شهاب حسینی: چگونه عاشق پریچهر شدم؟
شهاب حسینی هم با همه سوپراستار شدن و شهرت و محبوبیتی که دارد باز هم یکی از ماست. او هم مثل ما شهرزادی دارد که پریچهر است. شهاب حسینی از دسته ستاره‌هایی است که باوجود رسیدن به مواهب بازیگری از عشق به خانواده و همسر غافل نشده است.
مجله سیب سبز: «شهرزاد» این روزها روی بورس است، به‌خصوص آقای شهاب حسینی با نقش «قباد» که داستان ترحم‌برانگیزی دارد. همیشه احساسات مردم جایی جلب می‌شود که روابط انسانی در میان است؛ نفرت، غم شادی و عشق همه در زندگی ما جاری اند و هر جا آینه‌ای از آن باشد ما را ناخودآگاه به سوی خود می‌کشد.
شاید هم همه ما شهرزادی داریم که در اتمسفر او تمام این احساسات را تجربه میکنیم. شهاب حسینی هم با همه سوپراستار شدن و شهرت و محبوبیتی که دارد باز هم یکی از ماست. او هم مثل ما شهرزادی دارد که پریچهر است. شهاب حسینی از دسته ستاره‌هایی است که باوجود رسیدن به مواهب بازیگری از عشق به خانواده و همسر غافل نشده است. او همیشه همراهی داشته که در کنار او نقاط عطف زندگی‌اش را صعودی کرده و چیزی نتوانسته او را پایین بکشد. زندگی چنین آدمی دیدنی است و شنیدنی و البته که خواندنی!
این مطلب روایت زندگی شهاب حسینی با همه بالا و پایین‌هاست. این پرونده چکیده ایست از گفت‌و‌گوهای او و همسرش با مجله زندگی ایده آل و رادیو هفت.
نوزاد نیمه‌شب زمستان
متولد زمستان هستم. درست بعد از ۹ ماه متولد شدم، حین تولد ۳ كیلو و ۷۰۰ گرم وزن داشتم. ساعت به دنیا آمدنم هم ۳ و ۳۰ دقیقه نیمه‌شب بود. پدر و مادرم در جوانی ازدواج كردند، آنها وقتی مرا به دنیا آوردند كه سرگرم جمع‌و‌جور كردن زندگی‌شان بودند.
سرشكستگی‌های كودكی
دوران كودكی من به شیطنت‌های مختلف با پسربچه‌ها گذشت. مادرم می‌گفت تو پسر شری بودی. روزی كه به خاطر سربازی سرم را با نمره ۴ اصلاح كردم، دیدم سرم از ۹ ناحیه شكسته است. با توجه به اینكه زمان وقوع ۵-۴ مورد از این شكستگی‌ها را به خاطر نمی‌آورم، باید آنها را به دوران كودكی‌ام نسبت داد. جز سر از نواحی دیگری همچون صورت و دست و پا هم بارها دچار جراحت‌های مختلف شدم.
توپ چرمی عید
در خانواده پدری نوه اول بودم. ارتباط ما با فامیل مادرم بیشتر بود تا با اقوام پدر. دوست ندارم از نقطه‌نظر مهر و محبت كسی را برتر از دیگری بدانم. هر دو خانواده به اندازه وسع خودشان محبت می‌كردند. یادم می‌آید كه مادر پدرم بهترین عیدی‌ها را می‌داد. یك بار از او یك توپ چرمی فوتبال عیدی گرفتم. آن موقع این هدیه بسیار گرانبها بود و هر كسی توپ چرمی نداشت.
دوستان بزرگ‌تر از من
دوستی بخش مهمی از روند شكل‌گیری نگاه و بزرگ‌شدن همه ماست. دانش عمومی من تا حدودی خیابانی است و محصول رفاقت با هم‌محلی‌ها. كودكی من در حد فاصل میان دو خیابان هاشمی و سپه غربی گذشت. دوستی داشتم به نام رضا كه هم خیلی صمیمی بودیم و هم به صورت متوالی با هم كتك‌كاری می‌كردیم. ضمن آنكه اهل دوستی با بزرگ‌تر از خودم بودم، ولی مایلم از رفقا به‌خصوص در مسائل مختلف درس بگیرم؛ براساس این رویه حالا اكثر دوستانم بالای ۴۰ سال سن دارند.
از دست دادن رفیق قدیمی
دوست نداشتم قلدر محل باشم. با این حال همیشه در جمع بچه‌محل‌ها به حساب می‌آمدم. نوجوانی من حول و حوش خیابان فاطمی گذشت. هرقدر بزرگ‌تر می‌شدم، دایره ارتباطاتم گسترش می‌یافت. درنتیجه به تمایل برخی بچه‌ها برای انجام كارهای خلاف پی بردم. در آن دوره یكی از بهترین دوستانم را به خاطر اعتیاد به مواد مخدر از دست دادم.
كلكسیون ماشین‌های من
در مرور خاطرات هر پسربچه‌ای انگار وجود اسباب‌بازی اتومبیل، امری ناگزیر است. مادر من هم برایم از این ماشین‌های كوچك اسباب‌بازی می‌خرید. مجموعه‌ای جمع كرده بودم كه در آن ۱۵۰ ماشین كوچك به چشم می‌خورد. هنگام اسباب‌كشی، اسباب‌بازی‌ها را جا گذاشتم. ۲ هفته بعد كه فهمیدم كیسه حاوی ماشین‌ها نیست، از این موضوع بسیار ناراحت شدم.
دور ایران با مادر امدادگر
اول دبستان را در مدرسه بامداد نو گذراندم. سال بعد به خاطر كار مادرم به خرم‌آباد نقل مكان كردیم؛ او امدادگر سیار بود. سالهای دوم، سوم و چهارم را در خرم‌آباد خواندم. دوران بسیار بدی بود. از جنگ تحمیلی خاطرات ناراحت‌كننده‌ای در ذهنم باقی مانده است. آن موقع اینطور احساس می‌كردم كه عراقی‌ها با كشتن مردم بی‌سلاح تفریح می‌كنند.
شاگرد گوشه‌گیر كلاس
حضور در یك محیط جنگی، دوری از تهران و اكثریت فامیل به انضمام نگرانی‌هایی كه به‌خاطر شغل مادرم در آنجا متوجه ما بود، باعث شد تا در بازگشت به تهران احساس غریبی كنم و در كلاس پنجم شاگردی آرام و گوشه‌گیر باشم. معلمی كه بیشتر از بقیه معلم‌های دوره ابتدایی دوستش داشتم، معلم كلاس پنجم من بود. در ابتدایی دانش‌آموز متوسطی بودم و هیچ‌گاه مبصری را تجربه نكردم.
تجدید شدن مبصر كلاس
دوران راهنمایی بود، از كودكی درآمده بودیم و می‌خواستیم شبیه بزرگ ترها رفتار كنیم. همین تغییر وضعیت به‌شدت روی درس خواندنم تاثیر گذاشت و باعث شد افت كنم. سال دوم راهنمایی بودم كه در درس‌های ریاضی، علوم و عربی كارم به شهریورماه كشید. در راهنمایی نیز ورزشم فوتبال بود و این بار طعم مبصری را چشیدم. سال سوم مرا مبصر كلاس‌مان كردند.
دیپلم با اعمال شاقه
نزدیك امتحانات ثلث سوم سال سوم دبیرستان بود كه به‌شدت دچار بیماری یرقان شدم. حالم به قدری خراب بود كه نمی‌توانستم از خانه خارج شوم. معده‌ام حتی
آب خوردن را هم پس می‌زد. به خاطر بیماری نتوانستم در امتحانات شركت كنم. به همین خاطر سال سوم را دوبار خواندم و سرانجام دیپلم را با معدل تقریبا خوبی گرفتم.
یك روانشناس در راه كانادا
آنقدر به خودم اطمینان داشتم كه فقط در كنكور سراسری شركت كردم. مطمئن بودم كه قبول می‌شوم، اما نشدم. سال بعد در دانشگاه آزاد جواز ورود به رشته بازیگری را
به دست آوردم. اما آن موقع چون این حرفه برایم مطرح نبود، صبر كردم تا نتایج سراسری هم مشخص شود. با قبولی در رشته روانشناسی به دانشگاه سراسری نقل مكان كردم. دو سال درس خواندم و بعد انصراف دادم. عمویم مقیم كانادا بود. قصد داشتم هرچه سریع‌تر به او برسم و در كانادا ادامه تحصیل بدهم. همین تصمیم باعث شد تا درس را نیمه‌كاره رها كنم. حالا كه به گذشته‌ها فكر می‌كنم، میبینم درس شیرینی را رها كردم.
