سرقت پرهیجان آدامس خرسی و شیطنت های دیگر
اعترافات صمیمانه و متفاوت هومن برق نورد
هومن برقنورد از خاطرات پررنگ روزهای کودکیاش برای ما گفت و حتی ابایی نداشت از اینکه بگوید در آن روزها چه شیطنتهایی کرده؛ شیطنتهایی که خودتان در طول مصاحبه خواهید خواند. صحبتهای ما با او را بخوانید تا بیشتر بشناسیدش.
مجله ایده آل : از پلههای سالن سمندریان در تماشاخانه ایرانشهر که پایین میرفتیم تصویر هومن برقنورد را روی پوستر نمایش «آوازهخوان طاس» دیدیم. بهانه ما البته برای صحبت با او این تئاتر نبود. «دزد و پلیس» که هر شب روی آنتن شبکه 3 می رفت آنقدر طرفدار داشت که ما را برای راضیکردن هومن برقنورد برای مصاحبه مصرتر کند. فکرش را نمیکردیم که صحبتهایمان بعد از چند دقیقه از دزد و پلیس به چیزهای دیگر بکشد. این البته حسن هومن برقنورد بود که برخلاف تعداد دیگری از همکارانش چیزی را سانسور نکرد. آقای برقنورد پای تمام صحبتها بود؛ از خاطرات پررنگ روزهای کودکیاش برای ما گفت و حتی ابایی نداشت از اینکه بگوید در آن روزها چه شیطنتهایی کرده؛ شیطنتهایی که خودتان در طول مصاحبه خواهید خواند. با او درباره دنیای این روزهایش صحبت کردیم.گپ و گفت ما با هومن برقنورد جالبتر از چیزی در آمد که فکرش را میکردیم؛ وقتی که خیلی رک به ما گفت شبها تا 6 صبح بیدار است و در حالیکه باقی مردم یک روز کاری خود را آغاز میکنند، او به خواب شبانه فرو میرود. میدانیم که شاید باورش سخت باشد اما صحبتهای ما با هومن برقنورد را بهتر است بخوانید تا بیشتر بشناسیدش.
به نظر شما دزدها، آدمهای ترسناكی هستند؟
آنها هم انسانند. ترسناك چرا؟!
به خود شما تا حالا دزد زده؟
بله، یكبار كیفم را زدند. با دزد درگیر شدم پایم شكست، دستم در رفت و درنهایت كه میخواست به صورتم مشت بزند شانس آوردم من را شناخت و فرار كرد.
خودت تا حالا دزدی كردهای؟
اینكه بخواهم دست در كیف كسی كنم نه. اما بچه كه بودم گاهی پیش آمده بود كه آدامس یا آبنباتی كش بروم. البته بچههایی كه آدامس و شكلات كش میروند واقعا نیت دزدی ندارند. كاملا یادم میآید وقتی بچه بودم هیجان دزدی را دوست داشتم. اینكه فروشنده پشت به من میكند و هرآن ممكن است برگردد و مچم را بگیرد، این هیجان برایم جالب بود.
هیجانانگیزترین دزدی بچگی شما چه بود؟
یك آدامس خرسی دزدیدم و میخواستم برچسب آن را روی دستم بزنم.
تصویر كودكی شما از دزد چه شكلی بود؟
تصویر بخصوصی نداشتم اما تصور ترسناكی از یك دزد داشتم.
فكر میكنی دزدی یك چیز درونی است یا از روی نیاز فرد مرتكب آن میشود؟
به نظر من دزدی بیماری است، هیچكس با دزدی نیازش برطرف نمیشود؛ اگر هم امروز كارت راه بیفتد، فردا دستگیر میشوی؛ آنموقع چه كار میكنی. به نظرم دزدی گذشته از احتیاج و نیاز، به بیماری روانی برمیگردد. آن هیجان بچگیها را بعضیها وقتی بزرگ هم میشوند دارند.
از بین تمام بزههایی كه میشود انجام داد فكر میكنی بزه كجا قرار دارد؟ گناه متوسطی است یا بزرگ؟
از بین تمام بزهكاریها فكر میكنم دزدی پله اول است.
