زندگی؛ دسته جمعی می چسبد
آرزوی ازدواج برای سودابه بیضایی!
خواهران بیضایی یعنی سودابه، فرزانه و سپیده به همراه مادر بزرگوارشان، خانم سهیلا كوشكی برای ساعاتی، لذت همصحبتی و جمع صمیمانه خانواده را به مفهوم كلاسیك و آشنایش برایمان زنده كردند.
فاصله اندك سنی میان سودابه بیضایی و مادرش و در عین حال حس خواهرانه عجیب او نسبت به خواهرهایش برایمان بسیار جالب و دوستداشتنی بود؛ یك حس حمایتگرانه كه از مادر به دختر بزرگتر خانواده رسیده است و در نوع خود بسیار جذاب است. با همه بانوان خانواده بیضایی همكلام شدیم و از صحبتهای این خانواده ایدهآل لذت بردیم.
برنامهریزی برای وقتكم
سودابه بیضایی: شاید بتوانم بگویم بزرگترین مشكلی كه در این روزها پیدا كردهام، سرعت زمان است. به نظرم هرچه دنیا در مباحثی چون تكنولوژی، اینترنت و. . . جلو میرود، وقت آدمها كمتر میشود. تمام تلاش من این است كه بتوانم با این زمان هماهنگ شوم. من آدمی هستم كه با برنامهریزی جلو میروم. یعنی از همین الان میدانم كه قرار است ۱۰ سال بعد كجا باشم، چه میخواهم و قرار است چه كارهایی انجام دهم. تمام تلاشم این است برنامههایی را كه دارم، در محدوده زمانی كه دارم انجام دهم.
تضادهای یك شخصیت
سودابه بیضایی: كاراكتر «نیروانا» در سریال «آمین» را از همان لحظه كه فیلمنامه را خواندم، خیلی دوست داشتم؛ یك نقش منفی با ابعاد احساسی مختلف بود؛ چیزی كه همیشه میخواستم. دوست نداشتم فقط منفی صرف باشد. به نظرم نمونه خوب یك شخصیت منفی «لئون» در فیلم سینمایی «حرفهای» است. او آدمكش است اما همیشه از یك گلدان محافظت میكند، شیر مینوشد و حتی از دختربچه همسایه دفاع میكند. چقدر تضادهای جذاب دارد و برای همین پررنگ است. ما هم سعی كردیم تا جایی كه به ریتم داستان آمین آسیب وارد نشود، بعدهای احساسی را به نیروانا وارد كنیم كه آن وجهه دیگر كاراكتر هم دربیاید. در كل آمین را دوست داشتم و تجربه خیلی خوبی برای من بود.
ادبیات در كنار بازیگری
سودابه بیضایی: قطعا برای من در زمینه كاری همین بازیگری اولویت است كه سالهاست برایش زحمت كشیده و میكشم. در كنارش ادبیات است كه هم رشته تحصیلیام بوده و هم به آن به شدت علاقه دارم و شروع كردهام به نوشتن. راستش فیلنامههایی كه به دستم میرسد اساسا كارهای خوبی نیستند. در بیشتر آنها كاراكترها تخت هستند. هیچ عمق و ابعادی ندارند. اگر نقش خوبی است، خوب محض است و اگر بد است، بد محض. در صورتی كه در عالم واقعیت هر آدم خوبی نقطه ضعفهایی دارد و آدم بدها هم نقاط قوت. به همین خاطر دیدم به جای آنكه مدام بنشینم و شكایت كنم كه فیلمنامه بد است، خودم آستین بالا بزنم و كاری كنم. یعنی فقط ایرادگیر نباشم بلكه اگر میتوانم كمكی كنم.
ورود به دنیای طبگیاهی
سودابه بیضایی: یكی از مواردی كه به تازگی به دنیای كاری من اضافه شده، یادگیری طب گیاهی است كه خیلی از آن لذت میبرم.
