محمود دولت آبادی، خونِ دل خورد تا نویسنده شد
محمود دولت آبادی که این روزها علاوه بر انگلیسی زبان ها و آلمانی ها... حتی اسرائیلی ها هم بخت آن را دارند آخرین رمانش را بخوانند الا همزبانانش!
دولت آبادی که بخت گرفتن جایزه نوبل را هم داشته است آثار مهم او به زبان های اروپایی ترجمه شده. محمود دولت آبادی نویسنده ای خودآموخته است. او در دوران جوانی بخت آموزش آکادمیک نداشته است هرچند که در دوران او خبری از «کارگاه داستان نویسی» هم نبوده است.
دولت آبادی این روایتگر رانده از روستا و سرگشته در شهر برای نویسنده شدن خون دل های زیادی خورده است: «... به تهران که آمدم، مدتی در یک چاپخانه ی کوچک حروفچینی کردم و مدتی هم در کشتارگاه سلمانی گری می کردم؛ بعد که رفتم ولایت، و بعد به مشهد، و بازگشتم به تهران، در تئاتر رکلاماتور برنامه و گاهی سوفلور بودم، همزمان با این کار، کنترلچی سینما شدم، و بعد مدتی ویزیتور کیهان بودم که آن شغل از بیگاری سیزیف هم دشوارتر بود... باز گرفتار یک کار عجیب و کشنده ی دیگر شدم به نام انبارداری و فیش کردن صورت اجناس از ۸ صبح تا ۵ بعدازظهر و آنجا بود که یک بار دیگر در قالب گچ قرارگرفتن را احساس کردم تا بالاخره از شر آن کار بیهوده هم خلاص شدم و در فاصله ی تمام این کارها و بیکاری ها، سلمانی گری بود که ما را از گرسنگی و فقر مطلق نجات داد...»
ما جامعه اهل کتابی نیستیم. اقتصاد بیمار نشر ما چه در دهه چهل چه امروز به یک شیفته هنر این فراغت را نمی دهد که تنها از طریق محصول هنری اش امرار معاش کند: «پدرم زمانی که خودم را در اتاقم حبس کرده بودم و غذای کافی نداشتیم... به من گفت:- بابا جان، کسانی دنبال اینجور کارها می روند که پدری داشته باشند غیر از من، پدری که ارثی چیزی برای شان گذاشته باشد اما من هیچی نداشته ام که به تو بدهم؛ کسی که دنبال نویسندگی و کتاب خواندن می رود، اقلاً باید نان خوردنش را داشته باشد...»
با همه ی این مشقات دولت آبادی به نوشتن ادامه داد. او در سال ۵۳ دستگیر شد و مدت دو سال را در زندان گذراند. در همین دوران یک رمانش «پایینی ها» بعد از تفتیش ساواک از خانه اش مفقود شد. این دوران را دولت آبادی در مقدمه «کارنامه سپنج» که مجموعه ای از داستان های دوران جوانی اش است این طور توصیف کرده است:« دو سال بعد، دو دقیقه کار آقایان تمام می شود و تو بر می گردی. چارتکه اثاث و وسایل خانه ات را برده اند، همسرت رفته خانه ی پدرش، و دو سال تمام خانه ات را تبدیل کرده اند به محل امن؛ و حالا سقف و دیوارهایش هم فرو ریخته و جناب صاحبخانه کی بر عهده می گیرد تعمیر و ترمیم را؟ - بهتر است خالی کنید و بروید آقا.
-خالی که هست!
فرزندت پنجساله شده و رفتار تو را نمی شناسد. رمان «پایینی ها» و نمایشنامه «درخت» هم نیست شده است.
گذشته چه نزدیک است. هیاهوی مردم خیابان ها را پرکرده است.شبانه رگبار در فضای خانه می پیچد و تو سرت روی میز تحریر خمیده است، یک لحظه درنگ می کنیو باز... نوشتن نفرینی است که یک آن تو را رها نمی کند. شب و روز و ماه و سال نمی شناسی. گذر عمر را حس نمی کنی؛ برادرت می میرد، می نویسی؛ عزاست، می نویسی؛ عروسی ست، می نویسی. به یاد می آوری که مامور سازمان امنیت هم کلافه بود »
آن ویژگی که مجموعه آثار دولت آبادی را در ادبیات معاصر ایران متمایز می کند نثر درخشان دری اوست که متاثر از بزرگان ادب خراسان است: بیهقی، ناصرخسرو، بلعمی و...
«... در تکمیل کار خودم به این معاصرین بسنده نکردم و رفتم دست به دامان پیشینیان شدم و بارها از آن مایه گرفتم. یعنی الان هفته ای نمی گذرد که نگاهی به یکی از متون کلاسیک فارسی نکنم. اصلاً عادت کرده ام. اگر ده بار مثلاً به یک مطلب مراجعه کنم خسته نمی شوم. و اگر بعضی ها فکر می کنند این زبان یک قدری پیچیده است، به نظرم کمی خنده آور می رسد؛ چون اصلاً برای من پیچیده نیست. بلکه زبان مادری، گویش مادری، گویش مادری ما، گویش خراسانی است که کتابت شده و حالا آثار کلاسیک دشوار ما شمرده می شود و به نظر می رسد خیلی ادبی است. در حالی که اصلاً آن ها گویش ادبی نیست در عصر خودش، بلکه دقیقاٌ گویش مردمی است در عصر خودش.»
اگر اهل خواندن ادبیات معاصر فارسی باشید. گریزی از خواندن آثار دولت آبادی ندارید او با نوشتن جای خالی سلوچ، کلیدر، کارنامه سپنج و.... گوشه هایی از ایران معاصر را برای ما روایت کرده است که دسترسی به آنها جز از طریق آثار دولت آبادی میسر نیست.
نظر کاربران
واقعا اون قسمتی رو که با آبی نوشتید در بالای صفحه جای بسی تاسف داره... .من از طرفداران و دوستداران ایشون هستم. حاضرم از هر لینکی استفاده کنم تا کتاب ایشون بدستم برسه و بخونم.
انشاله سلامت و موید باشند.
خوب بود، مرسی
چند سال پیش که کلیدر رو خوندم دوست داشتم دستان این بزرگ مرد رو ببوسم.معرکه س.بی نظیر