نیما شاهرخ شاهی شبیه هیچکس نیست!
نیما شاهرخشاهی یكی از جوانهای بازیگری است كه البته حالا مرز پختگی را رد كرده و جدا از بازیگری، به شدت به زندگی شخصی، سلامتی، ورزش، تغذیه، پوشش و حواشی زندگیاش اهمیت میدهد.
نیما شاهرخشاهی یكی از این جوانهاست كه البته حالا مرز پختگی را رد كرده و جدا از بازیگری، به شدت به زندگی شخصی، سلامتی، ورزش، تغذیه، پوشش و حواشی زندگیاش اهمیت میدهد. او كه به تازگی سریال « بیمار استاندارد » را در پخش داشته است، با ایدهآل همكلام شد تا از ایدهآلهای خود بگوید.
تعطیلات با طعم حمله انتحاری
یكی از اتفاقات جالبی كه برای من افتاد این بود كه در چند سال اخیر سه بار كه مسافرت خارج از كشور بودم در محلهایی نزدیك به حملات تروریستی حضور داشتم؛ دو بار در پاریس و یك بار اخیر هم در تركیه. یك بار در پاریس بودم كه طی حملهای تروریستی تعدادی از كاریكاتوریستها را كشتند. سال بعد نیز در همان محدوده زمانی باز هم پاریس بودم كه به هشت نقطه حمله انتحاری شد. امسال هم كه تركیه بودم و میدان تقسیم را زدند.
امنیت بیمانند ایران
به این موضوع حتی در صفحه اینستاگرام اشاره كردم كه امنیت موجود در ایران را با هیچ جای دنیا عوض نمیكنم. درست است كه مشكلاتی وجود دارد كه در همه دنیا هست اما امنیت یك كشور بزرگترین داشته آرامشبخش آن است و شخصا به خاطر وجود این امنیت از تمام كسانی كه زحمت میكشند و بیسروصدا بیآنكه بخواهند دیده شوند و تنها برای حفظ جان مردم، جان خود را به خطر میاندازند تشكر میكنم و صمیمانه دست آنها را میفشارم.
سریال غیراستاندارد یا بیمار استاندارد
بعد از سریال « موج و صخره»، سریال « بیمار استاندارد» دومین كار مناسبتی من برای ایام عید بود و امسال هم برنامهریزی ساخت مجموعه به گونهای بود كه قراردادمان تا تعطیلات هم ادامه داشت. راستش تیم كار، بازیگران و تركیب عوامل آن را دوست داشتم. البته داستان سریال به گونهای بود كه اگر یك قسمت آن را نمیدیدید، داستان را از دست میدادید و چنین فضای مجموعهای برای ایام عید كه به هر حال مردم ممكن است در دید و بازدید، تفریح و گردش باشند به نظرم چندان مناسب نیست.
اما در مورد خود كار به نظرم یك سریال خوشساخت بود و من واقعا از كار با آقای آقاخانی لذت بردم كه بسیار خوب میدانستند كه چه كاری انجام میدهند. اما بیتعارف باید گفت سریالسازی برای عید بسیار سخت است و حتما باید چیزهایی در آن باشد كه مردم را جذب كند. من خودم واكنشهای مختلفی را شاهد بودم؛ مثلا بعضیها آن را دوست داشتند و میگفتند كار شیرینی است اما بعضیها نتوانستند ارتباط لازم را با كار برقرار كنند.
سال پركار ۹۴
سال گذشته خدا را شكر از نظر كاری برای من سال بسیار خوبی بود. ۱۳ كار انجام دادم كه ۵ كار سینمایی و سریال و باقی هم كارهای رسانهای بود. نتایح كارهای سینمایی را باید هنگام اكران فیلمها دید. یكی، دو كار برای جشنواره رفت اما به هر حال وقتی قرار است تنها ۲۴ فیلم از مثلا ۷۰ فیلم انتخاب شود دیگر باید به شانس رو كرد. اما فارغ از این ماجراها معتقدم در كل، سینمای ما حال خوشی ندارد و سینمایی مریض و بدحال است.