تلاش برای رسیدن به آرزوها
سودابه بیضایی: من برای ۱۰ سال آیندهام برنامه دارم و به این علت است كه واقعا اگر قرار است به جایی برسیم باید با برنامه جلو برویم. بدون هدف و برنامه آدم به جایی نمیرسد و اتفاقی براش نمیافتد. خود من جاهایی در زندگی بدون برنامهریزی بودهام و از نتیجه آن شكل زندگی به این رسیدهام كه حتما باید چیزهایی را داشت و براساس آنها حركت كرد. من كلا آدم رویاپردازی هستم و از بچگی آرزوهای بسیاری در سر داشتم. ۹ ساله بودم كه سریال «سارا كورو» را دیدم و همان زمان آرزو كردم كه بازیگر شوم. الان هم همانطور است و رویاهای بزرگی در سر دارم. برای رسیدن به آرزوهایم هیچ چاره و راهی جز تلاش و برنامهریزی نیست.
توصیههای خواهر بزرگتر
سودابه بیضایی: رابطهام با خواهرهایم فوقالعاده است و تعامل زیادی با هم داریم. بیشترین چیزی هم كه به آنها میگویم، درباره آیندهشان است و اینكه برایش فكر كنند و زحمت بكشند. مثلا به سپیده میگویم تو خیلی جوان هستی و كاش من هم الان همسن و سال تو بودم و میفهمیدم برای آیندهام باید چه كارهایی بكنم. البته نه اینكه از نوجوانیام پشیمان باشم اما شاید كارهای بیشتری انجام میدادم و از زمانهایی كه به بطالت گذراندهام درستتر استفاده میكردم. برای همین به هر دو نفرشان میگویم از وقت خود بهترین استفاده را ببرند. من بچه اول هستم، بعد فرزانه و بعد سپیده كه به ترتیب متولد ۶۰، ۶۴ و ۷۴ هستیم.
خواهران عاشق هنر
سودابه بیضایی: فاصله سنی من با فرزانه كمتر است و به نوعی رابطه راحتتری با هم داریم. به نظرم هركسی باید بگردد علاقه درونی خودش را پیدا كند. خواهرهایم همینطور هستند. من تشویقشان كردهام علایق واقعی خودشان را دنبال كنند نه اینكه صرفا تشویق كنم به سمت حرفه من بیایند. برای مثال سپیده قبلا معماری میخواند اما احساس كردم كه آنقدر علاقهای به این رشته ندارد. همیشه میگویم وقتی صبح از خواب بیدار میشوی،اگر قرار است با زور سر كار یا كلاس دانشگاهت بروی، اصلا نروی بهتر است. بهتر است آدم اول بگردد و آن چیزی را پیدا كند كه به آن عشق دارد. خودم روزهایی كه فیلمبرداری دارم، حتی شب از ذوق خوابم نمیبرد. به نظرم این لذت بزرگی است كه آدم با عشق سر كارش برود نه اجبار. البته فرزانه در حرفه من وارد شده و در كنار گریم، بازی هم كرده است. سپیده هم تغییر مسیر داد و به سمت طراحی لباس رفت. حالا میبینم كه چه ذوقی برای این رشته دارد.
تعامل اعضای خانواده
سودابه بیضایی: بازیگر شدن و به دنبال آن مطرح شدن بین مردم، میان من و خانوادهام هیچ فاصلهای ایجاد نكرده است. به نظرم همه چیز بستگی به رفتار خود آن شخص دارد. خود من وقتی وارد خانه میشوم، دیگر سودابه بیضایی بازیگر نیستم، بلكه عضوی از همان خانوادهام.
فرزانه بیضایی: شاید به دلیل اینکه من و سودابه همكار هستیم، بیشتر درباره كار صحبت كنیم اما اینطور نیست كه چون با مادرمان یا سپیده كمتر صحبت میكنیم، فاصلهای وجود دارد. سودابه از آن خواهرهایی است كه كلی به شما انرژی و انگیزه میدهد. وقتی وارد كار گریم شدم، خیلی مرا تشویق كرد. بعد از شش، هفت سالی كه در این رشته وارد شدم، به بازیگری علاقهمند شدم و در تئاتر شروع به كار كرده و سریال هم بازی كردم اما راستش آن اوایل اصلا به بازیگری علاقه نداشتم. آن روزها كه سودابه وارد بازیگری شده بود، بارها به من گفت كه با او بروم و محیط كار و كار كردنشان را ببینم اما چون محیط بازیگری، سینما و تلویزیون را دوست نداشتم، نمیرفتم. بعدها به كلاسهای گریم رفتم و وارد كار گریم شدم كه طی همان سالها پیشنهاد بازیگری زیاد داشتم.
