دروازه بانی که در ۶ قاره فوتبال بازی کرد!
داستان زندگی لوتزو فاننستیل، دروازه بان آلمانی که در ۱۶ کشور دنیا و شش قاره مختلف فوتبال بازی کرد؛ دروازه بانی که از ذخیره الیور کان به زندان های سنگاپور رسید!
ابن بطوطه، جهانگرد عرب طی 28 سال بیشتر سرزمین های شناخته شده دنیا در قرن هفتم هجری را با اسب و الاغ و قاطر پشت سر گذاشت. در همان دوران مارکوپولو هم سفر 24 ساله اش را شروع کرد و در بازگشت به ونیز، در گرفتاری جنگ های داخلی، به اسارت درآمد و تمام خاطرات جهانگردی هایش را برای هم سلولی هایش تعریف کرد تا به او لقب مارکوی دیوانه بدهند اما در هزاره جدید هنوز هم می توان جهانگردهایی پیدا کرد که شبیه مارکوپولو و ابن بطوطه، روایت های عجیب و شگفتی از دنیا داشته باشند: آدم هایی مثل لوتزو فاننستیل، دروازه بان 43 ساله آلمانی که در 16 کشور دنیا زندگی کرد، با 27 باشگاه مختلف قرارداد بست و تبدیل شد به اولین فوتبالیستی که در شش قاره دنیا فوتبال بازی کرده است.
دروازه بانی که از ذخیره اولی کان به زندگی در آفریقا می رسد و در این بین حتی یک سالی را در کثیف ترین زندان های دنیا در آسیای جنوب شرقی محبوس می شود و از اتاق های پر از سوسک و موش در سریلانکا و تایلند می گوید. لوتزو بعد از زندگی در آلمان، انگلیس، برزیل، مالزی، فنلاند، بلژیک، آفریقای جنوبی، کانادا، آلبانی، نامیبیا، نیوزیلند، ارمنستان، سنگاپور، نروژ و مالت، این روزها در خانه های برفی قطب شمال زندگی می کند.
نیوزیلند؛ دزدی پنگوئن
سال ۲۰۰۲ برای چندماهی به نیوزیلند رفتم و عاشق این کشور شدم. تازه از زندان سنگاپور آزاد شده بودم و آنجا جای ارامی به حساب می آمد، البته اگر دزدهایش را نادیده بگیرید. هر هفته که از تمرین به خانه بر می گشتم، یکی از واسیل خانه ام را دزدیده بودند؛ پلی استیشن، کیف پول و حتی کلاه و لباس دروازه بانی ام. چند وقت بعد زد را در خیابان پیدا کردم؛ آن هم درحالی که کلاه من را سرش گذاشته بود و لباس دروازه بانی با اسم و شماره من پوشیده بود. مجبورش کردم در خیابان همه لباس هایم را دربیاورد؛ همه لباس هایش را.
نیوزیلند جای عجیبی است؛ حتی من هم اعتراف می کنم که در نیوزیلند دزدی کرده ام. عاشق پنگوئن ها هستم و از یکی از پارک های آنجا یک پنگوئن را دزدیم و به خانه آوردم. چند روز بعد یکی از دوستانم گفت ممکن است به جرم دزدی دوباره زندانی شوم که دست هایم را بالا بردم و پنگوئن را پس دادم.
آلمان؛ رقابت با اولی کان
رسیدن به ترکیب تیم جوانان بایرن مونیخ و بازی برای تیم ملی جوانان آلمان در ۱۷ سالگی شروع فوق العاده ای است. رسیدن به چیزهایی که لوتزو در ۱۷ سالگی به آن رسیده بود، برای هر نوجوانی یک رویا بود: «یک روز مربی ام در جوانان بایرن مونیخ صدایم کرد و گفت لوتزو خوش شانس بوده ای. مربیان تیم بزرگسالان بایرن از بازی تو خوششان آمده و گفته اند که فردا خودت را به تیم بزرگسالان باشگاه معرفی کنی.
