برنامه هفت در ۶ پرده از زبان فریدون جیرانی
«هفت» هم با فریدون جیرانی مزه میداد. همانطور که ۹۰ با عادل فردوسیپور میچسبد و «ماه عسل» با احسان علیخانی. جیرانی بعد از تمام تلاشهایش برای داشتن برنامهای دیدنی، مثل خیلی از مجریهای دیگر مغضوب شد تا صندلیاش را به مجری دیگری واگذار کند و برود.
مجله نسل امروز : با گذشت چند ماه از آغاز سری جدید «هفت» میتوان حکم را صادر کرد: «خیلیها هفت را بهخاطر فریدون جیرانی میدیدند». استودیوی «هفت» همان است، منتقد ثابت برنامه، آقای سختگیر همیشگی است، آیتمها کم و بیش همانها هستند؛ موضوع، همان سینمای ایران با مختصات عجیب و غریب این روزهایش است و تنها چیزی که عوض شده، تعداد تماشاگران این برنامه است و البته مجریای که توانسته بود نمنم خودش را در دلشان جای دهد. پس میتوان نتیجه گرفت که «هفت» هم با فریدون جیرانی مزه میداد. همانطور که ۹۰ با عادل فردوسیپور میچسبد و «ماه عسل» بهزعم خیلیها با احسان علیخانی.
جیرانی بعد از تمام تلاشهایش برای داشتن برنامهای دیدنی، مثل خیلی از مجریهای دیگر مغضوب شد تا صندلیاش را به مجری دیگری واگذار کند و برود. جیرانی برخلاف خیلیها سکوت کرد تا برنامه جدید بدون حاشیه، راهش را پیدا کند و پاسخش به همه در برابر اینکه نمیخواهید درباره «هفت» حرف بزنید، «نه» بود تا زمان مناسب برای حرف زدن را پیدا کند.حرفهای او درباره این برنامه خواندنی است. وقتی پای حرفهایش مینشینید، تعلقخاطرش به «هفت» را بیشتر درک میکنید. کاش جای ما بودید تا فریدون جیرانی برنامه «هفت» را بهتر میشناختید.
من معتقدم فریدون جیرانی، دایرهالمعارف سینمای ایران است و کارگردانی با کارنامهای قابل قبول. در کنارش معتقدم برنامه «هفت» بسیار به موقعیت شما ضربه زد. چه شد که به برنامه «هفت» رفتید و چه شد که دیگر به برنامه «هفت» نرفتید؟
در دورهای که من داشتم برای شبکه دو سیما، سریال «مرگ تدریجی یکی رویا» را میساختم، آقای رحمان سیفیآزاد، ناظر کیفی کار، مشاور فیلمنامه و در کنار آقای میرمیران، مدیرگروه فیلم و سریال شبکه چهار بودند. همان دوره برنامه ای راه انداختند به نام «دو قدم مانده به صبح»؛ این برنامه و آیتمهای ثابتش، طراحی شده بودند. به من پیشنهاد کردند که بهعنوان کارشناس سینمایی این برنامه باشم. من پرسیدم که این برنامه بهطور کل چه نوع برنامهای است؟ گفتند برنامهای است که آقای محمد صالح علا، مجری آن است و قرار است در آن حرفهای جدی درباره سینما، تئاتر و دیگر هنرها زده شود. بعد از توضیحات و باتوجه به اینکه من سالها کار مطبوعاتی کرده بودم و علاقه ویژهای به ژورنالیسم داشتم، احساس کردم که برنامه خوبی میشود و قبول کردم. این برنامه هم گرفت. نه به خاطر من؛ بهطور کل گرفت. هم بهدلیل اجرای خوب آقای صالحعلا و هم فضایی برایش فراهم شد که در عرصههایی همچون شعر، ادبیات، سینما، تئاتر، هنرهای تجسمی و... حرفهای تازهای بزند.
