با هم بزرگ شدیم
اولین گفتوگوی خانوادگی با فرناز رهنما و همسرش
فرناز رهنما و همسرش، کیارش اعتمادی از همین زوجهای دوستداشتنی هستند که با وجود اینکه پانزده سال از زمان آشنایی و شش سال از ازدواجشان میگذرد همچنان پایبند به اصل صداقت و احترام متقابل هستند.
در بین جوانان هم اما هنوز هستند زوجهایی که صداقت و احترام را مهمترین اصل زندگیشان میدانند و در کنار رفاقت و صمیمیت به خواستهها، علایق و نظرات هم احترام گذاشته و اگر هم بینشان اختلاف نظری وجود داشته باشد بدون به اصطلاح جار و جنجال و لجبازی یا یکدندگیهای خودخواهانه و تنها با گفتوگو و گپ و گفتی منطقی آن را حل میکنند.
فرناز رهنما و همسرش، کیارش اعتمادی از همین زوجهای دوستداشتنی هستند که با وجود اینکه پانزده سال از زمان آشنایی و شش سال از ازدواجشان میگذرد همچنان پایبند به اصل صداقت و احترام متقابل هستند و بزنیم به تخته در کنار هم شاد و خوشبختند و زندگیشان پر است از فعالیتهای هنری، جنب و جوش و هیجان. میزبان این زوج خونگرم شدیم و از آنها درباره نحوه آشناییشان، ماجراها و خاطرات بامزهشان، رمز ارتباط نزدیک و رفاقتآمیزشان و ... سوال کردیم.
از بیست سالگی با هم آشنا شدیم
فرناز رهنما: وقتی بیست ساله بودیم با هم آشنا شدیم و از آشناییمان حدود پانزده سال میگذرد و شش سال است که ازدواج کردهایم. من در دانشگاه هنر و معماری در رشته نمایش مشغول تحصیل بودم و با برادر همسرم که در همان دانشگاه نقاشی میخواندند به عنوان همدانشگاهی آشنا بودم و همین، منجر به آشنایی با کیارش شد. مراسم ازدواجمان تقریبا ساده برگزار شد و جالب است بدانید بعد از کلی دوندگی، هزینه و برنامهریزی در مراسم عروسیمان برق قطع شد و در نهایت چند شمعدان به دادمان رسید. (میخندد)
مدیر سالن به ما اطمینان داده بود موتور برق دارد اما با قطع برق متوجه شدیم موتور برقی در کار نیست. یادم هست خیلی ناراحت شدم و خواستم عصبانیتم را بروز دهم ولی بعد فکر کردم خب، اتفاقی است که افتاده و کاریاش نمیشود کرد. (میخندد) من و کیارش با هم بزرگ شدیم و از سنین ابتدای جوانی از رویاها و آرزوهای هم خبر داشتیم. در این سالها شاهد بودیم که چطور رویاهایمان با بزرگتر شدن خودمان بزرگتر شدند؛ مثلا در بیست سالگی خواستههایی داشتیم که به تازگی به آنها رسیدهام و امروز هم خواستههایی داریم که شاید در آینده به آنها برسیم. اینکه در کنار هم شاهد تلاشمان برای رسیدن به آرزوهایمان و شاهد رشد و ترقی یکدیگر بودیم خیلی لذتبخش است.
ازدواج برکت را به زندگیمان آورد
فرناز رهنما: اینکه میگویند ازدواج برکت را به زندگی میآورد درست است. دو ماه پس از ازدواجمان من سرکار سریال «ساختمان پزشکان» رفتم و کیارش هم سفارش کاری خوبی دریافت کرد. پیش از سریال «ساختمان پرشکان» هم در سریالهای تلویزیونی بازی کرده بودم و اتفاقا بعضی از آنها مثل «مامور بدرقه» و «زیرزمین» سریالهای مناسبتی بودند اما در نهایت با سریال «ساختمان پزشکان» بود که مردم مرا شناختند. این سریال بسیار موفق بود و مردم آن را خیلی دوست داشتند.