همین امروز صبح كیف خانم پریناز ایزدیار بازیگری كه در پروژه آقای فتحی همبازی هستیم را زدند. او درمقابل دزدها مقاومت كرده بود و دزدها به صورتش مشت زده بودند و زیرچشمش كبود شده بود. صبح كه برای من تعریف میكرد هنوز بغض داشت و چشمانش اشكآلود میشد. من به او گفتم برو خدا را شكر كن كه حالت خوب است و زندهای. این اتفاق باعث شد تو از این به بعد حواست را جمع كنی؛ شیشه اتومبیلت را پایین نگذاری، در ماشین را قفل كنی و از این به بعد هركس و ناكسی دست تكان داد گفت بایست، نایستی، باید او را زیر كنی و بروی. به هرحال آنهایی كه دست و پایشان نمیشكند و آدمهای خوششانسی هستند و دزدهای حرفهای به پستشان خورده است. من هم نباید با كیفقاپ درگیر میشدم باید كیفم را میدادم و میرفتم. علاوهبر ضرر مالی ضرر جسمی هم دیدم.
ما در فیلمها و انیمیشنها دزد خوب هم دیدهایم، مثل رابینهود. شما هم میخواستید نقش داوود «دزد و پلیس» را جالب و دوستداشتنی بازی كنید.
دزد هم یك انسان است. درست است كه آن آدمدزد است اما میتواند یك پدرخوب باشد. به هرحال پدر است و به فرزندش محبت دارد و همچنین همسر است؛ به خانمش مهر دارد و او هم مثل همه ما خانواده دارد اما خب شغلی دارد كه پرخطر است و در مواقع خاص مجبور است آن روی خودش را بروز دهد. «دزد و پلیس» همچون كار طنز است، خواه ناخواه نقش دزد دوستداشتنی میشود.
تقلید صدای كاراكتر داوود از كجا میآید. انتخاب خود شما بوده؟
همانطور كه هركاراكتری برای خودش یك شخصیت دارد هر شخصیتی هم یكصدایی دارد. داوود یك دزد ابله و احمق است كه هیچچیز نمیداند اما فقط خودش را قبول دارد و فقط لاف میزند.
این نوع صدای ابلهانه هم انتخاب خود من بود. كارگردان میتواند تشخیص دهد با صدای خودم بازی كنم یا متناسب با كاراكتر، صدا تقلید كنم. سعیدآقاخانی از صدای ابلهانه من برای كاراكتر داوود خوشش آمد و من هم با این صدا بازی كردم.
امكان دارد بعد از تمام شدن سریال این نوع صدا برحسب عادت روی شما باقی بماند.
نه اینطور نیست، شاید در طول مدت فیلمبرداری بخواهم شوخی كنم و یك زمان كوتاه وارد آن قالب شوم، اما اگر نتوانم از آن قالب خارج شوم كه زندگیام مختل میشود.
نقش داوود یك تیپ است یا كاراكتر؟
قطعا كاراكتر، یك كاراكتر میتواند وجوه مختلف داشته باشد، تیپ برای نقش داوود جوابگو نیست.
فكر میكنید طبقه اجتماعی یا جبر جغرافیایی كه در آن قرار دارید چقدر كمك كرده كه شما به جای دزد و خلافكار شدن بازیگر شوید. دركل چقدر به جبر جغرافیایی اعتقاد دارید؟
شاید اگر من در یك خانواده نرمال زندگی نمیكردم خلافكار میشدم اما خیلیها هستند كه زندگیشان از آن حد متوسطی كه باید باشد پایینتر است و خانواده نرمال ندارند. اما تحصیلاتشان را دنبال كردهاند، زحمت كشیدهاند و به جایگاهی هم كه دلشان میخواســتهرسـیدهاند. نمیخواهم بگویم طبقه اجتماعی بیتقصیر است ولی نمیتوان گفت هركس از طبقه اجتماعی پایین است، ممكن است خلافكار باشد و هركس از طبقه اجتماعی بالاست، خلافكار نمیشود.
یادم میآید نوجوان كه بودم در محلهمان دعوایی شد كه به چاقوكشی رسید. با اینكه محله پایینی هم نبود ولی دعوا به چاقوكشی رسید. كسی كه چاقوكشی كرده بود فرار كرد اما همدستهای او دستگیر شدند. آن شب 2نفر آمدند در خانه دوست من كه چاقو خورده بود تا رضایت بگیرند. پدرومادر چاقوكش پزشـك بودنـد. وقتـی رضایت نگرفتند پدربزرگ و مادربزرگ او آمدند. آنها هم پزشك بودند. منظورم این است كه اگر از خانواده تحصیلكرده و مرفه آمده باشی، دلیل آن نیست كه تو خلافكار نشوی. به نظر من دوست و محلهای كه در آن زندگی میكنی مهم است. برای پسرها دوست حرف اول را میزند. پسرها از یك سنی اهل كوچه و خیابان میشوند. روی دخترها همیشه یك سلطهای وجود دارد كه بیشتر تحتنظر خانواده قرار میگیرند. اما برای پسرها در همین كوچه و خیابان مسائل مختلفی اتفاق میافتد.
