گلاره عباسی، مادر بزرگ و جراحی پلاستیک!
گلاره عباسی، بازیگر جوانی است كه با بازی در مجموعه «شیدایی»توانست خودش را نشان دهد. بعد هم سریال پشت سریال. از«تکیه بر باد» که مدتی قبل تمام شد تا «رویای گنجشکها» که در حال پخش است. گلاره دختر خانوادهای هنرمند است و بسیار به مادر و پدر و خواهرش بهاره وابسته.
مجله سیب سبز : گلاره عباسی، بازیگر جوانی است كه با بازی در مجموعه «شیدایی»توانست خودش را نشان دهد. بعد هم سریال پشت سریال. از«تکیه بر باد» که مدتی قبل تمام شد تا «رویای گنجشکها» که در حال پخش است. گلاره دختر خانوادهای هنرمند است و بسیار به مادر و پدر و خواهرش بهاره وابسته. خبر بد اینکه مادربزرگ مهربان گلاره به تازگی فوت كرده. با وجود اینكه او در پروژه «اشیاء از آنچه فکر میکنید به شما نزدیکترند» به كارگردانی نرگس آبیار مشغول بازی بود به سختی توانستیم با هم قرار گفتوگو و عكاسی بگذاریم. وگلاره هنوز به یاد مادر بزرگ بود: « اتصال من به دنیای كودكی و گذشته با رفتن مادربزرگ شكافی عمیق پیدا كرده و من از گذشتهای كه تا این حد دوستش داشتم جدا شدهام.»
امان از نامهربانی های زندگی...
مادر من در ارتباط با خانوادهاش زنی است خیلی صبور و مهربان. در رشته جامعهشناسی تحصیل كرده ولی بعد از به دنیا آمدن من و بهاره مادرم مشغول به كار نشد و خیلی به ما رسیدگی كرد. او هنوز هم نپذیرفته كه بچههایش بزرگ شدهاند و در آستانه ۳۰سالگی هستند و همچنان از جزئیات كارها و رفتارهای ما سؤال میكند... من به خانواده اهمیت میدهم خانواده ما خانواده وسیعی است؛ یعنی برخلاف روابط امروز كه همه از هم كم خبرند ما دائم با هم در تماس هستیم؛ یعنی اگر مشكلی برای من پیش بیاید به دخترخالهها، خالهها و حتی بقیه اقوام به عنوان خواهر و فامیل درجه یك نگاه میكنم. خانواده پدریام متاسفانه ایران نیستند. دوست داشتم همه اینجا بودند و مثل دوران كودكی و زمان قدیم همه دور هم جمع میشدیم؛ مراسم شب سال نو، سال تحویل و همه اینها در دوران كودكی خیلی ارزشمند بود و الان روزبهروز كمرنگ میشود. دلتنگ آن روزها هستم؛ دلتنگ خانه مادربزرگ و پدربزرگ، محلههای قدیمی، بقالی سر كوچه كه الان تبدیل شده به سوپر، نانواییها كه ماشینی نشدند و محلههایی كه وقتی مردم از خونه میآیند بیرون همه با هم سلام و احوالپرسی میكنند و حتی بعضی وقتها دیر به كارهایشان میرسند. مادربزرگم را به تازگی از دست دادهام و ۲ روز دیگر مراسم چهلم اوست. بیشتر از همه به این موضوع فكر میكنم كه اتصال من به دنیای كودكی و گذشته با رفتن مادربزرگم شكاف عمیقی پیدا كرده و من از گذشتهای كه اینقدر دوستش دارم دورتر و دورتر شدهام. در همین مدت كم با رفتن مادربزرگم، سالها پیش كه پدربزرگم را از دست دادم در انشای مدرسه گله كردم از رفتن عزیزان و حالا در مجله شما گله میكنم از این بخش نامهربان زندگی ولی زندگی همین است. خوشحالم كه الان با مخاطبهای مجله شما عواطف و احساسم را در میان میگذارم. مادربزرگم را خیلی از همكارانم میشناختند و خیلیها ناراحت و دلتنـــــگ خاطراتشان شدند چون ما در خانه مادربزرگم تئاتر تمرین میكردیم و یك بخشی از آنجا را پلاتو كرده بودیم...
خانواده عباسی را بشناسید
یك خواهر به نام بهاره دارم كه در ایران زندگی نمیكند. بهاره ازدواج كرده و در خارج به تحصیل مشغول است. همسر خواهرم ایرانی نیست و این احتمال بازگشتش به ایران را كم كرده است. ما خیلی به هم نزدیك بودیم و هستیم. دلتنگ خواهرم میشوم و دائم با هم در تماس تلفنی و ایمیل هستیم.
ما یك خانواده چهارنفره هستیم با حضور پدر، مادر، بهاره و خودم. همگی با هم دوست و رفیق هستیم، همه به سینما علاقهمندیم و پیگیر اتفاقات سینمایی، و البته از همه پیگیرتر من هستم و تمام فیلمهای روز دنیا را دنبال میكنم. پدرم اهل ادبیات است و من همیشه اطلاعات هنریام از پدرم كمتر است.
