سال ۴۷ میلیونر بودم
با چنگیز جلیلوند از ماشین دودی تا کوهنوردی
استاد جلیلوند در این مصاحبه برای نخستینبار پرده از اسرار زندگیاش برداشته و از پدر و مادر، كودكی، خانواده و فرزندان، رازهای سلامت و شیكپوشی خود سخن گفته است.
او كه متولد ۱۳۱۹ در شیراز است، در جوانی مجذوب تئاتر شد و برای ورود به تئاتر، جذب دوبله شد اما وقتی علاقه اصلی خود را به دوبله كشف كرد، در این عرصه ماندگار و به یكی از بزرگترین چهرههای این هنر تبدیل شد و حالا هرازگاهی هم بازیگری را تجربه میكند و این روزها فیلم سینمایی «این سیب هم برای تو» را در اكران دارد. استاد جلیلوند در این مصاحبه برای نخستینبار پرده از اسرار زندگیاش برداشته و از پدر و مادر، كودكی، خانواده و فرزندان، رازهای سلامت و شیكپوشی خود سخن گفته است.
قصه شناسنامه جنجالی من!
متولد سال ۱۳۱۹ در شیراز هستم. در زمانهای قدیم چندینبار شناسنامهام را گم كردم و هر دفعه برای شناسنامه جدید، اتفاق جدیدی هم برای تاریخ تولد و نامخانوادگیام میافتاد. یكبار كه شناسنامهام دزدیده شد، در شناسنامه جدیدم زدند «جلیلوند رضایی» متولد ۱۳۱۴ كه این هم عجیب بود. بعد پدرم دوباره تقاضای المثنی كرد كه «رضایی» را برداشتند ولی اینبار زدند «جلیلهوند» و دوباره طی یك اتفاق شناسنامهها گم شد و بار دیگر پدرم تقاضای شناسنامه كرد و اینبار زدند «حلیلوند» و وقتی دوباره اعتراض كردیم گفتند که خودتان یك نقطه زیرش بگذارید! تا اینكه در نهایت در آخرین سری شناسنامهای كه گرفتیم هم نامخانوادگیمان را درست زدند و هم تاریخ تولد را!
بچهای از جنوب شهر تهران
من بچه جنوب شهر تهران و محله گاردماشین دودی هستم. در شیراز متولد شدم و از سه سالگی به تهران و خیابان خراسان آمدیم. تمام محلههای جنوب شهر تهران را به خوبی میشناسم و در آنجا بزرگ شدهام و به آنها عشق میورزم. خیابان مولوی، میدان سبزی، میدان امیرسلطان، انبار گندم، باغ توتی كه پر از درختان توت بود، لبخط و آن محیط و آن كوچهها و محلهها با آن بازیهای الك دولك، پوست هندوانه بازی، بیخدیواری و. . . همه برای من خاطراتی است كه با آنها بزرگ شده و عشق كردهام.
حتی زمانیكه بعد از سالها به ایران بازگشتم، دو،سه روز یك تاكسی گرفته بودم و به همه این محلههای قدیمی سر زدم كه البته متاسفانه برخی از آنها كاملا از بین رفته و جای خود را به آپارتمانهای چندطبقه داده است.
بازی خطرناك با ماشین دودی
بچه خیلی بازیگوشی بودم. خانه ما درست نزدیك ریل ماشیندودی بود و یكی از كارهای من در آن زمان این بود كه زمانیكه ماشین دودی از نزدیك خانهمان شروع به حركت میكرد، دائم میپریدیم بالای ماشین و میپریدیم پایین و داخل واگنها میدویدیم و در نهایت یكی از نگهبانان ماشیندودی با چوب زد توی سر من که هنوز هم جای این شكستگی روی سرم باقی است.
اصالت لری، متولد شیراز
من اصالتا لر هستم ولی در شیراز متولد شدم. پدرم مهندس راه بود و به عنوان مترجم مهندسان روسی هم كار میكرد و ماموریتهای مختلفی به او میخورد كه مجبور بود به شهرهای مختلف سفر كند و برای مدتی در آنجاها ساكن شود. پدرم در یكی از این سفرها كه به شیراز داشت، در آنجا عاشق شد و ازدواج کرد و من هم در شیراز متولد شدم و بعد از چند سال كه ماموریت پدرم تمام شد به تهران برگشتیم.
