شبنم مقدمی چالش را دوست دارد
شبنم مقدمی كسی است كه همین چند وقت پیش جایزه سیمرغ را از جشنواره فجر برد تا سینهای سینماییاش دو تا شود. او بازیگری است كه نقشهای پرریسك زیادی را در سینما و تلویزیون برداشته تا با به چالش كشیدن خود بیشتر به چشم بیاید.
از پرستاری تا بازیگری
آن دوران خانوادهها علاقهای به اینكه فرزندانشان بازیگری بخوانند، نداشتند. امروز هم، چنین مشكلی وجود دارد. من دیپلم علوم تجربی داشتم و پرستاری قبول شدم. خانوادهام دوست داشت من هر رشتهای بخوانم به جز رشتههایی كه به سینما و تئاتر و بازیگری منتهی میشوند؛ در حالی كه خود آنها من را در كودكی در كلاس بازیگری ثبتنام كرده بودند؛ اما معتقد بودند كه بازیگری باید حرفه دوم یا سوم من باشد.
من به این رشته علاقهای نداشتم؛ بنابراین دو ترم پرستاری خواندم و مرخصی گرفتم و مجددا ادبیات فارسی قبول شدم. درس ادبیات فارسی را دوست داشتم و امروز نیز دومین علاقهمندی جدی من محسوب میشود؛ شعر و رمان میخوانم و قلمی هم دارم.
علاقهمندی به رادیو
هنوز دیپلم نگرفته بودم كه با گروه كودك رادیو آشنا شدم و فعالیتم را آغاز كردم؛ ولی فعالیت جدی من با رادیو پس از سال ۷۷ اتفاق افتاد. صدای من رادیو فونیكی برای شنوندهها بود. قطعات ادبی را خوب اجرا میكردم و خوب شعر میخواندم و این نكته برای تهیهكنندگان جذاب بود. به همین دلیل جای ماندن و فعالیت در رادیو برایم فراهم شد.
معلمی به نام تارخ
آموزشگاه آقای تارخ به طور اخص برای بازیگری سینماست. من بازیگر حرفهای تئاتر بودم كه به آموزشگاه ایشان رفتم. میخواستم لنز و رفتار مقابل دوربین را بشناسم. البته قبلا همه اینها را كار كرده بودم؛ ولی احساس كردم باید كاملتر شود. كلاسهای ایشان در دورههای مختلف، خروجی خوبی داشتند. من در دوره دوم در كلاسهای ایشان شركت كردم و میدانم كه در دوره اول خروجی درخشانی داشتند. آقای رضایی، خانم كرامتی، خانم بادران و. . . برای یك كلاس ۲۰ نفره چنین خروجیای عالی است.
سال ۹۴؛ سال درخشش
فیلم «نفس» اوایل امسال ۹۴، فیلم «ابد و یك روز» مهرماه و آبانماه ۹۴ و فیلم «زاپاس» آذر و دیماه ۹۴ ضبط شدند. شاید بتوان گفت سالی كه گذشت به لحاظ حرفهای بهترین سال كاری من بود اما همه این فیلمها خاصیت ویژهای داشتند كه در كنار دیگر بازیگران معنی پیدا میكرد؛ مثل فیلم «ابد و یك روز». اتفاقا به این فكر میكردم كه به محمد حیدری، دبیر جشنواره فیلم فجر بگویم كه عنوانی به نام «گروه بازیگران» در جشنواره فیلم فجر كم است.
در جایزه برلین و جایزه رم این عنوان وجود دارد. به نظرم گروه بازیگران فیلم «ابد و یك روز» باید جایزه میگرفتند. هر كدام از اعضای این تیم مانند پازل چیزهای مختلف را تكمیل میكردند و باید جایزه می گرفتند. خوشحالم كه توانستم برای سه فیلم، مورد قضاوت قرار بگیرم و این، اتفاق مهمی در جشنواره پارسال بود.
برای پول كار نكردم
پول درآوردن از رادیو و تئاتر كه یك شوخی بزرگ است. هیچ كس از پول بدش نمیآید و من هم به هر حال دغدغه مالی داشتم؛ ولی برای پول كار نكردم. سالهایی آیتم رایج بود و به بچههای تئاتر نیز پیشنهاد میشد. پول خوبی هم داشت؛ ولی ترجیح دادم كه این كار را نكنم.