جمله معروف پول نداریم
بسیار خوشحالم که فیلمهای اكران عید فروشهای خوبی داشتند و این اولین بار است که گویا همه فیلمهای پخش شده در عید فروش میلیاردی را تجربه كردهاند. خب، این جای شكر دارد. وقتی كارها فروش بیشتری داشته باشند، میزان تولید هم بالا میرود و عوامل بیشتری سر كار خواهند بود. آن هم در حالی كه سرمایهگذارها و تهیهكنندهها قدرت ریسكشان برای فیلمسازی كمتر شده است. در حالی كه وقتی وارد هر پروژهای میشوید اولین جملهای كه میشنوید این است كه پول نداریم! همین كه كارهایی ساخته شود تا چرخ سینما بچرخد جای امیدواری است؛ مثلا خوشحالم كارهایی ساخته میشود كه گیشه خوبی دارند؛ مانند فیلمهای عطاران كه هنرمند محبوب من است.
خوش به حال پولدارها
دهه ۶۰ و ۷۰ و حتی از سال ۸۰ تا ۸۵ فیلمهایی ساخته شد كه در یادها ماند اما همین حالا شما نگاه كنید طی یك دهه اخیر چه فیلمهایی ساخته شده كه در ذهنها مانده باشد و نام چند فیلم را به خاطر میآورید؟ همه ما دوست داریم كارهای خوب انجام دهیم اما وقتی منبع درآمد بسیاری از ما همین سینما و رسانه است باید كار كرد تا زندگیمان بگذرد. خوش به حال كسانی كه درآمدهای دیگری دارند و سعی میكنند در سینما با وسواس و فراغ بال انتخاب كنند اما یادمان نرود كمتر دیده شدن فراموشی هم میآورد. دست كم باید سالی یك سریال داشته باشید تا در ذهن مردم بمانید. اما اگر خیلی گزیده و كمتر كار كنید ممكن است زمانی برسد كه دیگر اصلا كار نكنید.
سفرهای برای همه
من آمدن سرمایهگذارها را به روند فیلمسازی بد نمیدانم. برای مثال شنیدهام تلویزیون ساخت تلهفیلم را كنسل كرده است. خب، میدانید بابت این کار چه میزان از عوامل بیكار شدهاند. آنها هم زندگی دارند و محتاج هستند، اگر زنگ بزنید حاضر هستند با نصف قیمت قرارداد قبلیشان كار كنند ولی فقط سر كار باشند. این در حالی است كه تولید كم شده اما ورود آدمهای غیرحرفهای زیاد... من میگویم دم آنهایی گرم كه در این فضا پول میآورند؛ حتی اگر خود یا آشنایان شان نیز در كار باشند چون آنها سفرهای پهن میكنند كه یك عده از آن نان میخورند ولو به این قیمت كه ممكن است كار نفروشد، توقیف شود، بد اكران شود و... در حالی كه میتوانند به راحتی پول را در بانك بگذارند و بدون هیچ دغدغهای سود آن را بگیرند.
در قالب همه آدمها
من یك زمانی وسواس زیادی برای انتخاب داشتم اما واقعیت این است كه نمیشود به این شكل زندگی را ادامه داد و شما به راحتی فید میشوید. من دوست دارم نقشهای مختلفی را بازی كنم و این شانس را داشتهام در قالب یك بازیگر جای آدمها و مشاغلی باشم كه در حالت عادی امكانش نبود. دوستانی داشتم كه مدام میگفتند نیما چرا اینقدر در كارهای سوپرماركتی بازی میكنی اما قسم میخورم زنگها و پیامهای آنها هست كه میگویند راستی اگر جایی كاری بود به ما هم خبر بده! خدا را بسیار شكر میكنم كه این عزت را به من داده كه دستم جلوی كسی دراز نباشد.
امان از دوربینهای مخفی
شغل بازیگری در عین داشتن مزایای بسیار، معایبی هم دارد. اما وقتی شما این كار را قبول كردید و به آن متعهد شدید باید حواستان را جمع كنید چون آدمها به راحتی شما را قضاوت میكنند و مدام باید هر جایی مراقب باشید. اما شخصا میگویم وقتی پول این كار را گرفتهام باید اینها را هم بپذیرم. من خودم معتقدم اصلا پول همین سختیهای كار را هم دارم میگیرم. اسمش سلبرینی است، ستاره است یا هر چیزی؛ این ماجرا برای مردم جذاب است اما نحوه برخورد مردم مهم است. مردمی هستند كه بسیار محترمانه از شما عكس میخواهند یا امضا یا صحبتی دارند و... اگر در آن حالت شما محترمانه برخورد نكنید مشكل از شماست. اما گاهی نشستهای و مشغول غذا خوردن هستی و متوجه میشوی یك نفر بیاجازه از شما عكس و فیلم میگیرد. این برخورنده است، باغوحش كه نیست. این دیگر یك بحث فرهنگی است كه به زندگی دیگران نباید بیاجازه سرك بكشیم.