از تاریخ و جغرافیا تا مدیریت
زمانیكه وارد كارهای هنری و دوبله شدم خیلی از سوی خانواده حمایت نشدم؛ هرچند خودم هم دوست داشتم روی پایم بایستم و به خانواده متكی نباشم. درسها و نمراتم خوب بود ولی با این حال خیلی دوست نداشتم درس بخوانم. در این بین عاشق تاریخ و جغرافیا بودم و حتی دوست داشتم دبیر تاریخ یا جغرافیا شوم چراكه بهشدت در جغرافی و نقشهشناسی مهارت دارم.
تا سال دوم دانشكده علوم هم در همین رشته ادامه تحصیل دادم ولی وقتی وارد دوبله شدم، دیگر فرصت نشد و غرق دوبله شدم و رلهای بسیار بزرگی به من داده شد و مجبور شدم در آن زمان، تحصیل را كنار بگذارم؛ البته من بعدها تحصیلاتم را در رشته مدیریت بازرگانی در زمینه هتلداری و رستورانداری ادامه دادم و حتی بعد از بازگشت به ایران تصمیم داشتم كه در این زمینه نیز فعالیت داشته باشم ولی نشد!
قربانی شدن برای خانواده
خوشحالم زحماتی كه كشیدهام، ثمر داده است. من به خاطر فرزندانم ایران را ترك کردم و عشق اصلیام را كه كار دوبله بود رها و خودم را قربانی كردم و حالا كه ثمره این فداكاریام را میبینم، واقعا خوشحالم. سال ۴۷ من سالانه بالای ۵۰۰هزار تومان درآمد داشتم ولی باور كنید همیشه جیبم خالی بود و انگار آن پول در آن زمان بركت نداشت ولی از زمانیكه دوباره به ایران برگشتم با اینكه خرجها كمی بالاتر رفته ولی خدا را شكر هیچ مشكلی در زندگی ندارم و آرامش خوبی در زندگیام جاری است و واقعا از زندگیام راضی هستم و خداوند را شكر میكنم.
عشق و علاقه به وطن
من عاشق ایران هستم و دلیل اصلی من برای بازگشت به ایران، همین عشق و علاقه به وطنم بود. هرچند من ناچار به ترك ایران شدم چون فرزندانم در خارج از كشور مشغول تحصیل بودند و نمیتوانستم آنها را در میانه تحصیلشان بازگردانم و آیندهشان را خراب كنم چون سیستم تحصیلیای كه آنها سپری میكردند كاملا متفاوت بود و به همین دلیل بود كه مجبور شدم ایران را ترك كنم تا در كنار فرزندانم باشم. چند سال در آمریكا بودیم و خداراشكر كه بچهها هم درسشان را خواندند و به مدارج خوبی رسیدند و ازدواج كردند و آنجا بود كه تصمیم گرفتم حالا كه همه بچهها به سرانجام رسیدهاند، به ایران بازگردم چراكه واقعا نمیتوانستم عشق به وطنم را نادیده بگیرم.
همین حالا هم از شبكههای خارجی پیشنهادهای كاری خوب و زیادی دارم ولی دوست ندارم ایران را ترك كنم و ترجیح میدهم اینجا پول كمتری درآورم ولی ایران را ترك نكنم. ایران برای من یك پكیج كامل است و همهچیز برایم دارد؛ از دود تهران گرفته تا هوای پاك شهرهای شمالی، از آدمهایی كه بیخود در خیابان به شما فحش میدهند تا آدمهای متشخص، باادب و. . . در این سالهایی كه دوباره به ایران بازگشتهام واقعا خوب زندگی كردن را دوباره لمس كرده و از زندگیام لذت بردهام و این سالها با تمام سالهای گذشته زندگیام برابری میكند.
مثبتاندیش و دور از صفات بد
از همان دوران جوانی آدم مثبتی بودم. حسادت را لمس نكردم و نمیدانم حسادت چیست؛ همچنین رقابت را حس نكردم و هرگز رقیب كسی نشدم. سخنچین نبودم و پشت سر هیچكسی حرف نزدم. از نظر من صفات بد وجود ندارد و همیشه سعی كردهام از صفات بد دوری كنم و اینطوری سالم زندگی كردم، تفریح میكنم و هركاری كه دیگران انجام میدهند را من هم انجام میدهم ولی هرگز در كاری افراط و تفریط نكرده و نمیكنم.