حرفهایی که تا آن روز در تلویزیون زده نشده بود. برنامه کمکم موقعیت خیلی خوبی پیدا کرد. یادم هست در همان برنامه، من برای اولین بار بعد از انقلاب، مسعود کیمیایی را به تلویزیون بردم. در عرصه شعر، احمدرضا احمدی آمد و... و فضای تعاملی سازندهای در این برنامه بهوجود آمد. من به این فضا علاقهمند شدم. در همان زمان، آقای حمید پنداشته که در مطبوعات در حوزه تلویزیون فعال بود، به من گفت که به تلویزیون پیشنهاد برنامهای سینمایی داده است. از من خواست که چنین برنامهای را من راه بیندازم و او کارهایش را بکند. ما دو نفر در این مورد جلسه گذاشتیم و طرح برنامه را نوشتیم و اوایل سال 88 آن را ارائه دادیم. یعنی در دورهای که هنوز «دوقدم مانده به صبح» تعطیل نشده بود. این طرح، ابتدا در گروه تامین برنامه و بعد در گروه اجتماعی و در گروههای دیگر بررسی شد. تقریبا هشت ماه این بررسیها طول کشید. بالاخره موافقت ضمنی با این برنامه توسط آقای پورمحمدی (مدیر سابق شبکه سوم سیما) و دیگر دوستان انجام شد.
من اصلا به فکر اجرای این برنامه نبودم. به فکر تهیهکنندگی و سردبیری برنامه بودم. گزینههای مختلفی برای اجرای این برنامه در ذهنمان بود. یکی آقای حسین معززی نیا، منتقد سینما، بود. دیگری فرزاد حسنی، مجری شناخته شده بود و حتی فریبرز عربنیا، بازیگر؛ ما در میان این پیشنهادات، با حسین معززینیا موافقت شد و با او صحبت هم کردیم، اما در نهایت ایشان هم نیامدند چون میگفتند که تصوری از این برنامه ندارند. از زمان پیشنهاد شدن چنین برنامهای تا روی آنتن رفتن برنامه (که اوایل سال 89 بود) تقریبا یک سال طول کشید. برنامه بعد از ماجراهای بعد از انتخابات 88 روی آنتن رفت. یعنی در دورهای که ساختن یک برنامه سینمایی واقعا سخت بود. ما درکی از شرایط سخت برنامه تلویزیونی داشتن در آن دوره نداشتیم.
چه شرایطی؟
بههرحال خیلی سخت بود که به مخاطبان بقبولانیم ما به هیچ جناح و به هیچ گرایش سیاسی وابسته نیستیم و سعی داریم روی حد وسط و خط اعتدال پیش برویم. اما بههرحال چون فضای سینما سیاسی شده بود، ما از ابتدای برنامه که شروع کردیم، زیر ذرهبین نگاههای مختلف قرار گرفتیم.
چهجور نگاههایی؟
یک دسته از نگاهها معتقد بودند که برنامه، سفارشی از تلویزیون است و قرار است خواستههای یک نوع تمایلات در سینما را دنبال کند. دسته دیگر نگاهها، معتقد بودند که جیرانی که نه برنامه و نه فیلم ارزشی دارد، میخواهد چه کند؟ بههرحال در نگاه این دوستان، جیرانی کسی بود که «قرمز» و «شام آخر» و سه گانه «ستارهها» را ساخته بود و مشروعیتی برای اجرای یک برنامه سینمایی در تلویزیون را نداشت. در اصل از هر دو سو مورد فشار و بیاعتمادی بودیم. در اصل در فضایی که هیچکس، باور و تصور غیرمغرضانهای نسبت به چنین برنامه زندهای نداشت، «هفت» شروع شد. حالا به این بیاعتمادیها، فضای پراختلاف و پرتنش خود سینما در آن برهه زمانی را هم اضافه کنید. فضایی که چنددستگی شدید در آن موج میزد. ما از بدشانسی در چنین موقعیت بدی روی آنتن رفتیم و به تدریج فهمیدیم که کار بسیار سختی پیش رو داریم. هم جلب اعتماد همه سخت بود و هم روی خط وسط ایستادن.