سریالهای دوستداشتنی من
هر وقت آقای محمدرضا هنرمند را میبینم خواهش میكنم تا باز سریال بسازند. به نظرم «زیر تیغ» كار فوقالعادهای بود و سریال آشپزباشی هم كار قوی و سرپایی بود. كارهایی كه سعید نعمتالله هم مینویسد همیشه دیدنی از آب در میآیند. جوری نقشها را مینویسد كه بازیگر را برای بازی در نقش ترغیب میكند. همین الان هم با اینكه خستهام و بازی در چند سریال را رد كردم اگر سعید نعمتالله نقشی مثل «روحی» در «مدینه» بنویسد قلقلكم میدهد كه سریال كار كنم.
دلخوری از خبرنگاران
از خبرنگاران دلخوریم. از سالن نقد و بررسی فیلم «نفس» بیرون آمدم و خبرنگاران صدا و سیما برای مصاحبه كردن جلو آمدند. از من پرسیدند كه مصاحبه میكنم؟ به آنها گفتم؛ الان نمیشود. ظاهرم آراسته نیست. مجبور میشوید كه صدای من را روی بیابان و دشت بگذارید. همین جمله را تیتر كردند؛ «چرا این زن با تلویزیون حرف نمیزند.»
این نوع تیترها شیطنت رسانهای محسوب میشوند؛ بنابراین هر كجا كه آن خبرنگارها را ببینم یا باید بگویم كه سمت من نیایند یا به دلیل حرفی كه نزدم و كاری كه نكردم از آنها شكایت كنم؛ ولی من اهل حاشیه نیستم و كار خودم را میكنم؛ بنابراین باید به هنرمندان حق بدهید كه به خبرنگارها اعتماد نكنند.
كار با روستایی نابغه
وقتی فیلمنامه «ابد و یك روز» را خواندم متوجه پیریزی درست آن شدم. ترجیح میدهم با كارگردان جوان كار كنم كه با او بده و بستان داشته باشم تا كارگردانی كه نمیتوان وارد دنیای او شد. از اعتماد به كارگردان فیلم اولی ضرر نكردهام؛ چون قبلا با كارگردان فیلم اولی دیگری كه فیلمنامهاش خوب و فیلم هم در جای خود حرفی برای گفتن داشت، كار كردم كه متاسفانه فیلم او به جشنواره نرسید. دوم اینكه سعید ملكان را كه حامی سعید روستایی بود، میشناختم و میدانستم كه او زحمت سالانهام را نادیده نمیگیرد.
سوم اینكه حضور مهرهای مانند پیمان معادی كه از نظر بازیگری و اعتبار وزنه محسوب میشود شما را از اینكه اتفاق خوبی خواهد افتاد مطمئن میكند. سعید روستایی جوان است ولی وقتی با هم حرف میزدیم متوجه شدم كه آنچه در سعید روستایی برجسته است سن كم او نیست؛ بلكه پختگی كلام او و نگاهش به سینماست. نمیخواهم واژه نابغه را در مورد او به كار ببرم و نمیخواهم تصور كنید چون در فیلمش بازی كردم چنین واژهای به كار میبرم.
در برنامه «هفت» بیان كردم كه فیلم سعید روستایی با دریافت هشت جایزه و كاندیدا شدن در ده عنوان از خود دفاع كرد. من برای فیلم سعید روستایی جایزه نگرفتم كه بگویید سنگ خود را به سینه میزند؛ بنابراین راحت درباره او صحبت میكنم. به نظرم چیزهایی در بعضی افراد كاریزماتیك است؛ مثلا فروغ در جوانی اشعار زیبایی سرود. ذات و ضمیر روستایی چنین است. او در حال تربیت آن است و میخواهد آن را به عرصه برساند و باید منتظر اتفاقات خوب بود.
عشق به سینما و تحمل گریم
خیلی از بازیگرها گریمهای سنگین را تحمل نمیكنند چون پوست را خراب میكند. اما عشق به كار همه چیز را آسان میكند. پانتهآ پناهی از بازیگران درجه یك تئاتر و از بازیگران فیلم «نفس» ۴۰ سال ندارد و برای بازی در این فیلم چهار ساعت زیر گریم مهرداد میركیانی مینشست و از لحظه لحظه آن لذت میبرد. من آنجا بودم و میدیدم. نفس بازیگری برای پانتهآ مهم است و اینكه بعدها چه اتفاقی روی صورت و فیزیكش میافتد، اهمیتی ندارد؛ وگرنه نه زشت است نه پیر.
در سریال «سقوط یك فرشته» كاری از بهرام بهرامیان یك پروتز دندان برای من میگذاشتند كه اصلا دهانم بسته نمیشد این پروتز فرم فكم را تغییر میداد و با چسب به لثهام متصل میشد؛ بنابراین من از صبح تا شب نمیتوانستم چیزی بخورم و فقط باید آب و چای و شیر میخوردم.