به هیچكس حسادت مالی، شغلی و كاری ندارم. همیشه خندهرو هستم و غصه را از خودم دور میكنم؛ حتی كسانی كه پشتسر من حرف میزنند را دوست دارم و خودم را درگیر این مسائل نمیكنم. خیلی راحت، صاف و ساده زندگی میكنم. رفاقتهایم سر جای خودش هست، زندگیام سر جای خودش و سعی میكنم كه زندگی سالمی داشته باشم و آرامشم را همیشه حفظ كنم.
تغذیه سالم، زندگی سالم
از نظر تغذیه و برنامه غذایی سعی میكنم هرچه خداوند آفریده است را مصرف كنم چراكه میدانم خلقت آن بیدلیل نبوده است. سعی میكنم تغذیه سالمی داشته باشم و در هر فصلی میوههای آن فصل را مصرف میكنم. به وزنم اهمیت زیادی میدهم و هرگز نمیگذارم دچار اضافه وزن یا حتی كمبود وزن شوم.
اهمیت زیاد به شیكپوشی
بهشدت به پوشش و لباسهایم اهمیت میدهم و روی آن حساس هستم. شیكپوشی برایم بسیار مهم است و همیشه سعی میكنم بهترین لباسها را برای خودم تهیه كنم. ست پوشیدن همیشه مورد توجهم بوده است و عاشق لباسهای زمستانی هستم. به ظاهر خودم اهمیت زیادی میدهم و این موضوع از جوانی در من نهادینه شده است و حالا هم در سنی هستم كه حس میكنم باید به این مسائل بیش از پیش اهمیت دهم.
تا زندهایم، زندگی كنیم
به مرگ فكر نمیكنم چون میدانم بالاخره دیر یا زود برای هر انسانی اتفاق میافتد. نه اینكه برایم مهم نباشد ولی دوست ندارم با فكر كردن درباره اتفاقی كه دیر یا زود رخ میدهد، زندگیام را خراب كنم. معتقدم تا وقتی زنده هستیم، باید خوب زندگی كنیم و با دیگران مهربان باشیم و درست رفتار كنیم.
معتقد هستم كه به هرچیزی كه خداوند به ما داده است باید قانع باشیم. امكان ندارد من یك روز به خداوند فكر نكنم و یك روز بدون ذكر خداوند از خانه خارج شوم. وقتی به خانه بازمیگردم و خانه و زندگیام را میبینیم از خداوند تشكر میكنم كه این نعمات را به من داده است.
چرا من بازیگر شدم؟!
دلیل اصلی اینكه کم بازی میكنم، كمبود فیلمهای سینمایی خوب و مخصوصا فیلمهای خارجی است. فیلمهایی هم كه این روزها ساخته میشود بیشتر دارای جلوههای ویژه است و شما بازیهای اصیل نمیبینید و من هم چون عاشق بازیهای خوب و جذاب هستم، وقتی اینها را پیدا نمیكنم جور دیگری عمل
میكنم. چون عاشق دوبله و بازیگری هستم و درواقع هنر دیگری مثل نقاشی و خطاطی بلد نیستم باید در این فضا به نیازهای خودم برسم؛ البته نه به این شكل كه بازیگری را خیلی حرفهای آموخته باشم یا دورهای دیده باشم بلكه از تجربیاتی كه سالها از كار دوبله و تماشای بازی بازیگران بزرگ به دست آوردهام، این كار را انجام میدهم. من در فیلمهای خیلی كمی بازی كردهام و اینطور نبوده كه دائم جلوی دوربین باشم ولی شاید در آینده فعالیت بیشتری در این رابطه داشته باشم.
گرفتار دوبله هستم
من همیشه دوبله را به بازیگری ترجیح میدهم و اگر كار دوبله مثل سالهای گذشته بود و فیلمهای سینمایی خوب وجود داشت، من هرگز همین تعداد كم را هم در بازیگری تجربه نمیكردم و در همان كار دوبله باقی میماندم. درواقع دوبله مرا گرفتار خودش كرده است.
این روزها دیگر در سینماهای ما فیلمهای خارجی اكران نمیشود و فقط موسساتی هستند مانند قرن بیستویكم كه در این بین فعالیتهایی دارند و حتی از جیب خود ضرر میدهند ولی به خاطر عشقی كه به سینما دارند، این ضرر را به جان میخرند تا فیلمهای خارجی را به مردم ارائه دهند و آقای جعفری كه مسئول این موسسه هستند، قطعا به دلیل همین عشق و علاقه این كار را ادامه میدهند وگرنه از نظر درآمدی یا حتی محل نمایش كه باید سینماها باشد، نكته مثبتی وجود ندارد. چرا مردم از سینماها كه بهترین سرگرمی و تفریح در همه جهان است، قهر كردهاند؟ چون سینما آن جذابیت سابق را ندارد.