چرا به ازدواج فكر میكنم؟
به ازدواج و زندگی خانوادگی اهمیت زیادی میدهم. ازدواج یكی از مراحلی است كه تجربه كردنش گرچه توی این دوره و زمانه به علت شرایط سخت اقتصادی كمی دشوار شده ولی من هنوز معتقدم كه اتفاقی دوستداشتنی است و میشود یك جور دیگر به این همراهی ۲ آدم در كنار هم فكر كرد و با مدیریت و صداقت یك فیلم خوب از آن ساخت. مادر شدن، بارداری و باروری جزء زیباییهای هستی هستند و برای هر زنی این حس زیباست. من هم مثل همه زنها این احساس را دارم ولی آیا میتوانم مادری مثل مادر خودم باشم و تا این حد با گذشت و عاشق خانوادهام باشم؟ چگونه میتوانم تا این حد عاشقانه زیستن را یاد بگیرم و یاد بدهم. الان نسل ما دچار منیت است... تلاش میكنم منیت نداشته باشم و مادر و مادربزرگ را الگویم قرار دهم.
چه میکنم؟
در حال حاضر سریال تكیه بر باد به كارگردانی محمود معظمی و نوشته عباس نعمتی را روی آنتن داشتم و دو، سه تا تلهفیلم هم این اواخر بازی كردهام و در حال حاضر با آقای دری یك قرارداد فیلم دارم كه هنوز مراحل فیلمبرداری انجام نشده است. یك پیشنهاد برای جشنواره تئاتر هم دارم كه اگر امكان هماهنگیاش با بازی من در فیلم آقای دری باشد با كمال میل این كار را هم میپذیرم. در برنامههای رادیویی هم حضور پراكنده دارم. به همراه آقای احسان كرمی در برنامه پنجشنبه صددرصد و پرانتز باز به تهیهكنندگی مارال دوستی اجرا دارم. این برنامه دریچهای تازه برای من بود به دنیای صدا و صداپیشگی كه خودش بسیار جالب بود و از این اتفاقات ماجراجویانه استقبال میكنم و دلم میخواهد فضای مختلف كاری را تجربه كنم.
چرا تلویزیون را بیشتر دوست دارم ؟
فرقی ندارد فعالیتم در كدام قسمت باشد اما من از تلویزیون شروع كردهام و تلویزیون را دوست دارم. ارتباط با مخاطب و اینكه مردم سریال را میبینند، نقد میكنند، ارتباط برقرار میكنند برایم دوستداشتنی و مهم است كه در هر كدامشان كار كنم. كار كردن در تلویزیون را هرگز رها نمیكنم. در كل به دنبال كار خوب، نقش خوب و گروه خوب میگردم. حتی اگر این اتفاق در یك نمایشنامهخوانی یا فیلم كوتاه هم بیفتد مهم این است كه همه چیز حرفهای باشد. هم انتخاب میشوم و هم انتخاب میكنم. فكر میكنم در هر موقعیتی چه اوایل كار یك بازیگر چه بعد از تجربه زیاد بازیگری برای یكسری كارها انتخاب میشوید و یكسری از كارها را خودتان انتخاب میكنید و این اشكالی ندارد.
چرا با جراحی پلاستیك مخالفم؟
من معتقدم بازیگر وقتی برگ برنده در دست دارد كه به واقعیت نقش نزدیك و باورپذیر باشد؛ یعنی مردم و مخاطب او را به عنوان بازیگر در آن نقش بپذیرند. شرط این پذیرش صداقت و راستی است؛ یعنی تو به عنوان بازیگر به مخاطب و به نقش خودت كه در حال بازی آن هستی دروغ نگویی، هیچ سكانسی را تا نپذیرفتی و باور نكردی قبول نكنی، حالا وقتی صورت و ظاهر یك بازیگر صادقانه نباشد و دستكاری شده باشد به نظر من در اولین قدم از مخاطب دور میشوید به دلیل همین هیچ وقت به جراحی صورت و زیبایی غیرطبیعی علاقه و اعتقادی ندارم و من بر این باورم كه نیامدهام زن زیبا و بازیگر زیبایی باشم بلكه آمدهام بازیگر خوب و توانایی باشم. حالا اگر اینها به صورت طبیعی كنار هم باشند چه بهتر ولی اول به توانا بودن فكر میكنم.
چرا مرضیه برومند را دوست دارم؟
هم در كارهای جدی كار كردهام و هم كمدی. با فرزاد موتمن، حمیدرضا صلاحمند و مرضیه برومند كار كردهام كه خودم خیلی زیاد كارهایی را كه فضای كمدی و طنز دارد یا مثل كارهای مرضیه برومند پر از لحظههای شیرین و دوستداشتنی زندگی است را دوست دارم. فرقی ندارد كدام را انجام بدهم به شرط اینكه كمدیها ارزشمند باشند مثل تجربههایی كه هم به عنوان دستیار اول كارگردان و هم بازیگر با مرضیه برومند داشتم چون همراه شدن این دو ژانر با هم از كلیشههای رایج آدم را دور میكند و هر كدام دنیای زیبا و وسیعی دارد.
