چرا عربها میخواستند «فرزان اطهری» را اعدام کنند؟ (۲)
فرزان اطهری، مدل معروف و بینالمللی ایرانی که در خیلی از کشورها به آقای خاص مدلها معروف است. او در تمام ۹۳۷ روزی که در زندان بود اول از همه تلاش کرد تا بیگناهیاش را ثابت کند و بعد از آن به فکر آزادی باشد.
فصل سوم
از ایران یک جدایی
- بعد از ایران ساکن امارات شدید؟
سال ۲۰۱۰ حدود یک سال به ۱۰ کشور برای انجام پروژه سفر کردم. سوئیس، آمریکا، مالزی، ترکیه و... با آژانسهای مختلفی کار کردم. حدود یک ماه هم در امارات بودم.
- چه شد که ساکن امارات شدید؟
به اقتصاد کشورهایی که سفر میکردم بیتوجه نبودم. امارات جزو کشورهایی بود که بازگشت مالی خوبی برایم داشت. نزدیک ایران هم بود و رفت و آمد را برایم راحت میکرد. البته امکانات خوبی هم برایم مهیا بود. به همین خاطر تصمیم گرفتم ساکن امارات شوم و شرکتی راهاندازی کنم.
- سن شما برای حرفه مادلینگ بالاتر هم می رفت.
بله؛ مادلینگ دو بخش دارد که من در دو حوزه هم فعالیتهایی داشتم. یکی از این دو بخش سن کمی را میطلبد اما در حوزه بعدی حتی به حضور مدلهایی در سن ۶۰ سالگی هم نیاز است.
- اما پیشنهادها کم و کمتر می شد؟
خیر؛ خودم انتخاب کردم به امارات بروم و شرکت بزنم.
- در سال ۲۰۱۰ همچنان پیشنهادهایی داشتید؟
بله؛ از کشورهای مختلف پیشنهاد داشتم.
- برای خودت عجیب نبود که یک مدل ۲۸ ساله مثل یک مدل ۲۰ ساله همچنان پیشنهاد دارد؟
بستگی دارد به تجربه کاری. من شرایط خوبی برای فعالیت داشتم.
- بازیگری در ایران به کار مادلینگ کمکی کرد؟
هیچ ربطی به هم ندارد.
- بازیگری را خارج از ایران و در پروژههای بینالمللی هم پیگیری کردید؟
خیر؛ دنبالش نرفتم.
- پیشنهاد هم نداشتید؟
هنرپیشه نیستم که پیشنهاد داشته باشم.
- شبکههای ایرانی چطور؟ درخواست اینکه مجری برنامهای بشوید را داشتید؟
از شبکههای فارسیزبان که در انگلستان، آلمان و دوبی هستند پیشنهاد داشتم. از شبکههای سوئدی هم چند پیشنهاد بود. اما چون علاقهای نداشتم پیگیر نشدم.
- و در دوبی ماندگار شدید؟
بله؛ آنجا ماندم. شرکتی زدم که در زمینه مدیا و پروژههای فشن با برندهای بینالمللی فعالیت میکرد. با شرکتهای مختلف و میلیون دلاری کار کردم. برای شوی لباس به آنها مدل معرفی میکردیم. عکسبرداری، فیلمبرداری وکار برگزاری ایونت آنها در دوبی بر عهده شرکت ما بود.
- تنها کار میکردید یا شریک هم داشتید؟
۲ شریک کاری ایرانی داشتم.
- فقط در زمینه مد؟
مدیا و فشن. برنامهها و شوهای اینترنتی، فیلم کوتاه، موزیک ویدیو برای خواننده های اماراتی و...
- شرکت شما با توجه به بحرانهای اقتصادی دوبی موفق بود؟
بسیار موفق بود. سرعت رشد ما برای همه جالب بود. با برندها جلسات شخصی برگزار میکردیم که بسیار مطرح بودند. چنین مسئلهای به طور معمول حداقل نیازمند ۱۰ سال سابقه کار بود.
- رقیب زیاد داشتید؟
رقیب زیاد شد چون کار هنری بسیار دیده میشود. فعالیت شرکت ما هم بسیار زیاد بود. البته من پیشنهاد مادلینگ هم داشتم اما بیشتر مشغول امور شرکت بودم.
