۲۸۶۷۱۰
۸ نظر
۵۰۴۶
۸ نظر
۵۰۴۶
پ

محمد علی اینانلو چرا مُرد؟

وقتی خواست بنشینیم و حرف بزنیم، باورمان این نبود که مصاحبه می شود، گفتگویی منتشر نشده با محمدعلی اینانلو.

هفته نامه تماشاگران امروز - امید کریمی: وقتی خواست بنشینیم و حرف بزنیم، باورمان این نبود که مصاحبه می شود، گفتگویی منتشر نشده با محمدعلی اینانلو. او خواست بنشینیم و حرف بزنیم. دو سال پیش از آنکه با استاد اینانلو آشنا شوم، جسته و گریخته از اتفاقاتی که برایش در ماجرای شکار در شاهرود و توران افتاده بود، حرف زده بود. هر چند که دلیل نزدیک شدن مان همان ماجرا و اتفاقات پس از آن بود که مصاحبه مبسوطی شد برای شماره آخر روزنامه آسمان اما وقتی ماجرای شکار به ماجرای تیم ملی والیبال گره خورد، شرایط بیشتر حیثیتی شده بود.

او سال ها به پشتوانه تلاش هایش در طبیعت و ورزش ایران، بسیار معتبر بود و همه برایش سر و دست می شکستند اما پس از ماجرای شکار، اوضاع به هم ریخته بود. اینانلو تلاش زیادی کرد که بگوید شکار قوچ در توران، کار او نبوده است اما کسی باور نمی کرد. به همین دلیل کار را به دادگاه کشانده بود؛ ابتدا در شاهرود و دامغان و سپس در تهران.

محمد علی اینانلو چرا مُرد؟

زمانی که روی تخت بیمارستان بود، نزدیکانش همگی معتقد بودند که استاد اینانلو تحت تاثیر فشارهای روانی مختلف، به این روز افتاده است. عارضه مغزی سراغش آمده بود و روی تخت بیمارستان افتاده بود.

چند روز پس از مرخص شدن از بیمارستان نشستیم و با هم حرف زدیم. غروب یک یاز آخرین روزهای زندگی اش در خانه اش در شهرک غرب. کنجی نشست و گفت. با اجازه اش، ریکوردر را روشن کردم. بیشتر شنونده بودم تا پرسشگر. قرار بود پس از ماجراهای دادگاهش، این گفتگو تکمیل شود اما نشد؛ افسوس.

چرا ناگهان حال تان بد شد؟ اتفاق خاصی افتاده بود؟

- در این چند وقت یکسری اتفاقات پشت هم افتاده که می شود تیکه های پازل را کنار هم گذاشت و داستان را تکمیل کرد؛ همپای آن شکار که زده شده بود، قاضی دادگاه در دادسرا به نفع برادر من حکم داد. مرحله دادسرا به این صورت است که وقتی شما به مسئله ای متهم هستی، دادیار شما را احضار می کند، سوال و پرسش می کند و بعد نظرش را می دهد که این آقا گناهکار است یا بی گناه. سر آن قضیه شاهرود، به خاطر مقاله ام پرونده من را به تهران کشاندند.

خوشبختانه یک خانم دادیار بسیار باهوشی هم مسئول این پرونده شد. سوال و پرسش انجام شد. هر چه این خانم دادیار از آن محیط بانی که گفته بود شکار را اینانلو زده است، پرسیده بود که شما گفتید این آقا شکار زده این جواب داده بود بله. پرسیده بود شما گفته اید نسل آهوی ری آباد را برانداخته؟ گفته بود بله. پرسیده بود مدرک شما چیست؟

این آقا جواب داده بود که «این فرد خودش، پدرش و برادرش خان هستند. از پانصد سال به این طرف شکار می زنند.» خانم گفته بود همه اینها درست اما از کجا می دانی که این آقای محمدعلی اینانلو یک آهو را زده و نسل کل آهوی ری آباد را برداشته؟ این آقا شروع کرده که «این آقایی که در رادیو و تلویزیون این همه دم از محیط زیست می زند نسل این حیوان را از بین برده.» باز خانم دادیار پرسیده دلیل شما چیست؟ این بار جواب نداده بود.