چند هفته بعد، پیشنهاد باشگاهی از مالزی رسید؛ حتی اسم پنانگ مالزی را تا آن روزنشنیده بودم اما با خودم گفتم لوتزو انتخاب کن؛ اینکه در بهترین تیم دنیا، ذخیره اولی کان بمانی، پول خوبی جمع کنی و چند تا جام بالای سر ببری، در حالی که تمام عمرت را روی نیمکت پوسیده ای و ذخیره اولی کان مانده ای یا جور دیگری زندگی کنی! تمام پولی را که در این ۲۵ سال ماجراجویی به دست آورده ام، می توانستم در دو، سه سال توی بایرن دربیاورم اما حتی یک روز هم از انتخابم پشیمان نشده ام.»
سنگاپور؛ جهانگرد در قفس
سال ۲۰۰۱ (۱۳۸۰) او درگیر یک پرونده تبانی فوتبالی در سنگاپور می شود. لوتزو به جرم همکاری با بنگاه های شرط بندی برای تغییر نتیجه بازی تیمش با گیلانک، محکوم به پنج ماه حبس می شود. پنج ماه زندان برای ۷ هزار دلار پولی که به حساب لوتزو آمده بود: «داستان زندانی شدنم احمقانه بود. من هم دروازه بان تیم بودم، هم کارشناس تلویزیونی یک برنامه تلویزیونی در سنگاپور و هم یکی از مدل های جورجیو آرمانی. دلیلی نداشت به خاطر ۷ هزار دلار خودم را توی مخمصه بیندازم.سنگاپور مرکز مافیا و بنگاه های شرط بندی دنیاست. هنوز هم می گویم به من اتهام زدند تا کنارم بگذارند. برای بازی ای متهم به گرفتن رشوه شده بودم که در انتهای بازی، بهترین بازیکن زمین شناخته شدم.»
بیش از حد معمول خوب بودن؛ جرمی که لوتزو در پرونده قضایی اش به آن متهم شده بود. نمایش خوبش جلوی گیلانک بود. نمایش خوب یک فوتبالیست در همه دنیا او را با تمجید و تشویق و مصاحبه رو به رو خواهد کرد اما در سنگاپور این خطر وجود دارد که او را به زندان بفرستند.
قطب شمال؛ بازی برای قطب شمال
بعد از خداحفظی از فوتبال باشگاهی، لوتزو برای نجات قطب شمال دست به کار شد. او که د سفری به قطب شمال، گرم شدن کره زمین و عواقب آن را از نزدیک مشاهده کرده بود، بنیاد غیرانتفاعی گلوبال یونایتد را درست کرد؛ بنیادی با شعار «ما فوتبال را دوست داریم، ما زمین را دوست داریم.» لوتزو برای جلب توجه مردم پنج شبانه روز در یک خانه اسکیمویی در قطب شمال زندگی کرد و همه این پنج روز به طور زنده از تلویزیون آلمان پخش شد. فعالیت های لوتزو، بنیاد گلوبال را صاحب سرشناس ترین عضوهای دنیا کرده است؛ زیدان، ماتئوس، زیکو، والدراما و زی روبرتو اعضای اصلی بنیاد گلوبال هستند.
انگلیس؛ ۳۰ دقیقه در آن دنیا
لوتزو ۱۶ کیلوگرم وزن از دست داده بود و بیشتر وقتش را صرف مصاحبه در مطبوعات می کرد و از خاطرات زندان می گفت؛ جایی که خودش اعتقاد داشت او را تبدیل به یک حیوان کرده بود. وقتی به خانه اش در نیوزیلند برگشت، پنگوئنی که در وان حمام نگه می داشت، مرده بود و ۲۵۰۰ دلار پول نقد در خانه، پلی استیشن و عینک آفتابی اش هم دزدیده شده بود. یک سال بعد پیشنهاد تیم دسته اول انگلیس رسید و لوتزو بازیکن برادفورد شد.