زندگی بدون حاشیه
راستش من قدر همین موقعیتی را كه خدا به من لطف داشته میدانم و در این سالها سعی كردهام جزو بیحاشیهترینها باشم. تنها جایی كه ممكن است دیده شوم در محل فیلمبرداری كارم است و تمام تمركزم را روی شغلم گذاشتهام. به كارم عشق میورزم و خدا را شكر میكنم در كاری هستم كه واقعا دوستش دارم؛ برای همین دلم نمیخواهد آن را با حاشیه خرابش كنم. البته ذات بازیگری طوری است كه حتی اگر هم نخواهی ناخودآگاه گاهی حاشیه سراغت میآید. به هر حال اوایل كار ناپخته هستی اما كمكم تجربه پیدا میكنی و با تیزهوشی به شكل درستی رفتار خواهی كرد.
مهندس اما بدون شغل دوم
من مهندس عمران هستم و هفت سال در رشته خودم كار كردم. اما چندین سال است به صورت حرفهای بازی میكنم و به نوعی الان شغل اصلی من بازیگری است. در بازیگری با این حجم كار دیگر فرصت ندارم دو كار را همزمان انجام بدهم و معتقدم برای موفق شدن نمیتوان در دو كار بود. آدمهای موفق تنها روی یك كار خود فوكوس میكنند. اگر بالای سر كارت نباشی كار به شكل درستی انجام نمیشود و به موفقیت هم نمیرسی. من الان حدود ۱۵ سال است در این حرفه هستم و نه از حرفهام طلب دارم نه از خدا و اتفاقا برای داشتههایم شاكر هستم. دنبال بیزنس و كار دیگری هم نیستم. اگر كار نبود دوباره خدا را شكر رشتهای دارم كه به آن رجوع كنم. البته همیشه به خودم میگویم شاید امسال سال آخری باشد كه من كار دارم و شاید امسال دیگر كسی به من كار ندهد؛ برای همین همیشه آمادهام.
مرگ خاص آدمهای معروف
چیزی درباره شهرت هست كه جالب است؛ البته خودم را نمیگویم چون خودم را به آن شكل آدم مشهوری نمیدانم. میگویند آدمهای سرشناس دو مرگ دارند؛ یكی مرگ طبیعیشان و یكی هم زمانی كه به پایان دوران اوج خود میرسند. نمونههایش را زیاد دیدهام و برای همه این اتفاق رخ میدهد و باید با دیدن آن به خودمان بیاییم. چیزی هست كه باید پذیرفت. معدود آدمهایی را داریم كه بعد از ۲۰ سال همچنان استار هستند و نقش اول بازی میكنند. من به زندگی بدون شهرت هم فكر كردهام اما تلاشم برای پیشرفت كردن است.
دور دنیا از سوئد
خواهرم سوئد زندگی میكند و ناخودآگاه وقتی به آنجا میروم به جاهای دیگر هم سر میزنم. به هر حال ویزا كه داشته باشی میتوانی راحت به كشورهای مختلف همجوار سفر كنی و چند جا را از نزدیك ببینی. معتقدم فشاری كه در یك سریال یا بعضی كارهای سینمایی روی بازیگر است آنقدر سخت است كه گاهی با یكی، دو هفته استراحت هم از بین نمیرود. من خودم بشخصه با سفر رفتن به این تعادل روحی میرسم. اتفاقا برعكس آنچه بسیاری گمان میكنند، سفر گران نیست. خب، دست كم من خودم آن طرف پایگاهی دارم و هنگامی كه به خانه خواهرم میروم پول هتل نمیدهم اما باز هم میتوان با فكر درست از هزینههای سفر كم كرد و لذت برد. گرچه باز هم همه چیز بستگی به میزان درآمدها دارد. اگر خارج هم نشود در خود ایران میشود دیدنیهای بسیاری را دید و سفرهای زیبایی داشت. به نظرم آدم باید از خانهاش بیرون بزند و دنیا را تماشا كند. من عاشق مسافرتم و دلم میخواهد جاهای جدید را ببینم.
ماجرای ورزش و قسط آخر
من ورزش میكنم و به شدت حواسم به سلامتیام هست. به نظرم وقتی سلامتی نباشد روز مرگ یك بازیگر است. همین حالا هر كاری انجام میدهی قسط آخرت را نمیدهند، سلامت كه نباشی نمیتوانی حتی بروی پولت را زنده كنی.