و اما در مورد فیلم اشیاء از آنچه فکر میکنید به شما نزدیکترند به کارگردانی نرگس آبیار . كارگردان یك خانم است هم اسم فیلم را دوست داشتم هم دوست داشتم با یك كارگردان زن كار كنم. اسم كاراكتر لیلا است، همیشه لیلا هم وقتی روی كاراكترهای فیلم قرار میگیرد برایم خوشیمن است. با نرگس آبیار شروع كردیم از همان اول با هم دوست و رفیق و همراه شدیم، یك قصه زنانه پر از عواطف زنانه و پراز گذشته و من عاشق این گذشته بازیها هستم.
چرا عاشق گذشته بازیام؟
دلم لك میزند برای عكسهای سیاه و سفید، فرشهای رنگ و رو رفته، رادیوی قدیمی، تلویزیونهایی كه هنوز كنترل ندارند، لباسهای گل گلی مدل مادربزرگی، خونهها با حیاطهای مهربون، حیاطهای گرم كه تو سرما هم تشویقت میكند به ماندن و نشستن و با هم بودن، ولی الان دل آدم میگیرد و من دلم لك میزند برای این جور دل گرفتنها، این یك نوع مرض است كه من خوب میشناسم، من و نرگس كلی با هم گپ زدیم، كنار گلدانهای قدیمی، برایش از پدربزرگ و خونه پدربزرگ گفتم، پدربزرگی كه چندسالی میشد، نبود و از مادربزرگ كه آنموقع بود، كلی گفتیم. از حال و هوای آن موقعها، مشتاق و پرانرژی بودیم كه قصه لیلا را از فردا صبحش به تصویر بكشیم، او بكشد و من رنگش كنم، شب رفتم خانه، زنگ زدم به نرگس آبیار، مادربزرگ آن شب رفته بود، دیگر نبود، ولی همچنان مشتاق و پرانرژی بودم كه طرح بزنیم و رنگ كنیم قصه لیلا را تو خانهای كه شبیه خانه پدربزرگ مادربزرگها بود.
اینطور بود که به هنر علاقمند شدم...
من به كارهای سخت علاقهمند هستم. این یكی از همین كارهای سخت است كه هم بتوانی بازیگری كنی و هم همسر خوب و مادر خوبی باشی ولی این غیرممكن نیست. بازیگری برایم یك شغل نیست بخشی از زندگی است كه جدا از خود زندگی نمیشود. عاشقانه حرفهام را دوست دارم و به همسر آیندهام هم میگویم كه من با عشق و انرژیای كه از حرفهام میگیرم فرد بهتر و مادر بهتر و خوشاخلاقتری خواهم بود تا او هم مرا همراهی كند. همیشه دوست دارم فرد خوبی باشم.
از امین تارخ انسانیت را یاد گرفتم. من شاگرد امین تارخ بودم و در زمینه بازیگری حضور ایشان و كارگاه بازیگری ایشان برای ورودم به بازیگری واقعا موثر بود. به خصوص اینكه همیشه آقای تارخ به ما میگفتند كه اول از همه یك انسان باشید و بعد یك بازیگر و نگذارید غرور نگاهتان تغییر كند و این اولین درس و مهمترین درسی بود كه همیشه از خدا میخواهم كه فراموشم نشود. در طول مسیر هم با كارگردانهای خوبی كار كردهام. به طور مثال مرضیه برومند كه خیلی حضور در كنارش برایم اهمیت دارد و همیشه با خوشحالی از آنها صحبت میكنم و این نقاط در پرونده كاریام بسیار درخشان و باارزش است.
در كودكی و نوجوانی نقاش بزرگ «ایران درودی» دلیل علاقهمند شدنم به هنر بود و همیشه با دیدن نقاشیهایش و خواندن سرگذشت این زن نقاش آرزو میكردم كه من هم بتوانم یك زن مستقل و تاثیرگذار باشم. الان نمیگویم كه این اتفاق افتاده ولی امیدوارم در آینده این اتفاق بیفتد.به نوشتن علاقه دارم. مجموعه داستان و همچنین به سفر و یكی از آرزوهایم این است كه جهانگردی كنم. امیدوارم بتوانم مسیر آیندهام را به خوبی طی كنم.
اگر چه میدانم که راحت نیست...
نظر کاربران
مثلا خیلی تاثیر گذاره؟الان تاثیر گرفتم.
دوسش دارم ..............زیاد
خانواده من از نزدیک با ایشون بر خورد داشتن .ایشون فوق العاده فروتن و مهربان هستن..انگار نه انگار بازیگرن.
حاله چند ساله دیگه ایشونم میبینیم که دماغشو عمل کرده.همشون همینو میگن
من خانوم عباسی را خیلی دوست دارم وجزع هوادارانشون هستم .
امید وارم همین جوری که اینجا نوشتن باشن.