در حالی که همه دنیا خودشان را آماده تعطیلات کریسمس می کردند، قلب لوتزو در آخرین دیدار سال ۲۰۰۲ برای ۳۰ دقیقه از حرکت باز ایستاد. مهاجم حریف با زانو ضربه ای به سینه او می زند. داور خطا را می گیرد و لوتزو در حالی که پشت توپ می ایستد، ناگهان بر زمین می افتد. دروازه بان آلمانی برای ۳۰ دقیقه واقعا مرد! با اینکه همه استادیوم اطرف او جمع شده بودند و حتی پزشک باشگاه هم در حالی که گریه می کرد، فریاد می زد: «لوتزو مرده... واقعا مرده» اما فیزیوتراپ تیم ول کن نبود و ۳۰ دقیقه یک نفس به لوتزو تنفس دهان به دهان داد تا او را به زندگی برگرداند. لوتزو می گوید: «وقتی چشم باز کردم، شب شده بود و من در بیمارستان بودم. از پرستارهای شاکی بودم و به شان گفتم ما دو بر صفر جلو بودیم، گند خورد به رکورد کلین شیتم.»
نامیبیا؛ مردی با سه شغل
وقتی به قراردادهای لوتزو و فاننستیل در ۲۰ سال دوران فوتبالش نگاهی بیندازید، متوجه خواهید شد لوتزو اصلا شبیه بازیکنانی نیست که لباس های گران قیمت می پوشند و سوار بوگاتی می شوند. دلیلش ساده است؛ بالاترین قرارددادی که لوتزو در یک باشگاه فوتبال بسته است، بالاتر از ۱۰۰ هزرا دلار نیست. او در سال ۲۰۰۹ به خاطر مشکلات مالی حتی مجبور شد به نامیبیا سفر کند؛ بازی در باشگاه اف سی رامبلز با چهار سمت مختلف: دروازه بان، مدیر فنی، کمک مربی و البته مربی دروازه بان ها؛ باشگاهی که در سال ۲۰۱۱ و ۳۸ سالگی لوتزو از فوتبال خداحافظی کرد.
برزیل؛ کیسه های لجن
«برزیلی ها واقعا فوتبال را می پرستند و قبال ستایش هستند، به شرط آنکه در تیمشان بازی کنی، نه مقابل آنها. بازی در لیگ دسته دوی برزیل، در کنار اینکه باعث می شد فکر کنی در هسته فوتبال دنیا زندگی می کن، یک خاصیت دیگر هم داشت که زیاد دوستش نداشتم. هواداران تیم های رقیب معمولا با کیسه هایی که از آب فاضلاب و کثافت پر می شود، از تو استقبال می کنند. کافی است بدشانس بیاوری و یکی از این کیسه ها به تو برخورد کند، کل هفته بوی گند می دهی. یکبار هم در رختکن بودم. بعد از بازی دوش گرفتم. لباسم را پوشیدم و پایم را در کفش گذاشتم یکی از آن کیسه های لجن لعنتی را توی کفشم خالی کرده بودند. واقعا افتضاح بود.»
آفریقای جنوبی؛ بازی برای دزدان دریایی
بعد از یک سال بازی در مالزی، بازگشت به اروپا و بازی در لیگ دسته اول انگلیس و ناتینگهام فارست سال ۱۹۹۷ (۱۳۷۶) لوتزوی ۲۰ ساله احساس روزمرگی می کرد: «در انگلیس بود که فهمیدم من ذاتا یک جهانگرد به دنیا آمده ام و نباید تمام زندگی ام را صرف فوتبال کنم. تصمیم ام را گرفتم و شدم دروازه بانی که هر هفت، هشت ماه باشگاهش را تغییر می داد برای اینکه بتواند در شهرها و کشورهای مختلفی زندگی کند.
برعکس همه فوتبالیست های دنیا که دنبال جام و قرارداد مالی بالاتر و باشگاه بزرگ تری برای امضای قرارداد می گشتند، من دنبال زندگی متفاوتی بودم. فرقی نمی کرد، مالت، سنگاپور یا نامیبیا؛ هر جایی که تا آن روز پایم را داخلش نگذاشته بودم. برای آدمی که دنبال چیزهای غیرمعمول است. بازی در تیمی که نامش دزدان دریایی اورلاندوست، شروع خوبی است. یک قرارداد ۱۰۰ هزار دلاری جلویم گذاشتند و رفتم آفریقای جنوبی تا برای دزدان دریایی بازی کنم. با دزدان دریایی اورلاندو جام حذفی آفریقای جنوبی را بردیم و قرار گذاشتیم نشان جمجمه دزدان دریایی را روی بازویمان خالکوبی کنیم. هنوز یادگار آن قهرمانی را روی بازویم دارم.»