سودابه بیضایی: همیشه به فرزانه گفته بودم كه از جای درست شروع كن. مثلا وقتی به او پیشنهاد شد، گفتم اول دانشگاه برو و از طریق اصولی وارد شو. اینكه صرفا پیشنهادی بشود و یكی دو كار بازی كنی و بعد هم فید شوی اصلا فایدهای ندارد. اگر آدم به آن رشته كاری عمیق فكر میكند و برایش مهم است باید برود دانش آن را نیز پیدا كند. بعد میتوانید با دانش وارد شوید.
سپیده بیضایی: من فعلا تصمیمی ندارم كه بعد از تمام شدن درسم وارد سینما شوم اما حس نمیكنم جذب كار مثلا طراحی لباس در سینما و تلویزیون شوم چون دنبال اهداف بالاتری هستم.
سودابه بیضایی: در واقع سپیده درجه رویاپردازیاش از من بیشتر است. اتفاقا به سپیده پیشنهاد دادهام كه طراح لباسهای من برای مراسمی كه میروم باشد.
خودشناسی برای بازیگری
فرزانه بیضایی: نخستین بار كه تصویر سودابه را در كاری دیدیم، خیلی ذوقزده بودیم و حس خوبی داشتیم.
سودابه بیضایی: اما من از خودم متنفر شدم و مدام میگفتم این چه صدا و قیافهای است؟ چقدر ریاكشنهای بدی داشتم. حقیقت این است وقتی شروع به كار كردم در بازیگری خیلی ضعیف بودم. دقیقا به خاطر همین است كه به فرزانه میگویم باید بار دانش و معلومات خودش را سنگین كند. اعتراف میكنم آن زمان كه وارد بازیگری شدم بیشتر از آنكه به این فكر كنم كه كارم را درست انجام بدهم، دغدغه معروف شدن داشتم. توانایی و بضاعت بازیگریام آن اوایل كم بود. اصلا حتی كاراكتر در من نمینشست كه بخواهم آن را روی پرده درست اجرا كنم. چیزی كه به من كمك زیادی كرد، مقوله خودشناسی بود كه اصلا بحثی جدای از سینماست چون به نظرم بازیگر هرچه بیشتر خودش را بشناسد و بر عواطف و احساسات خود مسلط باشد، راحتتر میتواند بازی كند. ماجرای خودشناسی خیلی بیشتر از كلاسهای بازیگری كه رفتم، برایم مفید بود.
مخالفتهای مادر و پدر
سهیلا كوشكی: زمانیكه سودابه گفت میخواهد به سمت بازیگری برود، خیلی مخالف بودم و اصلا دوست نداشتم.
سودابه بیضایی: به نوعی بیچارهام كرد؛ مثلا سر كار «گیسبریده» مثل بچه مدرسهایها با من میآمد، سرصحنه مینشست تا كارم تمام شود و بعد با هم برمیگشتیم.
سهیلا كوشكی: كارش كه تمام میشد، مدام غر میزدم كه چرا این كار را انتخاب كرده است. من و پدرش مخالف بودیم چون محیط سینما را نمیشناختیم و نگرانش بودیم اما واقعیت این است كه دست خود آدم است.
سودابه بیضایی: این تصور بیرونی در عموم مردم وجود دارد. درحالی كه وقتی وارد فضای كار میشوید، میبینید اصلا آنطور كه درباره آن قضاوت میشود، نیست.
سهیلا كوشكی: البته الان خوشحالم.كارش را دوست دارد و در آن جدی است. سودابه دختری مهربان و آیندهنگر است و در روابطش با ما هم چیزی كم نمیگذارد. بسیار عاطفی است و همهجوره هوای خواهرهایش را دارد. به آینده و تصمیمگیریهایش اهمیت میدهد. من خودم شاغل هستم و از اینكه سودابه در اجتماع باشد، مشكلی نداشتم. نگرانی من برای بازیگر شدنش بود كه آن هم به این خاطر بود كه از این فضا دور بودیم و شناخت درستی از شرایط و محیط آن نداشتیم.
سودابه بیضایی: مادرم استاد موسسه پوست بوده و بسیار آدم اجتماعی و فعالی است.
سهیلا كوشكی: به هر حال سودابه بچه اول بود و من تا ۱۸ سالگی او بهشدت رویش حساس بودم. برای همهشان همینطور است و این نگرانی چیزی نیست كه بگویم بعد از یك سنی كه رسیدند، دیگر تمام میشود اما خدا را شكر به قولی از آب و گل درآمدهاند.
تبادل انرژی با مردم
سهیلا كوشكی: ما دستهجمعی زیاد بیرون میرویم اما هیچوقت از اینكه مردم به خاطر شهرت سودابه دور ما جمع شوند، ناراحت نشدهایم. یك بازیگر باید مردمش را دوست داشته باشد. این اهمیت دادن مهم است.
سپیده بیضایی: این انرژی به نظر من خیلی هم خوب است.
سودابه بیضایی: اصلا بازیگر شدهام كه به مردم انرژی بدهم و از آنها انرژی بگیرم. برای همین با روی باز از مردم استقبال میكنم. راستش هنوز هم شهرت را دوست دارم. زمانی كه بازیگر نشده بودم و بازیگری را میدیدم، دوست داشتم با روی باز از من استقبال كند و سرسری جواب مرا ندهد. برای همین سعی میكنم خودم با آدمها رفتار درستی داشته باشم. این تقابل انرژی خیلی هم خوب است. خدا را شكر تا به حال برخورد بدی ندیدهام یا در اینستاگرام پیام نامناسبی نداشتم كه بخواهد اذیتم كند اما فكر میكنم اگر روزی برخورد نامناسبی ببینم، اول سكوت میكنم و بعد آن آدم را حذف میكنم. كسی اگر در اینستاگرام مثلا بیاحترامی كند، بدون جواب دادن او را بلاك میكنم.
مهربان و مسوولیتپذیر
سودابه بیضایی: در اجتماع و شلوغی بودن را دوست ندارم. به خاطر كار نوشتن، زمان زیادی را خارج از تهران زندگی میكنم چون تهران آرامش و تمركزم را میگیرد. از بودن در طبیعت بیشتر از اجتماع لذت میبرم. این البته بد است و آن را مثبت نمیدانم اما جزء خصلتهای ذاتی من است و ربطی هم به بازیگر شدن ندارد. قبل از آن هم همینطور بودم. حتی از بچگی ترجیح میدادم به جای مهمانی رفتن، در خانه بمانم و كتاب بخوانم اما معتقدم آدم باید در جامعه باشد. اگر ادعای نویسندگی دارم باید در میان مردم باشم. از مشكلاتشان باخبر باشم كه خوب بنویسم. با نشستن در خانه چیزی به آدم الهام نمیشود.
فرزانه بیضایی: بهترین ویژگی سودابه این است كه خیلی مهربان و مسوولیتپذیر است و من هم سعی كردهام مثل او باشم كه البته نشده. . . .
سپیده بیضایی: سودابه هیچ ویژگی بد و منفی ندارد.
سودابه بیضایی: شلخته و تنبل هستم، خودم این را اعتراف میكنم.
سهیلا كوشكی: یكزمانی اینطور بود اما الان نیست. او خیلی مهربان است.
سپیده بیضایی : وقتی دوستانم او را میبینند، میگویند باورمان نمیشود اینقدر خوب باشد و خوش بهحالت كه چنین خواهری داری چون خیلی خوب با همه برخورد میكند.
رفتارهایی از دل محبت
فرزانه بیضایی: كوچك كه بودیم من و سودابه زیاد دعوا میكردیم اما از یك سنی به بعد دیگر پیش نیامد!
سپیده بیضایی: با اینكه سودابه خواهر بزرگمان است اما هیچوقت رفتارش این را نشان نمیداد. اهل دعوا كردن نیست و جوری شما را نصیحت میكند كه برخورنده نباشد.
سودابه بیضایی: فاصله سنی من و سپیده باعث شده نوع رفتارم با او كمی متفاوت باشد. بعضی اوقات میگویم اگر مثلا ۱۵ سالگی ازدواج میكردم الان شاید دختری همسن و سال سپیده داشتم!