راننده پرمسوولیت ارتش
برای سفر به خارج یك سال تلاش كردم. وقتی نشد، رفتم سربازی؛ به این امید كه بعد از پایان خدمت بروم. افتادم ارتش. در تیپ ۶۵ نیروهای ویژه خدمت، كردم و راننده بودم. رانندگی در خدمت، كار سخت و پرمسوولیتی است.
معافیت به‌خاطر بیماری
بعد از ۱۸ ماه خدمت دچار خونریزی معده شدم. مرا به بیمارستان ۵۰۲ منتقل كردند. آنجا به من گفتند تو نباید به خدمت می‌آمدی. تو به خاطر وضع معده‌ات می‌توانستی از معافیت پزشكی استفاده كنی. باتوجه به اضافه‌هایی كه خورده بودم ترجیح دادم معاف شوم. این گونه بود كه سر ۱۸ ماه با خدمت خداحافظی كردم.
در سربازی عاشق پریچهر شدم
راستش در دوران سربازی بود كه عاشق شدم. عاشق همسرم. همین موضوع تحمل سربازی را برایم سخت می‌كرد. افسری كه نمی‌خواهم اسمش را ببرم متوجه این ماجرا شد و تا می‌توانست به پر‌و‌پایم پیچید تا آزارم دهد. راننده‌ها در زمان استراحت‌شان نباید نگهبانی بدهند، با این حال او مرا می‌فرستاد سر پست تا نتوانم مرخصی بگیرم و از پادگان خارج شوم. همسرم (پریچهر) را در دانشگاه دیدم. یك روز از سربازی مرخصی گرفتم تا سری به رفقای دانشجو بزنم. دیدم دختر خانم زیبا، ساده و محجوبی سرگرم مطالعه كتاب‌هایش است. هرچه خواستم با او ارتباط برقرار كنم، نشد كه نشد. با این حال در نگاهش چیزی دیدم كه تشویقم كرد به ادامه راهی كه منجر به ازدواج شد.
خانواده یا بازیگری
كار ما به قدری سخت است و دوری از خانواده در آن به چشم می‌خورد كه گاهی میبینم چقدر بابت این موضوع شرمنده زن و بچه‌هایم شده‌ام. یك بار وقتی پسرم را دیدم غرق حیرت شدم. لحظه‌ای فكر كردم او چقدر بزرگ شده و من این را ندیده‌ام. خانواده من در این سال‌ها از این مسائل بسیار آسیب دیده‌اند و خوب كه فكر می‌كنم از خودم می‌پرسم واقعا این كارها ارزش این آزار ناخواسته خانواده را داشت یا نه؟!
روشن شدن تكلیف تجرد
شماری از جوان‌ها می‌گویند تا جوانی باید جوانی كنی، بنابراین باید با تاخیر تن به ازدواج داد. هرگز این اعتقاد را قبول نداشته و ندارم. همیشه مایل بودم تكلیفم خیلی زود مشخص شود، به همین دلیل من هم مثل پدر و مادرم در ابتدای دوران جوانی ازدواج كردم.
ازدواج بدون سنگ‌اندازی
خانواده من و همسرم از نظر تقسیم‌بندی‌های اجتماعی هم گروه بودند؛ به همین خاطر به سرعت با هم صمیمی شدند طوری كه پدرخانمم می‌گفت ما دخترمان را با پسر شما عوض كردیم. هیچ‌كدام سنگی جلوی پای ما نگذاشتند. مهریه هم به میزانی تعیین شد كه من و همسرم روی آن توافق داشتیم. من و همسرم در همه زمینه‌ها با هم توافق داریم. او مشكلات كاری مرا خیلی خوب درك می‌كند. همسرم مدتی در فرهنگسراهای بانو و شفق گریم درس می‌داد. در ضمن نقاش خوبی هم هست.
اتودهای باستان‌شناس اسبق
زمانی دوست داشتم باستان‌شناس شوم. این حس به مرور از بین رفت و جایش را به بازیگری داد. بین سالهای ۷۱ تا ۷۲ بود كه در كلاس‌های استاد سمندریان شركت كردم. ضمن دستیابی به فنون بازیگری، این كلاس‌ها محاسن دیگری هم برای ما داشت. به خاطر شركت در كلاس‌های بازیگری استاد بود كه جرات کردم كارهای مختلف را اتود بزنم. ترسم از بازی در حضور جمعیت ریخت و صاحب اعتمادبه‌نفس شدم.
ستاره‌ها در دانشگاه
در دانشگاه با بچه‌های دانشكده هنر، تئاتر كار می‌كردم. از آن جمع پارسا پیروزفر و یوسف تیموری به بازیگرانی مطرح تبدیل شدند. اولین كار تصویری من برنامه زنده اكسیژن بود كه در آن مجری بودم. این برنامه زمان خودش مخاطبان زیادی را جذب كرد. برای اجرا در شبكه‌های ۲ و ۳ و حتی جام‌جم صاحب برنامه شدم. البته در آن دوره و در اجراهایم بیشتر یك مجری‌بازیگر بودم كه برایم جذابیت زیادی داشت. وقتی تماشاگر از كارم راضی است لذت می‌برم، اما هیچ وقت كاری كه انجام داده‌ام به نظرم آرمانی و ایده‌آل نیست. به نظرم همیشه می‌توان بهتر بود.
شاید هم همه ما شهرزادی داریم که در اتمسفر او تمام این احساسات را تجربه میکنیم. شهاب حسینی هم با همه سوپراستار شدن و شهرت و محبوبیتی که دارد باز هم یکی از ماست. او هم مثل ما شهرزادی دارد که پریچهر است. شهاب حسینی از دسته ستاره‌هایی است که باوجود رسیدن به مواهب بازیگری از عشق به خانواده و همسر غافل نشده است. او همیشه همراهی داشته که در کنار او نقاط عطف زندگی‌اش را صعودی کرده و چیزی نتوانسته او را پایین بکشد. زندگی چنین آدمی دیدنی است و شنیدنی و البته که خواندنی!
این مطلب روایت زندگی شهاب حسینی با همه بالا و پایین‌هاست. این پرونده چکیده ایست از گفت‌و‌گوهای او و همسرش با مجله زندگی ایده آل و رادیو هفت.
نوزاد نیمه‌شب زمستان
متولد زمستان هستم. درست بعد از ۹ ماه متولد شدم، حین تولد ۳ كیلو و ۷۰۰ گرم وزن داشتم. ساعت به دنیا آمدنم هم ۳ و ۳۰ دقیقه نیمه‌شب بود. پدر و مادرم در جوانی ازدواج كردند، آنها وقتی مرا به دنیا آوردند كه سرگرم جمع‌و‌جور كردن زندگی‌شان بودند.
سرشكستگی‌های كودكی
دوران كودكی من به شیطنت‌های مختلف با پسربچه‌ها گذشت. مادرم می‌گفت تو پسر شری بودی. روزی كه به خاطر سربازی سرم را با نمره ۴ اصلاح كردم، دیدم سرم از ۹ ناحیه شكسته است. با توجه به اینكه زمان وقوع ۵-۴ مورد از این شكستگی‌ها را به خاطر نمی‌آورم، باید آنها را به دوران كودكی‌ام نسبت داد. جز سر از نواحی دیگری همچون صورت و دست و پا هم بارها دچار جراحت‌های مختلف شدم.
توپ چرمی عید
در خانواده پدری نوه اول بودم. ارتباط ما با فامیل مادرم بیشتر بود تا با اقوام پدر. دوست ندارم از نقطه‌نظر مهر و محبت كسی را برتر از دیگری بدانم. هر دو خانواده به اندازه وسع خودشان محبت می‌كردند. یادم می‌آید كه مادر پدرم بهترین عیدی‌ها را می‌داد. یك بار از او یك توپ چرمی فوتبال عیدی گرفتم. آن موقع این هدیه بسیار گرانبها بود و هر كسی توپ چرمی نداشت.
