بابك جهانبخش: من و آرتا! شما همه! (۱)
بابك جهانبخش از آنهايي است كه ميتوان گفت نان دلش را ميخورد. به همين خاطر گفتوگو با او پر از انرژي مثبت و حس عالي پدر و پسري جاودانه بود.
اين روزها دغدغه بابك جهانبخش چيست؟
دغدغه اصليام اين است كه بايد چه كاري انجام بدهم كه علاوه بر اينكه بتوانم موقعيتم را در بازار موسيقي حفظ كنم، يك تحول جديدي هم ايجاد كرده باشم كه ميدانم با توجه به تعدد كاري كه در بازار موسيقي وجود دارد، كار واقعا سختي است. از طرف ديگر ذائقه مخاطب، خط مشخصي ندارد و موسيقي پاپ آنقدر شلوغ شده است كه پيدا كردن آن خط اصلي واقعا سخت است. اين بزرگترين دغدغه من است كه بتوانم آلبومي ارائه بدهم كه تحولي در آن ايجاد شود.
و دغدغه شما در زندگي شخصي چيست؟
در زندگي شخصي دغدغه خاصي ندارم. البته با توجه به وجود آرتا در زندگيام، شرايط كاملا تغيير كرده و مسووليتهايم بيشتر شده است. شايد ديگر آن سيستم آرتيست بودن وجود نداشته باشد و همه چيز در زندگي من و همسرم، وابسته به شرايط آرتا شده است و به نوعي آرتا ما را مديريت ميكند. (باخنده) البته حضور آرتا در زندگي كاري من هم ميتوانست تاثيرگذار باشد و شايد باعث كمكاري من شود ولي من سعي كردهام كه اين بخش از كار را مديريت كنم تا اين اتفاق رخ ندهد.
تابهحال شده كه مثلا يك كنسرت را بهخاطر شرايط آرتا اجرا نكرده باشيد!؟
به اين شكل كه نه! ولي قاعدتا يكي از دغدغههاي ما هنگام برگزاري كنسرت اين است كه مثلا آرتا را پيش چه كسي بگذاريم!؟ مخصوصا در كنسرتهايي كه در دو سانس برگزار ميشود اين اتفاق بيشتر نمايان ميشود. يا مثلا هنگام برگزاری يكي از كنسرتهاي تهران، آرتا مريض بود و من بعد از كنسرت سريع آرتا را بردم دكتر و. . .
آرتا کوچولو مسافرتهاي شما را هم تحتتاثير قرار داده است؟
بالطبع از مسافرتهاي خارج از كشورمان كم كرده است چون خيلي طاقت نشستن در هواپيما را ندارد. (باخنده) ولي سفرهاي داخليمان هميشه بهراه بوده است. البته الان كه بزرگتر شده و اين مسائل كمتر شده است. اما در كنار تمام اين دغدغهها، وجود آرتا در زندگيام يك اتفاق عجيب و زيبا بوده است كه لذتهاي خاص خودش را هم داشته و دارد.
با اين شرايط و با توجه به مشغلههاي كاريتان در عرصه موسيقي، قطعا در اين بين همسرتان بيشتر كارهاي خانه و امور مربوط به آرتا را مديريت ميكند!؟
اتفاقا من در كارهاي خانه هم خيلي كمك ميكنم و سعي ميكنم با همسرم به شكل موازي پيش بروم. اتفاقا من چون آدم مسووليتپذيري هستم، بعضي از كارها را حتما بايد خودم انجام بدهم تا خيالم راحت شود.
شايد اين را تا به امروز خيليها نميدانند كه من خيلي وسواسي هستم و بايد همه چيز از نظرم مرتب باشد. البته خيليها انتظار دارند كه يك موزيسين باید شلخته باشد ولي من اصلا اينطور نيستم و خيلي منظم و مرتب هستم؛ حتي هنگام كار و وقتي كه ميخواهم آلبومي جمع كنم، تكتك كارهايم را به شكل مرتب و منظم مينويسم و انجام ميدهم. البته اين نظم و ترتيب خيلي هم به من كمك كرده است.