مردم شاد، جامعه شاد
همانطور كه گفتم سینما بزرگترین تفریح و شادی در همه جهان است ولی در كشور ما اینطور نیست و سینما از بین رفته است. چرا مردم از این تفریح بزرگ باید دور باشند؟ چون راه اصولی و صحیح را در پیش نگرفتهاند و عدهای آن را از بین بردهاند. چرا برنامهای مانند «خندوانه» به یك كار پرمخاطب تبدیل میشود؟
چون دست روی نقطه درستی گذاشته است و آن هم شاد كردن مردم در یك فضای صحیح و درست است. مطمئن باشید اگر جامعه شاد باشد، بسیاری از مشكلات حل خواهد شد. ما واقعا به آدمهایی نیاز داریم كه در این مسیر قدم بردارند و برای مردم كار كنند.
از نسل سوم دوبله
من تقریبا از نسل سوم دوبله هستم. از نسل اول كه گویندههای فیلمهای ایتالیایی بودند كه هم در ایران بودند و هم خارج از ایران، دیگر فكر نمیكنم كسی در قید حیات باشد. نسل دوم دوبله بیشتر از بازیگران تئاترهای آن زمان بودند كه به سمت دوبله آمدند كه شاید از آن نسل هم تعداد خیلی كمی زنده باشند و من از نسل سوم دوبله هستم كه در همین نسل هم تعدادی از گویندهها، كار بازیگری هم انجام میدادند.
ورود به دوبله برای تئاتر
تئاتر یك زمانی در كشورمان برووبیایی داشت، بازیگران شاخصی در آن عرصه بودند و مردم عاشق تئاتر بودند که من هم درواقع عاشق كار تئاتر بودم و برای اینكه وارد دنیای تئاتر شوم، ابتدا وارد گویندگی و دوبله شدم ولی بعد از اینكه كار دوبله را آغاز كردم، بهشدت به آن علاقهمند شدم و برای همیشه در دوبله باقی ماندم.
الان دوباره تئاتر رفتهرفته به روزهای خوب خود نزدیك شده است و خیلی از مردم دوباره برای تماشای تئاترها به سالنهای تئاتر میروند و حتی بازیگران هم به سمت تئاتر گرایش زیادی پیدا كردهاند. اخیرا یك پیشنهاد تئاتر هم به من شده که راجع به شهدای قهرمان كشور است. این کار اصلا تبلیغاتی نیست و داستانی واقعی دارد كه قرار است توسط دكتر معینی روی صحنه برود و امیدوارم بتوانم در این كار حضور داشته باشم.
بازیگری مدیون دوبله است
از اینكه میدیدم بازیگران داخلی مثل فردین، ملكمطیعی یا ... یا حتی بازیگران خارجی با صدای من بین مردم چهره میشوند، واقعا لذت میبردم و احساس دین میكردم به این دوستان كه مبادا كار من ضعیف شود و كار آنها را هم تحت شعاع قرار دهد.
همیشه سعی میكردم كه فیلم به فیلم كار خودم را قویتر كنم تا نتیجه كلی كار هم بهتر شود و حتی درآمد بیشتری هم برای من داشته باشد ولی متاسفانه آنها هرگز این احساس دین را نسبت به ما نداشتند كه شاید یك بخشی از موفقیتشان را مدیون صدای ما هستند و هرگز در مصاحبههایشان از ما اسمی نمیبردند و همیشه خودشان را میدیدند و هرگز نگفتند كه همكار دوبلور ما هم شاید در موفقیت ما نقش حتی كوچكی داشته باشد. شاید فقط زندهیاد فردین بود كه همیشه این موضوع را مطرح میكرد و بارها گفته بود : «من و جلیلوند با هم هماهنگ هستیم و شاید اگر او نبود، من هم اینقدر موفق نبودم».
تفاوت درآمدهای قدیم و جدید
درآمد آن زمان ما از دوبله خیلی هم خوب بود؛ مثلا برای یك كار ساده در یك روز، گاهی ۱۰۰تومان به ما دستمزد میدادند كه در آن زمان چلوكباب پنج تومان بود و شما حساب كنید چقدر درآمد آن زمان كار دوبله خوب بود. اما این روزها اصلا اینطور نیست و دوبلورها دیگر آن درآمد سابق را ندارند و برعكس چیزی كه مردم فكر میكنند كه دوبلورها درآمدهای بالایی دارند، اصلا اینطور نیست. بیشتر كسانی كه این روزها در كار دوبله هستند، به دلیل عشق و علاقهشان به این كار است نه درآمد آن! ضمن اینكه گاهی دستمزدها هم پرداخت نمیشود و امكانات خوبی ندارند.
