Mr وایت، سیاسی نبود که شد!
برایان کرانستون ستاره ای است که شبیه ستاره های دیگر نیست. در واقع او در تعریف ستاره های معمول، جوان و زیبا و خوش تیپ و جنجالی که معمولا نقش های قهرمانانه بازی می کنند و جهان یا آدم های دیگر را نجات می دهند، نمی گنجد.
حالا او یک بازیگر صاحب سبک و تاثیرگذار است که شاید نامش هر سال در فهرست نامزدها و یا برنده های اسکار جای بگیرد. امسال البته او بخت چندانی برای بردن اسکار ندارد، چرا که همه شانس اصلی را به لئوناردو دی کاپریو می دهند، اما شاید رد سال های بعد کرانستون از برنده های چندباره اسکار باشد؛ چرا که تمام ویژگی های لازم برای بردن اسکار را دارد. حالا در هالیوود به شوخی می گویند: «برای بازی در نقش هر کاراکتر عجیب و غریب میانسال، برایان کرانستون بهترین انتخاب است!»
جدیدترین فیلم به نمایش درآمده کرانستون، «ترومبو» است؛ فیلمی در مورد دالتون ترومبو، فیلم نامه نویسی نسبتا مشهور که از معروف ترین فیلم هایی که براساس آثارش ساخته شده اند، می توان به فیلم های «سی ثانیه بر فراز توکیو»، «اکسودس»، «پسر شجاع» و البته «پاپیون» و «تعطیلات رمی» اشاره کرد.
اما ترومبو یک ویژگی خیلی خاص داشت و آن هم درگیر شدن در ماجرای «لیست سیاه هالیوود» بود. در سال ۱۹۴۷ نام ترومبو به دلیل گرایشات چپ در فهرست سیاه هالیوود قرار گرفت و او بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفت. در زمانی که او به زندان فرستاده می شود، توسط ماموران کاملا عریان می شود و چند ساعت به بهانه بررسی بدنی در همین حالت می ماند.
برایان کرانستون در مورد ساخت این صحنه می گوید: «جی رواج کارگران فیلم در مورد این صحنه با من صحبت کرد و پرسید که برای فیلم برداری این صحنه چطور راحت هستم. او به من گفت که اگر بخواهم این صحنه را به صورت دور و مبهم می گیرد، اما من به او گفتم که این صحنه اتفاقا صحنه کلیدی و نقطه عطف فیلم است و باید این صحنه را به بهترین شکل خلق کنیم. درواقع این صحنه اوج درماندگی یک فرد مقابل یک سیستم را نشان می دهد. او این جا کاملا بی دفاع و بی پناه است و هیچ حمایتی ندارد و کلیه حقوق و آزادی اش از او گرفته شده است. فکر می کنم این صحنه تاثیرگذار و واقعی از کار درآمد و به نظرم اتفاق خیلی خوبی افتاد.»
کرانستون تقریبا با نمایش فصل دوم «برکینگ بد» شهرت جهانی پیدا کرد. آن مجموعه باعث شد که او سه بار برنده جایزه «امی» شود و حالا «ترومبو» اولین نامزدی اسکار را برای او به ارمغان آورده است.
اولین چیزی که در اولین برخورد با کرانستون جلب توجه می کند، موهای اوست. درواقع کاراکتر والتر وایتِ «برکینگ بد» باعث شده که بسیاری از مردم جهان فکر کنند او طاس است، اما این طور نیست و او برای آن نقش، کله اش را می تراشید. درواقع موهای او به نسبت سنش بد هم نیست!
در «ترومبو» برایان کرانستون نقش یکی از قربانیان ماجرای معروف مک کارتیسم در امریکا را بازی می کند. ۱۰ نفری که به دلیل اقدامات سناتور مک کارتی در آن سال ها به خاطر مبارزه با افکار چپ گرایانه به زندان افتادند، به «گروه ۱۰ نفره هالیوود» مشهور شدند و شاید کرانستون خوش شانس ترین آن ها بود.
ترومبو از ابتدا اعلام کرده بود که طرفدار عقاید کمونیستی است. او در جنگ جهانی دوم جنگیده بود و مدال شجاعت گرفته بود و یک فیلم نامه نویس حرفه ای و وفق بود که در اواسط ۴۰ سالگی به دلیل عدم همکاری با کمیته بررسی ابتدا از کار کردن منع شد و بعد به زندان افتاد. پس از آزادی هم برای حدود یک دهه او نمی توانست کار کند و حتی مجبور شد که با نام مستعار فیلم نامه بنویسد. در نهایت او به استخدام استودیوی برادران کینگ (در فیلم جان گودمن و استفان روث نقش این دو برادر را بازی می کنند) درآمد که کارشان تولید انبوهی از فیلم های درجه دو و سه سینمایی و تلویزیونی بود.
او در طی مدت دو سال، ۱۸ فیلم نامه برای این استودیو نوشت و به طور متوسط برای هر فیلم نامه تنها ۱۲۵۰ دلار دستمزد دریافت کرد. فیلم نامه های او در این استودیو هم به نام دیگران ثبت می شد و یکی از صحنه های به شدت تاثیرگذار فیلم آنجاست که ترومبو و خانواده اش به تماشای مراسم اسکاری می نشینند که در آن فیلمنامه «تعطیلات رمی» برنده اسکار می شود اما فردی غیر از ترومبو که فیلم نامه با نام او نوشته شده، برای گرفتن جایزه روی صحنه می رود.
در نهایت لیست سیاه هالیوود در اواخر دهه ۶۰ از بین رفت. درواقع برای پاک شدن این فهرست، مایکل داگلاس و اتو پره مینگر بیشترین نقش را داشتند، چرا که اصرار آن ها باعث شد که در نهایت نام دالتون ترومبو به عنوان فیلم نامه نویس اصلی «اسپارتاکوس» و «اکسودس» ثبت شود. پس از آن ترومبو دوران شلوغ پرکاری و محبوبیت را تجربه کرد و در نهایت در سال ۱۹۷۶ درگذشت.
فیلم، روایت تاثیرگذاری از حس تحت فشار بودن یک انسان توسط سیستم را دارد. این حس درماندگی و تلاش برای امید داشتن و ادامه دادن زندگی در فیلم به خوب تصویر شده است. یک نقطه مثبت دیگر فیلم هم تصویر شدن افراد منفی و بدمن ها است. در این فیلم برخی اسطوره های سینمای هالیوود و چهره های مشهور به دلیل گرایشات سیاسی افراطی است و همکاری با کمیته موسوم به تفتیش عقاید هالیوود نقد می شوند، از جمله جان وین (نقش او را در فیلم دیوید جیمز الیوت بازی می کند) و سام وود (با بازی جان گتز) و البته چهره های فرعی تری چون روزنامه نگاری به اسم هدا هوپر(با بازی هلن میرن).
برایان کرانستون در مورد نقاط قوت این فیلم نامه می گوید: «بله، این داستان خیلی قوی و تاثیرگذار است، داستانی که در مورد یک فیلمنامه نویس شاخص است، باید فیلم نامه خوبی داشته باشد. این داستانی گسترده و پر از اتفاقات است که شاید باور برخی از آن ها برای ما سخت باشد. خیلی از ما نمی توانیم باور کنیم که این اتفاقات در خاک این کشور افتاده است. این داستان آدم های واقعی است که در این کشور زندگی کرده اند و زندگی آن ها نقاط بالا و پایین زیادی داشته است.
روایت این داستان ها به صورت فشرده در یک داستان دوساعته، هنر یک فیلم نامه نویس را نشان می دهد. در عین حال باید گفت که برای نوشتن این فیلم نامه تحقیق بسیار زیادی صورت گرفته و واقعا نوشتن چنین فیلم نامه ای حسی خوشایند به هر خواننده ای می دهد.»
کرانستون می گوید که مطالعات زیادی در مورد دوران مک کارتی داشته است. او به داستان های تلخی که برای افراد گروه موسوم به «هالیوود ۱۰» اتفاق افتاد اشاره می کند و می گوید: «این اتفاق فقط منحصر به این ۱۰ نفر نبود. بسیاری از افراد عادی هم دچار این مشکل شدند و حتی برخی از آن ها مجبور شدند این کشور را ترک کنند تا بتوانند کار کنند. اما به هر حال موضوع مک کارتی و رودررویی او با افراد هالیوودی، بیشتر برای هالیوود جذاب بوده و طبیعی است در این مورد بیشتر بحث شود.»
