از ما كمتر میدانند؟!
من همیشه به جوانها توصیه میکنم در ازدواج دقت كرده، اول شناخت پیدا كنید و بعد ازدواج. نه اینكه اول ازدواج كنید و بعد یكدیگر را بشناسید و جدا شوید.
من، انتظامی، نصیریان، اسدزاده از قدیمیها هستیم و زندگیهای ما تداوم داشته؛ اینكه میگویند هنر آلوده است اصلا صحیح نیست، هركسی كه اصالت داشته باشد از ناپاكی فاصله میگیرد و به زندگی و خانواده اهمیت میدهد. سطح شعور یك هنرمند بالاست البته كسی كه به صورت اصولی و ریشهای هنرمند است نه كسانی كه امروز وارد این محیط میشوند و دنبال اسم و رسم و پول هستند و تا سرخورده میشوند پشت سر این محیط بد میگویند.
كسانی كه واخورده میشوند شروع به حرف زدن میكنند. طرف میخواهد یكشبه ستاره شود و مبلغهای كلان دستمزد بگیرد؛ میآید و میبیند از این خبرها نیست و شروع میكند به گفتن اینكه حق مرا خوردند، محیط فلان است. یك هنرمند غرور خاصی دارد و تن به رذالت نمیدهد. اجازه نمیدهم كه كسی در این مورد حرف بیهوده بزند.
اگر بچههایم بخواهند وارد محیط هنری شوند جلویشان را نمیگیرم. بهنرگ موسیقی را حرفهای انجام میدهد و این مایه افتخار من است.
اولین بازی من در تئاتر فرهنگ بود كه پیشپرده خواندم. آن زمان 18 ساله بودم و بالغ بر 30 سریال بازی كردم. همه كارهایم را دوست دارم. 112 تا پیشپرده حفظ هستم كه از هنرهای بومی ایران است.
آن شعری كه همیشه زمزمه میكنم این است:
شكوه از بخت بداختر بكنم یا نكنم
سینه درد كشم را بدرم یا ندرم
شكوه از او به خدایم ببرم یا نبرم
میخوای ببر، میخوای نبر...
نظر کاربران
ایشاا... 120 ساله بشین و همیشه سالم و سلامت
با سلام خدمت آقای احمدی
عرض کنم خوشمان آمد ان شاا... همیشه زنده باشند.
دمتون گرم استاد یه دونه اید کاشکی که صد ساله شی نه صدوبیس ساله شی نه صدو بیس سال کمه همیشه زنده باشی
به این میگن مرد باحال وبامرام عاشقتم احمدآقا انشاالله آنقدر عمرکنی که همسرت دوباره زنده بشه
خیلی چیزهای جالبی درطی صحبت های شما دراین مجله آموختم متشکرم
اقای احمدی هم خودت هم صداتو دوست دارم ...
خدا حفظشون کنه.
دمت گرم پدرم.حرفاتو بايد تو تاريخ نوشت خدايي.واقعا مردي
زنده باشی سالار
Viva
عشق است شکرستون ...........
من خیلی این کار استاد رو دوس دارم ایشالله سایت همیشه بالای سر ما باشه استاد احمدی
کسی که پشتکار دارد به آرزو هایش می رسد
من دوستت دارم بزرگ مردسینما
همیشه سلامت باشی 120سال دیگه عمرکنی
عاشق روحيه و منش ايشون هستم سلامت باشند
خیلی مردی مرد .سالهاست دوست دارم با اینکه هیچوقت ندیدمش ولی انگار سالهاست میشناسمش و باهاش رفیقم
تا اخر دنیا در دلها زنده ای
وای به حال من که وقتی مردم ،مرده ام
اقای احمدی من شما را خیلی دوست داشتم ولی با خواندن زندگی نامه تان بیشتر به شما علاقه مند شدم حرفهایتان واقعا به دلم نشست کاش که خانواده هنرمندان شما را الگوی خود قرار دهند با ارزوی طول عمر خداحافظ
انشااله تمام انسانها عاقبت بخیر بشن
از كودكى تا الان عاشق صداتون بودم و هستم
واقعاً دوستتون دارم و انشالله ٢٠٠ ساله بشين
بهترين هارو براتون ارزو دارم
خدای ایشان را رحمت کند. شادی روح ایشان صلوات
خدارحمتش كنه، يه مرد واقعي بود. يكي ازباوفاترين مرد تاريخ كه كمتر اين روزا پيداميشه. مرداي امروزي به زنده هاش وفادارنيستن چه برسه به مرده اش!!!
خدارحمتش كنه، يه مرد واقعي بود. يكي ازباوفاترين مرد تاريخ كه كمتر اين روزا پيداميشه. مرداي امروزي به زنده هاش وفادارنيستن چه برسه به مرده اش!!!
خوش به حال خانم شما که همچین گنجی توی زندگیش داشت،
خدایت بیامرزد،مرد همیشگی تاریخ سینما