لوریس چکناواریان: تختی را مردم کشتند
غلامرضا تختی پدیده ای است که در میان طیف های مختلفی طرفدار دارد. به طوری که تحسین کنندگان جهان پهلوان را هم می توان در محافل هنری، هم در میان چهره های سیاسی، هم در میدان های ورزشی و البته کوچه و بازار مشاهده کرد.
ظاهرا شما تختی را در ورزشگاه امجدیه می دیدید.
من پیش آهنگ ارکستری بودم که در ورزشگاه امجدیه به هنگام مسابقات موزیک می نواخت و به همین دلیل بارها جهان پهلوان را از نزدیک دیده ام و از همان روزها خیلی تحت تاثیر ایشان قرار گرفتم. البته من علاقه و رابطه ای با کشتی ندارم و اگر تختی را می ستایم، فقط و فقط به این دلیل است که او معرفت و شخصیت داشت. چیزی که متاسفانه خیلی خیلی کمتر شده است. به همین دلیل آقای تختی یکی از شخصیت های مثبت زندگی من بود، هست و خواهد بود. البته من در آن سال ها 14 سالم بود و هیچ وقت پیش نیامد که بتوانم با جهان پهلوان صحبتی یا مراوده ای داشته باشم. اگر آن اتفاق نمی افتاد، حتما به او نزدیک می شدم، اما صد حیف که تختی خیلی زود از دنیای موقتی به دنیای واقعی پناه برد.
به نظر شما چرا معرف و شخصیت تختی این همه مورد توجه قرار گرفته است؟
شاید منظور شما این باشد که در تعریف از ایشان اغراق می شود.
دقیقا! در حالی که تختی احتیاجی به تعریف و تمجیدهای آن چنانی ندارد.
ببینید! امکان دارد کسی ۱۰ مدال طلا بگیرد یا ثروتمندترین آدم دنیا باشد، اما این ها ضامن محبوبیت نیستند. اگر تختی ۴۸ سال پس از فوت کردن هنوز هم تاب ه این حد دوست داشتنی و محترم است به این دلیل است که عشق به وطن و عشق به مردم در دلش واقعی بود. جامعه هم برایش ارزش زیادی قائل بود و هست و خواهد بود.
تختی قهرمان، تختی پهلوان یا تختی سیاسی؛ کدام تختی، غلامرضا را به «آقاتختی» تبدیل کرد؟
ببینید! از شما خواهش می کنم که آقای تختی را هیچ گاه چهره ای سیاسی نبینید.
عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی، موید سیاسی بودن نیست؟
ممکن است که تختی به دلایلی عضو گروه های سیاسی بوده و فعالیت هایی هم داشته باشد. اما شک نکنید که دلیل همکاری اش با جبهه ملی و هر چهره یا دسته سیاسی دیگری، چیزی نبوده غیر از این که تلاش داشته است تا به واسطه ارتباطی که در دنیای سیاست با سیاسیون دارد، برای احقاق حق مردم بهره بگیرد. تختی اصرار به همراهی با مردم داشت، نه سیاسیون.
سوال را به این شکل تغییر می دهم که تختی را چه چیز ماندگار کرد؟
عنوان هایی چون پهلوان و یا قهرمان را خیلی ها داشته اند، تختی به معنای واقعی کلمه انسان بود و دقیقا به همین دلیل اسطوره شد. آن هم در شرایط که هر کسی به جای تختی بود، حتما عقده ای می شد.
چرا؟
زمانی که تختی دوره حساس نوجوانی را سپری می کرد، پدرش ورشکسته شد. با این وجود او هیچ گاه از کمبودها ننالید و عقده ای در دل خود جای نداد.
اگر تختی را میراثی ملی بدانیم، چرا نمی توانیم از ارث او به خوبی استفاده کنیم؟
انسانیت، دوستی و همبستگی چیزهایی است که از تختی باید یاد بگیریم. این طور نبود که او با یک دست بدهد و با دست دیگر بگیرد. تختی بخشنده ای بود که بدون چشم داشت می بخشید. مهم هم این بود که تختی بالاتر از زندگی بود.
همه این ویژگی های مثبت با شائبه خودکشی تا حدودی رنگ می بازد. از نظر شما تختی واقعا خودش را کشت یا...
تئوری های زیادی هستند که شاید تا همیشه نامعلوم بمانند و مرگ جهان پهلوان تختی هم موردی است که به نظر می رسد مبهم باقی خواهد ماند. اتفاق بد اما این است که گروه های متعدد در برهه های زمانی مختلف این مساله حل نشده را دستاویزی برای اهداف خود قرار داده و همچنان می دهند.
در گفت و گویی که با پسر و اطرافیانش داشتم، شدیدا بر این باور بودند که تختی را مردم کشتند که راست هم می گویند. در روزهایی که تختی با انواع و اقسام مشکلات و محدودیت ها دست و پنجه نرم می کرد، مردم پشتش را خالی کردند و فضایی پیش آمد که به هر حال آن اتفاق افتاد. با این حال هیچ کس نمی تواند قاطعانه از خودکشی تختی بگوید. حتی اگر این اتفاق هم افتاده باشد، مسببش آن هایی هستند که کام تختی را تلخ کرده و پس از آن تنهایش گذاشتند.
چرا تلخی های زندگی او را پررنگ می کنید؟
من درباره تختی هم مطالعات زیادی دارم و هم اینکه با بابک و تنی چند از نزدیکانش، دیدار و گفت و گو انجام داده ام. تختی نوجوان، تختی جوان، تختی متاهل و حتی تختی قهرمان، همیشه بهانه ای برای تجربه وضعیت تراژدیک داشته است و باید زندگی او را در عین کوتاهی، دراماتیک تصور کرد. اما مساله مهم، این است که او انسانی شاخص بود که به درستی به عنوان الگویی برای کوچک و حتی بزرگ مطرح است. شاید هم مشکلات، غلامرضا را سختکوش کرده بود.
می توان گفت که شهرت برای تختی ناسازگار بود؟
همیشه هستند کسانی که به هیچ وجه نمی توانند صعود کسی غیر از خودشان را ببینند. به همین دلیل وقت تختی مشهور و محبوب شد، بدخواهانش کمر همت را بستند تا پایینش بکشند که متاسفانه توانستند.
خیلی ها زندگی خصوصی او را باعث مشکلاتش می دانند.
نه تنها من، بلکه تصور عمومی این است که غلامرضا و شهلا به فضاهایی متفاوت تعلق داشتند و ازدواج شان ازدواجی مطلوب نبود. من قبلا هم گفته ام. زندگی این دو، شاید چیزی شبیه به داستان رومئو و و ژولیت باشد.
ارسال نظر