در آن شرایط و حتی حالا هیچکس وسط ایستادن را جدی نمیگیرد. همه دنبال اعلام موضع قطعی از سوی «هفت» بودند و نمیپذیرفتند که ما در خط وسطیم و اصلا تلویزیون به ما خط نمیدهد. این را برای اولین بار میگویم: باور اینکه یک برنامه زنده، خودش فکر میکند و آدمهایش را انتخاب میکند، وجود نداشت. ما فقط از حمایت بسیار بسیار زیاد آقای ضرغامی برخوردار بودیم. چون ضرغامی، آدمی است که عاشق سینماست و خیلی پشت برنامه ایستاد. ما اتاق فکر داشتیم، اما ما فراتر از اتاق فکر، خودمان هم تصمیمگیری و عمل میکردیم، ولی ما در مورد برنامه دچار تناقض در مورد ذهنیت از یک برنامه سینمایی بودیم. ما بین یک برنامه مردمیتر سینمایی یا یک برنامه تخصصیتر مانده بودیم. تمایلاتی در خودمان بود که برنامه عامهپسندتر باشد و مثل 90 فوتبال، جنجالی و حتی در لحظاتی، شکل یک مجله زرد سینمایی به خود بگیرد. حالا در تمام این شرایطی که در موردش گفتم، طبیعی بود که برنامه و بیش از همه، شخص من ضربه شدیدی بخورد. یک ماه قبل از اینکه از برنامه بیرون بیایم، در جلسهای به دوستان گفتم کسانی که مجری میشوند، برنامه شان، پله ترقیشان میشود.
اما برای من نه تنها پله ترقی نشده، بلکه پله شکستم هم شده.این برنامه به ضرر من شده و مثل دیگران باعث نشده که از طریق این برنامه، چند تا فیلم و سریال هم بگیرم و کار کنم. من موقعیت یک کارگردان نسبتا فعال که سالی یک فیلم را میسازد، داشتم. سریالی هم ساخته بودم که مسئولان خوششان آمده بود و از من خواسته بودند که سریال دیگری هم بسازم. پس فیلمسازی و سریالسازی من هیچ ربطی به این برنامه نداشت، ولی تناقضات و درگیریهای سال اول برنامه، خیلی به حیثیت من لطمه زد. در سال اول کمی هم دستمان بسته بود و البته من هم خیلی فضای کار در سال اول دستم نبود. منظورم آگاهیهایی است که به مرور و در طول کار دستمان را میگیرد؛ آگاهیهایی در مورد کارهایی که میتوانستیم در برنامه انجام دهیم و نگران نباشیم. حداقل در سال اول من این آگاهی را نداشتم، ولی در سال دوم به تدریج آگاهی من بیشتر شد و فهمیدم برای اینکه این برنامه بماند، باید هویت مستقلی به آن بدهیم. کمکم هم توانستیم و در نیمه سال دوم، هم من و هم بچهها این هویت مستقل را به برنامه منتقل کردیم. اتاق فکرمان هم تبدیل به یک یا دو نفر شد، دقیقا در دورهای که توانسته بودیم حداقل به تناقضات درونی خودمان در مورد کیفیت و کمیت و مردمی بودن و تخصصی بودن فائق آییم (در مورد تناقضات بیرونی نمیگویم)، با مخالفت جریانهایی از داخل تلویزیون روبهرو شدیم که دیگر شیوه جدید برنامه را نمیپسندید. این مخالفتها در انتهای سال پیش به اوج خود رسید و بههرحال به شکلی روشن شد که عدهای دوست ندارند برنامه «هفت» به این شیوه روی آنتن برود. احساسشان هم این بود، که اگر برنامه با همین فضا جلو برود، نیازها و خواستههایشان تامین نخواهد شد. البته تاکید میکنم که این خواسته عدهای بود و نه همه تلویزیون.
مثلا مدیر شبکه سوم سیما، آقای پورمحمدی، اصلا مخالف برنامه نبود. آقای ضرغامی تا آخرین لحظات، حامی برنامه بود. این جریانات هم دنبال این بودند که مجری برنامه عوض شود ولی برنامه تعطیل نشود، چون به نظرشان مجری جهتی به برنامه میدهد که آن جهت چندان مطلوب آن عده نیست. چندتا برنامه جنجالی آخر هم به فضای ذهنی در بیرون کمک کرد که موضعگیری کنند و این فضای ذهنی بیرونی دست به دست فضای ذهنی درون سازمان داد و در واقع شرایطی ایجاد کردند که دیگر ما نباشیم و مجری دیگری باشد. البته من قبل از اینکه برنامه آخر را داشته باشیم، میدانستم که دیگر باید برویم. حتی با مدیر شبکه سوم هم به نتیجه رسیده بودیم که دو برنامه دیگر داشته باشیم و بعد از آن برویم.