میگویند خیلی دوست و رفیق نداری؛ درست است؟
من هیچوقت آدم رفیقبازی نبودم و الان هم نیستم و درحال حاضر یك دوست دارم كه با او رفتوآمد میكنم. بقیه همه دوستانی هستند كه همكارند و در طول روز آنها را میبینم. از اول هم اهل رفیق و رفیقبازی نبودم، بیشتر اهل خانواده بودم تا اهل رفیقبازی، یعنی اگربه مهمانی دوستانهای دعوت میشدم قطعا آن را رد میكردم. از مهمانی خانوادگی بیشتر لذت میبردم.
چه چیزی در خانواده بیشتر تو را جذب كرد كه در دوستانت آن را ندیدی؟
در خانوادهای كه عشق واقعی وجود دارد، داییات وقتی میگوید این كار را انجام نده،میدانی كه او از روی دلسوزی به تو میگوید. اما دوست و رفیق تو ممكن است دلسوزت نباشد و تا بخواهی بفهمی كه آیا او آدم دلسوزی هست یا نه ممكن است دچار مشكلاتی شده باشی ولی مطمئن باش پدر، بد تو را نمیخواهد.
یعنی در دوران جوانیات هم آنقدر منطقی فكر میكردی؟
نه الان كه دارم جوانیام را مرور میكنم میبینم خانوادهها بد فرزندانشان را نمیخواهند. البته من هیچوقت جنگجو نبودم. شاید آنموقع این منطق را نداشتم اما چیزی هم آزارم نمیداد. همیشه فكر میكردم پدرم است و باید حرفش را گوش كنم؛ چه اشكالی دارد.
شما گفتی فقط با یك نفر رفاقت داری. یعنی با بهنام تشكر هم رفاقتی نداری؟
خب، آن یك نفر بهنام تشكر است كه به خانه من میآید و با هم رفتوآمد داریم.
برای بازی در كارها یكدیگر را پیشنهاد میدهید. باتوجه به اینكه در «ساختمان پزشكان» بازی شما 2نفر اتفاق خوبی بود و این اتفاق دوباره درحال تكرار شدن است؟
اگر ببینیم حرفمان در گروه برش دارد چراكه نه؟ ما واقعا یكدیگر را قبول داریم. بهنام یار خوبی است. یكسری از رفاقتها اینطور شروع میشود؛ 2نفر اول با هم رفیق میشوند و بعد با هم كار میكنند و در كار ممكن است هزار حرف و حدیث پیش بیاید. من و بهنام اول با هم كار كردیم و بعد رفیق شدیم. در تئاتر من اجراهای او را میدیدم و او اجراهای من را، اما فقط با هم سلام و احوالپرسی داشتیم. اولین تجربه همكاریمان «ساختمان پزشكان» بود. بهنام همكار بسیار دقیق و خوبی است و من هیچوقت چنین دوستی نداشتم.
هیچوقت اتفاق افتاده است كه از نظر مالی به كف برسی و هیچ پولی نداشته باشی. در چنین شرایطی هیچوقت فكر دزدی به ذهنت خطور كرده بود؟
آن موقع در تئاتر شهر اجرا داشتم. بعد از اجرا، پول تاكسی و اتوبوس سوار شدن را نداشتم و مجبور میشدم از چهارراه ولیعصر تا خانه پیاده بروم. نزدیك ۲ساعت در راه بودم تا به خانه برسم. فردای آن روزهم پیاده به تئاتر برمیگشتم. حتی آن موقع هم فكر دزدی به سرم نزد.
بزرگترین ترس هومن برقنورد از زندگی چیست؟
اینكه سكته كنم و نمیرم. دعایم برای خودم این است كه خدایا به روزی نیفتم كه دیگران مجبور به تر و خشككردنم شوند. اگر قرار است اتفاقی بیفتد بهتر است كه یكدفعه از دنیا بروم.