درك صحیح مادر و فرزند
سودابه بیضایی: به نظرم اختلاف سنی مادر و فرزند هرچه كمتر باشد، بهتر است اما راستش حس میكنم شاید الان چنین چیزی خیلی سخت باشد چون پدر و مادرها با شرایط دنیای كنونی باید آنقدر درك و جهانبینیشان از همه چیز بالا باشد كه بچهای كه به دنیا میآورند، بچه سردرگمی نشود. نمیشود بچه را به دنیا آورد و بعد او را به حال خودش رها كرد. درك واقعا عمیقی میخواهد. قدیم اینطور نبود. به سرعت بچهدار میشدند و همه چند فرزند داشتند. بچهها هم بزرگ میشدند و عمده آنها هم مسیرشان را خودشان پیدا میكردند. حالا اگر بچه را به حال خود رها كنید، ممكن است برود خودكشی كند یا افسردگی میگیرد. باید درك خودتان از زندگی به حدی عمیق باشد كه درك درستی به فرزندتان بدهید.
سینما و گردش خانوادگی
سودابه بیضایی: تفریحات مشترك ما سه خواهر سینماست كه مادرم البته خیلی اهل آن نیست. با مادرم به طبیعتگردی میرویم یا گردشهای دسته جمعی.
سهیلا كوشكی: كارهای سودابه را كم و بیش میبینم. راستش به خاطر مشغلهام كه وقت زیادی از من میگیرد، فرصت كافی ندارم اما تا جایی كه بشود، میبینم.
سودابه بیضایی: سفر دستهجمعی را دوست داریم. ما اصالتا شیرازی هستیم و با هم زیاد به شیراز سفر كردهایم اما چون هركدام ما كار مجزایی داریم و مشغول هستیم، سخت است هر چهار نفرمان هماهنگ باشیم و بخواهیم یك هفته مثلا برویم مسافرت اما اگر شرایطش پیش بیاید استقبال میكنیم.
فاكتوری برای شادابی
سهیلا كوشكی: همیشه به او گوشزد میكنم مراقب پوستش باشد. شبها دیروقت نخوابد و خواب كافی داشته باشد.
سودابه بیضایی: از زمانی كه به یاد دارم، ندیدهام مادرم دیروقت بخوابد و همیشه به موقع میخوابد و صبحها زود بلند میشود. این مساله در سرحال بودنش چه از نظر انرژی و چه از نظر پوستش تاثیرگذار بوده است. بعد از ظهرها همیشه یك ساعت خواب را دارد.
ولخرجیهای خانم بازیگر
سودابه بیضایی: از خرید كردن و مغازهگردی متنفرم.
فرزانه بیضایی: سودابه همان مغازه اول خریدهایش را انجام میدهد.
سودابه بیضایی: همه میگویند تو برعكس خیلی خانمها هستی كه به گشتن در مغازهها و پاساژها علاقه نداری.
سپیده بیضایی: اما خیلی ولخرج است.
سودابه بیضایی: راست میگویند و همیشه میخواهند جلوی مرا بگیرند.
نگرانیهای یك خانواده
سودابه بیضایی: به آینده هم فكر میكنیم و خیلی نگران همدیگر هستیم. مادرم میداند كه چقدر دلواپس خواهرهایم هستم. شاید ۵۰ درصد ذهن مرا خانوادهام مشغول كردهاند. كوچكترین مشكل برایشان پیش بیاید به هم میریزم.
سپیده بیضایی: گاهی كه زنگ میزند و مثلا من خواب بودهام، فكر میكند چون صدایم گرفته حتما مشكلی پیش آمده و باید كلی قسم بخورم كه حالم خوب است و مشكلی نیست و فقط تازه از خواب بیدار شدهام.
سودابه بیضایی: من این نگران خانواده بودن را از مادرم یاد گرفتهام. او همیشه دلواپس همه ماست و بسیار برای او مهم هستیم.
شیرازیهای عاشق شیراز
سودابه بیضایی: پدرم فرهنگی است و در شیراز زندگی میكند. از آن شیرازیهایی است كه عاشق شهرش است و آنجا را رها نمیكند. مادرم هم یك موسسه پوست در شیراز دارد و برای همین بین شیراز و تهران در رفت و آمد است. ما هم هر فرصتی بشود میرویم آنجا. این شاید سخت باشد. راستش یكجورهایی خواست من برای بازیگر شدن این نظم خانواده را به هم ریخت و دلیل اصلی به تهران آمدن ما شد اما به نظرم بعد از مدتی آن اتفاق به یك برنامه روتین و عادی بدل شد. برای ما هم همین است كه عادت کرده ایم هر سه با هم برویم و پدرمان را ببینیم.
