الیزابت بلک ول، بنیانگذار طبابت
الیزابت بلک ول یکی از زنان موفق بوده است که در زمینه طبابت به موفقیت های زیادی رسیده بود. الیزابت بلک ول با تلاش و پشتکار خود توانست در زندگی خود به موفقیت برسد.
توضیح طبیب مشهور فیلادلفیا به نام جوزف وارینگتون که علاقه ی خاصی به کار تحصیل الیزابت پیدا کرده بود، سبب شد که درخواست الیزابت را برای نام نویسی در آن کالج به طور جدی مورد بررسی قرار دهند.
از آن جا که دفتر این کالج نمی خواست با پیشنهاد دکتر جوزف وارینگتون مخالفت کند، قبول یا رد تقاضای الیزابت بلک ول را موکول به نظر دانشجویان کالج کرد.
با این باور که آنها همگی به درخواست الیزابت رای خواهند داد. اما دانشجویان از سر شوخی و مزاح، به اتفاق رای به پذیرش الیزابت بلک ول دادند. تصمیم آنها، آخرین مرحله ی قبول الیزابت برای تحصیل در آن کالج بود. اما شور و شعف آنها از قبول یک دختر در کالج دیری نپائید.
به هر حال، الیزابت در سال ۱۸۴۹، به عنوان شاگرد اول و موفق کلاس از آن کالج فارغ التحصیل شد. او اولین زنی بود که تا آن تاریخ در امریکا به تحصیل طب مبادرت ورزیده بود.
الیزابت بلک ول به تحصیلاتش در این رشته ادامه داد و اولین زن موفقی شد که در آمریکا به کار طبابت پرداخت و بر تحقیری که نسبت به زنان و بی سوادی آنها ابراز می شد تاثیر گذاشت و آنها را تشویق کرد که عمل پیشگامانه او را دنبال کنند.
الیزابت بلک ول در «بریستول» لندن به دنیا آمد. پدر ومادرش «هانا و ساموئل بلاک ول» ۹ فرزند داشتند؛ ۵ دختر و ۴ پسر. الیزابت سومین دختر خانواده بود. پدرش مردی ثروتمند بود و کارخانه ی قند داشت . او به اندازه ی کافی درآمد داشت که بتواند برای فرزندانش معلم سرخانه استخدام کند. الیزابت و خواهرانش، از طرف پدر و ادر خود، به عنوان انسان های عادی و باشعور، و نه سبک مغز و نادان، تلقی می شند ودرست مثل برادرانشان از امکانات آموختن بهره مند می گشتند.
در سال ۱۸۳۱، خانواده ی بلک ول به نیویورک مهاجرت کردند و در آنجا ساموئل بلاک ول کارخانه ی قند خود رابرپا کرد. این خانواده که سخت مخالف برده داری بودند، به جنبش ضد برده داری پیوستند.
در سال ۱۸۳۵، وقتی که کارخانه ی قند ساموئل بلاک ول به آتش کشیده شد ونابود گردید، خانواده ی بلک ول به سین سیناتی نقل مکان کردند. ساموئل بلک ول امیدوار بود که بتواند در آنجا چغندر کشت کند و کارخانه ی خود را برقرار سازد. طرز کار او طوری بود که به برده نیاز نداشت. متاسفانه بر اثر بیماری مالاریا درگذشت و خانواده ی خود را تقریبا بدون ثروت ترک کرد.
فرزند بزرگتر خانواده ناچار شد در جستجوی شغلی برآید. الیزابت هم به تدریس موزیک پرداخت و سپس به همراه خواهر بزرگترش منزل خود را تبدیل به مدرسه ی شبانه روزی کردند.
وقتی که مدرسه تعطیل شد، الیزابت شغلی برای تدریس در ایالت کنتاکی پیدا کرد. اما رنج و اندوهش از زیستن در ایالتی که برده داری در آن رواج داشت سبب شد که از آن شغل چشم بپوشد و بیش از یک ترم تحصیلی درآن ایالت نماند.
در بازگشت به سین سیناتی ، به جمعیت ضد برده داری پیوست و به دعوت دوست خانوادگی هریت بیچراستو عضو کلوب سمی کلون شد که یک انجمن ادبی بود- معهذا الیزابت ناآرام بود وچنانکه بعدها نوشت، یک زندگی معمولی او را اراض نمی کرد. با وجود علاقه به زندگی زناشویی، تصمیم گرفت ازدواج نکند. بعد از دیدار از یک دوست قدیمی در بیمارستان که به خاطر سرطان مثانه در حال مرگ بود، مصمم شد طب بخواند.
دوست بیمارش «ماری دونالدسون» به اوگفت که اگر زودتر توسط یک طبیب زن معاینه و علت بیماریش مشخص شده بود، یقینا معالجه می شد و از مرگ نجات می یافت.
الیزابت با دوستش هم عقیده بود و به همین جهت تصمیم به تحصیل علم طب گرفت.
از سال ۱۸۴۵ تازمانی که در کالج جنوا پذیرفته شد، الیزابت در کارولینا تدریس کرد. و ضمنا برای دانشکده های مختلف طب درخواست پذیرش می فرستاد و خودش کتابهای طب را مطالعه می کرد و از کتابهای تنی چند از اطبائی که از خواست های او حمایت می کردند استفاده می کرد.
در تابستان، پس از گذراندن اولین سال تحصیلی طب در کالج «جنوا»، الیزابت در بخش سیفلیس زنان در بیمارستان مخصوص بینوایان به نام بلاکلی آلمزهاوز در ایالت فیلادلفیا، کارآموزی کرد.