دوستان بزرگ‌تر از من
دوستی بخش مهمی از روند شكل‌گیری نگاه و بزرگ‌شدن همه ماست. دانش عمومی من تا حدودی خیابانی است و محصول رفاقت با هم‌محلی‌ها. كودكی من در حد فاصل میان دو خیابان هاشمی و سپه غربی گذشت. دوستی داشتم به نام رضا كه هم خیلی صمیمی بودیم و هم به صورت متوالی با هم كتك‌كاری می‌كردیم. ضمن آنكه اهل دوستی با بزرگ‌تر از خودم بودم، ولی مایلم از رفقا به‌خصوص در مسائل مختلف درس بگیرم؛ براساس این رویه حالا اكثر دوستانم بالای ۴۰ سال سن دارند.
از دست دادن رفیق قدیمی
دوست نداشتم قلدر محل باشم. با این حال همیشه در جمع بچه‌محل‌ها به حساب می‌آمدم. نوجوانی من حول و حوش خیابان فاطمی گذشت. هرقدر بزرگ‌تر می‌شدم، دایره ارتباطاتم گسترش می‌یافت. درنتیجه به تمایل برخی بچه‌ها برای انجام كارهای خلاف پی بردم. در آن دوره یكی از بهترین دوستانم را به خاطر اعتیاد به مواد مخدر از دست دادم.
كلكسیون ماشین‌های من
در مرور خاطرات هر پسربچه‌ای انگار وجود اسباب‌بازی اتومبیل، امری ناگزیر است. مادر من هم برایم از این ماشین‌های كوچك اسباب‌بازی می‌خرید. مجموعه‌ای جمع كرده بودم كه در آن ۱۵۰ ماشین كوچك به چشم می‌خورد. هنگام اسباب‌كشی، اسباب‌بازی‌ها را جا گذاشتم. ۲ هفته بعد كه فهمیدم كیسه حاوی ماشین‌ها نیست، از این موضوع بسیار ناراحت شدم.
دور ایران با مادر امدادگر
اول دبستان را در مدرسه بامداد نو گذراندم. سال بعد به خاطر كار مادرم به خرم‌آباد نقل مكان كردیم؛ او امدادگر سیار بود. سالهای دوم، سوم و چهارم را در خرم‌آباد خواندم. دوران بسیار بدی بود. از جنگ تحمیلی خاطرات ناراحت‌كننده‌ای در ذهنم باقی مانده است. آن موقع اینطور احساس می‌كردم كه عراقی‌ها با كشتن مردم بی‌سلاح تفریح می‌كنند.
شاگرد گوشه‌گیر كلاس
حضور در یك محیط جنگی، دوری از تهران و اكثریت فامیل به انضمام نگرانی‌هایی كه به‌خاطر شغل مادرم در آنجا متوجه ما بود، باعث شد تا در بازگشت به تهران احساس غریبی كنم و در كلاس پنجم شاگردی آرام و گوشه‌گیر باشم. معلمی كه بیشتر از بقیه معلم‌های دوره ابتدایی دوستش داشتم، معلم كلاس پنجم من بود. در ابتدایی دانش‌آموز متوسطی بودم و هیچ‌گاه مبصری را تجربه نكردم.
تجدید شدن مبصر كلاس
دوران راهنمایی بود، از كودكی درآمده بودیم و می‌خواستیم شبیه بزرگ ترها رفتار كنیم. همین تغییر وضعیت به‌شدت روی درس خواندنم تاثیر گذاشت و باعث شد افت كنم. سال دوم راهنمایی بودم كه در درس‌های ریاضی، علوم و عربی كارم به شهریورماه كشید. در راهنمایی نیز ورزشم فوتبال بود و این بار طعم مبصری را چشیدم. سال سوم مرا مبصر كلاس‌مان كردند.
دیپلم با اعمال شاقه
نزدیك امتحانات ثلث سوم سال سوم دبیرستان بود كه به‌شدت دچار بیماری یرقان شدم. حالم به قدری خراب بود كه نمی‌توانستم از خانه خارج شوم. معده‌ام حتی
آب خوردن را هم پس می‌زد. به خاطر بیماری نتوانستم در امتحانات شركت كنم. به همین خاطر سال سوم را دوبار خواندم و سرانجام دیپلم را با معدل تقریبا خوبی گرفتم.
یك روانشناس در راه كانادا
آنقدر به خودم اطمینان داشتم كه فقط در كنكور سراسری شركت كردم. مطمئن بودم كه قبول می‌شوم، اما نشدم. سال بعد در دانشگاه آزاد جواز ورود به رشته بازیگری را
به دست آوردم. اما آن موقع چون این حرفه برایم مطرح نبود، صبر كردم تا نتایج سراسری هم مشخص شود. با قبولی در رشته روانشناسی به دانشگاه سراسری نقل مكان كردم. دو سال درس خواندم و بعد انصراف دادم. عمویم مقیم كانادا بود. قصد داشتم هرچه سریع‌تر به او برسم و در كانادا ادامه تحصیل بدهم. همین تصمیم باعث شد تا درس را نیمه‌كاره رها كنم. حالا كه به گذشته‌ها فكر می‌كنم، میبینم درس شیرینی را رها كردم.
راننده پرمسوولیت ارتش
برای سفر به خارج یك سال تلاش كردم. وقتی نشد، رفتم سربازی؛ به این امید كه بعد از پایان خدمت بروم. افتادم ارتش. در تیپ ۶۵ نیروهای ویژه خدمت، كردم و راننده بودم. رانندگی در خدمت، كار سخت و پرمسوولیتی است.
معافیت به‌خاطر بیماری
بعد از ۱۸ ماه خدمت دچار خونریزی معده شدم. مرا به بیمارستان ۵۰۲ منتقل كردند. آنجا به من گفتند تو نباید به خدمت می‌آمدی. تو به خاطر وضع معده‌ات می‌توانستی از معافیت پزشكی استفاده كنی. باتوجه به اضافه‌هایی كه خورده بودم ترجیح دادم معاف شوم. این گونه بود كه سر ۱۸ ماه با خدمت خداحافظی كردم.
در سربازی عاشق پریچهر شدم
راستش در دوران سربازی بود كه عاشق شدم. عاشق همسرم. همین موضوع تحمل سربازی را برایم سخت می‌كرد. افسری كه نمی‌خواهم اسمش را ببرم متوجه این ماجرا شد و تا می‌توانست به پر‌و‌پایم پیچید تا آزارم دهد. راننده‌ها در زمان استراحت‌شان نباید نگهبانی بدهند، با این حال او مرا می‌فرستاد سر پست تا نتوانم مرخصی بگیرم و از پادگان خارج شوم. همسرم (پریچهر) را در دانشگاه دیدم. یك روز از سربازی مرخصی گرفتم تا سری به رفقای دانشجو بزنم. دیدم دختر خانم زیبا، ساده و محجوبی سرگرم مطالعه كتاب‌هایش است. هرچه خواستم با او ارتباط برقرار كنم، نشد كه نشد. با این حال در نگاهش چیزی دیدم كه تشویقم كرد به ادامه راهی كه منجر به ازدواج شد.
خانواده یا بازیگری
كار ما به قدری سخت است و دوری از خانواده در آن به چشم می‌خورد كه گاهی میبینم چقدر بابت این موضوع شرمنده زن و بچه‌هایم شده‌ام. یك بار وقتی پسرم را دیدم غرق حیرت شدم. لحظه‌ای فكر كردم او چقدر بزرگ شده و من این را ندیده‌ام. خانواده من در این سال‌ها از این مسائل بسیار آسیب دیده‌اند و خوب كه فكر می‌كنم از خودم می‌پرسم واقعا این كارها ارزش این آزار ناخواسته خانواده را داشت یا نه؟!
روشن شدن تكلیف تجرد
شماری از جوان‌ها می‌گویند تا جوانی باید جوانی كنی، بنابراین باید با تاخیر تن به ازدواج داد. هرگز این اعتقاد را قبول نداشته و ندارم. همیشه مایل بودم تكلیفم خیلی زود مشخص شود، به همین دلیل من هم مثل پدر و مادرم در ابتدای دوران جوانی ازدواج كردم.
ازدواج بدون سنگ‌اندازی
خانواده من و همسرم از نظر تقسیم‌بندی‌های اجتماعی هم گروه بودند؛ به همین خاطر به سرعت با هم صمیمی شدند طوری كه پدرخانمم می‌گفت ما دخترمان را با پسر شما عوض كردیم. هیچ‌كدام سنگی جلوی پای ما نگذاشتند. مهریه هم به میزانی تعیین شد كه من و همسرم روی آن توافق داشتیم. من و همسرم در همه زمینه‌ها با هم توافق داریم. او مشكلات كاری مرا خیلی خوب درك می‌كند. همسرم مدتی در فرهنگسراهای بانو و شفق گریم درس می‌داد. در ضمن نقاش خوبی هم هست.
اتودهای باستان‌شناس اسبق
زمانی دوست داشتم باستان‌شناس شوم. این حس به مرور از بین رفت و جایش را به بازیگری داد. بین سالهای ۷۱ تا ۷۲ بود كه در كلاس‌های استاد سمندریان شركت كردم. ضمن دستیابی به فنون بازیگری، این كلاس‌ها محاسن دیگری هم برای ما داشت. به خاطر شركت در كلاس‌های بازیگری استاد بود كه جرات کردم كارهای مختلف را اتود بزنم. ترسم از بازی در حضور جمعیت ریخت و صاحب اعتمادبه‌نفس شدم.
ستاره‌ها در دانشگاه
در دانشگاه با بچه‌های دانشكده هنر، تئاتر كار می‌كردم. از آن جمع پارسا پیروزفر و یوسف تیموری به بازیگرانی مطرح تبدیل شدند. اولین كار تصویری من برنامه زنده اكسیژن بود كه در آن مجری بودم. این برنامه زمان خودش مخاطبان زیادی را جذب كرد. برای اجرا در شبكه‌های ۲ و ۳ و حتی جام‌جم صاحب برنامه شدم. البته در آن دوره و در اجراهایم بیشتر یك مجری‌بازیگر بودم كه برایم جذابیت زیادی داشت. وقتی تماشاگر از كارم راضی است لذت می‌برم، اما هیچ وقت كاری كه انجام داده‌ام به نظرم آرمانی و ایده‌آل نیست. به نظرم همیشه می‌توان بهتر بود.
پریچهر قنبری، همسر شهاب حسینی از او می‌گوید
همسر شهاب بودن، چه حسی دارد؟
اگر نگاهی به گفت‌وگوها، مصاحبه‌های چاپ‌شده و نقل قول‌های شهاب حسینی داشته باشید خواهید دید که او همواره از پریچهر قنبری به عنوان یکی از بزرگترین حامیان و همراهانش یاد می کند. نیم نگاهی کوتاه به زندگی این زوج به سادگی نشان می‌دهد که پریچهر قنبری تنها همسر سوپراستار دوست‌داشتنی ما نیست و بیشتر دوست، همدم و نزدیک‌ترین فرد در دنیا به اوست.
شهاب همیشه به صورت علنی قدردان زحمات همسرش بوده و هر موقع توانسته در مجامع عمومی از او تشکر کرده است. او حتی یکی از کلیدی‌ترین نقش‌های فیلمش را به او داد تا برای همیشه این تشکر در تاریخ ثبت شود. اما اگر می‌خواهید بدانید پریچهر قنبری چه ناگفته‌هایی از زندگی مشترک‌شان دارد، گزیده حرف‌هایش در سالهای اخیر در گفت و گو با مجله زندگی ایده آل و نشست خبری و رونمایی از فیلم ساکن طبقه وسط، ساخته شهاب حسینی را برای‌تان جمع کرده‌ایم.
شهاب واقعا چه‌کاره است؟
شهاب هیچ‌وقت کافه‌دار نبوده است. بعد از تولد محمدامین مدتی در خانه بودم و همان موقع دوست داشت فضای دوستانه و صمیمانه‌ای را برای گپ‌وگفتمان ایجاد کند؛ فضایی سالم و خانوادگی و بیشتر به خاطر ما کافه را راه انداخت. در مورد مجری‌گری هم باید بگویم او بیان خیلی شیوایی داشته و بانک کلمات زیادی در ذهنش دارد. من هم به عنوان همسرش همیشه از این توانایی او لذت می‌برم و گاهی اوقات هم غبطه می‌خورم که چطور نمی‌توانم مانند او حرف بزنم. در مورد بازیگری هم دیگر حرفی نزنم بهتر است؛ استاد است دیگر. (خنده) در مورد کارگردانی هم باید بگویم به عنوان تجربه اول خیلی خوب بود؛ تجربه‌ای که خودش هم در بازی و کارگردانی شریک بود.
بهترین پدر دنیاست
به جرات می‌توانم بگویم او بهترین پدر دنیاست. خیلی به بچه‌هایش علاقه دارد و گاهی اوقات حس میکنم بیشتر از من، آنها را دوست دارد. خیلی عجیب است. من هم آنها را دوست دارم اما حس میکنم که شهاب بیشتر از من و عجیب‌تر به آنها علاقه‌مند است. با تمام سختی‌های شغلی شهاب همیشه کنار ما بوده است. خیلی وقت‌ها پیش می‌آید که برای تمرکز کردن احتیاج به سکوت دارد. حس و حال بازیگری شبیه کارهای دیگر نیست که درست مانند بقیه از خواب بلند شوید، به مغازه یا اداره بروید و ... . باید روح را بسازید که بتوانید نقشی را ایفا کنید. شاید جاهایی از هم دور افتادیم اما همیشه با هم بودیم و عشقی که نسبت به هم داشتیم، رابطه‌مان را محکم‌تر میکرد.
دیگر برخورد مردم اذیتم نمی‌کند
برخوردهای مردم خیلی عجیب است. این عجیبی آنقدر زیاد است که هیچ خاطره واضحی از آنها را به خاطر نمی‌آورم اما خیلی زیاد است. قبل از این خیلی بیشتر اذیت می‌شدم اما همیشه می‌گویند هر قدر سن بالاتر می‌رود، تجربه‌ها بیشتر می‌شود و در برخورد با اتفاقات جامعه برخورد پخته‌تری را میتوانیم از خودمان نشان دهیم.
پسران هنرمند ما
پسر کوچکم، امیرعلی چهار ساله است و البته خیلی هم بازیگر است. در یک لحظه می‌تواند عصبانی باشد و با عصبانیت حرف بزند و در همان لحظه می‌خندد و جواب می‌دهد. درواقع یک صحنه را به‌راحتی با دو زاویه و دو شخصیت تحویل ما می‌دهد. (خنده) از طرفی دیگر محمدامین استعداد زیادی در زمینه نقاشی دارد و بیشتر دوست دارد نقاشی بکشد. به نظرم یک استعداد هنری ذاتی در زندگی آنها وجود دارد و ما نمی‌توانیم منکر آن شویم.
با اوج گرفتن شهاب خودم را میبینم
اینکه شاهد باشی همسرت با سرعت و شتاب، همه سرازیری‌ها را طی می‌کند و تو در حاشیه‌ای ـ یعنی با وجود اینکه همسرش بودی و هستی و شاید نزدیک‌ترین فرد زندگی او درست مثل دیگران که از بیرون شاهد رشد او هستند باید از پشت صحنه تماشاگر صعودش باشی ـ در ظاهر سخت به نظر میرسد اما این تنها یک بخش از ماجراست؛ یعنی چیزی که شاید از بیرون قابل دیدن و تصور و قضاوت است. اما یک بخش دیگر ماجرا تصویری است که من و شهاب خودمان از زندگی مشترک‌مان داریم. خیلی‌ها حتی با نگاه‌شان بارها از من پرسیدند که تو چطور نشستی تا شهاب روزبه‌روز محکم‌تر بایستد اما حقیقت برای من چیز دیگری است. با اوج گرفتن شهاب من خودم را میبینم که رشد میکنم.
در مراحلی از زندگی احساس کردیم اینجا آخر خط است
ما با هم بزرگ شده و با گذشت زمان با همه كم و كیف روحیات هم آشنا شده ایم. در طول تمام این سال‌ها زیروبم صدای یكدیگر را به خوبی احساس می‌كنیم؛ بنابراین حتی در مراحلی از زندگی كه احساس می‌كردیم اینجا و این‌بار دیگر آخر خط است، همان حس آشنایی كه در وجود هر دوی‌مان بود، ما را به صبر و مدارا دعوت می‌كرد. من خودم را از شهاب جدا نمی‌دانم. در این ۱۸ سال زندگی مشترک ما با هم بزرگ شدیم. هر اتفاقی که برای او می‌افتاد من در کنارش بودم و از همراهی با او لذت می‌بردم.
همسر شهاب بودن، چه حسی دارد؟
اگر نگاهی به گفت‌وگوها، مصاحبه‌های چاپ‌شده و نقل قول‌های شهاب حسینی داشته باشید خواهید دید که او همواره از پریچهر قنبری به عنوان یکی از بزرگترین حامیان و همراهانش یاد می کند. نیم نگاهی کوتاه به زندگی این زوج به سادگی نشان می‌دهد که پریچهر قنبری تنها همسر سوپراستار دوست‌داشتنی ما نیست و بیشتر دوست، همدم و نزدیک‌ترین فرد در دنیا به اوست.
شهاب همیشه به صورت علنی قدردان زحمات همسرش بوده و هر موقع توانسته در مجامع عمومی از او تشکر کرده است. او حتی یکی از کلیدی‌ترین نقش‌های فیلمش را به او داد تا برای همیشه این تشکر در تاریخ ثبت شود. اما اگر می‌خواهید بدانید پریچهر قنبری چه ناگفته‌هایی از زندگی مشترک‌شان دارد، گزیده حرف‌هایش در سالهای اخیر در گفت و گو با مجله زندگی ایده آل و نشست خبری و رونمایی از فیلم ساکن طبقه وسط، ساخته شهاب حسینی را برای‌تان جمع کرده‌ایم.
شهاب واقعا چه‌کاره است؟
شهاب هیچ‌وقت کافه‌دار نبوده است. بعد از تولد محمدامین مدتی در خانه بودم و همان موقع دوست داشت فضای دوستانه و صمیمانه‌ای را برای گپ‌وگفتمان ایجاد کند؛ فضایی سالم و خانوادگی و بیشتر به خاطر ما کافه را راه انداخت. در مورد مجری‌گری هم باید بگویم او بیان خیلی شیوایی داشته و بانک کلمات زیادی در ذهنش دارد. من هم به عنوان همسرش همیشه از این توانایی او لذت می‌برم و گاهی اوقات هم غبطه می‌خورم که چطور نمی‌توانم مانند او حرف بزنم. در مورد بازیگری هم دیگر حرفی نزنم بهتر است؛ استاد است دیگر. (خنده) در مورد کارگردانی هم باید بگویم به عنوان تجربه اول خیلی خوب بود؛ تجربه‌ای که خودش هم در بازی و کارگردانی شریک بود.
بهترین پدر دنیاست
به جرات می‌توانم بگویم او بهترین پدر دنیاست. خیلی به بچه‌هایش علاقه دارد و گاهی اوقات حس میکنم بیشتر از من، آنها را دوست دارد. خیلی عجیب است. من هم آنها را دوست دارم اما حس میکنم که شهاب بیشتر از من و عجیب‌تر به آنها علاقه‌مند است. با تمام سختی‌های شغلی شهاب همیشه کنار ما بوده است. خیلی وقت‌ها پیش می‌آید که برای تمرکز کردن احتیاج به سکوت دارد. حس و حال بازیگری شبیه کارهای دیگر نیست که درست مانند بقیه از خواب بلند شوید، به مغازه یا اداره بروید و ... . باید روح را بسازید که بتوانید نقشی را ایفا کنید. شاید جاهایی از هم دور افتادیم اما همیشه با هم بودیم و عشقی که نسبت به هم داشتیم، رابطه‌مان را محکم‌تر میکرد.
دیگر برخورد مردم اذیتم نمی‌کند
برخوردهای مردم خیلی عجیب است. این عجیبی آنقدر زیاد است که هیچ خاطره واضحی از آنها را به خاطر نمی‌آورم اما خیلی زیاد است. قبل از این خیلی بیشتر اذیت می‌شدم اما همیشه می‌گویند هر قدر سن بالاتر می‌رود، تجربه‌ها بیشتر می‌شود و در برخورد با اتفاقات جامعه برخورد پخته‌تری را میتوانیم از خودمان نشان دهیم.
پسران هنرمند ما
پسر کوچکم، امیرعلی چهار ساله است و البته خیلی هم بازیگر است. در یک لحظه می‌تواند عصبانی باشد و با عصبانیت حرف بزند و در همان لحظه می‌خندد و جواب می‌دهد. درواقع یک صحنه را به‌راحتی با دو زاویه و دو شخصیت تحویل ما می‌دهد. (خنده) از طرفی دیگر محمدامین استعداد زیادی در زمینه نقاشی دارد و بیشتر دوست دارد نقاشی بکشد. به نظرم یک استعداد هنری ذاتی در زندگی آنها وجود دارد و ما نمی‌توانیم منکر آن شویم.
با اوج گرفتن شهاب خودم را میبینم
اینکه شاهد باشی همسرت با سرعت و شتاب، همه سرازیری‌ها را طی می‌کند و تو در حاشیه‌ای ـ یعنی با وجود اینکه همسرش بودی و هستی و شاید نزدیک‌ترین فرد زندگی او درست مثل دیگران که از بیرون شاهد رشد او هستند باید از پشت صحنه تماشاگر صعودش باشی ـ در ظاهر سخت به نظر میرسد اما این تنها یک بخش از ماجراست؛ یعنی چیزی که شاید از بیرون قابل دیدن و تصور و قضاوت است. اما یک بخش دیگر ماجرا تصویری است که من و شهاب خودمان از زندگی مشترک‌مان داریم. خیلی‌ها حتی با نگاه‌شان بارها از من پرسیدند که تو چطور نشستی تا شهاب روزبه‌روز محکم‌تر بایستد اما حقیقت برای من چیز دیگری است. با اوج گرفتن شهاب من خودم را میبینم که رشد میکنم.
در مراحلی از زندگی احساس کردیم اینجا آخر خط است
ما با هم بزرگ شده و با گذشت زمان با همه كم و كیف روحیات هم آشنا شده ایم. در طول تمام این سال‌ها زیروبم صدای یكدیگر را به خوبی احساس می‌كنیم؛ بنابراین حتی در مراحلی از زندگی كه احساس می‌كردیم اینجا و این‌بار دیگر آخر خط است، همان حس آشنایی كه در وجود هر دوی‌مان بود، ما را به صبر و مدارا دعوت می‌كرد. من خودم را از شهاب جدا نمی‌دانم. در این ۱۸ سال زندگی مشترک ما با هم بزرگ شدیم. هر اتفاقی که برای او می‌افتاد من در کنارش بودم و از همراهی با او لذت می‌بردم.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
سوپراستار بی حاشیه و نجیب سینمای ایران
ان شالله که همیشه عمر در کنار خانواده تندرست و خوشبخت باشی. عشقتان روزافزون.
خانومش موقع ازدواج 16 ساله بوده - توی اون سن دانشگاه میرفتن ایشون؟؟؟؟
پاسخ ها
توی یه برنامه گفته بود خانومش اونجا کلاس زبان می رفته...خانومشو تو پارک لاله جلوی تأتر شهر دیده...
نخیر.کلاس زبان میرفتن توی دانشگاه.
توی برنامه رادیو هفت شهاب گفت.
تو سن خانم ایشون رو از کجا میدونی
بی نظیر
شهاب حسینی عالیه ...امیدوارم همیشه خوشبخت باشه...
خب که چی؟ دوست بنده ۱۷ سالگی دانشجویب پزشکی بود دو سال رو جهشی خوند و یکسالم پشت کنکور بود، فکر نمیکنم خیلی موضوع عجیبی باشه
فكر كردم مصاحبه اس
اينو كه تو همه سايت ها ميشه خوند
شهاب سینمای ایران امیدوارم سالهای سال به خوبی در کنار خونوادت زندگی کنی...
شهاب جان دوستت دارم و برای شما و خانواده محترم آرزوی سلامتی، عزت و سربلندی می کنم.
شهاب جان خییییلی با شخصیت و مهربونی و همه دوستت دارن
امیدوارم همیشه موفق باشی من عاشق بازی هات هستم مخصوصا سریال شهرزاد بازیتون واقعا عاااااالیه
دلیل کلاس زبان رفتن دخترا پس معلوم شد!خخخخخخ
پاسخ ها
بی شخصیت.....
مطلب اماده از نت
خوبه والا
چقدر شهاب حسيني بد سليقه ست واسه عاشق شدن و انتخاب همسر
پاسخ ها
از بس که میفهمی
خودش انتخاب کرده پسندیده به تو چه ربطی داره
به تو چه
عشق هر کس به خودش مر بوطه واین حرف از حسادت و فضولی سر چشمه میگیره
انشالله خوشبخت و پیروز باشید
چه خانم زیبایی داره و چه مظلوم
همسرش زیبا مهربان و صبور به نظر میرسد
بسیااااررررر ماهین هردوتون و به هم میاین خوشبخت باشید با فرزندانتون
عاشقتم شهاب من خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوستتتتت دارممممممممممممم
خيليييي دوست دارمممممم بازيتو نه خودتووووو
برای آقای حسینی و خانواده محترمشون بهترینارو آرزو میکنم...
شهاب حسینی افتخار سینمای ماست...
شهاب حسینی واقعا عالیه بازیگر خیلی خوبیه ودر همه ی فیلم هایی که فعالیت داشته نقشش رو به خوبی ایفا کرده همینطور همسر خوب و خوشگلی داره امیدوارم خوشبخت بشن♥
بهترین بـــــــــازیگر مرد شهاب
نمیدونم چطور بهتون بگم ک چقدررررر دوستون دارم و ارزوم اینه ک شما رو از نزدیک ببینم وکارهاتون رو دنبال میکنم
شهابم خوش سلیقست ها.خانومش چهره زیبایی داره.چه خوش خنده ومهربونم هست.خب مثه خود شهاب دیگه.چشم سبزخشکل.همیشه شاد باشید
شهاب خیلی خوشگله.خانومشم خوبه.خوشبخت باشین.من هم خودتودوست دارم هم بازیاتو.
پاسخ ها
مادر رشت صاحب رستوران ترنگ طلایی هستیم شهاب حسینی به رستوران ما اومد من وپسرهام خیلی .دوستشش...داریم .حتی با هاشون عکس گرفتیم ...خیلی آقاست
عاشققققققققققققققققققققققتم شهاب. هم خودت گلی هم خانومت خوشبخت باشی. عاشششقتم
خیلی دوست دارم ازنزدیک حتی برای یه لحظه هم شده شما رو ببینم دوسسسسسسسسسسسسسسست داررررررررررررررررمم
برای شما وخانومتون وبچه هاتون ارزوی سلامتی میکنم
شهاب حسینی خیلی خوشگله خیلی ... معرکست مرد به این خوش تیپی
ای کاش یه زن خوشگل تر داشت
پاسخ ها
از نظر من زیبا بودن خانومش بیشتر درونیه وگرنه که کار مشکلی که شهاب حسینی داره و طرفدار هایی که اایشون داره و نظر هایی که طرفداراش میزارن باید 1000 باره طلاق میگرفت لطفا بیشتر از اینکه به ظاهر توجه کنی به درون توجه کن
شهاب محشره مخصوصا تو شهرزاد
نخل طلات هم مبارك باشه
اما كاشكى با ترانه ازدواج ميكردى
اما خانمت خيلى زن خوبيه
خدا پسر هايت را برايتان حفظ كنه
این خانمشه یا مامانشه؟
پاسخ ها
شاید زیاد زیبا نباشه و تو ذوق بخوره منم تو عکسا وقتی نگاه میکردم اینجوری بودم ولی وقتی جملات مثبتی که شهاب حسینی گفت درمورد خانومش من واقعا از خودم خجالت کشیدم به شما هم همین پیشنهاد رو میکنم که جزییات رو نگاه کنید
بی ادب
واقعا عالی هستن آقای حسینی هم خودشون هم خانوادشون همه ی بازیاشون محشره خوش باشید
پاسخ ها
موافقم خیلی عالی هستن امیداورم همیشه بدرخشن
شهاب عزیزم خیلی دوست دارم و بزرگترین ارزوم اینه که شمارو از نزدیک ببینم واقعادوستون دارم و تمام فیلماتونو دیدم در سریال هایی مثل شوق پرواز و شهرزاد عالی بازی کردی خیییییییییییییلی دوست دارم عاششششششششقتم
آقا شهاب خیلی عالی هستی... همسر بسیار عالی و با اعتمادبنفسی داری مثل بقیه عمل زیبایی انجام نداده... زندگیتون عالیه... از خدا براتون آرزوی خوشبختی روزافزون را دارم...برای رسیدن به اینجا خیلی زحمت کشیدی خدا قوت
بايد با ترانه ازدواج ميكرد
به نظر من آقای حسینی باید با ترانه ازدواج میکرد چون اقای حسینی لاغر اند اما خانومشون دوبرابر خودشونن
واقعا که من جای شهاب بودم با اون موقعیت یه زن ظریف تر میگرفتم یا حداقل الان طلاق میدادم
پاسخ ها
واقعا متاسفم برا شعورت. فوق العاده بی شخصیتی سرتو بذار زمین بمیر اینطوری بهتره
خاک بر سرت واقعا این چه حرفیه
خوبه شما جای شهاب نیس
آدم وقتی به زن شهاب نگاه میکنه احساس ارامش میکنه از این نجابت و بی حاشیه بودنواقعا خوش بحال هر دوشون که
همدیگرو دارن
من ترجیح میدم یه ادم که درونش زیباست رو ببینم تا یه ادم که هرروز یه دروغ تحویل میده یا مثلا به خاطر زیبا بودنش فخر میفروشه احتمالا اقای حسینی هم با همین عقیده بوده که همسرشو دیده و عاشق شده
متاسفم فک کنم تو به جایی برسی مادرتم یادت بره
زنش یک ذره به خودش برسه اتفاقآ خوشگله..اوایل ساده می گشت زیاد جالب نبود ولی الان که به خودش میرسه خوشگل شده..
پاسخ ها
شاید دوست داشته که جلوی همسرش زیبا باشه نه جلوی رسانه ها
این منطق که با ارایش زیبا میشه اشتباست و به شما باید بگم هرکسی زیبایی خودش رو داره
چقدر بی فرهنگید ... حالا که به کوری چشم شماها حسابی هم عاشقشه.. خدا برای هم نگهشون داره. چاق و لاغر نداره که باید سیرتت زیبا و خواستنی باشه... خیلیم زیباست آدم باید به سلیقه ی بقیه هم احترام بزاره..
پاسخ ها
باهات موافقم عزیزم
من عاق شهابم واقا اطلاعات خوبی بود اسمم زهراست♥♥♥
شهاب جان دوستت داشتم اما بابازی در شهرزاد عاشق هنر ونقشت شدم بسیار عالی بودی اصلا ستون فیلم شهرزاد بودی مرسی بابت تمام زحماتت خسته نباشی
شهاب جان واقعا خوش سلیقه ای خانمت خیلی خوشکله نجابت ازسروروش میباره زن یعنی این اونایی هم که میگن چاقه زورشون میادخوشکله خوشکله
چه خانم خوبی داره هیچ مردی الکی از زنش تعریف نمیکنه مشخصه که یک زن نجیب و فداکاره
پاسخ ها
موافقم میتونست عین بقیه یه بازیگرا هیچ حرفی از همسرش نزنه ولی شهاب حسینی همیشه با افتخار از همسرش میگه
واقعابایدتاسف خورد واسه اونایی ک میگن خانومش چاقه یابهش نمیادیاباید باترانه ازدواج میکرد
این چ منطقیه شمادارید؟اصلابه شما چ مربوط؟همون بهتربازیگرادرمورد زندگی شخصیشون حرفی نزنن تاموردقضاوت یه عده..قرارنگیرن،البته که برای خانواده حسینی این موضوع مهمی نیس همونطور ک خانومشونم گفتن دربرخوردبارفتارای عجیب جامعه پخته شدن.
پشت هرمرد موفقی یه خانوم موفق وصبورهست.آرزوی سلامتی وخوشبختی روزافزون میکنم برای این زوج وبچه هاشون
شهاب حسینی یه سوپراستاربه تمام معناس:)❤
پاسخ ها
موافقم بیشتر باید به درون توجه کرد تا اینکه به ظاهر به هر حال همیشه یکی زیباتر هست مهم اینکه شخصیت عالی داشته باشی
دوستش دارم بازیگر کم حاشیه اییه ولی حرفهاش خیلی متناقض بود
پاسخ ها
هیچ کدام از حرف ها از نظر من تناقصی نداشت
برترینها در سالهای قبل که مطلبی گذاشتید دوباره تکرارش میکنی !توام رو به عقب داری میریا!مطالب جدید بزار .اینا رو که یه بار خوندیم
پشت سر هر مرد موفق یه زن خوب هست
شهاب حسیییییییییییینی عزززززززززززیییییییییز ؛ دوست داشتنی و همچنیییییین با دانش و کار درست!!!!!!!! هر چی از منش،اخلاق ،معرفت و مرااااااااام شهاب حسییییییییییینی بگیییییییییم کمه ؛ بازیگر مث شهاب حسیییییییییینی متیییین و سنگین داریم ولی کمه !!!!!! شهاب حسییییییینی بازیگریه که با اعتماد بنفسش با فن بیان عااااااااااااالی ائش همه مردم همه ملت ایران دوستش دارن !!!!!!!!!!!پله پله مسیرشو طی کرده شده سوپراستار . همیشه سلامت و پاینده باشی شهاب حسییییییینی عزیییییییییز ، ایشااااااالا همیییییشه بدرخشی !!!!!!!!!
بازیییییییییییگر همیشه نامبر واااااااااااان .
مطلب کم اوردید تکراری میذارید؟
انشاءالله که خوشبخت باشن،،،چشم حسودا هم کوربشه،،،خانمشون خیلیم خوشکله،،از ترانه خوشکلتره،،،،
پاسخ ها
ببین قبول دارم که طرفدار خانومشم وتوی سایت همش ازش دارم طرفداری میکنم ولی از ترانه زیبا تر نیست ولی اخلاقیاتی که داره شاید بهتر باشه مهم اینکه شهاب حسینی اونو دوست داره وسلام
ملت واسه زندگی دیگران هم تصمیم میگیرن.بعد ادعای روشن فکریمونم میشه.اخه به ما چه که خانومش فلانه یا بهمانه.تازه یکی نوشته باید خانومشو طلاق بده.!!!خوبه حالا اینجا اینهمه تعریف کرده از خانومش
خییییلی دوست دارم شهاب حسینی
آرزووومه یه بار از نزدیک ببینمتت
زنش هر چی هست صد تا ترانه ی بی روح و خشک رو می ارزه ،هی خودشو دور می گیره می خواد یعنی دست نیافتنی باشه همه در ارزوش باشن ،ههههه فکر کرده ،
بر فرض محال یکی دیگه رو می خواست بگیره ،الهام حمیدی بیشتر بهش می اومد چیه ترانه اخخخ !!!
فکر کنم صدبار این مساله رو گفتید . این ها زندگی مردم عادی دارن اصل زندگی همین منتهی مردم تو شرایط سخت افتادن وگرنه این خانواده کار عجیبی نکردن .
خدا کنه ادم خوب همیشه گیر ادم خوب بیفته و ادم بد هم گیر بیافتن.این عدالت.
بعضیا اصن نظر ندن خیییلی بهتره والاااا
شهاب عشقه
سلام انشاءالله موفق و تندرست باشند
شمایه مشت دخترهای دل وولنگ وبازیدکه جرت ومزخرف میگید به قول قدیمیا باحیا باش پادشاهی کن
بیحیا باش هرچه خواهی کن
پاسخ ها
فك كنم ضرب المثل رو اشتباه نوشتي. با خدا باش و پادشاهي كن . با خودت باش و هرچه خواهي كن
شهاب حسینی بازیگر خوب و توانمندی هست
چه خانم متین و زیبایی
شهاب یه بازیگر حرفه ای و توانا هست.خیلی خوب توی نقش فرو میره.دوستان عزیز اگه قرار باشه یه بازیگر باهرکسی نقش رومانتیک توی فیلم بازی میکنه با همونم ازدواج کنه که باید صد بار ازدواج کنه.تورو خدا این خنگ بازیا رو ول کنید.زنشو دوس داره چون آدم خوبیه.حالا یه خوشکل پتیاره بگیره خوبه؟؟؟
پاسخ ها
بشدت باهات موافقم
زنشو دوست داره قبول، عاشق همن قبول، ولى از زنش سر تره ديگه، نميشه منكر شد، ولى خوشبخت شن
پاسخ ها
شاید از نظر زیبا بودن اینطور باشه ولی مهم اینکه زیبا بودن در درونه و ن ه بیرون مطمعنم که شهاب حسینی از نظر اخلاق خوبه ولی خانومش از این نظر بالاتره و از نظر شهاب حسینی اخلاقی که خانومش داره پرستیدنی
بسیار شخصیت محترم .مودب و دوست داشتنی .همراه با خانم متین و با تربیت ....انشالله همیشه تندرست و بالا باشید من خیلی از بازی اقای حسینی خوشم میاد ..درپناه حق باشن انشالله
ازنظراتی مه توی سایت دیدم تعجب کردم شاید سرتر باشه از نظر قیافه ولی فرض کنید همسرش هرروز داره برخورد مردمی رو میبینه که میگن اقای شهاب حسینی دوستون داریم عاشقتونیم و فلان اونوقت اون باید صبر کنه و تحمل کنه بنظرتون این همه حرص و جوشی که این خانوم میخوره و میخواد که خانوادش در ارامش باشن قابل قدر دانی نیست و قابل ستایش نیست !
من اخلاق خانومش رو نمیدونم ولی میدونم وقتی دونفر عاشق همن نباید با حرف های مسخره پشتشون بدرقه کنیمشون
شاید یه روز خانوم شهاب حسینی به سرش بزنه و بیاد به سایت یه سری بزنه باید با همچین نظر هایی بدرقش کنید ؟واقعا زشته امیدوارم یکم درک میکردید
سلام شهاب جان خیلی دوست دارم آرزوی بهترینها رو برای شما و خانوادتون دارم عاشق خندها و سیگار کشیدنتونم
شهاب حسینی بی نظیره خیلی دوسش دارم
اگه واقعا دوستش داشته باشه جای تهنیت داره ولی اگر بخاطر بچه هاش تو زندگی باهاش مونده واقعا خدا به دادش برسه چون خیلی ها زندگی‌شون اینجوریه
عاشقتم
عاشقتم
شهاب‌را‌بازیگر‌خشک‌وبدون‌انعطافی‌میدیدم‌‌اللخصوص‌توی‌اون‌سریالی‌که‌عاشق‌دختری‌به‌نام‌نیلوفر‌بود‌تتتتتتتتتتتااااا‌وقتی‌کهههعباس‌با‌با‌یی‌را‌تو‌شوق‌پرواز‌بازی‌‌کرررررررر رد‌ازاون‌روز‌عاشق‌خودش‌شدم
خاتون خیلی از خود راضی
حیف تو واقعا
آقای حسینی بی نظیرن
از سریال پس از باران تا حالا عاشقتممممممممم .آرزومه از نزدیک ببینمت .به خدا خیلی شبها خوابت رو میبینم .خوشبخت باشی عزیزم
پاسخ ها
سلام
منم عاشقشم ولی ن در حدی که خوابشو ببینم یکم آروم باش عزیزم
شهاب حسینی بینظیره در حرفه ای که داره وهمچنین با شخصیت وبا اخلاقه..وهمسر زیبا ونجیب ودلنشینی داره...براش آرزوی خوشبختی وسلامتی دارم..