به شما گفتند بهتر است خودتان بروید یا گفتند بروید؟
گفتن این مطلب کمی سخت است اما بهتر است در موردش حرف بزنیم. تعویض در تلویزیون ایران، تعویض خاصی است. بگذارید مثال بزنم. من مدیر شما هستم؛ احساس میکنم که از کار شما راضی نیستم. قاعدتا باید شما را صدا بزنم و به شما بگویم من به این دلایل از کار شما راضی نیستم. برو و ضعفهایت را ترمیم کن، در غیر این صورت مجبور میشوم شما را تعویض کنم. همه جای دنیا هم مدیر بالاتر، مدیران پایینتر را میخواهد و تایم میدهد برای رفع اشکالات، ولی در انتصابات و تعویضها در ایران تعارف وجود دارد. در تلویزیون هم خیلی تعارف وجود دارد. هیچکس، هیچکس را صدا نمیزند. هیچکس به هیچکس نمیگوید از شما راضی هستیم به این دلیل یا ناراضی هستیم به این دلیل. به یکباره مدیر یک شبکه برکنار میشود بدون اینکه با او در این مورد صحبتی مبنیبر ناراضی بودن و ارائه دلایل وجود داشته باشد. مدیر شب میخوابد و صبح بیدار میشود میبینید مدیریت قبلی را از دست داده و مدیر بخش دیگری شده که خودش انتخاب نکرده و اصلا از آن خبر ندارد.
متاسفانه در تلویزیون ما هیچکس با هیچکس صحبت نمیکند. در مورد من هم اول، مودبانه گفتند میخواهی سریالت را چه کار کنی؟ ما هم گفتیم فعلا هنوز قرار نیست ساخته شود، ولی وقتی کار ساخت آن را شروع کردیم، طبیعتا دیگر «هفت» نمیآییم. سریال هم شروع نمیشد (میخندد) و در شوراهای تصویب گیر کرده بود. مدام از من میپرسیدند میخواهی سریالت را چه کار کنی؟ در همین وانفسا که هیچکس، حرف اصلی را نمیزد، ما فهمیدیم بهتر است خودمان بگوییم که داریم میرویم و بهتر است به گزینه دیگری فکر کنید. همین هم شد. به ما گفتند به دلیل پخش بازیهای جام ملتهای اروپا میخواهیم چند هفته برنامه را تعطیل کنیم. ما هم گفتیم ما دو هفته دیگر برنامه را اجرا میکنیم و خداحافظی میکنیم. بعد هم شما به دلیل جام ملتهای اروپا برنامه را تعطیل کنید و در این مدت مجری بعدی را بیاورید و بعد از این تعطیلی، مجری جدید برنامه را اجرا کند. ما این مذاکرات را با مدیر شبکه سوم سیما انجام دادیم و قرار شد این موضوع را رسانه ای نکنیم. روز بعد دیدیم مدیر گروه اجتماعی شبکه مصاحبهای کرده و گفته است که از هفته بعد برنامه «هفت» تغییر اساسی میکند.