وجود يك پسربچه كوچك چقدر روي بههم زدن اين نظم و ترتيب تاثير گذاشته و آن را مختل كرده است؟
خوشبختانه نميدانم به صورت ژنتيكي يا اكتسابي ولي آرتا تا حدودي اين اخلاق و رفتار من را در وجودش دارد و اتفاقا او هم اسباببازيهايش را خيلي منظم و مرتب نگه ميدارد ولي با اين حال تا حدودي شیطنتها و بینظمیهای خودش را دارد كه گاهي من را خسته و كلافه میکند ولي ياد گرفتهام كه بايد با اين رفتارها كنار بيايم چون اينها خاصيت بچگي است و خود ما هم همگي بچه بودهايم و اين كارها را كردهايم. بنابراین خيلي از حساسيتهايم را هم كمتر كردهام و سعي كردم خودم را با شرايط وفق بدهم.
آرتا دقيقا چند ساله است؟
۲۵ بهمن، آرتا ۴ساله ميشود.
شما وقتي همسن آرتا بوديد، چطور كودكي بوديد؟
پدرم كه ميگويد آرتا از من خيلي آرامتر است.(باخنده)
كلا بچهدار شدن چه حسي براي شما دارد؟
بچهدار شدن در كنار تمام سختيهايي كه دارد، لذتهاي عجيبي هم دارد و حس خوبي به زندگي انسان ميدهد؛ مثلا روزهايي كه آرتا خانه نيست، دائم حس ميكنم كه يك چيزي در خانه كم است و آن حس و حال هميشگي وجود ندارد.
تابهحال شده براي آرتا كم گذاشته باشيد؟
به نظرم پدر بودن اين نيست كه فقط شما كار كنيد و پول دربياوريد و زندگي را بچرخانيد. بهنظرم پدر بودن يا مادر بودن اين است كه شما در كنار تمام مسووليتهايي كه داريد، به شكل معنوي هم بايد كارهايي را براي فرزندتان انجام دهيد. بايد اعتراف كنم كه به دليل مشغلههاي كاري كه داشتهام، در بخش كارهاي معنوي، شايد براي آرتا كم گذاشته باشم و اين كمي آزارم ميدهد.
چقدر سعي ميكنيد در زندگيتان آرامش داشته باشيد؟
من آدم چندبعدي نيستم و در عين حال خيلي به كارم وابسته هستم. وقتي جايگاه شما در بين مردم بالاتر ميرود، بالطبع انتظارات هم از شما افزایش پیدا میکند و اين باعث ميشود كه شما تلاش خودتان را بيشتر كنيد و روي كارتان تمركز بيشتري داشته باشيد و خود به خود اتفاقات حاشيهای آن هم بيشتر ميشود و شايد اين موضوع روي آرامش شما هم تاثيرگذار باشد ولي با اين حال من هميشه سعي كردهام كه آرامش خودم را در زندگي و كار حفظ كنم و حتي اين آرامش را به مخاطب هم انتقال بدهم.
يكي از دلايلي كه هميشه از حواشي فراري هستم، اين است كه احساس ميكنم اگر زندگيام را شلوغ بكنم، ديگر خودم نيستم و از بين خواهم رفت. سعي ميكنم هميشه حواسم به خود و زندگيام باشد كه آن روحيه هنريام را از دست ندهم. من هنوز هم دوست دارم هنرمند باشم و هنوز هم مثل روزهاي اول با عشق، حساسيت و وسواس كارهايم را جمعوجور ميكنم و حتي تلاشم را هم در اين سالها بيشتر و بيشتر كردهام.
اصولا ميگويند زندگي با هنرمندان كار سختي است. اينكه يك بخش عمدهای از زندگي شما را موسيقي و كارتان تشكيل داده و از طرف ديگر آن حساسيتها را هم روي كارتان داريد و از طرف ديگر هم آرتا به زندگيتان اضافه شده است. همه اينها باعث نشده كه همسرتان از اين وضعيت خسته شده باشد؟
بله، ايشان گاهي خسته ميشوند و من هم به ايشان حق ميدهم ولي يك واقعيت اين است كه هرچيزي در كنار داشتن نكات منفي، نكات مثبت هم دارد؛ مثلا شما وقتي رژيم غذايي ميگيريد، بالطبع لذت خوردن بعضي از غذاها را از دست ميدهيد ولي در عين حال اندامي متناسب پيدا ميكنيد و لذت پوشيدن لباسهاي زيباتر را لمس ميكنيد و برعكس اين موضوع هم صادق است. اين برايم پيش آمده كه در شرايطي كه مثلا مزاحمتي ايجاد شده، مسائل حاشيهای رخ داده يا حتي مواقعي كه كارم خيلي خيلي زياد شده، روي ايشان هم تاثير ميگذارد و قطعا ايشان را خسته ميكند ولي من سعي كردهام كه اگر هم چنين اتفاقاتي رخ داده، بعد از آن جبران كنم.