عاشق لباسهای نظامی
من در كار دوبله عاشق نقشهای نظامی هستم چون كلا خودم از لباسهای نظامی خیلی خوشم میآید و در جوانی هم بارها لباس نظامی پوشیدهام؛ البته بدون درجه و علامتهای رسمی. یك ماشین جگوار هم داشتم و با لباسهای شبهنظامی كه داشتم، هرجا كه میرفتم همه فكر میكردند من افسر هستم. نمیدانم چرا ولی از اینكه دیگران فكر میكردند من نظامی هستم، حس خوبی داشتم. (باخنده) حتی گاهی جاهایی میرفتم كه دیگران اجازه ورود نداشتند و نگهبانها فكر میكردند من نظامی هستم و مرا بهراحتی راه میدادند. در همین سن و سال هم عاشق این موضوع هستم و حتی اگر نقش یك نظامی خوب به من پیشنهاد شود، حتما بازی میكنم. شاید اصلا یك روز خودم فیلمی را با این موضوع تهیه كردم.
تكنولوژی در حد صفر!
تكنولوژی در زندگی من در حد صفر است چون نه وقت آن را دارم و نه حوصله یادگیری و استفاده از آن را ولی كتاب میخوانم و مطالعه دارم. آن هم در حدی كه فرصت داشته باشم. شاید هر دو ماه یك كتاب بخوانم ولی واقعا به دلیل مشغلههایی كه كار دوبله برایم ایجاد كرده است، خیلی فرصت آزاد برای این كارها را ندارم و بیشتر ترجیح میدهم در همان فرصتهای آزادی هم كه دارم، خودم را مشغول كار دوبله و مسائل پیرامون آن كنم.
یک عدد جادویی به نام ۲۷
به عدد ۲۷ علاقه زیادی دارم چون این عدد، ایجادكننده اتفاقات عجیبی است. شما اگر عدد هفت را دو بار جمع كنید به ۱۴معصوم میرسید. اگر دو را از هفت كم كنید به پنج تن میرسید. اگر عدد را جابهجا كنید به ۷۲تن میرسید. به نظرم این عدد یك عدد جادویی است.
روحیه ماجراجویی من
من زمانیكه در آمریكا بودم، كلاسهای تیراندازی را پشت سر گذاشتم؛ به دلیل همان روحیه نظامیگری و علاقهای كه به این كار داشتم. قهرمان ماشینسواری با تراك بودم. كلاسهای آشپزی را سپری كردم و حتی در اواخر حضورم در آمریكا پرواز با هواپیماهای كوچك و تكنفره را هم تجربه كردم. كوهنوردی و جنگلنوردی را خیلی دوست دارم. عاشق رودخانه و شنا هستم و علاقه زیادی به طبیعت دارم.
فرزندان و نوههای نابغه
او الان در دانشگاه شیكاگو سال دوم تحصیل خود را سپری میكند و پیش از آن هم یکی از نوابغ كالجی بود كه مادرش هم یكی از اساتید آنجاست؛ تا جاییكه دولت به دلیل استعداد و خلاقیت و فعالیتهایش به او ۹۰هزار دلار بورسیه تحصیل دانشگاه داد. حتی چندوقت پیش به ایران آمده بود و با هم به جاهای مختلفی سفر كردیم و یك فیلم مستند ساخت كه به دانشگاه ارائه كرد و ۹هزار دلار جایزه گرفت. او آنقدر نابغه است كه حتی اجازه ساخت فیلم بلند هم به او دادهاند.
پسرم فوقلیسانس ویدئو اینجینیر دارد كه شاید در كشور ما خیلی كار شناختهشدهای نباشد ولی در آنجا یكجور كارگردانی برای مراسم، محافل، كارهای انتخاباتی و كارهای خاص است. پسرم یك دختر و یك پسر دارد كه آنها هم نابغه بوده و مشغول تحصیل در رشتههای مختلف هستند. دختر كوچكترم هم دكترای تعلیم و تربیت دارد و مدیر یك دبیرستان است و خودش هم یك دختر دارد كه دانشجوی سال دوم پزشكی در رشته زیبایی است.
نظر کاربران
وای صداش محشر و جایگزینی نداره!!