یوهان کرایف، فیلسوف عاشق تناقض
ناقض؛ یوهان کرایف عاشق این کلمه بود. روزی که از فوتبال خداحافظی کرد، رو به روی دوربین ها ایستاد و گفت: «به دنیا ثابت کردم می شود بازیکن فوتبال بود. می توان شبیه یک رهبر در زمین فوتبال بود اما خوش هم گذراند.
وقتی یوهان بزرگ در سال ۱۹۸۸ سر از نیمکت کاتالونیا و بارسلونا درآورد. باشگاه در ۲۸ سال گذشته فقط دو قهرمانی لالیگا به دست آورده بود و سایه بحران بر سر نیوکمپ افتاده بود. تنها یک سال پیش از آمدن یوهان کرایف بود که بازیکنان بارسلونا آبروریزی «هیسپریا موتینی» یا طغیان هیسپریا را راه انداخته بودند. در یک بعد ازظهر ماه آگوست سال ۱۹۸۷ در هتلی به نام هیسپریا که تنها چندد قیقه از استادیوم نیوکمپ فاصله دارد، ۲۱ بازیکن بارسلونا در کنفرانسی خبری و بدون اطلاع باشگاه حضور پیدا کرده بودند.
الکساندرو، کاپیتان تیم از روی نامه ای که همه بازیکنان بارسلونا آن را امضا کرده بودند، با صدای بلند مشغول خواندن می شود:«رییس باشگاه، خوزه نونز، همه ما را فریب داده و ما را شرمنده کرده است. نونز هیچ چیز از رنگ پیراهن باشگاه نمی فهمد و از هواداران و خواسته هایشان متنفر است. او تنها خودش را دوست دارد و ارزشی برای هیچ یک از آرمان های بارسلونا قائل نیست و تنها به پول احترام می گذارد. با اینکه همه ما بازیکنان می دانیم خواسته ما در انحصار اعضای هیئت مدیره باشگاه است اما خواستار استعفای مدیر باشگاه هستیم.»
دو سال بعد از قهرمانی بارسلونا در اروپا، باشگاه به چنین وضعیت خنده داری افتاده بود. لوییز آراگونس، سرمربی تیم با بهانه کردن بیماری افسردگی اش از تیم جدا شد و نونز هم زی رلبه تیغ قرار گرفته بود. از طرفی ۲۱ بازیکن بارسلونا علیه او شوریده بودند و از سمت دیگر در انتخابات آینده ریاست باشگاه که قرار بود پنج ماه بعد برگزار شود، هیچ کس شانسی برای او قائل نبود. پس نونز مجبور بود آخرین تیر اسلحه اش را شلیک کند.
«یوهان کرایف» شش روز بعداز جدایی آراگونس، باشگاه کرایف را به عنوان سرمربی بارسلونا معرفی کرد؛ مردی که در اواخر دهه ۷۰ کاتالان ها را به عنوان یک بازیکن نجات داده بود، بعداز ۱۱ سال برگشته بود تا این بار ناجی آنها از روی نیمکت تیم شود. کرایف برای جمع کردن حاشیه ها بعد از طغیان هیسپریا، ۱۵ بازیکن تیم را کنار گذاشت و حتی ستاره تیم، برند شوستر هم به حالت قهر به رقیب مادریدی پیوست. تاکتیسین هلندی ۱۲ بازیکن را که نام های نه چندان مطرحی بودند، به تیم اضافه کرد.
آن زمان همه تیم ها ۲-۵-۳ و ۲-۴-۴ بازی می کردند. در خاطرات بازیکنان تیم هست که در اولین جلسه تمرینی، کرایف با یک تخته سیاه به رختکن رفت و با گچ سه مدافع، چهار هافبک و سه مهاجم کشید. مرد هلندی به همین راحتی سیستم ۳-۴-۳ را ابداع کرد؛ سیستمی که در فلسفه اش مالکیت بالای توپ بود و این فلسفه تا امروز هم در باشگاه کاتالانی پابرجا مانده است؛ مدلی از بازی که خودش اعتقاد داشت باید شبیه یک نمایش زیبا باشد.
آقای صورت سنگی
«از من درباره استفاده از سه مدافع انتقاد می شود. یک چیز را خوب می دانم، فقط احمق ها می توانند در خانه بنشینند و به جای ساختن حتی یک چیز آشغال، به زمین و زمان ایراد بگیرند.»
درباره یوهان کرایف گفته می شد که همیشه آدمی سختگیر و جدی بود. برای پسری که دو سال بعد از جنگ جهانی دوم در خانواده ای کارگری و قحطی بعد از جنگ به دنیا بیاید، سختگیر بودن جزیی از طبیعت زندگی خواهدبود؛ پسری که در دوازده سالگی پدرش را از دست داد و مادر برای اینکه یوهان همچنان بتواند دنبال توپ بدود، در یک کارخانه نظافتچی شده بود. در دنیای بعد از جنگ جهانی دوم همه چیز در حال تغییر بود؛ از موسیقی بیتل ها بگیرید که انقلابی در دنیا به حساب می آمد تا نسل جدید اتومبیل هایی که شباهتی به ماشین های دوران جنگ نداشتند.