بايد اين واقعيت را قبول كنيم كه هنرمند متعلق به مردم است و نميتواند نسبت به آنها بيتفاوت باشد. من حتي در مقطعي تصميم گرفته بودم كه ديگر كار نكنم؛ به اين دليل كه روحيات آدمها با هم متفاوت است و يك سري فشارها و خستگيها ايجاد شده بود و خودم ديگر نميتوانستم يك چيزهايي را در كارم و در مسائل شخصي و زندگي خصوصيام مديريت كنم و فضاي بازار موسيقي هم آنچيزي نبود كه دوست داشته باشم و تصميم گرفته بودم كه ديگر كار نكنم ولي رفتهرفته كه از آن فضا خارج شدم، باز هم شروع به كار كردم. در اين بين همسرم ميداند كه ممكن است تمام اين اتفاقات در زندگي من رخ بدهد و خوشبختانه اين شرايط را درك كرده است.
در آن مقطع درآمدتان هم از موسيقي كم شده بود!؟
شايد؛ البته من خيلي به اين موضوع فكر نميكنم. ببينيد درواقع در كار ما، ارائه آلبوم يك جور اشانتيون محسوب ميشود و درآمدي در آن نيست و كل درآمد يك خواننده از كنسرتهاست.
جمعكردن يك آلبوم خوب چقدر هزينه دارد؟
در بازار فعلي و براي جمع كردن يك آلبوم خوب، شايد حدود ۱۰۰ميليون تومان هزينه شود!
يعني يك خواننده اين ميزان پول را حدودا هر ۲سال يك بار هزينه ميكند تا در كنسرتها درآمد داشته باشد؟
اين يك واقعيت است و بايد اين هزينه را انجام داد و در نهايت شما وقتي آن درآمد از كنسرتها را با اين هزينه مقايسه ميكنيد، ميبينيد كه تازه برابر شده است و بازهم درآمد زيادي براي شما نداشته است و آن آلبوم بيشتر جنبه تبليغاتي داشته است. ضمن اينكه شايد خيلي از مخاطبها اين را ندانند كه خود خوانندهها شخصا برگزاركننده كنسرتها نيستند و صرفا يك اجراكننده هستند و دستمزد خودشان را ميگيرند.
با توجه به اين شرايط چرا بايد يك خواننده آلبوم ارائه بدهد؟ چرا به صورت تكآهنگ كارها را ارائه نميكنيد كه اينقدر هزينه نداشته باشد؟
مشكل همين است كه ما فضايي براي پخش تكآهنگها نداريم و شكل غيرمجاز به خود ميگيرد.
يعني اگر اين فضا ايجاد شود، شما ديگر آلبوم ارائه نميكنيد؟
دقيقا. ببينيد من در اين سالها آن آهنگهايي را كه مخاطب دوست دارد و ميتوانم در كنسرتها اجرا كنم، ساختهام و اگر فضايي باشد كه بتوانم تكآهنگهايم را در آن فضا به مخاطب ارائه بدهم، چه نيازي به جمع كردن آلبوم با اين هزينههاي بالا وجود دارد!؟ چرا بايد كميت را درنظر بگيرم؟ اگر اين شرايط ايجاد شود، قطعا من كيفيت را درنظر ميگيرم و سعي ميكنم كه كارهاي محدودتر به شكل تكآهنگ داشته باشم ولي با كيفيت بالا و بسيار خوب. حتي گاهي اين حس به خودم دست داده كه از تكآهنگهايم بسيار راضيتر هستم تا آلبومها؛ هرچند كه در آلبومهايم تمام تلاشم را انجام ميدهم ولي حس ميكنم گاهي از همان تكآهنگها بيشتر راضي هستم.
ضمن اينكه من حس ميكنم خوانندگان ما در كنسرتها هم كار خيلي سختي دارند و به دليل شرايط بايد فقط با هنر خوانندگي و صداي خود مخاطب را جذب و در نهايت راضي نگه دارند.