یعنی در تئاترتان پولی در كار نبود؟
الان هم پولی در كار نیست. با مدیرها كه صحبت كنی، میگویند تئاترها مثل باغ زمزم است. باید از ما بپرسی تا بگوییم چه سختیهایی كه تحمل نمیكنیم.
با این حال اصرار داری تئاتر را ادامه دهی؟
بله متاسفانه. از این بابت میگویم متاسفانه كه شرایط، شرایط مناسبی برای بازیگرهای تئاتر نیست. ما قطعا به خاطر پول تئاتر بازی نمیكنیم. درواقع همین تئاتر بازی كردن باعث میشود از خیلی پولها و كارهای دیگر صرفنظر كنیم. اما متاسفانه بعضی از مسئولان فقط میز و مقامشان برایشان مهم است. من هیچوقت خودم را وابسته به ژانر خاصی نمیكنم. هیچوقت آلوده یك گروه نمیشوم. به این دلیل كه به محض اینكه زیراب یكی بخورد، همه گروه زمین میخورد. من همیشه كارم را انجام میدهم. فرقی نمیكند تئاتر گلریز بازی كنم یا تئاتر تماشاخانه. البته كارگردان و شرایط برایم مهم است. كارگردانها بیشتر از مدیران قدر تو را میدانند، چون میدانند تو برایشان پول به دست میآوری و آنها تو را به شكل اسكناس میبینند كه اشكالی هم ندارد. چون از طریق تو پول درمیآورند و به تو هم دستمزد میدهند.
چه خصوصیت خاصی در بهنام تشكر دیدی كه باعث شد شما كه اهل رفیق و رفیقبازی نیستی بتوانی به او اعتماد كنی؟
بهنام یك انسان به تمام معناست. انسان واقعی كه انسانیت را میشناسد.
تو و بهنام مثل كدام زوجهای سینمایی جهان خودتان را میبینید؟
در كار «دزد و پلیس» به بهنام گفتم من بیشتر میخورم تا چاق شوم تا بشویم مثل «چیچو و فرانكو» اما بهطور جدی به این موضوع فكر نكردهام.
اما امكانش هست كه این زوج هرچه جلوتر میروند ماندگارتر شوند؟
این كار را نمیكنیم. خیلی پیشنهادها به من شده است كه وقتی متن را خواندهام متوجه شدهام به «ناصر» «ساختمان پزشكان» نزدیك است و آن را بازی نكردهام. حتی یك نفر یك مسابقه طراحی كرده بود و به من و بهنام پیشنهاد داد كه بهنام «دكتر نیما» باشد و من «ناصر» كه با هم مسابقه را اجرا كنیم. پولی همكهپرداخت میكردند مبلغ نجومیای بود. من و بهنام با هم صحبت كردیم و بعد از مشورت پیشنهاد را رد كردیم زیرا من مجری نیستم، بازیگرم. به كسانی كه هزار شغل دارند؛ بازیگر، مجری، كارگردان و تهیهكننده هستند، شبها مسافركشی میكنند و بعدازظهرها در بانك كار میكنند، كاری ندارم، من بازیگرم.
سیستم زندگیات چطور است؟
من بینظمترین فرد روی زمینم؛ از لحاظ زمانبندی، وقت و خواب. اگر كار نداشته باشم تا وقتی هوا روشن میشود بیدارم. از آنطرف 2بعدازظهر از خواب بیدار میشوم، صبحانه مفصل میخورم و ساعت 11،10 شب شام میخورم و دوباره تا صبح بیدارم.
خودت این بینظمی را دوست داری؟
بله، من شب را دوست دارم به خاطر سكوتش و اینكه در تاریكی كثیفی بیرون دیده نمیشود، بنابراین دوست دارم شبها بیدار بمانم.
بعد ازفشار كاریات برای ریكاوری چه میكنی؟
یا به سفر میروم یا در خانه میمانم و پلیاستیشن بازی میكنم. با همین كارها خستگیام را رفع میكنم. البته كارتون هم میبینم و از كارتون هیچوقت نمیگذرم. من «تام و جری» و «همینهها» را و همچنین عروسكهایشان را دوست دارم.
قهرمان دوران كودكیات كدام كاراكتر بود؟
بتمن، یك عكس با لباس بتمن دارم. متولد ۱۳۴۸ هستم و دوران قبل از انقلاب بتمن و اسپایدرمن تازه خلق شده بودند و با آنها رؤیاپردازی میكردم.