سپیده بیضایی: البته دنیای اینترنت آنقدر وسیع شده كه به راحتی از حال هم باخبر میشویم.
آرزوی ازدواج برای سودابه
سهیلا كوشكی: هیچ نگرانی خاصی در مورد سودابه ندارم. فقط دوست دارم زودتر ازدواج كند و صاحب فرزند شود چون دلم میخواهد نوهام را ببینم.
سپیده بیضایی: به دلمان مانده خاله شویم!
سودابه بیضایی: به ازدواج و بچهدار شدن زیاد فكر كردهام اما میدانم چون آدمی هستم كه احساس مسوولیت بسیار بالایی دارم، اگر بچهدار شوم كارم را باید تعطیل كنم. اصلا به پرستار و مهدكودك معتقد نیستم. به نظرم باید بچه را با تربیت مورد نظر و جهانبینی خودت بزرگ كنی. نمیشود چند نفر بچه تو را بزرگ كنند. نیاوردن بچهای كه بعدها پرخاشگر و دارای مشكلات مختلف باشد، بهتر از آوردنش است چون در آن صورت بار عذاب برای پدر و مادر سنگین است. شاید اگر روزی احساس كنم كه میتوانم مثلا چهار یا پنج سال كاری انجام ندهم، چرا كه نه! اتفاقا ازدواج كردن و بچهدار شدن اتفاق شیرین و خوبی است.
هم رویاپرداز و هم بلندپرواز
سودابه بیضایی: هم آدم رویاپردازی هستم و هم بلندپرواز. راستش سودابه بیضایی پر از آرزوهای دور و دراز است.طی روز بارها تخیل میكنم. البته خودم را جای كسی تخیل نمیكنم بلكه خودم را در موقعیتها و جاهای خیلی خوب میگذارم. به نظرم هر آدمی كه به این دنیا میآید، رسالتی بر دوش دارد كه باید آن را انجام دهد. من هم دارم دنبال این میگردم كه رسالت من چیست و قرار است برای آدمها و اصلا خودم چه كاری انجام بدهم؟
خانواده همیشه در اولویت
سودابه بیضایی: درست است كه مشغلههای كاری و حركتم روی زمانبندی باعث شده ساعات بسیاری را درگیر باشم اما به هر حال خانواده برایم جزو اولویتهایم است. مثلا زمانی را كه قرار است برای خانوادهام بگذارم صرف دوستانم نمیكنم. كما اینكه خیلی آدم رفیقبازی نیستم و دوستان محدودی دارم. همیشه هم وقت آزادم در ابتدا متعلق به خانوادهام است.
دنیای نزدیك من و مادرم
سودابه بیضایی: من با مادرم ۱۷ سال اختلاف سنی دارم. یعنی همیشه در كنار آن جایگاه مادرانهای كه برایم داشتهاند، یكجورهایی دوست من نیز بودهاند. یادم هست بچه كه بودم همكلاسیهایم بعضا از پدر و مادرشان ترس داشتند و سعی میكردند اگر مشكلی پیش میآید، حقیقت را كتمان كنند اما من این نوع رفتار را درك نمیكردم چون به محض آنكه كوچكترین مشكلی پیش میآمد میرفتم و با مادرم در میان میگذاشتم. به هرحال در این رابطه به نظرم اختلاف سنی و میزان آن مهم است. به هرحال مادری كه فاصله سنیاش با فرزندش مثلا ۴۰ سال است، با مادری كه ۲۰ سال است، درك متفاوتی دارند. به نوعی دنیای مادر و فرزندی كه تفاوت سنی كمی دارند، نزدیكتر است.
نظر کاربران
با آرزوی موفقیت برای ایشان و خانواده محترمشان.
خانم بیضایی کوو شوهر، بابا شوهر باشه خوب همه ازدواج میکنن خب.
پاسخ ها
این سعیده مطمئنم یه پسرِ بیکار و زشته که هیچ کی بهش زن نمیده - حالا میاد این چرندیاتو میگه .
شما چون خودت زشتی خیال میکنی همه زشتن ، یخورده طرزفکرت رو عوض کن ، انسانیت به قیافه و شغل و پول و زیبایی نیست ، که متاسفانه الان مهمترین معیارها شده شغلوپولوچهره
خوب بود، مرسی.
سود