من به مدیر شبکه زنگ زدم و گفتم ما که توافق کرده بودیم چرا مصاحبه انجام شده؟ حالا فکر کنید که مدام از روزنامهها و خبرگزاریهای مختلف هم به من زنگ میزدند که چه شد برنامه تغییر کرد و چرا شما میروید؟ واقعیت این است که احساس خوبی به من دست نداد. احساس کردم در یک بازی قرار گرفتهام. با خودم گفتم وقتی ما توافق کردهایم که دو هفته برنامه را داشته باشیم و خداحافظی کنیم و بعد هم دوستان سه هفته فرصت برای انتخاب مجری جدید دارند، چه لزومی به این مصاحبه بوده است؟ خیلی به من برخورد. تاکید میکنم که خیلی به من برخورد. احساس بدی به من دست داد. بههرحال خیلی قشنگتر و خیلی طبیعیتر میشد یک نفر را کنار گذاشت و حذف کرد. میشد صدایش زد و به او گفت که بههر دلیلی از برنامهات دلخوریم و میخواهیم کس دیگری را جایگزینت کنیم. بهتر بود صریح و بیپرده حرفشان را میزدند و مطمئنا ما هم تشکر میکردیم و میرفتیم. این شکل کنار گذاشتن، خیلی شکل بد و آزاردهندهای بود. خیلی من را آزاد داد. در همه جای جهان، برنامهها، مجریها، ترکیب دستاندرکاران و... عوض میشوند، این امر، خیلی طبیعی است لزومی ندارد در پشت پرده، کارهایی بکنی که یک روز طرف بیاید و ببیند کس دیگری جایش نشسته است؛ نیازی نیست. مدیریت میتواند صراحت داشته باشد. هفته بعد از آن هم رفتیم و برنامه را اجرا کردیم. برنامهای که عملا برنامه آخر بود. در این لحظه که کنار شما هستم، احساس خیلی خوبی در آن مقطع تاریخی افتاد. برنامه بهشدت بیننده پیدا کرده بود و تا اندازهای بیاعتمادی اولیه، تبدیل به اعتماد شده بود، هرچند دشمنان زیادی هم پیدا کرده بود و خود من هم دشمنان زیادی پیدا کرده بودم. نگاه اهالی سینما کمی عوض شده بود اما ارشاد، موضعگیری خاصی داشت و معتقد بود بخش عمدهای از درگیریهای داخل سینما، به واسطه برنامه «هفت» است. حتی بعدها فهمیدم در این مورد نامهای هم به شبکه زده بود که در آن توضیح داده بودند که این برنامه در حال لطمه زدن به سینماست، ولی حالا فکر میکنم که چقدر خوب شد از «هفت» بیرون آمدم.
ماجرای حضور مسعود فراستی بهعنوان منتقد ثابت در این برنامه چه بود؟ یکی از انتقادات اساسی به «هفت» در مورد این منتقد بود. چرا مسعود فراستی؟
آقای مسعود فراستی، انتخاب خودم بود، البته ابتدا به یک منتقد ثابت فکر نکرده بودیم. میخواستیم برای هر فیلمی یک منتقد بیاوریم. ما خیلی منتقد آورده بودیم. ما به امیر قادری فکر کرده بودیم؛ به رامتین شهبازی فکر کرده بودیم. به جوانهایی فکر کرده بودیم که در برنامههای مختلف، فیلمهای مختلف را نقد کنند، اما بعد از دو سه برنامه دیدیم این شیوه جواب نمیدهد. چیزی که من از نقد میخواستم، این نبود. رامتین شهبازی با اینکه بسیار انسان شریف و منتقد خوبی است، در برنامه نتوانست مصاحبه خوبی داشته باشد. امیر قادری با اینکه نویسنده و منتقد خوبی است اما نتوانست اجرای خوبی داشته باشد. من به گزینهای به اسم «مسعود فراستی» رسیدم. من با فراستی تجربه همکاری داشتیم.
فراستی برنامهای داشت به نام «سینما جشنواره» در شبکه ۵ که من در دو برنامهاش هم شرکت کرده بودم. تسلطش را در برنامه سینمایی دیده بودم. میدانستم احاطهاش به سینمای جهان هم خوب است و مطالعات خوب و زیادی هم دارد. از طرف دیگر میدانستم که فراستی اصولا نقدهای تندی میکند. با خودم گفتم شاید اصلا نقدهای تند و تیز فراستی به جذابیت برنامه هم کمک کند. واقعا هم این نقدها به برنامه کمک و حتی آن را محبوب کرد. بههرحال بیننده دوست دارد یک برنامه جذاب ببیند نه یک برنامه خنثی. دوست دارد منتقد به یکباره به سازنده بگوید که فیلمنامهات مزخرف است یا کارگردانیات بد است. مسعود فراستی، انتخاب خود ما بود؛ فراستی را هیچکس به ما تحمیل نکرد.
آقای ضرغامی چطور؟
نه؛ اصلا. البته تلویزیون محدودیتهایی را برای انتخاب منتقدانی که قرار بود در برنامه حاضر شوند، قائل بود. ما به تلویزیون یک لیست از مهمانهای برنامه میدادیم. ممکن بود تعدادی از این فهرست را خط بزنند، اما در مورد فراستی اصلا اینطور نبود. من خودم فراستی را آوردم. خودم با او جلسه گذاشتم و خودم با او مذاکره کردم. احساس هم میکنم حضور فراستی در سال اول خیلی هم به محبوبیت برنامه کمک کرد. چند تا برنامه چالشی خیلی خوب هم با فراستی داشتیم. من همیشه گفتهام که فراستی، منتقد خوبی است تا جایی که وارد مسائل ایدئولوژیک نشود. این عیب فراستی است و ما از همین عیب فراستی در سال دوم، ضربه خوردیم. جبهههای خاصی در مورد فیلمهایی گرفت که میتوانست نگیرد. میتوانست نقد کند اما اینقدر جبهه نگیرد. نمونهاش فیلم محبوبی بود مثل «جدایی نادر از سیمین»؛ ممکن است تو این فیلم را بهعنوان فیلم طول عمرت دوست نداشته باشی، ولی بههرحال این فیلم، فیلم محبوب و پرافتخار تاریخ سینمای ایران است. وقتی با این فیلم، برخورد تندی نشات گرفته از نشانههای دیگر داشته باشی، لطمه میبینی.
البته آقای فراستی با همه فیلمها بد بود و این مختص به «جدایی نادر از سیمین» نمیشد.
نه؛ چندتا فیلم را به نسبت پذیرفت. مثلا «طلا و مس» همایون اسعدیان را خیلی دوست داشت. «مرهم» را تقریبا دوست داشت. «اخراجیها ۱» را دوست داشت. «اخراجیها ۲» را بدش نمیآمد. از «اخراجیها ۳» خوشش نمیآمد.
اگر باز هم به عقب برگردید، انتخابتان مسعود فراستی است؟
فکر میکنم که دیگر به عقب برنگردم (میخندد). ولی فکر نمیکنم.
از اینکه در برنامه بعد از شما (باتوجه به اینکه فراستی، انتخاب خود شما بود) حاضر شد، دلخورید؟
نه؛ فراستی به من زنگ زد و اجازه گرفت. من هم به او گفتم که حتما برود. البته اگر من هم نمیگفتم، خودش میرفت. بههرحال آن احترامی که باید، گذاشت. در هر حال اختیار آدمها دست خودشان است. زندگی خرج دارد و باید زندگی کنند، اصلا ناراحت نیستم که رفته است.
نظر عامه مردم در مورد فراستی چه بود؟
عامه مردم خیلی دوستش داشتند. یکی از امتیازات مثبت ما او بود. تاریخ را که نمیتوانیم تحریف کنیم، ولی وقتی با فیلمهایی که مردم دوست داشتند به تندی برخورد کرد، نظر مردم هم کمی عوض شد و به خود من میگفتند چرا منتقدت این رفتار را دارد. مخصوصا در مورد «جدایی نادر از سیمین» که در آن مقطع خیلی محبوب بود.
اینکه میگویند آقای مسعود دهنمکی باعث رفتن شما از «هفت» شد، درست است؟
نه؛ آقای دهنمکی در دو برنامه مانده به برنامه آخر، مهمان برنامه ما شد. قرار نبود دهنمکی در آن برنامه حضور پیدا کند. آن برنامه لطماتی دید. قرار بود آقای سجادپور، رئیس وقت اداره نظارت و ارزشیابی آثار سینمایی، در برنامه حاضر شود و آقای کوشکی، منتقد، در استودیوی دیگری با ایشان مناظره کند. آقای سجادپور در آخرین لحظه گویا فهمیده بود که قرار است چنین مناظرهای شکل بگیرد و از آمدن به برنامه سر باز زد. از طرف دیگر قرار بود حامد بهداد در برنامه روبهروی من بنشیند تا در مورد مهرجویی صحبت کنیم.
حامد بهداد هم در آخرین لحظه گفت نمیآید. به این ترتیب، برنامه بهطور کل لنگ در هوا شد. در آخرین لحظه من خودم به دهنمکی زنگ زدم و از او خواستم به برنامه بیاید. در همان برنامه ما سئوالاتی از دهنمکی پرسیدیم که جنجالآفرین شد. اینکه ما گفتیم متدینین کجا هستند و چرا این فیلمها را نمیبینند تا فروششان بالا برود، به خیلیها برخورد. تشکلهایی بیانیه دادند، البته آنها میخواستند در برنامه حاضر شوند و جواب بدهند. معتقد بودند که برنامه یک طرفه و روشنفکرانه شده است، البته در نهایت بهجای طرح مسئله، صورت مسئله پاک شد.
* اگر انتخاب با شما بود، شما چه کسی را بهعنوان مجری بعد از خودتان انتخاب میکردید؟
اتفاقا من خیلی دلم میخواست که در اینباره با من مشورت میشد، چون من برای «هفت» زحمت کشیده بودم. حتی به من هم گفتند که با شما جلسه میگذاریم و در این مورد مشورت میکنیم که نشد. چه خوب هم که نشد؛ اما من به مجریهای جوانتر فکر میکردم و در ذهنم گزینههایی هم داشتم، اما ترجیح میدهم گزینهها را مطرح نکنم. معتقد بودم بعد از من، بهتر است برنامه «هفت»، برنامه زندهتر و پویاتری شود و جبران محافظهکاریهایی که من بهواسطه سن و سالم داشتم، بکند. مجری جوانتر و مجری شجاعتری مد نظرم بود. آنچه در ذهنم بود این بود که اگر برنامه ادامه پیدا میکرد، در سال چهارم خودم مجری جوانتری میآوردم؛ اما قرار بود نگاه «هفت» به سینما عوض شود. در اصل مسئله فردی به نام جیرانی نبود. نگاه این برنامه به مقوله سینمای روز ایران بود.
برنامه «هفت» جدید را دیدهاید؟
دیدهام اما نه بهطور کامل. یعنی اینکه برنامهای را از ابتدا تا انتها دیده باشم، ندیدهام. خود آقای گبرلو (مجری جدید هفت) را هم دیدم. با ایشان احوالپرسی هم کردهام. من مشکلی با آقای گبرلو ندارم. وقتی به او گفتند که بهعنوان مجری به برنامه برود، به من زنگ زد و احترام گذاشت. همین موضوع، خیلی برای من خوشایند بود.
بهنظرتان ضعفهایی که برنامه شما داشت، در سری جدید هم وجود دارد؟
من خیلی ندیدهام و دقت نکردهام. خیلی هم مایل نیستم در مورد «هفت» جدید صحبت کنم.
اگر بهعنوان مهمان به برنامه جدید دعوتتان کنند، میروید؟
اصلا؛ اصلا؛ گبرلو هم به من گفت و گفتم میروم، ولی نمیروم. ترجیح میدهم فراموش کنم. جمله دقیقش این است. من در هیچ برنامه زندهای شرکت نمیکنم. من هیچوقت سر هیچ کاری اینقدر خودم را خرج نکرده بودم.
اجرا هم نمیکنید؟
نه؛ شاید اگر فرضا قرار باشد برنامهای در مورد تاریخ سینمای مستند ساخته شود، من بروم و آنجا توضیحاتی بدهم، اما در هیچ برنامه زندهای شرکت نمیکنم.
هنوز برنامه «خنده بازار» برنامه «هفت» سابق را در سوژههایش دارد. نظرتان چیست؟
من اصلا «خنده بازار» را نمیدیدم. یکبار آقای فراستی سر یکی از آیتمهای این برنامه ناراحت شد. بعد ازآن هم از طرف شبکه پیغام دادند که شوخی با برنامه «هفت» از آیتمهای «خنده بازار» حذف شود. فقط شنیدم در آیتمی این اواخر من به برنامه «پارک ملت» رفتهام و پیش شهیدیفر از فراستی گله کردم که من را دور زده است، ولی فکر میکنم دیگر لزومی ندارد با مجری قدیمی شوخی کنند، چون برنامه مجری جدید دارد. بهقول آقای فراستی با مرحوم جیرانی که نباید شوخی کنند. باید با کسی که زنده است، شوخی کنند.
نظر کاربران
واقعا هفت با آقای جیرانی یه چیز دیگه بود.
من که دیگه کلا نگاش نمی کنم.
اون از شهیدی فر اینم از جیرانی.