بله؛ دقيقا همين طور است و اين موضوع كار را براي ما خيلي سختتر هم ميكند. ضمن اينكه اين ثابت شده است كه افرادي كه به كنسرتها ميآيند خيلي اوقات همانهايي هستند كه به كنسرتهاي ديگر آن خواننده هم آمدهاند و درواقع شما براي راضي كردن آنها كار سختتري هم داريد.
تا به حال شده هنگام اجراي يك آهنگ در كنسرت، شعر را فراموش كنيد؟
بله؛ در اين جور مواقع يا خواندن آهنگ را به مردم واگذار ميكنيم يا با شعر غلط ادامه ميدهيم يا اينكه ميگويیم يادم رفت. (باخنده).
شده كه اتفاق بدي هنگام اجراي كنسرتها برايتان رخ داده باشد؟
بله؛ متاسفانه اين اتفاق افتاده است؛ مثلا من يك بار ۱۲اجراي پشت هم در برج ميلاد داشتم و بهشدت سرما خورده بودم و قبل از اجراي هر كنسرت، آمبولانس ميآمد و آمپول دگزامتازون ميزدم و ميرفتم روي استيج! اين موضوع خيلي هم روي متابوليسم من تاثير گذاشت و خيلي از چاق شدنها و لاغر شدنهايم هم به همين دليل بود كه روي سيستم بدنيام تاثير گذاشته بود.
در همه اجراهاي خود زنده ميخوانيد؟
بله؛ من هميشه زنده خواندهام. اصلا معتقد هستم كه اگر قرار است پليبك بخوانم، اصلا چرا بايد كنسرت اجرا كنم!؟ كنسرت يعني خواننده بايد اجراي زنده داشته باشد. بهنظرم خواندن و آرتيست بودن ذاتي است و من هميشه وقتي ميخواندم، خودم را ميديدم و دوست داشتم هميشه خودم باشم و از كسي تقليد نكنم و جاي كسي نباشم. الان هم ادعا ميكنم كه در ۱۰سالي كه در موسيقي هستم چون از صداي كسي تقليد نكردم، كسي هم نيامده كه صدايش شبيه من باشد.
برگرديم به اين موضوع كه حضور آرتا در زندگيتان چقدر شما را ترسو يا محافظهكار كرده است؟ براي مثال اگر ممكن بود در خيابان قبلا به هر علتي با كسي درگير شويد اما حالا به اين خاطر كه همسر و فرزندتان در خانه چشمانتظار شما هستند، نديد ميگيريد.
راستش قبلا هم اين كار را نميكردم اما واقعيت اين است كه آمدن آرتا ترسهاي مرا در بعضي مسائل بيشتر كرده است؛ مثلا قبلا خيلي حواسم به خودم نبود اما الان به خاطر آرتا و مسووليتي كه دارم، بيشتر حواسم به خودم هست. بايد اين بچه كوچك را به سرانجام برسانم. البته خيلي چيزها دست ما نيست اما تمام تلاشم را ميكنم كه حواسم به كانون خانوادهام باشد. گاهي پيش آمده كه آرتا خانه پدر و مادرم است و من نيمهشب از نگراني بيدار ميشوم و به خودم ميگويم چرا وقتي گفت ميخواهم بروم خانه پدربزرگ من اجازه دادم و مخالفتي نكردم. اين ترسها و نگرانيها هميشه با من هست.
قبل از آنكه پدر شويد هم فكر ميكرديد پدر شدن چنين مصائبي داشته باشد؟
آدمي نيستم كه بخواهم با سياست صحبت كنم، آنچه كه به ذهنم ميآيد را ميگويم. اگر ميدانستم پدر شدن اينقدر مسووليت دارد شايد اصلا جرات نميكردم. درواقع با تمام عشق و دوستداشتني كه هست اما بار مسووليت زيادي هم به همراه دارد. در عين حال خدا را شكر ميكنم و هميشه ميگويم هر اتفاقي يك حكمت است؛كمااينكه آرتا بركت زندگي من بوده و حضورش پر از اتفاقهاي خوب بود. خدا را شكر در تمام آن جاها كه گفتم من براي او كم ميگذارم اما او برايم كم نميگذارد. به نوعي خدا به من بچه مستقلي داده كه بسياري از خلاءها را خودش پر كرده است و اين خيلي جاها كمك است.