کاش یاد میگرفتیم قبل از اینکه بقیه رو زندگیاشونو حساب کشی کنیم یکم به زندگیای خودمون توجه داشتیم همه ی ما روزی ازدواج میکنیم همه ی ما روزی عاشق میشیم یکم فکر کنید چقدر دوست دارید این قضاوت شدنا واسه زندگی خودتون باشه چرا سعی نمیکنین مثه یه انسان فهمیده برخورد کنید مجبور نیستید بی فرهنگیتونو به رخ همه ببکشید اون چیزی که زیبا نیست سیرت شما انسان نماهاست نه صورت خانم حسینی
کاش یاد میگرفتیم قبل از اینکه بقیه رو زندگیاشونو حساب کشی کنیم یکم به زندگیای خودمون توجه داشتیم همه ی ما روزی ازدواج میکنیم همه ی ما روزی عاشق میشیم یکم فکر کنید چقدر دوست دارید این قضاوت شدنا واسه زندگی خودتون باشه چرا سعی نمیکنین مثه یه انسان فهمیده برخورد کنید مجبور نیستید بی فرهنگیتونو به رخ همه ببکشید اون چیزی که زیبا نیست سیرت شما انسان نماهاست نه صورت خانم حسینی
کاش یاد میگرفتیم قبل از اینکه بقیه رو زندگیاشونو حساب کشی کنیم یکم به زندگیای خودمون توجه داشتیم همه ی ما روزی ازدواج میکنیم همه ی ما روزی عاشق میشیم یکم فکر کنید چقدر دوست دارید این قضاوت شدنا واسه زندگی خودتون باشه چرا سعی نمیکنین مثه یه انسان فهمیده برخورد کنید مجبور نیستید بی فرهنگیتونو به رخ همه ببکشید اون چیزی که زیبا نیست سیرت شما انسان نماهاست نه صورت خانم حسینی
خانم پریچهر عزیز کسی که به راحتی توی زتدگی دیگران سرک میکشه و قضاوت نادرست و بی رحمانه میکنه حتی لیاقت این رو نداره که نظرش خونده بشه ومیبینین که آدمای بی فرهنگ چقدر زیادن پس این صفحه رو ببندین و هیچ وقت عشقتون رو فدای هیچ چیز نکنین حتی حرفای یه مشت آدم حسود
بنظر منم اگه اقای حسینی شخصیت دوست داشتنی دارن و محبوب همه هستند بخاطر نجابت شون وپای بند بودن شون به خانواده و همسرشون هست
پاسخ ها
واقا باهات موافقم اگه شهاب حسینی هم مثل خیلی های دیگه به انتخاب اولش پایبند نبود هیچ وقت این قدر محبوب نمیشد. من که واقا تحسینش میکنم
آقای شهاب حسینی منم مثل شما در کلاس هشتم افت کردم با اینکه درکلاس هفتم با نمره ی خیلی خوبی قبول شدم اما در کلاس هشتم به دلیل بزرگ نمایی خودم در درس هایم دچار افت شدم .......درست مثل شما پس میتوانیم گفت نقطه ی مشترک داریم!!!...
اقای حسینی خیلی بازی هاتون زیبا ست
سلام
واقعا شهاب خان خوش تیپ و جذابه و در رابطه با خانمش هم باید بگم که لیلی باید از چشم مجنون دید
شهاب جونننننننننننننن منم خیلیییییییییییییییییی دوستت دارم امیدوارم همیشه خودت وخانوادت سلامت باشین .
آقا ی شهاب حسینی خیلی دوست داشتنی هستند با بازیهای درخشانشون.
ودر مورد خانومشون که ایشون هم بسیار زیبا و دوست‌داشتنی هستند و کسانی که زیبا نمی‌بینندایشون رو چشم بصیرت ندارند............
واقعا اسمشون برازنده است
امیدوارم عمر باعزت داشته باشند و همیشه عاشق هم باشن و خوشبخت کنار بچه‌های گلشون
.
من اصلا شهاب حسینی رو دوست ندارم من عاشق مصطفی زمانی هستم و اگه مصطفی زمانی توی فیلم حضرت یوسف بازی نمی گرد حتما اون بهترین بازیگر مرد انتخاب میشد نه تو شهاب حسینی
سلام امیدوارم در همه جا موفق باشید،ممنون از بازی های خوبتون. من هم دوست دارم مثل شما بازیگر شوم.
امیدوارم همیشه خوشبخت باشین و لبخند بزنین
سلام من خیلی زیاد از بازیتون راضیم وهمیشه برای شما وخانوادتون آرزوی خوشبختی میکنم امیدوارم سلامت وزنده باشید.
زنش زشته
شهاب جووووووون دوووووووست دارم
جونم
نکنه تو خیلی زیبای
ان شاءالله در تمام مراحل زندگیت موفق و پیروز باشیک
ان شاءالله در تمام مراحل زندگیت موفق و پیروز باشیک
ان شاءالله در تمام مراحل زندگیت موفق و پیروز باشیک
ان شاءالله در تمام مراحل زندگیت موفق و پیروز باشیک
ان شاءالله در تمام مراحل زندگیت موفق و پیروز باشیک
ان شاءالله در تمام مراحل زندگیت موفق و پیروز باشیک
سوپراستار سینمای ایران!!!! شهاب حسینی!!! اومد حال این گلزارو گرفت! دستش درد نکنه
جفت برازنده ای هستن جنتلمن جذاب باوفا و یک مادمازل زیبای صبور...
امیدارم که همیشه در کنار هم همیشه بخندن
سلا م امیدوارم همیشه سالم وخوشبخت باشی در کنار خانواده ات
شهاب حسینی بی نظیرن ایشالاهمیشه سالم وشادباشن پریچهرعزیزم خیلی دوستت دارم
نمیخواستم در این مورد نظر بدم....
ولی در کل شماهایی که دارین به زیبایی خانمش رو سبک سنگین می کنین و هی مقایسه اش می کنین...
بحث اینکه زیبایی درون و اخلاق و منش خیلی مهم تره و پایه های یه رابطه پایداره بماند...
همسرشون واقعا زیبا هستن...زیبایی صفتیه که چارچوب های مشخص نداره و سلیقه ایه.. و با هر سلیقه ای هم که در نظر بگیریم باز هم خانم ایشون زیبا محسوب میشن... هیچ نقص و عیبی ندارن..
اگر سلیقه شما با آقای حسینی متفاوته نیاز نیس این همه اعلامش کنید!
بماند که سلیقه زیبایی شناسی مردم طی چند سال اخیر در اثر شدت تبلیغات جهت دار زیاد کاملا متفاوت شده... و البته همه این جهت دهی ها و ساخت چهارچوب های بعضا غیرواقعی برای زیبایی فقط و فقط برای درآمدزایی هاو تجارت های کلان بوده...
بهتون توصیه می کنم تاثیر رسانه روی خودتون رو کنترل کنید..
این خیلی وحشتناکه که رسانه ذهن افراد رو تا این حد تسخیر کیکنه....
به این فکر کنید که اگر از ده سال پیش موهای اکثر هنرپیشه های هالیوودی نارنجی بود الان خیلی ها عاشق رنگ نارنجی برای موی خانم ها میشدن.... این یعنی به زیبایی به نفع تجارت جهت میدن...
درضمن..
در نظر بگیرید که آقای حسینی وقتی با همسرشون ازدواج کردن هنوز بازیگر و معروف نشده بودن.. و برای رسیدن به این جایگاه خودشون و همسرشون سختی های زیادی کشیدن....و زنی که پای همسرش اینطور عاشقانه بمونه نیازی به دفاع من و شما نداره که همسر شایسته ای هست یا نه...
یه جایی خوندم که اصلا نظر کاربرا،برا اقای حسینی مهم نیست پس چرا خودتو نو میکُشید. بنظرتون این همه پیام میدید، نظرا تون رو میخونه. فکر نکنم. مطمعنن به این امید پیام میدید که یه روز جوابتونو بده .
ولی به هر حال اینو نوشتم که دیگه از این به بعد خودکشی نکنید.بعله، بعله ،زن زیبایی دارن،خوش تیپن،سوپر استارن و......... ولی برای خودشون نه برای شما کاربران محترم
شهاب حسینی آدم خوبیه ولی حیف اصالتش رو فراموش کرده.ما مردم نهاوند دوسش داریم..
واقعا که، شماها چرا در مورد همسر زیبا و محترم یک بازیگر معروف نظر میدید، همسر آقای شهای حسینی خیلی خانم خوب و زیبایی است، سیندرالاست،
شماها برید یه نگاه به قیافه خودتون و همسر خودتون بندازید، عیب خودتون را توی آینه ببینید، اینقدر از راه حسادت قضاوت بیجایی نکنید
همسر آقای شهاب حسینی، خیلی خوب و زیباست، ملکه زیبایی هاست، سیندرالاست، شماها هم لطفا از حسودی تون نظرهای بیجا ندید،
خیلی خوبی ودوست داشتنی