اگرچه او تنها زن طبیب موفق در آن بخش بود، و با اینکه اطباء جوان نسبت به او بی اعتنائی و انزجار بیشتر می دادند، الیزابت برای کارش در بیمارستان بلاکلی که به او تحمل وهمدردی با زنان فقیری که از بمیاری های مقاربتی رنج می بردند رامی آموخت، ارزش قائل بود.
پس از فراغت از تحصیل در کالج جنوا الیزابت بلک ول دوره ی انترنی اش را در بخش مامائی بیمارستان لاماترنیته در پاریس که تنها بیمارستانی بود که طبیب زن رامی پذیرفت، گذراند. ضمن کار در آن بیمارستان به بیماری چشم مبتلا شد و در نتیجه بینائی چشم چپش را از دست داد و به سبب آن امیدش برای جراح شدن بر باد رفت.
در سال ۱۸۵۰، شروع به گذراندن یک دوره ی انترنی دیگر در بیمارستان سنت بارتلمیو در لندن کرد. در آن جا بود که با فلورانس نایتینگل آشنا شد و دوستی شان تا آخر عمر ادامه یافت.
در سال ۱۸۵۱، الیزابت به امریکا بازگشت، در آنجا بیمارستان از پذیرفتن او به خاطر زن بودن امتناع می کردند. یک مطب شخصی در نیویورک سیتی باز کرد و یک سخنرانی درباره ی بهداشت زنان ایراد کرد.
در سال ۱۸۵۳، یک کلینیک کوچک، در خیابان کثیف پرجمعیت مانهاتان پائین برای زنان فقیر و بچه ها تاسیس کرد. در آن جا زنان کم درآمد و فقیر می توانستند با نرخ کم یا اصولا بدون پرداخت چیزی مداوا شوند. بعدا دو زن طبیب دیگر یکی خواهرش امیلی و دیگری ماری زاکروسکا که هر دو موفق شده بودند در کالج وسترن ری زرو با کمک الیزابت بلک ول، تحصیل طب بکنند، در کلینیک به او پیوستند. (کالج وسترن ری زرو امروزی به نام کالج کیس وسترن نامیده می شود)
در خواست کمک از مردم، برای گسترش کلینیک با موفقیت روبه رو شد و الیزابت و دو همکارش موفق شدند کلینیک را توسعه بدهند. این کلینیک به نام درمانگاه زن و کودکان نیویورک (که امروز به نام: درمانگاه نیویورک- بیمارستان من داون تاون نامیده می شود) در خیابان گرین ویچ نیویورک در سال ۱۸۵۷ گشایش یافت.
در سال ۱۸۵۸، الیزابت بلک ول و دختر خوانده اش «کیستی» به انگلستان سفر کردند- در آنجا الیزابت کتابش را به نام قوانین زندگی تجدید چاپ کرد، از بمیارستان ها بازدید کردو درباره ی بهداشت زنان، اهمیت و تناسب شغل طبابت برای زنان، چندین سخنرانی ایراد کرد. سخنرانی های او، در بعضی موارد با تحقیر و اهانت روبه رو می شد. اما بیشتر اوقات با استقبال زنان و دخران روبه رو می گردید و آنها را تشویق به تحصیل علم طب می کرد.
طی سال ۱۸۶۰، الیزابت بلک ول ، سرویس پرستاری جنگ داخلی امریکا را سازماندهی کرد و اولین برنامه ی عیادت از بیماران جبهه را در نیویورک ترتیب داد. او همچنین یک برنامه ی بازرسی سلامتی را شروع کرد که در سال ۱۸۷۲ سرپرستی آن را دکتر ربکا کل ، اولین زن دکتر سیاهپوست امریکا عهده دار بود.
در سال ۱۸۶۸، آروزی دیرینه ی الیزابت بلک ول برآورده شد وکالج دخترانه ی طب به عنوان اولین کالج دخترانه ی طب در نیویورک آغاز به کار کرد.
الیزابت در سال ۱۸۶۹ به انگلستان بازگشت ودرآنجا یک سلسله سخنرانی درباره ی مراعات اصول بهداشتی، بهداشت، تغذیه، همچنین موضوعات و مباحثات جدال آمیز مثل: برنامه ریزی خانواده و آموزش جنسی برای بچه ها ترتیب داد.
او همچنین به تاسیس انجمن بهداشت ملی انگلستان کمک کرد.
او در دانشکاه ی جدید التاسیس طب زنان، رشته ی ژینکولوجی را تدریس کرد و کتاب آموزش اخلاق جوانان را که راهنمای مسائل جنسی بود انتشار داد.
در سال ۱۸۹۴ از طبابت کناره گرفت و بازنشسته شد اما به ایراد سخنرانی و نوشتن رسالات درباره ی مسائل اجتماعی و طبی ادامه می داد.
زندگی نامه ی او به نام پیشگام پشودن بیشه ی طبابت برای زنان ، در سال ۱۸۹۵، انتشار یافت.
در سال ۱۹۱۰ وفات یافت و در دهکده ی کوهستانی اسکاتلند به نام کیل موم به خاک سپرده شد.
در آگهی درگذشت الیزابت بلک ول در روزنامه ی تایمز لندن نوشته شد:
«او به تمام معنی کلمه یک پیشگام بود»
باید از روح های پیشگام و زنانی که قادر بوده اند این فکر و عقیده ی الیزابت را بازتاب دهند تشکر کرد که: « طبابت و معالجه ی بیماران به وسیله ی زنان، دیگر یک موضوع قابل تردید نیست، بلکه یک مساله ی به اثبات رسیده است.»
نظر کاربران
مرسی
خیلی خوب بود، مرسی.