در این میان، سهم عمده تغییرات فوتبال در دوران جنگ، به نام هلند، رینوس میشل و یوهان کرایف ثبت شد. یوهان فرمانده یاغی آژاکسی بود که سردمدار فوتبال نوین شده بود؛ فوتبالی که توانسته بود خلاقیت بازیکنان را با سیستم های فوتبالی ترکیب کند و به توتال فوتبال برسد. وقتی آژاکس به رهبری کرایف موفق شد سه قرهمانی پیاپی اروپا را طی سال های ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۳ به دست آورد، دنیا پسر موطلایی یاغی با شماره ۱۴ را شناخته بود.
کرایف، ستاره ای که باید او را با جیمز دین مقایسه کنند؛ فوتبالیستی که شبیه ما به ازای هالیوودی اش تابوشکن بود؛ سیگار می کشید، درست قبل از بازی ساندویچ می خورد، بداخلاق بود و چندان دل به تمرینات نمی داد اما وقتی به زمین می رفت، کارهایی می کرد که هیچ کس قادر به انجامشان نبود. مردی که الگوی نسل دوران خودش بود.
نام هایی که از فیلسوف تاثیر گرفتند؟
«وقتی توپرا در اختیار داری، گل نمی خوری. وقتی توپ را نداری، حریفت را پرس کن.» مالکیت و پرس، دو کلمه ای بود که کرایف وارد دایره لغات نیوکمپ کرد؛ کلماتی که ذهنیت بارسلونا را تغییر داد. اما سوال این است، حضور هشت ساله کرایف چه تاثیری بر بارسلونا گذاشته که این طور بارسای نسخه ۲۰۱۶ را وامدار ذهنیت او می دادند.
بعد از جدایی کرایف در سال ۱۹۹۶، بابی رابسون جایش را گرفت که سبک مربیگری اش الهام گرفته از ویک باکینگهام و دوران شاگردی او در وست بروموویچ بود. همان مربی ای که برای اولین بار به یوهان جوان در آژاکس بازی داد. لوییز فن خال به توصیه بابی رابسون از ژوزه مورینیو به عنوان دستیار سوم در باشگاه استفاده کرد و همه این نام ها باید از کاتالیزور کرایف برای اثبات شایستگی شان می گذشتند. تفکر کرایف در باشگاه تکثیر شده بود.
یک بار نام این باشگاه ها را مرور کنید؛ بارسلونا، بایرن مونیخ، منچستر یونایتد، ساوتهمپتون، پاریسن ژرمن، آژآکس و آیندهوون. مربیان این هفت باشگاه در همین فصل، در بارسای بعد از دوران کرایف سابقه حضور داشته اند و به نوعی از فلسفه او در تیم هایشان تبعیت می کنند. به قول پپ گواردیولا: «یوهان بزرگ معبد مقدس را ساخت و شغل ما حفظ آن است.»
مردی که یک پا داشت
کرایف مرد ضدریتم و ضدجریان دوران خودش بود. فرقی نمی کرد تصمیمش منجر به توی خطر افتادن موقعیت ورزشی اش باشد یا حرف هایی بزند که برایش دردسر درست کند. یوهان به ساختارشکن عادت کرده بود؛ چه در زمین فوتبال، چه روی نیمکت و چه در زندگی اش؛ « از مادرم یاد گرفته ام هر چیزی را قبول نکنم و این کار را نخواهم کرد.» به خاطر همین بود که حتی به قیمت تهدید به خداحافظی از تیم ملی در جام جهانی ۱۹۷۴ حاضر نشد پیراهن آدیداس را تنش کند چون از حمله های لفظی به دیکتاتور اسپانیایی، ژنرال فرانکو ترسی نداشت. به خاطر مشکلاتش با فدراسیون فوتبال هلند، از تیم ملی جدا شد و در جام جهانی ۱۹۷۸، برای تقبیح حکومت نظامی ها در آرژانتین، حاضر به همراهی هلند نشد.
مردی که در پنجاه سالگی ادعا کرد به اندازه ۱۰۰ سال زندگی کرده است. او مردی بود که بارسلونا ۲۸ سال قبل از حضور او فقط دو قهرمانی لالیگا به دست آورد و هیچ وقت قهرمان اروپا نشد اما در ۲۷ سال بعداز حضور او تا امروز، ۱۳ قهرمانی لالیگا و پنج قهرمانی اروپا به دست آورده است. فیلسوفی که بالاخره تسلیم یکی از تناقض های زندگی اش شد: عشق به فوتبال و سیگار.
ارسال نظر