برای من درست اجرا شدن آن كاراكتر مهم بود و من از این كار لذت میبردم. همه میگفتند كه با این كار زشت میشوی؛ ولی اصلا برایم مهم نبود. به نظرم همه اینها از عشق به بازیگری میآید. خانمها دوست دارند زیبا باشند و زنانگیشان به چشم بیاید؛ بنابراین عمل زیبایی انجام میدهند. من هم دوست دارم؛ ولی این كار را نمیكنم؛ چون فكر میكنم روی نقشپذیری من تاثیر دارد. اگر بینیام را عمل كنم نمیتوانم نقش خانمی را كه پایینشهری است و امكان عمل بینی ندارد بازی كنم یا دیگر نمیتوانستم در فیلم «ابد و یك روز» بازی كنم.
تفریحی به نام كافیشاپ
كتاب خواندن و فیلم دیدن جزو وظایف بازیگران محسوب میشود. سفر كردن خیلی برایم جذاب و معاشرت با دوستان برایم مهم است. دوستان زیادی ندارم؛ ولی معاشرت با آنها را دوست دارم. بازدید از ابنیههای تاریخی یكی از تفریحاتم محسوب میشود. عكاسی را بسیار دوست دارم. هیچ وقت هنر مجسمهسازی نداشتم؛ ولی یكی از علاقهمندیهایم است. رفتن به گالریها در روزهای جمعه و دیدن كارهای هنری را دوست دارم.
كافیشاپ من و برادرم هم بیزینس نیست و نوعی تفریح به حساب میآید. برادر من كافیشاپداری را دوست دارد. سالها پیش در تئاتر شهر، كافه چهارسو در اختیار من بود. آن زمان آقای پاكدل مدیر تئاتر شهر بودند و من به ایشان گفتم كه كافه را در اختیار من قرار دهند. آقای پاكدل به من گفتند كه نمیتوانم آنجا را بگردانم؛ ولی من اصرار كردم و ایشان موافقت كردند. من با بهنام همراه شدم و كافه را راهاندازی كردیم. لذت بسیار عجیبی داشت؛ چون همه دوستانم در تئاتر شهر حضور داشتند و بعد از تمرین به كافه میآمدیم و چای میخوردیم. این كافه همچنان كه سودی نداشت، ضرر هم نداشت.
بهنام مهندس كامپیوتر است؛ اما دورههای تكمیلی كافیمنی را گذرانده است. كافیشاپداری كار جذابی است و مانند آشپزی نیاز به خلاقیت دارد كه امكان تجربه چیزهای مختلف را به شما میدهد. پس از پایان موعد اجاره، بهنام جاهایی مختلفی را اجاره كرد و كار كردیم كه اصلا به صرفه نبود؛ چون سر یك الی دو سال باید جابهجا میشدیم؛ بنابراین اینجا را گرفتیم. این كار برای بهنام عشق است و من خیلی نمیرسم كه به كافه سر بزنم؛ مگر اینكه با دوستانم بروم.
« ابله » خوب نبود
آنچه تیم سازنده برآورد كردند، صورت نگرفت. این سریال ابتر ماند. قرار بود ادامه داشته باشد و همه ما نقش دیگری را بازی كنیم؛ مثلا قرار بود من نقش مادر خود را بازی كنم. اما اختلافی كه میان سرمایهگذار و تهیهكننده و كارگردان پیش آمد باعث شد تا این فیلم به نتیجه نرسد ولی یكی از چیزهایی كه در این فیلم برایم جالب بود، گریمام بود؛ همچنین همیشه كار كردن با آقای تبریزی را دوست دارم.
از این مجموعه دو الی سه قسمت نوشته شده بود؛ وقتی به من گفتند كه با من كار كن بدون شك آن را پذیرفتم؛ حتی اگر از این هم ضعیفتر میشد باز قبول میكردم؛ به این دلیل كه آقای تبریزی برای من بسیار حرمت دارد. ممكن است شما هر كاری را به واسطه یك چیزی انجام دهید؛ مثلا یك كار، پول خوبی دارد؛ اما كار دیگر پول خوبی ندارد؛ ولی نقش بسیار درخشانی دارد؛ وقتی تبریزی به من گفت كه روی حضورت حساب كردم، من حرفی برای گفتن نداشتم.