شايد اينكه گفتم جراتش را نداشتم حرف سنگيني باشد اما این همه ماجرا نيست؛ يك بخش بچهدار شدن لذت عشقي است كه نداشتن آن تصوركردني نيست. به اين فكر ميكنم كه چه بخواهيم و چه نخواهيم يك سري اتفاقات در زندگي سراغمان ميآيد كه دير يا زود بايد آنها را تجربه كنيم. حالا اينكه به موقع تجربه كنيم خيلي بهتر است. عكس آن هم صادق است. شما مدام به اين فكر ميكنيد كه آينده اين بچه چه ميشود و. . . به خاطر همين تفكر و همين ترس، آنقدر بچهدار نميشويد كه يك دفعه به خودتان ميآييد و ميبينيد که ۵۰ سال از سن شما گذشته حتي يك همدم هم نداريد. اين ماجرا گريهدار و به نظرم يك فاجعه است.
ميتوان اينگونه هم نگاه كرد كه به عنوان یک موتور محرك باعث شود شما بيشتر تلاش كنيد.
بله اين را قبول دارم. این اتفاق هم تلاش مرا بيشتر كرد و هم مرا تغيير داد. من بسيار در كارم احساسي برخورد ميكردم اما حالا خيلي عاقلانهتر برخورد ميكنم چون در هر تصميمي كه ميگيرم آرتا را ميبينم. به اين فكر ميكنم كه به خاطر غرور و خودخواهي خودم باعث خراب شدن زندگي او نشوم.
براي آينده و شغل آرتا هم فكر ميكنيد؟
خيلي زياد. در وهله اول به سلامتش فكر ميكنم و به اينكه هميشه سالم باشد. اميدوارم در هر زمينهای كه خودش دوست دارد موفق باشد؛ گرچه فكر ميكنم او هم موزيسين ميشود. گرايش بسيار زيادي به موسيقي دارد و مدام آهنگهاي مرا ميخواند.
صداي شما را ميشناسد؟
كاملا و به نوعي شغل مرا درك كرده است و حتي به من ميگويد «بابا مرا با خودت ببر، ميخواهم بخوانم! » فكر ميكنم اين اتفاقي است كه در آينده رخ خواهد داد. اگر نگاهي به فرزندان هنرمندان بزرگي چون جناب شجريان، جناب شهرام ناظري و جناب خواجهاميري داشته باشيم ميبينيم كه فرزندان آنها نيز به نوعي موسيقي در خونشان جريان داشته است. حالا من خودم را جزء آن دست هنرمندان بزرگ نميدانم اما اين موضوع را در آرتا ميبينم كه بهشدت به موسيقي علاقه دارد.
حالا اگر روزي بيايد به شما بگويد ميخواهم موزيسين شوم، راضي هستيد؟
واقعيت را بخواهم بگويم دوست دارم در كارهاي بزرگتر و در مقياس جهاني در اين عرصه حضور داشته باشد و تنها محدود به ماركت ايراني نباشد. در ميان صحبتهايم گفتم كه زماني ميرسد كه احساس خستگي ميكنيد، اين كار سختيهاي زيادي دارد. شايد بعضيها وقتي اين حرفها را بخوانند بگويند اين چه حرفي است. برو خدا را شكر كن! من هميشه شاكر خدا بوده و هستم ولي اين يك حقيقت است كه كار ما در ايران يك سقف دارد و به آن سقف كه ميرسيد ديگر تمام است و همين مساله باعث افت خيلي از بچهها شده است. اين، ويژگي نسل بشر است كه تلاش كند و به پلههاي بالاتر برسد.
در غير اين صورت اصلا رشد نميكند. به نظرم تمام دوستاني كه رشد كردهاند حتما اين ويژگي و آن طبع بلند را داشتهاند. به هر حال اين كارها كمي بلندپروازي ميخواهد. شما در ابتدا مسائلي را تصور ميكنيد و بعد براي عملي شدن آنها زحمت ميكشيد. خيليها ممكن است بگويند خوانندگي كه كاري ندارد. يك ميكروفن دستشان ميگيرند و ميخوانند اما من حاضرم اين ميكروفن را به آنها تقديم كنم تا ببينم كه واقعا به همين سادگي است؟ وقتي جلوي ۴هزار نفر روي سن ايستادهای و هزاران چشم به سمت توست، بايد رضايت همه آن عزيزان را جلب كني.
در كنار همه اين مسائل شما زندگي شخصي و حتي پشت صحنه كارهاي خودتان را نيز داريد. ممكن است يك لحظه وسط كار با شما تماس بگيرند و بگويند مثلا حال يكي از اعضاي خانواده بد شده و تو بايد با وجود اين به روي استيج بروي، بخواني و لبخند بزني. هرچند كه در كنارش بايد نيمه پر ليوان و قسمت خوب ماجرا را نيز ديد. هر كاري دغدغههاي خودش را دارد اما من واقعا اين كار را دوست دارم و نميتوانم از آن دل بكنم. من يا تمام تلاش خودم را ميكنم يا آن را كلا ميگذارم كنار. حد وسط نداشتن جزء خصوصيات اخلاقي من است. از افت كردن بهشدت بيزارم و اگر جايي احساس كنم كه ديگر نميتوانم، آن را كامل قطع ميكنم.
تا به حال اين حس به شما دست داده است؟
بله در دورهای دچارش شدهام.
شما ۱۲ سال ميشود كه در اين عرصه مشغول كار و تلاش هستيد. . .
من خيلي سخت در اين مسير جلو آمدهام؛ شايد حالا برعكس تصور ديگران باشد اما واقعيت دارد كه براي پول كار نميكنم. البته پول لازمه زندگي است اما من هميشه به هنر فكر كردهام و به كارهايم. اگر درآمدي هم بود، خود به خود در اثر اين تلاش پيش آمده. اين را به همه علاقهمندان موسيقي ميگويم كه اگر در اين زمينه فقط به دنبال پول آمدهايد اشتباه است. اگر آمدهايد كار درست و خوب انجام بدهيد همه آن اتفاقها در كنارش ميافتد. كمااينكه اگر هدف پول باشد، راههاي زيادي براي رسيدن به آن وجود دارد. حتي در همين عرصه موسيقي ميتوان بدون زحمت مجوز و. . . كار كرد.
بله كارهاي زيادي هست اما كار شما ويترين زيبايي دارد. . .
اين را قبول دارم اما ويترين تنها بخشي از ماجراست. منكر اهميت پول هم نيستم. اما وقتي شما به شرايط رفاه نسبي هم كه ميرسيد و امنيتي پيدا ميكنيد، به جايي ميرسيد كه ميگوييد من تن به هر چيزي نميدهم. شايد تمام دوستان من كه در اين حيطه هستند روزي دغدغه پول و شهرت و. . . داشتند اما مطمئن هستم كه الان تمام دغدغهشان كار خوب و موزيك است و الان اصلا به اين فكر نميكنند كه بيشتر كنسرت برگزار كنند كه پول بيشتر بگيرند. جالب است برعكس آنچه عموم ميگويند فلاني مثلا كلي كنسرت ميگذارد و پول پارو ميكند، اصلا اينگونه نيست.
نهايت اين موضوع اين است كه در اين زمينه رشد آنچناني هم كه بكنيد آدمي ميشويد كه يك زندگي خوب دارد اما در واقعيت و اصلا قابل مقايسه با خيلي كارها و درآمدهاي حاصل از آنها نيست. نهايت ماجرا شايد يك پولدار عادي شويد نه فردي با درآمدهاي نجومي و... بله شايد بگوييد در جامعه افراد و مشاغل زيادي هستند كه درآمدهاي اندك دارند اما من اين كار را به نسبت كارهاي تقريبا هم سطح خودش ميسنجم. كار ما ويترين بسيار بزرگي دارد كه تصور عظيم و اشتباهي ايجاد ميكند.
نظر کاربران
خیلی دوسش دارم.پر از انرژی هستش این مرد.....
در تمام عمرم تيتري به اين مسخرگي و حماقت نخونده بودم...
پاسخ ها
اتفاقا بنظرم خیلی هم جالبه، من بخاطر تیترش کلیک کردم، از تیترهای زرد که بهتره ...
عالیه
آهنگ ایده آل رو گوش بدید تمومه
سلام
واقعا ممنونم از گذاشتن این مصاحبه
لطفا زودتر بقیه اش رو هم بزارید با بقیه عکس های مجله ممنونمممممممممممممممممم
سلام پس این بخش دومش چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عالی بود.من یکی از طرفدار های بابک جهانبخش هستم...
عالی عالی مثلا سلطان احساس هستنا ایشون....