جذاب و محترم، مثل گریگوری پک
«الدرِد گریگوری پک»، در ۵ آوریل ۱۹۱۶ در سندیگو، واقع در لاجولای کالیفرنیا متولد شد. والدینش ریشههای بریتانیایی داشتند و پدرش داروساز بود. زندگی والدین او موفق نبود و وقتی گریگوری ۶ سال داشت، آنها از هم جدا شدند. از آن پس گریگوری به همراه مادربزرگش زندگی کرد. گریگوری بهترین اوقاتش با مادربزرگ را آخر هفتهها به یاد میآورد که با پیرزن و سگ محبوبش به سینما میرفت...
«الدرِد گریگوری پک»، در ۵ آوریل ۱۹۱۶ در سندیگو، واقع در لا جولای کالیفرنیا متولد شد. والدینش ریشههای بریتانیایی داشتند و پدرش داروساز بود. زندگی والدین او موفق نبود و وقتی گریگوری ۶ سال داشت، آنها از هم جدا شدند. از آن پس گریگوری به همراه مادربزرگش زندگی کرد. گریگوری بهترین اوقاتش با مادربزرگ را آخر هفتهها به یاد میآورد که با پیرزن و سگ محبوبش به سینما میرفت. ۱۴ ساله بود که مادربزرگش را از دست داد و دوباره با پدرش زندگی کرد.
او تحصیلات دانشگاهیش را در رشتهی پیرا پزشکی در دانشگاه برکلی آغاز کرد، در آن زمان گریگوری جوانی ۲۰ ساله، با قد ۱۹۱ سانتیمتری، چهارشانه و بسیار خوشقیافه بود. طبعاً جذابیت او مدیر تئاتر دانشگاه را تحتتأثیر قرار داد و او را به کارگردان تئاتر دانشگاه معرفی کرد. او با گریگوری توافق کرد که برای سه سال، در ۵ نمایش شرکت کند و برای هر سال، ۲۶ دلار بگیرد! طبعاً این مبلغ برای جوان مغرور و دانشجویی مثل او کفاف نمیداد و او شبها در یک رستوران سفارش غذا میگرفت. پک دربارهی آن دوران میگوید: «برایم تجربهای بسیار خاص و سه سال از بهترین سالهای زندگیام بود. این تجربه بیدارم کرد و از من یک انسان ساخت.» خاطرات آن سالها باعث شد در سال ۱۹۹۷، او ۲۵۰۰۰ دلار به تئاتر دانشگاه برکلی هدیه دهد. پک تغییر رشته داد و مدرک کارشناسی در رشتهی زبان انگلیسی گرفت.
علاقمندیاش به بازیگری سبب شد در Neighborhood Playhouse تحت تعلیم «سنفورد مِیسنر» قرار گیرد. تقریباً در همان زمان با نام گریگوری پک فعالیتهای هنری را پی گرفت و بازیاش در نمایش «ستارهی صبح» مورد توجه واقع شد. پک در سال ۱۹۴۲ با «گرتا کاکُنن» ازدواج کرد. حضور موفق او در دو نمایش برادوی، سبب شد گریگوری مورد توجه کمپانی «فاکس قرن بیستم» قرار گیرد. پک به خدمت سربازی فرا خوانده شد که کمپانی با اثبات آسیبدیدگی کمر او در یکی از کلاسهای رقصش، موفق شد معافیتش را بگیرد.
در سال ۱۹۴۴ بود که پک اولین فیلمش، «روزهای افتخار» را بازی کرد. کارگردانها کار او را پسندیدند و بهسرعت سیل پیشنهادات بهسویش روان شد، در ۵ سال ابتدایی فعالیتش، پک برای فیلمهای «کلیدهای پادشاهی»، The yearling، «موافقت آقایان» و Twelve O'clock high نامزد دریافت جایزهی اسکار شد. فیلم «کلیدهای پادشاهی» پک را با توجه به جذابیت فیزیکی و بازیاش بهسرعت مشهور کرد. در کنار این فیلمها، پک افتخار بازی در فیلم «طلسمشده» استادی چون « آلفرد هیچکاک » را یافت.
اصلاً قرار نبود یکی از مطرحترین کمدی رمانتیکهای سینما، اروپایی باشد یا پای پک وسط بیاید. اما همهچیز دست به دست هم داد تا « تعطیلات رُمی » اولین فیلم آمریکایی ساختهشده در ایتالیا باشد. نقش «جو بردلی» میبایست به «کری گرانت» میرسید و نقش «پرنسس آن» به «الیزابت تیلور». با اینحال تستی هم از بازیگران گرفتهشد و در کمال تعجب، دختر جوانی چشم کارگردان را گرفت که تجربهاش شرکت در چند شوی تلویزیونی بود: «اُدری هپبورن». به محض ایجاد این تغییر، گرانت فروتنانه اظهار داشت برای آنکه زوج هپبورن باشد، زیادی پیر است و انصراف داد -آنها ۱۰ سال بعد در فیلم Charade در کنار هم ایفای نقش کردند- کارگردان بهترین انتخاب بعدی را گریگوری دانست.
گریگوری در بازسازی سینمایی «موبی دیک» هم در نقش ناخدا ظاهر شد. دههی ۶۰ برای پک با فیلم موفق «تفنگهای ناوارون» آغاز شد. او همچنان پیشنهادهای زیادی داشت. نقطه عطف زندگی هنری پک در ۴۶ سالگیاش اتفاق افتاد. رمان جنجالی «هارپر لی»، «کشتن مرغ مقلّد»، قرار بود فیلم شود و این کار دشوار را «رابرت مولیگان» انجام میداد. انتخاب اولیه برای کاراکتر «آتیکاس فینچ»، «جیمز استیوارت» بود. در حالیکه جامعهی آمریکا ملتهب از نبردهای برابری حقوق سیاهان و سفیدها بود، اوضاع و به گفتهی خودش «فیلمنامهی زیادی لیبرال» فیلم او را از قبول نقش بازداشت.
سخنرانی ۹ دقیقهای پک در دادگاه، تنها در یک برداشت ضبط شد. پس از ساخت فیلم، لی ساعت پدرش را به پک هدیه کرد. هارپر لی تنها دوست او در این فیلم نشد. «مری بادهَم» که نقش اسکات را در فیلم داشت، بهشدت به پک وابسته شد و پک تا روزی که زنده بود، مری را اسکات صدا میزد و او هم متقابلاً آتیکاس میخواندش. پک برای پنجمین بار نامزد اسکار شد. او به همینکه بالاخره نقشی که واقعاً میخواسته را بازی کرده، راضی بود و تقریباً یقین داشت اسکار از آن «جک لمون» خواهد شد، اما کمیته اسکار قدر انتخاب شجاعانهی پک را دانست و اولین اسکارش را به او بخشید.
در سال ۱۹۶۷، پک بعنوان مسئول برگزاری اسکار انتخاب شد و در چند جامعهی هنری و اجتماعی هم بر صندلی مسئولیت نشست. در سال ۱۹۶۸، «دکتر مارتین لوترکینگ» ترور شد و برگزاری اسکار هم نزدیک بود. اینجا بود که گریگوری پک، نشان داد عملاً تا چه انداره آتیکاس فینچ است و برگزاری مراسم را به احترام دکتر کینگ، به تعویق انداخت. در سال ۱۹۷۸، پک در کنار «لارنس اولیویه»ی افسانهای در «پسرانی از برزیل» بازی کرد، اما اینبار نقش یک هیولای شیطانصفت، یعنی «دکتر جوزف منگل». منگل، پزشک و افسر نازی اساس، از جمله مخوفترین چهرههای تاریخ است. فیلم را اخیراً دیدهام و بشدت مجذوب ایدهی عالی رمان آن شدهام و باور دارم کارگردانی مثل «کریس نولان» میتواند آن را بازسازی کند و حتی ادامهاش را بسازد. بههر حال، خود پک باور دارد این غیرسمپاتیکترین نقشی است که او پذیرفتهاست.
با آغاز دههی ۸۰، پک بیشتر در تلویزیون ظاهر میشد. او در سریال «آبی و خاکستری» نقش «آبراهام لینکلن» را بازی کرد و دههی ۹۰، دیگر بسیار کمکار شدهبود. اما آخرین تیر ترکش را با بازی در سریال «موبی دیک» و اینبار در نقش کشیش رها کرد و جایزهی گلدنگلوب را گرفت. در نسخهی سینمایی سال ۵۶، نقش کشیش را «اورسن ولز» بازی میکرد و پک جوان، کاپیتان بود. در اواسط دههی نود، پک دیگر بازیگری را رها کرد و اوقاتش را با همسر و فرزندان و نوههایش میگذراند.
اما اینها تنها گوشهای از فعالیتهای هنری او بود. فعالیتهای سیاسی و اجتماعی پک، او را متمایز از همکارانش نگاه میداشت، جوری که او را «پدر پک» صدا میزدند. پک در همان سالهای ابتدایی خفقان بر بازیگران و بازجوییهای با اتهام فعالیتهای کمونیستی در برابر کمیتهی فعالیتهای ضد آمریکایی ایستاد و این سیاست را به باد انتقاد گرفت و در ابتدای راه هنریاش، خود را در خطر حذف قرار داد، با اینحال ساکت نشد و به فعالیتهایش علیه مککارتیسم ادامه داد، تا آنجا که نیکسون او را در «لیست دشمنان» بخاطر فعالیتهای لیبرالیاش جای داد. نیکسون با افتضاح واترگیت سقوط کرد و نتوانست بیش از این پک را بیازارد.
امروز، صدوسومین سالروز تولد گریگوری پک است. مردی که جذابترین هنرپیشهی تاریخ سینما لقب گرفته و از سوی «انستیتوی فیلم آمریکا» رتبهی دوازدهم برترین هنرپیشهی مرد تاریخ را دارد. سینمای کلاسیک با داشتن خوبرویانی چون او، کری گرانت، گری کوپر، همفری بوگارت، ادری هپبورن، آوا گاردنر و اینگرید برگمن، همواره خاص و طلایی خواهد ماند. پک به شوخی میگفت: «گریگوری پک جذابترین آدم شهر است. بعضیها میگویند او گری کوپر دوم است، اما راستش گری کوپر، گریگوری پک اول است!» دوران اوج آنها روزهایی بود که سینما از عشق، تصویری نجیب و پاک ارائه میداد و ستارگانش مسیر پردهی نقرهای تا قلب تماشاگر را مستقیم طی میکردند.
نظر کاربران
پس چرا شبیه گریگوری های ما نبود؟
جنتلمن به امثال ایشون می گن
پاسخ ها
واقعا! متاهل بود و با اينگريد برگمن رابطه داشت
البته طبق تعريف شما برگمن هم بانوي بسيار نجيب و خوبي بود هرچند اوهم در طي اين رابطه ي كوتاه مدت، متاهل بود
نقششون توی فیلم کشتن مرغ مقلد عالی بود. هم پدری خوب هم وکیلی بسیار شریف