خانم دادیار هم پرونده را می بندد و به دادیاری تهران می فرستد. در آنجا پرونده من بدون یا اپسیلون پارتی بازی به یک دادسرایی می رود که همه من را می شناختند. باز از او می پرسند آقای اینانلو کیه؟ می گوید «بهترین طرفدار محیط زیست و بهترین فلان» می گویند خب این بهترین ها که شما می گویید با حرفت مغایرت دارد. می گوید «هر چه هست این آهو را این زده و این را به طور قطع می گویم که نسل آهوی ری آباد را هم این برداشته».

محمد علی اینانلو چرا مُرد؟

شما هم به دادگاه رفتید؟

- بله؛ دادیار یک پرونده قطور درست کرد و بعد از من پرسید قضیه چیست؟ گفتم «من نمی دانم. یک اتهامی به من زده شده بروید بپرسید این اتهام از کجا آمده.» من برای این اتهام دو سال هم صبر کرده ام. در آن دادسرا هم دادیار تشخیص می دهد که این آقا دروغ می گوید و پرونده را به دادگاه می فرستد. آنجا من و ایشان را احضار کردند؛ دادگان کارکنان دولت بود. ما وکیل مان را هم برداشتیم و ساعت ۹ صبح به دادسرا رفتیم.

بعد از پنج دقیقه دیم یک آقای خوش صوت جنتلمنی که روبرو نشسته بود آمد و گفت آقای اینانلو چای تان را بردارید بیاورید. من نمی دانستم این آقا چه کسی است، قاضی خودم است یا رییس دادگاه؟ به اتاقش رفتیم. بعد از چند دقیقه یک آقایی آمد خودش را به عنوان رییس مجتمع قضایی کارکنان دولت معرفی کرد. همینطور که نشسته بود یک مستخدمی آمد و به این آقا گفت حاج آقا با شما کار دارد. با هم به اتاق حاج آقا رفتیم. دو نفر دیگر هم آنجا بودند و با هم چهار نفر شدیم. آن روز آقای زاپاتای شاهرود نیامد.

چه کسانی بودند؟

- این فرد که بعدا فهمیدم رییس دادگاه خودم است این افراد را که روسای دادگاه ها بودند معرفی کرد. رییس مجتمع به رییس دادگاه من رو کرد و به من گفت آقای اینانلو من می دانم شما خیلی چیزها در زندگی دیده اید و احتمالا ترسی هم ندارید ولی من خلاصه بگویم اگر یک اپسیلون ترسی هم در دل تان هست آن را هم نداشته باشید. معمولا چنین چیزی را قاضی به کسی نمی گوید ولی من از ۱۵ سال پیش شما را می شناسم و از اولی هم که برنامه را با بیژن بیرنگ ساختید و دیگر شکار نمی روید، آن برنامه را هم دیده ام، سی دی آن را هم دارم. از زمانی هم که از دو سال پیش این موضوع برای شما پیش آمده در جریان آن هستم.

بنابراین شما کوچکترین نگرانی به دلت راه نده برای اینکه برای من به عنوان قاضی کاملا مشخص است که این یک نقشه است. گفتم آقای امیر احمدی (یا چنین چیزی، فامیلش درست یادم نیست) حمل بر اینکه از خودم خوشم می آید نباشد ولی کسی که وجدانش پیش خداوند پاک باشد پیش خودش هم پاک است. خیلی ببخشید این را می گویم ولی اینکه شما می گویید را من می دانم. گفت دانستن من را می دانی یا این را می دانی که بیگانه هستی؟ گفتم هر دو را می دانم.

گفت علم غیب داری؟ گفتم نه من یک چیزی در ذهنم دارم. به رییس دفترش زنگ زد و آمد و گفت طرف آقای اینانلو و وکیلش نیامده اند. سریع ترین زمانی که می توانی را به آقای اینانلو بده بعد هم یک مقدار نشستیم درباره یوز و حیات وحش ایران و عدم مدیریت و ... صحبت کردیم. در آخر هم گفت آقای اینانلو شما با خاطر جمع برو. بلند شدیم و همدیگر را بوسیدیم و من آمدم بیرون. رییس دفتر دادگاه مقابل بیرون آمد و دست من را گرفت و گفت آقای اینانلو این آدم اگر پیغمبری هنوز مد بود، پیغمبر بود!