احساس خوب استقلال
فرناز رهنما: اینکه درست پس از دوماه از ازدواجم سر کاری به فشردگی سریال «ساختمان پزشکان» رفتم شاید در نگاه اول سخت به نظر برسد. البته من با سختی این جور کارها که پخش روتین دارند آشنا بودم و میدانستم اگر ساعات طولانی باشد و من آفیش باشم کمتر میتوانم در خانه حضور داشته باشم اما بسیار پرانرژی بودم و سعی میکردم با وجود تایم بالای کاری به کارهای خانه هم برسم. بخش لذتبخش قضیه این بود که از خانه خودم سرکار میرفتم و این حس خوبی به من میداد و احساس استقلال بیشتری میکردم.
خانه موسیقایی ما
کیارش اعتمادی: شغلم به طور کلی آهنگسازی مستقل است و در ساخت آلبومهای موسیقی بیکلام و سبکهای ترکیبی همکاری دارم. همچنین در زمینه موسیقی فیلم و تئاتر فعالیت دارم و تدریس موسیقی هم میکنم. اما ساز اصلیام گیتار الکتریک است.
فرناز رهنما: استودیوی موسیقی کیارش در خانه خودمان است و به همین خاطر همیشه در خانه ما صدای موسیقی شنیده میشود. اتفاقا به تازگی متوجه شدم چقدر به این نواها عادت کردهام و برایم داشتن خانهای که همیشه پر باشد از صدای موسیقی دوستداشتنی است. چون مدتی بود به خاطر جابجایی استودیو، بسیاری از لوازم از منزل ما خارج شد و دیگر صدای ساز در خانهمان نمیپیچید و من دلم برای همه آن نواها تنگ شده بود. البته خوشبختانه دوباره وسایل استودیو به خانهمان برگشت و همچنان نوای موسیقی بخشی جدانشدنی از زندگیمان است.
نگاه حمایتگر همسرم
فرناز رهنما: بیانصافی است وقتی اسم حمایت به میان میآید به پدر و مادر نازنینم اشاره نکنم که قطعا پایه اولیه حمایتها را آنها گذاشتند و آنها بودند که وقتی تصمیم گرفتم هنر بخوانم مشوق و حامیام بودند. از وقتی با کیارش آشنا شدم و از وقتی به یاد دارم ایشان هم از من حمایت کرده است؛ اتفاقا به خاطر شناخت کیارش با دنیای هنر این حمایتها از جنس «آفرین چقدر خوب بودی» نیست و در کنار همه تشویقها نگاهی منتقدانه هم وجود دارد؛ مثلا ممکن است سر یک کاری چند روز دغدغهام تمرین بخشی از یک نمایش یا سریال باشد و برای چگونگی اجرای آن دچار تردید شوم و اصلا این طور نیست که فکر کنم همسرم سر از کار بازیگری در نمیآورد.
بنابراین نمیتوانم با او مشورت کنم. کاملا برعکس است و همیشه در چنین مواقعی اولین کسی که با او مشورت میکنم کیارش است. کیارش نگاهی تیزبین در این موارد دارد و گاهی مواردی را به من یادآوری میکند که خودم فراموش کردهام. در چنین مواقعی اصلا فراموش میکنم ایشان همسر بنده است چون کیارش مثل یک کارشناس به من مشاوره میدهد.
جالب اینکه گاهی که برای تمرینهایم به مشکل بر میخورم با خودم فکر میکنم این بار دیگر کیارش نمیتواند کمک کند اما در همان موارد هم کیارش با یک جمله و یک راهنمایی گره از کارم باز میکند.
اینکه کیارش میتواند اینقدر در کارم موثر باشد اول به این خاطر است که به واسطه موسیقی با دنیای هنر آشناست و دوم به خاطر این است که کیارش به شدت فیلمبین است. نکنه بامزهای هم اضافه کنم، اینکه همسرم دایره المعارف بازیگران و دوبلورهای دهه شصت است و علاقه خیلی زیادی به فیلمهای آن دوره دارد. به طوری که اگر در ده کانال فیلمهای جدید پخش شود و در یک کانال فیلمی قدیمی از دهه شصت پخش شود، کیارش حتما همین فیلم را دنبال میکند. (میخندد)
دوست داریم همیشه در سفر باشیم
فرناز رهنما: به شدت اهل سفر هستیم و اگر فرصت کافی داشته باشیم حتما برای سفر برنامهریزی میکنیم. این علاقه به حدی است که دوست نداریم زندگی کنیم و در کنارش گاهی سفر برویم بلکه دوست داریم همیشه در سفر باشیم و کنارش گاهی هم به خانه برگردیم و زندگی کنیم. (میخندد)
ایران گردی بسیار کردهایم و مدل سفرهایمان هم بیشتر طبیعتگردی است. یکی از علایق من خرید برای این طور سفرهاست و معمولا در طی سال وسایل مورد نیاز برای سفرهای طبیعتگردی را تهیه میکنم. اخیرا هم سفری به اروپا داشتیم که خیلی جذاب و البته آموزنده بود؛ آموزنده از این جهت که بیشتر از قبل متوجه شدم ما ایرانیها چقدر خودمان را در زمینه هنر دست بالا میگیریم؛ در حالی که هنرمندان بیادعایی در اروپا دیده میشوند که حتی گمنام هستند ولی سطح کیفیت هنرشان و سطح سواد و شدت تمرینشان که از خروجیشان پیداست متحیر کننده است و بسیار کم ادعاتر از خیلی از هنرمندان وطنی هستند. این هنرمندان تا به مراحل بالایی نرسند حتی به خودشان اجازه نمیدهند کنار خیابان یا در مترو برنامه اجرا کنند.
کیارش اعتمادی: همان طور که فرناز گفت اغلب سفرهایمان کمپی است و طبیعتگردی میکنیم و اهل اقامت در هتل نیستیم. سینما نمیرویم و چون کنسرتها به تکرار افتادهاند دیگر کنسرت هم نمیرویم. البته اگر کسانی به کنسرتهای پاپ علاقه داشته باشند در این زمینه کنسرتهای متنوع و خوبی وجود دارد اما برای کسانی که علایق موسیقایی دیگری داشته باشند کنسرتی وجود ندارد.
«وشوو» ورزش مشترک ما
فرناز رهنما: احتمالا برایتان عجیب است اما ما اصلا پس از ازدواج به سینما نرفتهایم. شاید گفتنش از زبان من به عنوان یک بازیگر درست نباشد اما سطح فیلمها معمولا آنقدر پایین است که رغبت چندانی برای دیدن فیلمها نداریم اما همچنان به شدت اهل تماشای تئاتر هستیم و از هر تئاتر خوبی استقبال میکنیم.
در یک ورزش مشترک فعالیت میکنیم؛ وشوو ورزش رزمی و جذابی است که مدتی است به آن مشغولیم. از تفریحات دیگرمان آشپزی مشترک است. چون پانزده سال است با هم آشنایی داریم. بالطبع دوستان مشترکی داریم و حتی گاهی یادمان میرود آنها اول دوست کداممان بودهاند. (میخندد) با این دوستان که حالا بعضیهایشان زوج هستند معاشرت داریم.
همسرم آرام است
فرناز رهنما: کیارش شخصیتی آرام دارد و من هم با اینکه اینقدرها آدم آرامی نیستم اما در طی این سالها داشتن آرامش را از او یاد گرفتهام. همسرم همیشه در مواجهه با مشکلات خونسرد است و میگوید: « چیزی نیست، این هم میگذره و با هم حلش میکنیم» و همین لحن آرامشبخش باعث میشود مشکلات بزرگ هم آسان شود.
از سفرماه عسل جا ماندیم
فرناز رهنما: سعی کردیم سفر ماه عسلمان را طوری تنظیم کنیم که بتوانیم به عروسی دوستم که قرار بود در ترکیه برگزار شود برسیم. برای صبح روز عروسی بلیت تهیه کردیم و به فرودگاه رفتیم و در کافه تریای فرودگاه جلوی یک ساعت بسیار بزرگ نشستیم که اتفاقا جلوی آن عکس هم گرفتهایم. جالب اینکه با وجود نشستن در کنار ساعت به آن بزرگی متوجه گذشت زمان نشدیم و با خیال راحت چای میخوردیم و عکس میگرفتیم تا اینکه به خودمان آمدیم و دیدیم یک ربع به پرواز مانده و ما از پرواز جا ماندهایم. (میخندد)
کیارش اعتمادی: نکتهاش همان ساعت است. (میخندد) زیر ساعت به آن بزرگی نشسته بودیم و متوجه نشدیم که زمان پروازمان نزدیک است و تنها یک ربع مانده متوجه شدیم و دیگر دیر شده بود.
فرناز رهنما: بارهایمان را هم تحویل داده بودیم ولی آنقدر دیر کرده بودیم که چمدانها را از هواپیما بیرون انداخته بودند. (میخندد) بالاخره با بدبختی برای ساعتی دیگر بلیت خریدیم و با چند پرواز در نهایت به دقایق پایانی عروسی یعنی زمانی که مهمانان داشتند با عروس و داماد خداحافظی میکردند به سالن رسیدیم. (میخندد)
امسال تاریخ تولدم را فراموش میکند؟
فرناز رهنما: من هر سال منتظرم ببینم امسال کیارش تاریخ تولد من را یادش میرود یا نه؟ (میخندد) بیشتر برایمان مهم است این روز را به خاطر داشته باشیم اما هدیهاش چندان برایمان مهم نیست. ممکن است یک سال برای هم هدیهای گران بخریم و سال دیگر وضع مالیمان طوری باشد که هدیهای ارزان و کوچک بخریم.
امسال روز تولدم برایم روز خاصی بود. در آشپزخانه مشغول کار بودم که کیارش از بیرون آمد و من هم اصلا حواسم به دوروبرم نبود که همسرم صدایم کرد و تازه متوجه شدم تمام گلدانهای خانه را پر از گل کرده و روی تمام میزها خانه پر شده از گلدانهای گل. همسرم خیلی اهل کارهای رمانتیک نیست و چون ازش توقع چنین کاری نداشتم برایم خیلی جالب و دوستداشتنی بود.
کیارش اعتمادی: همه کادوهایی را که فرناز برایم خریده دوست دارم. یک سال برایم آمپلیفایر گیتار خریده بود که خیلی دوست داشتم.
فرناز رهنما: این را هم بگویم که کیارش کلا ضد مراسم تولد است. (میخندد) البته فکر میکنم آقایان کلا همین طور هستند. به همین خاطر من اگر هم بخواهم برایش تولد بگیرم یک هفته قبل یا یک هفته بعد از تولد از دوستانمان دعوت میکنم تا به خانهمان بیایند.
به آشنایی پیش از ازدواج معتقدم
فرناز رهنما: اینکه میگویند شناخت دو طرف از هم تنها پس از ازدواج کامل میشود حرف درستی است اما من به آشنایی و معاشرت پیش از ازدواج معتقدم. من در سن پایینی با همسرم آشنا شدم و معتقدم شناخت خوبی که از ایشان داشتم خیلی در آرامشی که امروز در زندگیمان داریم موثر بوده است.
فکر میکنم باید پیش از ازدواج چشماندازی از زندگیتان داشته باشد و دقیقا بدانید از زندگی مشترک و همسرتان چه انتظارهایی دارید و اگر شناخت پیش از ازدواج وجود نداشته باشد ورود به زندگی میتواند حتی ترسناک باشد. ما با سابقه آشنایی هشت ساله پیش از ازدواجمان باز هم میدانستیم ازدواج، هندوانهای سربسته است؛ چه برسد به کسانی که بدون شناخت یا با شناخت بسیار کمی وارد زندگی مشترک میشوند. بخش عاقلانه ازدواج ما همین بخش بود؛ اینکه به یکدیگر فرصت کافی برای شناخت در سنین مختلف را دادیم. خب، به هرحال از بیست سالگی تا نزدیک به سی سالگی که با هم ازدواج کردیم آدمها تغییراتی را در خود احساس میکنند؛ ما هم همین طور بودیم؛ یعنی اینکه شاهد رشد یکدیگر و تغییرات هم بودیم و با شناخت کافی از این تغییرات با هم ازدواج کردیم.
کیارش اعتمادی: به شناخت و البته علاقه پیش از ازدواج معتقدم؛ یعنی فکر میکنم ازدواج حتما باید عاشقانه باشد. ازدواج ما هم ازدواجی عاشقانه و البته عاقلانه بود. یک سری اولویتها برایم مهم بودند که فرناز همه آنها را داشت؛ مثلا برایم مهم بود همسرم با هنر و دنیای آن آشنایی داشته باشد و به من به عنوان یک موزیسین که شغل اصلیام آهنگسازی است نگوید: « ای بابا موسیقی که نشد کار؛ حالا کار اصلیت چی هست؟ » (میخندد) قطعا اخلاقیات برایم مهم بود و فرناز دختر بسیار مهربانی بود و مشترکات زیادی داشتیم. ضمن اینکه دختر زیبایی هم بود و هست. (میخندد)
احترام و صداقت پایه زندگیمان است
فرناز رهنما: پایه زندگیمان را روی احترام و صداقت گذاشتهایم و فکر میکنم اینکه توانستهایم پانزده سال در کنار هم باشیم و زندگی خوبی داشته باشیم به همین خاطر است. یادم میآید در ماههای ابتدایی آشناییمان در مورد مسالهای به اختلاف نظر برخوردیم و من عصبانی شدم ولی به محض اینکه خواستم این عصابنیت را بروز دهم کیارش با لحن بسیار آرامی گفت «فرناز ما میتونیم تو آرامش در مورد این قضیه با هم صحبت کنیم.» آن زمان خیلی ناراحت شدم که چرا من از همان اول به این موضوع فکر نکردم که میتوانیم با گفتوگو مشکلاتمان را حل کنیم و خوشبختانه در تمام این سالها هر اختلاف نظر و مشکلی راکه داشتهایم با گفتوگو در آرامش و توام با احترام حل کردهایم و خیلی مراقبیم هرگز بیاحترامی به یکدیگر نکنیم و پرده حرمتها را پاره نکنیم چون برای بقای یک زندگی احترام به خواستههای هم جزو ضروریات است.
ضمن اینکه اگر مشکل یا اختلاف نظرهای کوچکی داشته باشیم خیلی سعی میکنیم هرگز پیش دیگران این اختلافها را بروز ندهیم و در خلوت خودمان به نتیجه برسیم. اگر مشکلی داشته باشیم اجازه نمیدهیم کهنه شود و حتما راجعبه آن صحبت میکنیم حلش میکنیم. تا به امروز با این روش پیش رفتهایم و بزنم به تخته تابهحال به مشکلی جدی برنخوردهایم. (میخندد)
کیارش اعتمادی: همان طور که فرناز گفت از همان ابتدا پایه زندگیمان را روی صداقت و احترام گذاشتیم. همیشه سعیمان بر این بوده از یکدیگر حمایت کنیم و در موفقیت و خوشحالی یا ناراحتی کنار هم باشیم. ممکن است گاهی شرایط زندگی حتی برایمان به لحاظ کاری و مالی سخت شود چون هر دو در پذیرش کار سختگیریم اما حتی در این مواقع هم خیالم از طرف فرناز جمع است و میدانم مرا حمایت میکند.
نظر کاربران
چقدر به هم ميان
شوهرش هم بازيگره؟ خوش قيافه اس
چه زوج دوست داشتنی و خوبی! فرناز رهنما رو همیشه دوست داشتم حالا که از زندگی خانوادگیش هم شناخت پیدا کردم بیشتر ازش خوشم اومد. ان شاالله همیشه خوشبخت باشند در کنار هم... خوش به حالش که همسرش هنرمند و موزیسین هست.
خوشبخت باشن عشقشون جاوید:)
خیلی به هم میان خوشبخت باشن
خوشبختی شیرینه
جزو خانواده رهنماست,منظورم بهاره ست؟
پاسخ ها
نه تو یه مصاحبه فرناز گفت ربط فامیلی به هم ندارن
نه بهاره اراکیه ولی ایشون اصفهانی و اینکه قبلا جایی خوندم که گفته بود نسبتی نداریم.
فرناز خدا میدونه تو کی هستی؟... این از کدوم آستین درآوردی که هیچ جا اسمش نیست کیارش... خدا میدونه و بس
خیلی خیلی خوشگله