گفت و گو با جمیل سریال «دیوار» که به یکباره دیده شد
گفت و گو با جمیل سریال «دیوار»
دکتر مهدی سلطانی در تازه ترین کار تصویری اش با نقش جمیل روبروی دوربین سیروس مقدم رفت که نتیجه اش این شب ها توجه مخاطبان به این بازیگر و بازی بی نقصش است
گفت و گویی که در ادامه می خوانید نتیجه حرف هایی است که بازیگر نقش جمیل از دنیای جمیل، تئاتر، سینما و مسعود کیمیایی می گوید.
اولین سوال فارغ از طرح همه سوالات کلیشه ای درباره پیوستتان به این پروژه این است که چرا جمیل که یک شخصیت جانی است، این قدر مثبت طراحی شده؟
- از نظر شما جمیل جانی است؟
بله، آدمی که بی گناهان را می کشد جانی است.
- آدمی که پول گرفته باشد و به قصد کسی را بکشد جانی می شود ولی جمیل به قصدی این کار را نمی کند. حتی در صرافی هم او در دیالوگی می گوید: «من آدمکش نیستم، من فقط دزدم!» وقتی هم که به دردسر می افتد برای نجات جانش خودش دست به عمل می زند و مجبور می شود پلیس را بکشد، بنابراین او قاتل بالفطره نیست.
با این موضوع در فیلمنامه مشکل نداشتید که یک آدم دزد و خلافکار نباید اینقدر خوب حرف بزند و به اصول خانوادگی و دخترش پایبند باشد در حالی که تا این اندازه به باید و نبایدها و قوانین اجتماعی اش پایبند نیست.
- ما در جامعه مان دزدهایی داریم که خیلی خوب حرف می زنند! دزدهایی که میلیارد میلیارد پول می دزدند اما لبخند می زنند، رفتارشان با خانواده هایشان خوب است، تحصیلاتشان شاید بالاتر از دیپلم است. البته اگر مدارکشان را ندزدیده باشند! جمیل هم مثل همه ماست.
همه ما اگر در دنیای واقعی زندگی کنیم نه در مدینه فاضله، ویژگی هایی داریم که باعث بروز خلاف می شود که از کودکی هم همراهمان بوده است. گاهی دست در جیب پدرمان کردیم، گاهی بعضی خط قرمزهای خانه را رد کردیم، پرخاش و بدجنسی کردیم و دروغ گفتیم که شاید همچنان هم آن را انجام می دهیم.
جمیل هم این کارها را با مقیاس بیشتری انجام می دهد. جمیل شرایطی داشته که شاید اگر ما هم داشتیم به همین مقطع زندگی او می رسیدیم. جمیل فطرتا آدم بدی نیست که بخواهد از خلاف هایی که می کند لذت ببرد. جمیل به نظر من به معنای شرور نیست.
در فیلنامه ای که قرار است پلیس در آن قهرمان باشد با دوست داشتنی طراحی کردن این شخصیت، زیر سوال نمی رود؟
- وقتی که سیروس مقدم من را به عنوان بازیگر این نقش انتخاب می کند قطعا اهدافی دارد. ما به این تعامل رسیدیم که جمیل قرار نیست آدم شروری باشد. او آدمی است که می تواند دوست داشتنی باشد. با همین دیالوگ ها و بدون هیچ تغییری در متن می شد جمیل را منفور جلوه داد و با اکت و عملکرد دیگری او را تبدیل به یک موجود پلید کرد، هر چقدر هم که دیالوگ ها عاشقانه باشد باز هم می شود آن را عاشقانه ادا نکرد و چیز دیگری ساخت.
کیفیت عملکرد یا انگیزه یک کاراکتر از حرفی که می زند یا عملی که انجام می دهد مهم است و نه صرفا آنچه که به زبان می آورد اما اینکه شما با آن هم ذات پنداری می کنید ودوستش دارید صرفا به خاطر سخنان زیبایش نیست.
به خاطر شرارت هایش هم نیست. بلکه به خاطر معصومیتش است. گنهکاری است بی تقصیر. او قربانی شرایط است. ما خلاف هایش را تایید نمی کنیم بلکه برای او دل می سوزانیم چون می توانست راه بهتری را طی کند پس برایش دعا می کنیم تا از این گناه ها خلاص شود.
چقدر از شخصیت، رفتار و خلقیات مهدی سلطانی در جمیل وجود دارد؟ عین به عین فیلمنامه پیش رفتید یا بخشی از خودتان را در آنجا گذاشتید؟
- وقتی در دنیای درام شخصیت پردازی صورت می گیرد چیزهای زیادی در آن دخیل است. می دانید مثل آشپزی می ماند که بدون ماده خام نمی تواند غذا بپزد. مثلا برای پختن قیمه حتما نیاز به پیاز داغ، لپه و گوشت و ... است و بدون اینها نمی شود این غذا را درست کرد.