سین مثل سیمرغ
دریافت سیمرغ همیشه اهمیت دارد و به معنای این است كه شما بررسی و دیده شدهاید؛ وقتی یك هیات كارشناسی در مهمترین رویداد سینمایی مملكت شما را بررسی كنند و به شما اعتبار بدهند قطعا مهم است؛ ولی اینكه برای سیمرغ كار كنم، اصلا نمیتوان این كار را كرد؛ به این دلیل كه حساب و كتابی ندارد. سالی كه فیلم «فرزند خاك» را بازی كردم همه میگفتند اصلا كس دیگری نمیتواند سیمرغ را دریافت كند؛ اما دقیقا شخص دیگری سیمرغ را دریافت كرد؛ بنابراین نمیتوان گفت كه برای سیمرغ كار میكنم.
من بچه تئاتری بودم و محیط سینما را نمیشناختم. این فیلم نیز اولین فیلم سینمایی نقش یك من بود؛ ولی همه كسانی كه این فیلم را در مونتاژ یا سر صحنه میدیدند به من میگفتند كه «واو». خوشحالم كه علیرضا آرا باعث شد، گول نخورم. او به من گفت؛ یك گوشت در برابر این تعریف و تمجیدها در و گوش دیگرت دروازه و نگاهت به جلو باشد. سعی كردم مرعوب تعاریف نشوم؛ ولی هرگز نمیگویم كه مهمترین جایزة سینمایی این مملكت برایم مهم نیست.
سال نو، سال امید
منتظر پیشنهاد خوب هستم. الان برای جوانی كه قبلا به او قول داده بودم فیلم كوتاه بازی میكنم. او جوان خوشآتیهای است كه امیدوارم یك سعید روستایی یا اصغر فرهادی دیگر شود. چند پیشنهاد سریال داشتم؛ ولی به دلیل خستگی و شرایط خانوادگی نامناسب - مادرم به تازگی جراحی قلب انجام داده است- قبول نكردم؛ همچنین سریالی را قبول خواهم كرد كه به دلم بنشیند.
همیشه نگاه من به آینده روشن و امیدوارانه است. حتما خوب خواهد بود؛ گرچه سیمرغ قبلی یك سال فیلم سینمایی كار نكرده بودم؛ ولی امیدوارم این دفعه این طور نشود.
همه چیز درباره «هفت» و فراستی
در برنامه هفت بیان كردم تشویق كردن خطرناك نیست. به نظرم انگیزهكشی خطرناكتر است. جوانی را كه كار درست انجام داده است باید تشویق كرد؛ نه اینكه چون او پررو میشود او را تشویق نكنیم و این به نظرم آدم ها را رنجیده خاطر و آسیبپذیر میكند و سبب میشود تا آنها به كوچكترین چیزها عكسالعمل نشان دهند. انسانها چه ۲۰ ساله و چه ۶۰ ساله وقتی كار خوبی انجام میدهند انتظار دارند كه دیده و بررسی شوند. به نظرم متر و معیار خوبی نیست كه سن افراد را برای تشویق در نظر بگیریم.
اصلا نگاه انحصارطلبانه و جاهطلبانه از كجا میآید؟ در بخش بازیگری طور دیگری انگیزهكشی میكنند؛ مثلا به جوانی كه از تئاتر آمده و بازی خوبی در فیلمی انجام داده جایزه نمیدهند؛ چون نوبتش نیست. نوبت چیست؟ مگر صف نان است كه نوبتش نیست. لحن آقای فراستی را نمیپسندم. اصلا نگاه ایشان را به نقد نمیفهمم. نقد یعنی محسنات را در یك كفه و نقطهضعفها را در كفه دیگر قرار دادن. بعضی از فیلمها نقاط ضعف بیشتر و محسنات كمتر دارند و بعضی از فیلمها برعكس هستند؛ مثلا از نظر داستان، تیم بازیگری، شكل كارگردانی، فیلمبرداری، نورپردازی، گریم و. . . نه اینكه یك اثر را از بیخ و بن ریشهكن كنم و بگویم كه اصلا به درد نمیخورد؛ مگر چنین چیزی میشود.
یك فیلم معمولی كه به لحاظ محتوایی حرفی برای گفتن ندارد میتوان نقاط مثبت بسیاری در آن پیدا كرد. نقد باید اینگونه باشد كه مثلا فیلم ایكس گرچه به لحاظ فیلمنامه خوب است اما اگر به لحاظ كارگردانی توجه بیشتری به آن میشد یا اگر تجربه فلان به آن اضافه میشد، بهتر میبود؛ نه اینكه بگوییم؛ آیا «جدایی نادر از سیمین» فیلم است؟ مگر آكادمی اسكار دیوانه است كه به این فیلم جایزه بدهد.
آقای فراستی فیلم «ابد و یك روز» را به گونهای نقد كردند كه انگار آن را در مقابل جناحی قرار دادند و خود كنار رفتند تا آن جناح این فیلم را بكوبند؛ چرا؟ یك كارگردان جوان با فیلمنامه خوب به وسیله سرمایهگذاری شخصی كه میتوانست پول خود را جای دیگری خرج کند، فیلم قابل قبولی ساختند؛ آیا درست است كه در یك تریبون عمومی بگوییم كه این فیلم به طور كلی به درد نمیخورد و سیاهنمایی است كه عدهای كه نقد ایشان را میشنوند دیگر برای تماشای این فیلم نروند و آن سرمایهگذار زمین بخورد و دیگر آن كارگردان نتواند فیلم بسازد و بازیگران آن نتوانند فیلم خوب كار كنند؟
مردم نسبت به سینما خوشبین نیستند و این نوع نقدها و گفتوگوها باعث میشود كه مردم بگویند كه اینها یكدیگر را برنمیتابند و این باعث بیاعتباری ما سینماییها میشود. این برنامه ویترین سینمای ایران در چشم مردم است. من نمیگویم كه قربان صدقه هم برویم؛ ولی بهتر است مؤدبانهتر، شیرینتر و منصفانهتر با یكدیگر صحبت كنیم. فیلم ضعیف، كارگردانی ضعیف و بازی ضعیف در همه جای دنیا وجود دارد؛ مگر تمشك طلایی برای چنین فیلمهایی ساخته نشد؛ ولی هیچ كس با توهین و تحقیر صحبت نمیكند.
به نظرم باید از برنامهای كه برای ما ساخته میشود استفاده و برداشت مفید كنیم؛ حتی حضور آقای فراستی با همه تلخیای كه در نگاه منتقدانهشان به كار میبرند، میتواند برای من به عنوان یك دست اندركار سینما مفید باشد. به نظرم هر برنامهای در جایگاه خود میتواند برای من چیزهای آموزندهای داشته باشد؛ گو اینكه در طول این شبها متوجه شدم كه اهالی حرفهای سینما این برنامه را دنبال میكنند و هر كدام طرفدار یك بخش آن هستند.
درخشش در « به نام پدر»
بازیگردان فیلم «به نام پدر» خانم آزیتا حاجیان بودند. ایشان تئاتر كار میكردند و تئاتر میدیدند و من را از روی صحنه برای این فیلم انتخاب كردند. به یاد دارم كه ایشان پس از تماشای بازی من در تئاتری به من گفتند كه نقشی در فیلم آقای حاتمیكیا هست، بازی میكنید؟ من گفتم؛ با كمال میل قبول میكنم و به صورت حرفهای قرارداد بستیم و دورخوانی صورت گرفت.
مهم بود كه با آقای حاتمیكیا كار كنم و قبل از آن نیز بیشتر از دو یا سه فیلم سینمایی بازی نكرده بودم. آن زمان هم آقای حاتمیكیا سوپراستار فرهنگی محسوب میشدند؛ امروز نیز همینطور است و برای من جالب بود كه با ایشان كار كنم و اتفاقا خوشحال شدم كه خانم حاجیان من را برای این نقش انتخاب و آقای حاتمیكیا تایید كردند. همیشه كارگردانانی من را انتخاب میكردند كه تئاتر میدیدند. من سالهای سال پركارترین بازیگر زن تئاتر بودم و تقریبا هیچ اجرایی تمام نمیشد كه اجرای دیگر را شروع نكنم.
در طول سال سه الی چهار تئاتر خوب اجرا میكردم؛ بنابراین كسانی من را انتخاب میكردند كه تئاتر میدیدند. نقطهضعف برخی كارگردانان عرصه تصویر تماشا نكردن تئاتر است؛ چون بازیگران درخشانی در صحنه تئاتر وجود دارند. امروز هم در عرصه سینما موفق هستند؛ مانند پانتهآ بهرام، ریما رامینفر، امیر جعفری، احمد مهرانفر، افشین هاشمی و. . . ریشه و خواستگاهشان تئاتر است. بسیاری از كارگردانها به خود زحمت نمیدهند كه تئاتر تماشا كنند. باید چیزهایی برای ما اولویت داشته باشند؛ مثلاا كشف یك نوید محمدزاده روی صحنه اولویت مهمی است.
نظر کاربران
بازیگر خوب و توانایی هستش.........
موفق باشید شبنم خانم.....