محمد علی اینانلو چرا مُرد؟

رییس دادگاه؟

- بله، رییس دادگاه من. در نهایت هم برای حدود پانزده روز بعد دوباره به من وقت دادند. شما یک موقع پشتت قرص است می گویی نمی روم یا اصلا بیگناهم اما من رفتم ولی آنها نیامدند. از دادگاه که بیرون آمدم از بس عصبانی بودم پاهایم می لرزید. نشستم روی پله های دادگاه میدان ارگ و یک سیگار روشن کردم. از آنجا به بعد دیگر حال من درست نشد. همانجا روی پله های دادگاه که نشسته بودم دیدم سه چهار نفر آمدند. نمی دانم همان ها بودند یا نه.

یکی از آنها سیگار من را گرفت و زمین انداخت و زیر پا له کرد و به من گفت کارت ساخته است! ببین چقدر زور می آید به آدمی که نه در عمرش زور گفته، نه زور شنیده، نه دوست دارد زور بگوید، نه دوست دارد زور بشنوند. این را گفت و رفت. تمام آن خیابان پیاده رو است. از همانجا من بلند شدم دستم را به دیوار گرفتم دیگر نتوانستم راه بروم. وکیلم زیر دست من را گرفت و ده قدم ده قدم آمدم تا بالاخره یک ماشین پیدا کردیم و سوار شدیم و آمدم خانه و افتادم که افتادم که افتادم!

یک هفته در خانه حال تان بد بود؟

- هیچ! تنها بود. خدایا چه کنم؟ تفنگ را بردارم دم میدان ارگ ببرم حساب اینها را برسم. هر اتفاقی هم می خواهد بیفتد؟ باز گفتم نمی توانم، دوتا بچه دارم.

اینها چه کسانی هستند؟ از طرف چه کسانی می آیند؟

- اصلا مهم نیست. این مهم است که این اتفاق می افتد.

بالاخره باید یک نفر باشد که بخواهد روی اعصاب شما راه برود.

- همین دیگر! خیلی کار بدی است!

اصلا شما گناهکار، این چه رفتاری است؟

- آن هم برای چه آدمی؟ من تیرانداز قهاری هستم. البته باید حالم خوب شود. اینطور بگویم سر یک چهارراه پنج آدم مسلح اسلحه باز ایستاده باشند - اغراق نمی کنم، بیابان می رویم نشانت می دهم - من از ماشین پایین بپرم این پنج نفر قبل از اینکه دست شان به اسلحه برسد هر پنج نفر را زده ام؛ آن وقت چنین آدمی را اینطور تهدید می کنند.

شما بزرگترید، پیشکسوتید، سابقه طولانی دارید، چه کسی می تواند این کار را کرده باشد؟ به چه دلیل؟ شما می خواهید ثابت کنید که طرف شکارچی است جریمه اش کنید اصلا در بوق و کرنا کنید...

- من حالا جریمه را هم برایت می گویم. تو دیگر برای من غریبه نیستی؛ بلند شدم، نشستم، یک چای برای خودم درست کردم. سه روز تمام از خانه بیرون نیامدم و روزی سه پاکت سیگار کشیدم یعنی روزی شصت سیگار! ببین به کجا رسیده بودم. ببین یک آدم را به کجا می رسانند که به سیم آخر می زند که یعنی یک قطار این طرف می بندی یکی آن طرف می شود شصت تا، محمد علی اینانلو با شصت تا شصت و پنج تا را می زند.

چه کسانی هستند؟ فانتزیست های محیط زیست هستند؟

- از حد آنها هم خارج شده.