با این مواد هم نمی شود قرمه سبزی پخت اما می توان قیمه بدمزه یا خوشمزه درست کرد. این دقیقا می تواند مثال درستی برای ارائه یک شخصیت نمایشی باشد. نویسنده مواد لازم را در اختیار قرار می دهد و بازیگر به کمک کارگردان و عوامل دیگر سعی می کند در حد توانش غذای خوشمزه ای را بپزد. ما در دورخوانی هایی که داشتیم به این نتیجه رسیدیم که جمیل باید واقعی باشد و نه شرور و بدذات.
مشخصا تشابهی از لحاظ رفتاری بین شما و جمیل وجود دارد؟
- نمی توان گفت که کاملا دنیای متفاوت داشتیم چون همه انسان ها موارد مشترک زیادی دارند. همه از یک ترکیب هستند و ویژگی های فطری و غریزی شان مشترک است. قطعا حسادت، زیاده خواهی، قدرت طلبی، مهربانی و ... در همه ما هست.
من باید تشخیص بدهم که به تناسب جمیل نیاز به کدامیک از اینها دارم و به چه میزان؛ بیشتر از خودم یا کمتر از خودم. همین که این خصلت ها را در خودمان دستکاری کنیم و به میزان کمتر یا بیشتر تصورشان کنیم وسپس سعی کنیم ارائه دهیم دیگر خودمان نیستیم، بلکه هنرپیشه ای هستیم مشغول بازی.
چقدر با پایان بندی این شخصیت که خودکشی جمیل است موافق بودید؟ به نظرتان نباید به یک جزای قانونی می رسید؟
- خب در آنصورت خیلی به سریال های دیگر شبیه می شد. به نظرم بهترین پایان بندی درباره جمیل اتفاق افتاد. اینکه پلیس واقعی هدفش نجات دادن است نه کشتن. پلیس می خواست او را از سقوطنجات دهد اما جمیل خودش می خواست که سقوط کند و بمیرد زیرا زندگی کردن برایش ترسناکتر از مرگ شده بود. زندگی ای که در آن کسی دوستت نداشته باشد همان به که نباشد.
آقای سلطانی شما هنوز هم تدریس می کنید؟
- بله در دانشکده هنرهای نمایشی و موسیقی پردیس هنرهای زیبای دانشکده تهران دروس مربوط به بازی و کارگردانی را تدریس می کنم.
مهمترین پارامتری که سعی می کنید به دانشجوی بازیگری یاد بدهید چیست؟
- اینکه تمام سعی و تلاششان بر این باشد که متقاعدکننده باشند؛ اول برای خودشان و بعد برای تماشاگر. بعد از آن باید تاثیرگذار بنشد چون بخش متعالی بازیگری به تاثیرگذار بودن بازیگر برمی گردد. ما اگر بتوانیم تاثیرگذار باشیم، ماندگار می شویم. سعی می کنم قانعشان کنم که بازیگری کار ساده ای نیست و باید تمرکز و سعی شان را روی این هنر بگذارند.
چقدر از آن تئوری هایی را که یاد می دهید مورد استفاده خودتان روی صحنه یا جلوی دوربین قرار می گیرد؟
- تقریبا همه شان. آنچه را که من در کلاس تدریس می کنم بخشی از نکته هایی است که از روی صحنه و جلوی دوربین به دست آوردم و برعکس. یک بده بستان هنری و آموزشی برای من اتفاق می افتد چون من تا خودم حرفم را باور نداشته باشم و آن را انجام ندهم نمی توانم دیگران را به آن باور برسانم.
تا به حال درگیر نقشی شده اید؟
- من معمولا خودم با نقش هایم همذات پنداری می کنم و سعی می کنم درکشان کنم. به شدت از عملکردشان جانبداری می کنم. بنابراین من هیچ وقت به نقش هایی که بازی می کنم به عنوان نقش مثبت یا منفی نگاه نمی کنم. به خودم اجازه نمی دهم درباره نقشم قضاوت کنم. من تا مدت ها درگیر نقش هایم می شوم حتی اگر برخی بخواهند آن دنیایی که برای این نقش تصویر شده را تخیلی بدانند.
البته در بعضی از موارد واقعا تخیلی بوده. در این سریال شما در صحنه ای سوار ماشینی هستید که چند بار معلق می زند و له می شود اما شما تنها گردنتان آسیب می بیند و بدون زخم و جراحت خاصی به خلاف های تان ادامه می دهید. خب این کاملا تخیلی است.
- ببینید یک نفری در آن ماشین بود که اسمش بدلکار بود! بعد از آن سکانس بدلکار که جای من در آن ماشین بود پیاده شد و یک پشتک هم زد و همه تشویقش کردند. همان بدلکار در صرافی از میان شیشه مغازه خودش را به بیرون پرت کرد و هیچ صدمه ای ندید. پس دیدید ممکن است؟ حتی این اتفاق برای اطرافیانمان هم افتاده و ما در واکنش به آن گفته ایم خدا به او رحم کرد یا اینکه معجزه اتفاق افتاد و از این دست حرف ها. پس این جور اتفاق ها هم در دنیای واقعی شدنی است. به علاوه من تنها گردنم نبود که آسیب دید. دست چپ و پای راستم و همچنین صورت و سرم هم آسیب دیدند.
با توجه به ظاهرتان این تصور به وجود می آید که شما کشتی گیر هستید یا ورزش پهلوانی می کنید.
- زمانی که دبیرستان بودم در باشگاهی در شهر خودمان به شکل آماتور کشتی می گرفتم و حتی گاهی فوتبال هم بازی می کردم ولی الان دیگر به صورت حرفه ای ورزش نمی کنم.
شکل و نوع بازی تان خیلی شبیه به کاراکترهای فیلم های کیمیایی از آب درآمده، این را قبول دارید؟
- آقای کیمیایی از فیلمسازانی هستند که در تاریخ سینمای ایران جایگاه خاصی دارند. سبک نوشتاری و کارگردانی ایشان، بازیگران را به سویی هدایت می کند که ویژگی فیلم های اوست دکوپاژ و دیلوگ نویسی شان یک امضاست.
سعید نعمت الله هم ممکن است هنگام نگارش فیلمنامه جاهایی علاقه مندی شان به سینمای کیمیایی را نشان بدهد اما قطعا مقلد نیست. این علاقه مندی شاید تشابه در نگاهی است که هر دو به درام و ادبیات دراماتیک دارند.
خودتان به سینمای مسعود کیمیایی علاقه دارید؟ کدام فیلم هایش را بیشتر دوست دارید؟
- دوست دارم. به ویژه اگر رئالیسم یا واقع گرایی قربانی فرم نشود. به نظرم واقع گرایی نیاز مبرم جامعه امروز ماست. آثار آقای کیمیایی هم به این سمت می رود اما با شکل و استیل خودشان. من به ایشان علاقه دارم و بعضی از کارهایشان را خیلی دوست دارم.
«سرب» و «گوزن ها» را خیلی دوست دارم و به نظر خودم جزو ماندگارهای تاریخ سینمای ایران هستند. بعضی از فیلم هایشان هم خیلی جریانساز بودند با این فرض که شاید به لحاظ هنری نسبت به باقی آثارشان کم رنگ تر باشند اما به لحاظ تاثیرگذاری از دیگران سبقت می گیرند مثل «قیصر» یا «داش آکل».
از این جایگاهی که در آن هستید راضی هستید؟ در بخشی از این مسیر اشتباه نکرده اید؟
- نه، خدا را شکر من از این مسیری که آمده ام، راضی هستم. شاید نسبت به برخی از دوستان بازیگرم پولدارتر یا مشهورتر نباشم ولی اصلا احساس نارضایتی نمی کنم. من خوشحالم که یکسری از کارها را انجام ندادم و این به من آرامش می دهد و آرامش برای من یعنی خوشبختی.
تئاتر برایتان اولویتی دارد نسبت به سینما، نه؟
- بله اما تعصبات افراطی ندارم و شعار نمی دهم که تا آخرین قطره خونم برای تئاتر زندگی می کنم. اما خب نمی توانم این را نادیده بگیرم که تئاتر به من خیلی چیزها را یاد داد که چطور افراد مختلف می توانند در یک گروه باشند و همدیگر را بپذیرند. دموکراسی را از تئاتر یاد گرفتم. اندیشه و تحلیل کردن را از تئاتر یاد گرفتم. قطعا من نمی توانم به تئاتر پشت کنم وقتی این همه منفعت به من می رساند. البته این را هم اضافه کنم که قطعا یک فیلم خوب را به یک تئاتر بد ترجیح می دهم.
خوشبختانه در سال های اخیر کارگردانان سینما هم با بازیگران تئاتر آشتی کردند و خیلی از بازیگران تئاتری در فیلم های خوب سینمایی ظاهر می شوند. مهمترین دلیل این اتفاق به نظر شما چیست؟
- این را نمی توان نادیده گرفت که بازیگران تئاتری ریشه قوی دارند چون ما در تئاتر فن بیان می آموزیم و صدایمان را تقویت می کنیم و چگونگی استفاده از امکانات بدن و حرکت برای تفهیم هیجانات اندیشه را می آموزیم. یاد می گیریم که چگونه به کنش دراماتیک دست یازیم، هیجاناتمان را تربیت می کنیم و به پرورش اندام های گفتاری و حرکتی می پردازیم.
ما در تئاتر از مواجهه انسان با انسان خیلی چیزها یاد می گیریم و بداهه پردازی در موقعیت های مختلف را می فهمیم. قطعا این بازیگر نسبت به کسی که در کافی شاپ ها یا در مهمانی ها انتخاب شده توانمندتر است.
نظر کاربران
نامه تماممممممممم.
تئاتر برایتان اولتی دارد نسبت به سینما، نه؟
غلط نگارشی
"برایتان اولویتی"
نامه تمام