كارتون دیدن برای بازیگرها تكنیك است؟
نه، من كارتون نگاه میكنم كه لذت ببرم. مثل بچهها یك بسته پفك برمیدارم و كارتون میبینم، تا حالا برایم اتفاق نیفتاده است كه از كاراكتر انیمیشن بخواهم وام بگیرم.
اگر میتوانستی به گذشته برگردی دوست داشتی در كدام مقطع زندگیات توقف كنی؟
من نه به دیروزم فكر میكنم و نه به فردا. فقط در امروز هستم. در لحظه زندگی میكنم. اگر همین الان با شما كتككاری كنم، فردا كه شما را ببینم انگار نه انگار كه با هم مشكل داشتهایم. هیچ كینهای را در دلم نگه نمیدارم؛ برای اینكه میگویم كینه، عداوت، حسادت اولین ضرری كه میرساند به خود كسی است كه این احساسها را دارد.
خصیصهای داری كه تو را رنج بدهد؟
نه، زندگی همین است كه هست. كسانی كه از زندگیشان راضی نیستند فكر میكنند زندگی چیز دیگری است. نه اینطور نیست زندگی همین است؛ صبح باید بروی سركارت، دعوا كنی، خوش بگذرانی، بگویی و بخندی. نمیدانم بعضیها از زندگی چه میخواهند، اتفاق بد هم كه برایم میافتد، میگویم همیشه كه نباید خوش خوشان باشد. مهم نیست كه امروز هم این اتفاق بد افتاده است. زندگی است دیگر...
زندگی بازیگری كه صرفا بازیگر است در كدام طبقه اجتماع طبقهبندی میشود؟
شاید آقای گلزار از طبقه مرفه باشد ولی ما متوسط و اصغرآقا طبقه پایین. نمیشود كلیت بست.
خوشقیافه بودن چقدر به موفقیت یك بازیگر كمك میكند؟
چهره خوب بیتاثیر نیست. تو میخواهی بنشینی و یك آدم را ببینی و آن آدم باید یك سمپاتی داشته باشد كه تو جذبش شوی. اگر نداشته باشد كار بازیگر سخت میشود كه بدون آن بتواند نظر كسی را جلب كند. داشتن چهره خوب یك امتیاز است برای بازیگر، اما نداشتن آن عیب نیست. من چهره متوسطی دارم و نمیتوانم مدل عكسها شوم. بازیگری هستم كه برای كارم زحمت میكشم، برای خودم و هنری كه میخواهم ماندگار شود.
چقدر به خودت میرسی؟ هیچوقت رژیمغذایی گرفتهای؟
اصلا به خودم نمیرسم، رژیم میگیرم اما نه به آن معنا كه به خودم بگویم باید 20كیلوگرم لاغر شوم؛ روزی 2ساعت پیادهروی كنم، باشگاه بروم، رژیم بگیرم و چربی نخورم، من نمیتوانم با برنامه زندگی كنم. زندگی ام درعین بیبرنامگی برنامه خودش را دارد و خودم میدانم میخواهم چكار كنم. تنها موقعی كه برنامه دارم وقتی است كه سركار هستم و برنامه به من تحمیل شده است. 7صبح بیدار شدن برایم كابوس است. وقتی آدمها را در خیابان میبینم میگویم من نمیتوانم مثل اینها باشم. وقتی یك كار اداری دارم بیچاره میشوم تا آن كار انجام شود، یك هفته به آن فكر میكنم. هرروز میگویم فردا، نه پس فردا انجام میدهم و مدتها اتمام آن كار طول میكشد. آرزویم این است اگر عمری بود و پیر شدم یك فروشگاه اسباببازی فروشی بزنم و آنجا با خیال راحت بازی كنم و از دیدن بچهها لذت ببرم.
نظر کاربران
بی نظیره.....................
خدا چی افریده.........صد جور نقش بازی میکنه
جوري چكت ميزنم .جو ووو ري چكت ميزنم ناصر....يعني من عاشقشم.........تو دوزدو پليس كه بي نظير بود.ما هنوز تيكه كلاماشو تكرار ميكنيم. با نظر يكي موافقم خدا بعضعي هارو واقعا با استعداد مي آفرينه ديتش درد نكنه.
ببين دوست من.... انقدره
.
.
.دنيا!
مجله گلم چرا باتصویر خانم دهقان این کارو کردی؟ مثل ... شده.
بدون اغراق بهترین بازیگرطنز در سریال دزدوپلیس،واقعا عاشقتم هومن