ایران به روایت جهانگرد آلمانی
سرزمین سیبیلوها
اگر ابن بطوطه در توصیفش از ایران، از زیارتگاه امام موسی الرضا (ع) در مشهد می گوید و اینکه هز زائری وارد بارگاه امام هشتم می شود، بر هارون الرشید لعنت می فرستد یا مارکوپولو از زیبایی یزد می گوید و کباب های بلدرچینی که در نخلستان های آن حوالی خورده است، توصیف لوتزوفاننستیل از ایران هم به زبان فوتبال است: «در انگلیس هواداران میلوال به متعصب بودن معروف هستند، امااگر بخواهم استادیوم آزادی را با استادیوم دن- ورزشگاه میلوال- مقایسه کنم، باید بگویم اتمسفر «دن» در مقابل آزادی مثل مراسم جشن تولد در مهدکودک است.
هیچ جایی در دنیا مثل آزادی نیست؛ استادیومی که ۱۰۰ هزار هوادار سیبیلو کنار هم می نشینند و تا زمانی که بازی را نبرند، از ورزشگاه بیرون نمی روند. مردم ایران در استادیوم آزادی می میرند و زنده می شوند. عشق آنها به فوتبال باورنکردنی است.»
لوتزو فلاننستیل در کتاب «دروازه بان توقف ناپذیر» که حاصل خاطرات زندگی اش در کشورهای مختلف است، اعتراف می کند زندان سنگاپور و تجربه مرگ تنها اتفاقات تلخ زندگی او نبوده اند. لوتزو از اتاق هایی در سری لانکا و تایلند می گوید که مجبور بوده به خاطر مشکلات مالی در آنها زندگی کند، اتاق هایی پر از سوسک و موش که حتی از توالت هم کثیف تر بودند. در استادیوم هایی در آسیا بازی کرده که دستشویی هایش از دهه ۵۰ میلادی تمیز نشده بودند یا خاطرات زندگی در ارمنستان که به خاطر شدت سرما، لوله های آب یخ می زدند و تا گرم شدن هوا خیری از آب لوله کشی نبود.
اما همه این خاطرات عجیب و غریب وقتی به ایران می رسند، تبدل به حیرتی می شوند که مردم ایران نسبت به فوتبال دارند: «وقتی در گیلانک سنگاپور بازی می کردم، دو هم تیمی ایران به نام های محمد خاکپور و حمید استیلی در تیم بودند. البته چندماهی بیشتر هم تیمی نبودیم و هر دو چند ما بعد از سنگاپور رفتند. یادم نمی رود که در جام جهانی وقتی بازی ایران مقابل آلمان را تماشا می کردم، حس می کردم چقدر این دو نفر خوشبختند که در جام جهانی بازی کرده اند. حسرت حضور در جام جهانی برای هر فوتبالیستی که آن را تجریه نکرده باشد، وجود دارد و من هم یکی از آنها هستم.»
اما یکسال بعد لوتزو در ترکیب تیم سنگاپوری برای یک بازی با استقلال تهران به تهران می آید: «آن بازی را ۰- ۲ باختیم. اما یادم نمی رود جو استادیوم چقدر ما را اذیت کرد. تا چند دقیقه همین طور مات مانده بودم. در هواپیما به ما گفته بودند که فرهنگ ایران با سایر کشورها متفاوت است و نباید با خانم ها حرف بزنید یا دست بدهید. یادم می اید که تصور دیگری از تهران داشتم، اما هتلی که آنجا اقامت کردیم، هیچ فرقی با هتل های خوب دنیا نداشت و برخلاف تصورم تهران شهر قشنگ و خوبی بود. البته خیلی دوست داشتم بیشتر با مردم و فرهنگ ایرانی ها آشنا شوم، اما فقط یک روز در ایران ماندیم و فرصتش پیش نیامد.
ارسال نظر