یك توصیه از ایرج قادری
سر كار « شبكه » كه آخرین ساخته مرحوم ایرج قادری بود این شانس را داشتم كه در خدمت ایشان باشم. یك بار به من گفتند اینكه با این شدت كار میكنی، شب نمیخوابی، خودت را به زور بیدار نگه میداری، نوشابه انرژیزا میخوری و... خوب نیست. من گفتم فعلا جوان هستم و بدنم میكشد اما ایشان به من جملهای گفتند كه در ذهن من ماند اینكه:
« تكتك این ساعتهای كمخوابی، این استرسها و این فشارها بعدها بیرون میزند و سن كه بالا برود خودش را نشان میدهد». به همین خاطر سعی كردم سبك زندگی درستی داشته باشم. اگر سركار نباشم ساعت ۹ بیدارم و شب هم زود میخوابم. حتما روزانه ورزش میكنم. در مسافرت استراحت میكنم، چون آشپزی را دوست دارم حتما برای خودم غذای سلامت تهیه میكنم و همیشه از سالمترین مواد استفاده میكنم. گاهی كه مسافرت میروم با جان و دل غذای چرب هم میخورم چون میدانم كه با ورزش آن را میسوزانم. شیر زیاد میخورم چون هوا به شدت آلوده است. همه معضلات از چاقی دور شكم شروع میشود؛ برای همین گوشت قرمز مصرف نمیكنم و وزنم را كنترل میكنم. اینگونه مانع اتفاقات بد برای سلامتیام میشوم.
موسیقی فقط عشق و امید
زمانی كه برای سامان مقدم فیلم « مكس » را بازی كردم كلیپی در كار داشتم كه در آن رپ میخواندم و خب، این كلیپ از كلیپ سایر بازیگران آن كار بیشتر دیده شد و البته آن موقع رپ خواندن هم خیلی مرسوم نبود. همان زمان پیشنهادهای خوانندگی من بیشتر از بازیگریام بود. اما به نظرم همان یك بار كافی بود چون هیچ علاقهای به خوانندگی نداشتم. اما برعكس شنیدن موسیقی را دوست دارم. موسیقی روح آدم را آرام میكند. آهنگهای غمگین با كلام تلخ را گوش نمیدهم. پاپ ایرانی درست و حسابی را دوست دارم؛ مثلا وقتی سیروان خسروی « دوست دارم زندگی رو» میخواند و در كنسرت ۵ هزار نفر با او این را میخوانند، حال خوبی به آدم دست میدهد.
انگیزه با دوستان خوب
دوستان من دو دستهاند؛ بعضیهایشان وقتی مشكلی برایم پیش میآید و به آنها میگویم، یك دفعه میگویند بدبخت شدی، چرا این كار را كردی و... و طوری رفتار میكنند كه بدتر خودت را میبازی اما گروه دیگری از دوستانم هستند كه میگویند خب بعدش؟ میگویم مشکل من این است و آنها اصلا بیتوجه به حرف من میگویند خب، اینكه چیزی نیست و حتی شده به دروغ به من میگویند كه برای خودشان هم پیش آمده و هیچ اتفاق بدی هم نمیافتد.
روزنامهخوان حرفهای
واقعا برای مطالعه وقت ندارم اما یک روزنامهخوان حرفهای هستم؛ به خصوص روزنامههای ورزشی و در این زمینه اطلاعات بسیار فوقالعادهای دارم كه باعث تعجب خودم هم شده است. الان دیگر با آمدن تلگرام میتوانی به راحتی در جریان همه چیز باشی و الزاما حتی خبرها را هم لازم نیست به شكل مطالعه روزنامه و مجلات دنبال كرد.
خوشبختی در چیزهای كوچك
همیشه بدترین اتفاقات زندگی را بهترین اتفاقات میدانم و این برای من شعار نیست. خیلی هم سخت است. وقتی ماجرایی پیش میآید به سختی میتوانم آن را بپذیرم اما بعد به داشتههایم فكر میكنم. گاهی چشم كه باز میكنم شاكرم كه زندهام و میتوانم ببینم، راه بروم، بنویسم، بخوانم و... همیشه میگویم میتوانست از این بدتر هم شود. خوشبختی را در لمس چیزهای كوچك میبینم و در چیزهای خاص و عجیب نیست. از نظر من خوشبختی یعنی حال خوب. حتی سعی میكنم با كسانی باشم كه به من انرژی مثبت میدهند و حال مرا بهتر میكنند. من زندگی را دوست دارم.
نظر کاربران
بسیار با شخصیت است براش آرزوی موفقیت را دارم .
شبیه منه خخخخخخخ
پاسخ ها
پس خیلی زشتی