پس چه کسی؟ از محیط زیست؟

- چرایش را برایت می گویم؛ باز قطعات پازل را باید کنار هم بگذارم. زمانی که من با شما دعوا دارم و از شما ضعیف تر هستم، سعی می کنم تمام نیرویم را به کار بگیرم تا یک بلایی سر شما بیاورم. زمانی که من با شما دعوا دارم و از شما قوی تر هستم، یک کارهایی می کنم؛ این موضوع است. سر همان ماجرای شکار، تفنگ برادر من را ضبط کردند. یکی از کارهایی که بعد از ضبط تفنگ می کنند، این است که آچار می اندازند و تفنگ را ناقص می کنند و به شما می دهند.

دادگاه شاهرود حکم داد که جرمی اتفاق افتاده، جریمه را بگیرید. تفنگ را تحویل بدهید. این تفنگ هم چیزی در حدود صد میلیون تومان قیمت دارد. آمار آن را گرفته بودند و تفنگ را بالا کشیده بودند. خورده بودند. از هضم رابع هم گذشته بود. بالاخره ما هم چهار نفر را داریم؛ نهایت کاری که انجام شد این بود که من پیش معاون قوه قضاییه آقای دکتر میرمحمدی و آقای مومنی که هر دو شکارچی هستند رفتم. ما با هم رفیق هستیم و شکار هم با هم رفته ایم.

محمد علی اینانلو چرا مُرد؟

با آقای میرمحمدی رفیق تر هستم. من و برادرم بودیم. گفتم بگو مومنی هم بیاید. زنگ زد و گفت جلسه را ول کن بیا. دکتر مومنی هم آمد و دور هم نشستیم. من پنج فشنگ برده بودم. حساب کن در دادگاه انقلاب من پنج فشنگ برده بودم. فشنگ ها را روی میز گذاشتم گفتم «تفنگت کالیبر این است یا برویم پشت بام همین جا من پنج تا تیر شلیک کنم یا تفنگ من را بگیر بنویس من حق زندگی در این مملکت را ندارم تا من همین امروز پاسم را بگیرم و بروم.»

گفت: «چرا حق زندگی نداشته باشی؟» تمام ماجرا را برایش گفتم: «در مملکتی که من سالی هزار تن محصول استراتژیک تولید می کنم، نتوانم یک تفنگ حسن موسی داشته باشم به چه دردی می خورد؟» گفت «چه شده؟» البته یک مقدار خودش در جریان بود و جزییات را من هم برایش گفتم.

تفنگ از شاهرود به دامغان آمده بود. از دامغان به تهران آمده بود و از تهران هم به دادگاه هایی که همه به نفع ما رأی داده بودند رفته بود. من مخصوصا بی سروصدا کار کردم که شیطنت نباشد. یکباره اینها دیدند جا خوردند تا اینکه آن جلسه تشکیل شد و رییس دادگاه به من گفت خاطرت جمع باشد. یکی از سیستم هایی که اینها دارند، این است که وقتی مجبور هستند تفنگ را تحویل بدهند دوربینش را می شکنند و لوله را لای گیره می گذارند و... ۱۵ میلیون فقط دوربینش بود.

تحویل دادند بالاخره؟

- تحویل دادند ولی اشتباهی که برادر من کرده بود تحویل فنی نگرفته بود. اینها اینجا هم درباره دوربین خوردند هم درباره تفنگ. تفنگ باید کارشناسی می شد. ۱۰ روز دیگر وقت دادگاه من با همین آقایی که این کار را برای من درست کرده است.

محیط بان؟

- نه، آن فردی که معلم است و شکایت کرده، ۱۰ روز دیگر دادگاه ماست. آن روز به رییس دادگاه ۱۰۵۷ گفتم من آدم پولداری نیستم ولی آدم ثروتمندی هستم چون آنقدر دوست و رفیق دارم که ثروتمند به حساب می آیم. نمونه اش شما که اینجا نشسته اید، شما ثروت من هستید.

در دادگاه اول رییس دفتر گفت خاطر من از این، جمع است. برو راحت باش. در نتیجه آن روز به رییس دادگاه گفتم نمی گویم پولش برای من مهم نیست. مهم هست ولی دو سال است زندگی ام به باد رفته و دو کیلو مدرک و سند دارم. خلاصه بعد از آن ماجرا، بچه ها دنبال من آمدند.