- شما سرمایهگذار هم بودید یا بیشتر ارتباطات داشتید؟
هر کدام به صورت جداگانه سرمایهای گذاشته بودیم. تیم خوبی بودیم و امور شرکت هم بسیار خوب پیش میرفت. کمکم تبلیغات مجلات، تبلیغات تلویزیونی و... هم به کارمان اضافه شد و ما بسیار رو به رشد بودیم. درآمدمان در طول ۲ سال رشد فوق العادهای داشت. ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ بسیار سالهای رضایتبخشی از نظر کاری برایم ب
- در این دورهای که رشد میکردید مشکلی هم از طرف رقیبها یا دولت امارات برای شما پیش آمد؟
هیچ حسی در رابطه با این مسئله نداشتم. رقمهای ما و میزان موفقیت ما در بین شرکتهای دیگر بسیار بالا بود. ما ناخودآگاه زیاد دیده میشدیم. خاصیت کارهای هنری همین است. در مراسم مختلف حضور داشتیم و... اما مثلا شخصی که میلیاردر است و کارخانه دارد وقتی از در کارخانه یا شرکت بیرون می آید کسی او را نمیشناسد اما افراد در حوزه کاری ما در مجلات، مراسم و رسانههای مختلف بسیار دیده میشوند و همه جا حضور دارند و حساسیتها روی آنها بیشتر است.
فصل چهارم
روز واقعه
- اتفاق جالب ماجرا درست در همین مرحله از زندگیتان رخ داد. خبر رسید که شما را به عنوان یک مدل و بازیگر ایرانی با ۲۱ گرم کوکائین جلوی در خانهتان گرفتهاند. از آن روز با جزییات برایمان بگویید...
یک روز خیلی عادی بود. خانه بزرگی در برج خلیفه بلندترین برج جهان داشتم که برای دورهمیها، جلسات کاری و تصمیمگیریها هم از آن استفاده میکردم. بعد از کار قرار بود یک دورهمی دوستانه داشته باشیم. متاسفانه وقتی در این کار هستید دوستان زیادی در اطراف شما جمع میشوند. خیلیها هم احساس صمیمیت بیش از حد میکنند؛ به همین خاطر نمیتوان تشخیص داد اطرافیانتان چه جور آدمهایی هستند. دورهمی ادامه داشت که یکی از دوستانم زودتر خداحافظی کرد و رفت.
همان فرد حدود ۲ ساعت بعد تماس گرفت و گفت یک پاکت در خانهات جا گذاشتهام. داخل اتاقت است و عجله دارم. لطفا خودت پاکت را برایم جلوی در بیاور. همین کار را کردم و به محض اینکه از ورودی ساختمان خارج شدم مورد حمله ۱۰ نفر قرار گرفتم و من را دستبند زدند، داخل ماشین هل دادند و شروع کردند مدام با انگلیسی بسیار ضعیف گفتند طالبان! طالبان؟! همه ماشینها هم شخصی و مربوط به اطلاعات آن کشور بودند.
- شما را به عنوان تروریست گرفتند؟
خیر.
- پس چرا مدام می گفتند طالبان؟
آنها با زبان انگلیسی خیلی ضعیف میگفتند طالبان شنیدهای؟ ما بهت نشان میدهیم که طالبان واقعی یعنی چی. این مسائل کاملا برنامهریزی شده بود. دستهایم را از پشت بسته بودند. من تا به حال تجربه چنین فضایی را نداشتم. چهرههای نامناسبی هم داشتند. من را به زندان انفرادی بردند. بدون هیچ دلیلی. دو هفته آنجا بودم. تا اینکه یک روز من را بازجویی کردند. مدام میپرسیدند این مواد از کجا آمده؟ میگفتم نمیدانم. حالم خوب نبود. کاملا شوکه بودم. دو هفته اجازه تماس با هیچ وکیل، فامیل یا ... را نداشتم.
- تمام بازجوییها به زبان عربی بود؟
هیچ مترجمی آنجا نبود. انگلیسی من از فارسیام بهتر است اما آنها عربی صحبت میکردند.
- دورهمی همچنان در خانه شما ادامه داشت که دستگیر شدید؟
بله؛ دوستانم هنوز در خانه بودند. بعد از اینکه من را گرفتند داخل خانهام شدند و کل خانه را گشتند. جالب اینکه با یکی از شریکهایم که با من زندگی می کرد کاری نداشتند و فقط من را دستگیر کردند. هیچ کسی دیگر را دستگیر یا بازجویی نکردند.
- دوستتان که پاکت را میخواست ایرانی بود؟
خیر؛ عراقی بود. قرار بود با هم پروژههای کاری انجام دهیم.
- دوست عراقیتان را هم دستگیر نکردند؟
خیر؛ او را دیگر ندیدم.
- قاعدتا باید از دوستان شما هم افرادی را دستگیر می کردند.
برای خودم هم عجیب بود. دو هفته آنجا بودم. مجدد یک هفته در ایستگاه پلیس دستگیر بودم.
- دوستان شما پیگیر حال شما نبودند؟
بودند اما به دلیل اینکه پای سازمان اطلاعات وسط بود کسی نتوانست به من دسترسی پیدا کند. من هنوز هم نتوانسته بودم با کسی صحبت کنم.
- با اولین کسی که تماس گرفتید چه کسی بود؟
شریکم.
- شکنجه هم شدید؟
تصور کنید در اتاقی بودم که نه بالش، نه پتو و نه هیچ وسیله دیگری وجود نداشت. روی بتن میخوابیدم و برای رفتن به دستشویی التماس می کردم. هر ۱۲ ساعت یک بار یک تکه نان و سوپ به من میدادند. یک نوشته به زبان عربی هم بود که مدام به من میدادند که باید امضا کنی. گفتم عربی نمیدانم و آنجا بود که شروع به تهدید من کردند.
- شکنجه بدنی چطور؟
بیشتر تهدید میکردند. اما سیلی و ... بود. برای من که چنین تجربهای را نداشتم بسیار سخت گذشت. در این ۲ هفته در نهایت به زور این امضا را از من گرفتند. علت اصلی اینکه ۱۴ روز من را نگه داشتند گرفتن آن امضا بود. بعد از این دو هفته و آن یک هفتهای که در ایستگاه پلیس بودم من را به زندان مرکزی دوبی بردند. جالب است بدانید در دوبی این یک قانون است که در درگیری هر کسی زودتر با پلیس تماس بگیرد طرف مقابل را دستگیر میکنند و بعد بررسی میکنند. در این کشور حساسیت خاصی روی مواد مخدر وجود دارد.
- قبل از رفتن جلوی در داخل پاکت را نگاه نکردید؟
مسلما خیر چون فکر می کردم یک چیز شخصی است.
- این فرد رقیب شما بود؟
من کسی را رقیب نمیدانم. خودش یک تجارت جاگانه داشت.
فصل پنجم
مظنونین همیشگی
- چرا این اتفاق افتاد؟
پیشرفت شرکت بسیار فاحش و در مرکز توجهها بود. بازده مالی بسیاری داشت. همه ما شرایط مالی بسیار خوبی داشتیم و با افراد سرشناس نشست و برخاست داشتیم. در بسیاری از جمعهای مهم حضور پیدا میکردیم. این مسئله باعث شد اعتبار من زیاد شود. از نظر اجتماعی هم بسیار زود با آدمها ارتباط برقرار میکنم که شاید خوشایند عدهای نبود. حتی برای افراد موفقی که میلیاردها دلار پول داشتند! از اینکه من به عنوان یک جوان ایرانی تازهوارد در کشور آنها آنقدر درآمد داشته، همه جا حضور دارم برایشان خوشایند نبود.
- بالاخره وکیل گرفتید؟
وکیل شرکت به دنبال یک وکیل تخصصی در زمینه مواد مخدر بود. اما مسئلهای که برایم پیش آمد این بود که وکیلها میخواستند کاغذی را که امضا کرده بودم که بعدا فهمیدم یک اعترافنامه بوده ببینند. به همین خاطر به مدت ۵ ماه بدون وکیل ماندم و همچنان در زندان مرکزی بودم و نمیدانستم من را به چه جرمی دستگیر کردهاند.
- شما میدانستید به دلیل مواد مخدر دستگیر شدهاید؟
بله اما نمیدانستم دلیل این محکومیت از کجا آمده. تا اینکه بعد از ۵ ماه از طریق نماینده دادستانی آنجا متن اعترافی که امضا کرده بودم به دستم رسید. تازه آنجا بود که توانستم متن نامه را به کمک زندانیان عربزبان بخوانم. در آن متن نوشته بود من را جلوی هتل و زمانی که منتظر مشتری بودهام گرفتهاند!
- مگر مقابل هتل شما را دستگیر کردند؟
خانهام در برج خلیفه بود و درست پایین برج، یک هتل است.
- در رسانهها مطرح شده بود که مواد داخل پاکت نبوده بلکه داخل جیب شما بوده.
پاکت کوچک بود و آن را داخل جیبم گذاشته بودم. مثل پاکت نامه بود. با لباس خانه هم از ساختمان خارج شدم.
- آن زمان مطرح شد که این اعترافنامه شخصی شما است.
خیر؛ من حتی در دادگاه هم مترجم نداشتم! با یک وکیل قرارداد بستم اما به دلیل اینکه خوب از من دفاع نکرد نزدیک بود حکم اعدام بگیرم؛ به همین خاطر وکیلم را عوض کردم. در کل دو وکیل گرفتم که هر دو عرب بودند. طرز فکر عربها خاص خودشان است. وکیلم میگفت ما فقط بر اساس آنچه در اعترافنامه امضا کردهای میتوانیم از تو دفاع کنیم. هر چه میگفتم این امضا را به زور از من گرفتهاند و من این نامه را ننوشتهام فایدهای نداشت. با وکیل قبلیام ۴ جلسه دادگاه رفتم که در نهایت حکمم اعدام و با تجدید نظر حبس ابد شد! تا اینکه وکیلم را عوض کردم.
- از چه زمانی به بعد که در زندان بودید دادگاهها شروع شد؟
بعد از حدود ۸ ماه که در زندان بودم تازه دادگاهها شروع شد. وقتی که هنوز گناهکار بودن من ثابت نشده و حکمی نداشتم نباید آنقدر در زندان بلاتکلیف می ماندم.
- اگر آن اعتراف نامه را امضا نمی کردید چقدر در زندان میماندید؟
نمیدانم.
- الان فکر میکنید حتی با وجود شرایطی بدی که داشتید هم نباید امضا میکردید و اشتباه از جانب خودتان بوده؟
در اصل نباید این کار را می کردم. اما آن لحظه به دلیل تهدیدها بیشتر نگران بودم چون میدانستم جرمی ندارم احساس میکردم قطعا متهم نمیشوم. به من می گفتند حرفهایی را که خودت مطرح کردی در این نامه نوشتهایم.
- از شما تست اعتیاد هم گرفتند؟
بله؛ در خونم هیچ چیز پیدا نکردند. من حتی سیگار هم نمیکشم چه برسد به مواد مخدر. تا به حال در عمرم حتی یک سیگار هم دستم نگرفتهام. این حقیقت را همه اطرافیانم میدانند.
- در آن دورهمی هم فرد دیگری مواد مصرف نکرده بود؟
همه میدانستیم که مواد برای دولت امارات خط قرمز خطرناکی است و آنقدر درگیر کار و تجارت شده بودیم که درگیر حواشی نمیشدیم ولی نمیتوانم به این سوال شما با اطمینان جواب بدهم. نمیدانم اما جلوی من کسی مواد مصرف نکرد و اتفاقی نیفتاد. حتی در زندان هم وقتی راجعبه مواد و... صحبت میکردند، من اسامی را هم نمیشناختم و این برای آنها عجیب بود که من در این سن و سال نسبت به مواد مخدر آگاهی ندارم.
- یک عکسی در زندان از شما منتشر شد. مربوط به چه زمانی بود؟
حدودا ماه پنجم که زندان بودم. هنوز آن موقع دادگاه هم نرفته بودم. دادگاه از ماه هشتم شروع شد...
- چند گرم کوکائین داخل پاکت بود؟
میگفتند ۲۱ گرم. چند بسته بود.
- اصلا فکر نکردید که داخل پاکت را نگاه کنید؟
اصلا فکرش را هم نمیکردم داخل پاکت مواد باشد. چنین ذهنیتی نداشتم. پاکت وسیله شخصی دوستم بود و هیچ وقت این عادت را ندارم که داخل یک وسیله شخصی را نگاه کنم. میخواستم سریع این بسته را مقابل در به دوستم بدهم و برگردم بالا. به او گفتم بیا بالا اما گفت عجله دارم و تو بیا. در عالم رفاقت و دوستی این کار را کردم. به این فکر کردم که اگر به کسی زنگ بزنم که بسته را تحویل دوستم بدهد طول میکشد.
- پاکت کجای خانه شما بود؟ به نظرتان سبک و عجیب نیامد؟
نه؛ عجیب نبود. اصلا نسبت به آن دوستم نگرش منفی نداشتم. خیلی با هم صمیمی بودیم و او را برای دورهمیها به خانهام دعوت میکردم. پاکت را کنار میز توالت اتاقم گذاشته بود. در نهایت این مسئله آنقدر تجربه بدی بود که متوجه شوم نباید خیلی به اطرافیانم اعتماد کنم. این موضوع را باید جزو واحدهای دانشگاهی تدریس کنند که هر کسی را وارد حریم خصوصیتان نکنید.
- این فرد به چه بهانهای وارد اتاق خواب شما شده بود؟
مشکلی با این قضیه نداشتم اصلا. فضای خانهام خیلی دوستانه بود.
- از وکیل نخواستید او هم در دادگاه حاضر شود؟
جرمی که دادگاه من را به آن متهم کرد تجارت خرید و فروش مواد بود. فکر کنید بدون مدرک به چنین جرمی متهم شوید.
- هیچ مدرکی نداشتند...
بعدا که دوستانم به فایلهایم دسترسی پیدا کردند، آنها شامل تعداد زیادی عکس شخصی، خانوادگی و تفریحاتی بود که حتی یکی از آنها هم سندی بر این ادعا نبود که من اهل چنین مسائلی باشم. به نظرم برایشان سنگین بود که یک ایرانی جوان آنقدر آنجا در رفاه زندگی کند و پول در بیاورد.
- حتما این تصور هم برایشان به وجود آمده بود که این زندگی مرفه حتما از طریق خرید و فروش مواد امکانپذیر است؟
این جزو شایعاتی بود که بعد از دستگیری من پخش شد. زندگی در طبقه هفتادم برج خلیفه برای ساکنان آنجا و حتی سعودیها هم یک آرزو است. با اینکه در آن ساختمان ایرانی زیاد بود. اما من به دلیل نوع فعالیتم خیلی به چشم میآمدم. بسیار در اجتماع حضور داشتم و هر کاری که میکردم مثل خرید خانه و... در شبکههای مجازی و بین دوستانم به اشتراک میگذاشتم.
- آن نامهای که در زندان از شما منتشر شد بعد از حکم بود؟
بله.
- شما در آن نامه گفتهاید که اشتباهاتم را میپذیرم.
بله؛ اینکه خودم آن پاکت را جلوی در بردم و حتی شک هم نکردم اشتباه بود.
- اشتباهتان را میپذیرید؟
بله؛ ناراحتم از اینکه حواسم به افرادی که با آنها معاشرت میکردم نبود. دوستان خوبی انتخاب نکردم. از اینکه چرا آن نامه را امضا کردم هم پشیمانم. چیزی که با انتشار نامه در زندان در ذهن مردم به وجود آمد این بود که آن مواد برای خودم بوده و ربطی به تجارت ندارد، اشتباه کردم و... که یا برداشت اشتباهی بوده یا من بد بیان کردم.
- این نامه را چه کسی نوشت؟
خودم.
- فارسی نوشتید؟
خیر؛ انگلیسی نوشتم و دوستانم آن را به فارسی برگرداندند. از پای تلفن نامه را برای دوستانم خواندم و آنها ضبط کردند.
نظر کاربران
مقصر اصلی اون شریک عراقیت نبوده آی کیو؛ کار کار برندی بوده که تو دیگه حاضر نبودی برایش کار کنی! حالا به واسطه شریکت.باشه؟