برایان کرانستون از آن گروه بازیگرانی است که خیلی دیر مطرح شدند، اگرچه او از ۱۸ سالگی به دنبال بازی در سینما و تئاتر بود، اما تنها در ۴۰ سالگی و در زمان بازی در سریال «مالکوم در وس» بود که آن قدر درآمد کسب کرد که سینما را به عنوان یک حرفه تمام وقت انتخاب کند. او در زندگی سختی کم نکشیده اما ترجیح می دهد در مورد این سختی ها زیاد صحبت نکند: «زندگی برای همه بالا و پایین دارد، مهم این است که از چیزهایی که اتفاق می افتد درس بگیری و در زندگی جلو بروی. من در فیلم ها بازی می کنم، چون سینما را دوست دارم، نه اینکه مثلا چون شهرت را دوست دارم.
من سعی می کنم که در فیلم هایی بازی کنم که به نظرم متفاوت هستند؛ یعنی در مورد چیزهایی هستند که باید مهم شمرده شوند. اگر حواست به انتخاب هایت نباشد، به درون جریان معمولی می افتی که فیلم هایی تولید می کند که مورد علاقه تو نیست. وقتی جز این جریان باشی، دیگر نمی توانی از آن خارج شوی. این انتخاب من است و از این که زیاد کار نمی کنم، پشیمان نیستم...»
کرانستون میانه چندانی با شهرت ندارد و با این که حالا شهرتی جهانی دارد اما معمولا چندان خبری در مورد او و زندگی شخصی اش در رسانه ها منتشر نمی شود و معمولا چندان در مراسم و جشن ها حاضر نمی شود: «من باید خودم را حفاظت کنم. وقتی کار نمی کنم، دوست دارم که در معرض دید نباشم. تنها باشم و کاری را که دوست دارم انجام دهم. خودم می گویم که این جور مواقع خاموش می شوم. دوست دارم زندگی شخصی خودم را داشته باشم و حریم هایم حفظ شود. من نمی توانم جور دیگری زندگی کنم.»
والدین کرانستون بازیگران درجه دویی بودند که وضعیت مالی خوبی نداشتند و برای همین زندگی آن ها بارها دستخوش بالا و پایین رفتن قرار گرفت. زمانی که برایان ۱۲ ساله بود، بانک خانه آنها را به خاطر بدهی گرفت و برایان و برادرش مجبور شدند به مزرعه مادربزرگ و پدربزرگشان در ۶۰ کیلومتری لس آنجلس بروند: «وضعیت زندگی این دو که آلمانی بودند، خیلی با زندگی ما فرق داشت. آن ها حتی تلویزیون هم نداشتند، اما زندگی شان دلنشین بود. آن جا بود که یاد گرفتم سختکوش و منظم باشم. فهمیدم که زندگی یعنی تحمل سختی ها. بسیاری از درس های مهم زندگی ام را در آن جا گرفتم. فکر می کنم شیوه امروز زندگی ام را در همان زمان پایه گذاشتم.»
فیلم بعدی کرانستون هم فیلمی با تم سیاسی است. او در فیلم «تمام راه» نقش لیندون جانسون یکی از روسای جمهوری های پیشین را بازی می کند. این فیلم برداشتی از نمایشی به همین نام است که کرانستون به خاطر آن برنده جایزه تونی شد. او در مورد این نقش می گوید: «به نظر من لیندون جانسون شکسپیری ترین رییس جمهور تاریخ آمریکا است. یعنی انگار او از داخل یک کتاب شکسپیر بیرون پریده است؛ یک آدم پیچیده و جاه طلب با رفتارهایی متناقض.
او در بسیاری از اتفاقات مهم سیاسی آمریکا نقش داشت اما اکثر مردم آمریکا او را به خاطر جنگ ویتنام به یاد می آورند. می دانید که او اولین رییس جمهور آمریکا بود که در یک جنگ مغلوب شد. او تمام تلاشش را کرد که پیروز شود اما نشد. برای همین شخصیت او برای تصویرکردن در سینما یا تئاتر خیلی جذاب است. فکر می کنم این فیلم از آن هایی است که ارزش دیدن را دارد. فیلم جزء فیلم های جریان اصلی سینما نیست. جنگ و تیراندازی و قهرمان ندارد. نمی خواهد یک آدم را خوب و آدم دیگری را بد نشان بدهد. فقط سعی می کند که یک آدم را آن گونه که بوده نشان دهد و تلاش کند تا به این درک برسد و این را به تماشاگر نشان دهد که چرا چنین آدمی در یک زمان خاص و یک شرایط خاص، یک تصمیم خاص و شاید عجیب می گیرد.»
منبع: گاردین. مووی لاین
ارسال نظر