محمد علی اینانلو چرا مُرد؟

بعد از دادگاه میدان ارک که جوان ها آمدند؟

- به بیمارستان رفتم و دم در بیمارستان دیگر از ماشین که پیاده شدم نتوانستم راه بروم. مثل فلج ها دو نفر این طرف و آن طرف من را گرفتند و راه می رفتم. هیچ دلیل فیزیولوژیک و آناتومیک هم ندارد. یعنی واقعا اگر پاهای من فلج بشود، تقصیر اینهاست. تو نزدیکترین آدم به من در این باره هستی اما حتی تو هم به جز یکی دو بار که با هم صحبت کرده ایم چیزی نگفتم چون نمی خواستم به روی خودم بیاورم. همه چیز را در خودم ریختم.

من معمولا درد و ناراحتی خودم را نشان نمی دهم. به این آقای رییس دادگاه هم گفتم «اگر بنا باشد آخرین کلمه زندگی ام را بگویم و آخرین حرکت زندگی ام را انجام بدهم انتقام این حرکت ها را می گیرم. اینها همه را دور هم جمع کنی عکس ها و خبرها و ... را جمع کنی یک مجموعه ای درمی آید که حداقل دو سال از زندگی من به خاطر آنها رفته ولی در واقع سی و دو سال از زندگی ام رفته.

به قاضی هم گفتم جرم و جریمه در قانون جزا یکی است؛ طرف می گوید نشر اکاذیب، همه هم می گویند نشر اکاذیب ولی مسئله این است که تاثیر و عمق و وسعت این نشر اکاذیب در کجاست. یک زمانی شما در مورد یک آدمی نشر اکاذیب می کنی که بقال سر کوچه هم او را نمی شناسد ولی یک زمان شما در مورد یک آدمی این کار را می کنی که اولین تلفنش یک ربع بعد از انتشار این خبر از کانادا می آید.

یعنی یک ربع نگذشته بود از کانادا به من زنگ زدند من را بیدار کردند که آقای اینانلو تو این کار را کرده ای؟» به قاضی گفتم برای من مهمتر از مال و پول و درشکه و ماشین و تک چرخ و دو چرخ و ... اعاده حیثیتم است. زیان های مالی را هم برایش شمردم که چقدر به من زیان مالی و حرفه ای زده شده و چقدر زیان ارتباطی زده شده اما گفتم برایم مهمتر از هر چیز اعاده حیثیتم است.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    چه قدر دردناک. آقای اینانلو ببخش ما رو اگه اذیتت کردیم. روح بلندت شاد.

  • سالار

    حالا دیگه دستشون از این دنیا کوتاه شده.... روحشون شاد و قرین رحمت الهی.

  • shapoor

    خدا رحمتش کند.انسان دلسوز وخدمت گذاری برای کشور بود.

  • بدون نام

    موضوع رو خواهشا احساسي نكنيد. خدا رحمتش كنه اما متن رو دوباره بخونيد دلايل متعددي رو ميتونيد پيدا كنيد كه چرا كسي به سيستم قضا اعتقاد نداره

  • بدون نام

    واقعا که سزای نیکی بدیه! این همه خدا بیامرز آقای اینانلو برای محیط زیست زحمت کشید اون وقت اینجوری ازش قدردانی کردند من خیلی دنبال این بودم که حداقل یه پیام تسلیتی از طرف خانم ابتکار و سازمانش رو ببینم که اونم نبود
    روحش شاد که دردانه ای بود

  • بدون نام

    افسوس که خیلی دیر منتشر شد!

  • الهام

    روحشون شاد
    ما واقعا نمی تونیم قضاوت کنیم ولی هر کسی که عمرش رو برای شناخت طبیعت گذاشته، امکان نداره شکار غیرقانونی انجام بده. مخصوصا بخواد یه نمونه ی نادر رو شکار کنه.

  • سبا

    به نظرم از واژه محترمانه تری به جای "مرد" میتونستید استفاده کنید

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج