یاس: رپِ ما جهانی می شود
«یاس» با وجود آنکه هنوز هیچ آلبوم رسمی ای در کشور منتشر نکرده است، در چرخه موسیقی رپ نقشی مشخص و مهم دارد. فقر، اعتیاد، مشکلات اجتماعی و... از جمله شاخص ترین موضوعاتی هستند که یاس در سال های اخیر به آنها پرداخت و بدون رد شدن از خطوط قرمز و توانسته خط و مشی آثارش را مشخص و مدون، پیش ببرد.
دوران سکوت شما معمولا خیلی طولانی تر از بقیه است. معمولا مدت زمان زیادی حضور ندارید و بعد از یک دوره سکوت طولانی، قطعه ای اجرا می کنید که بسیار پر سر و صدا می شود. درباره این دوران طولانی سکوت بین کارهایتان بگویید.
سوالت را دوست دارم. به این سوالات من می گویم «سوال تکمیلی». یعنی همه اتفاقات گذشته و قبل تمام شده و ما باید راجع به آینده صحبت کنیم. در این دوران سکوت که تو می گویی من همیشه در لاک خودم هستم. فکر می کنم و روی واقعیات و داستان هایی که به گوشم می رسد تمرکز می کنم. البته من کسی نیستم که سکوت درازمدتی داشته باشم و به محض اینکه حس کنم وقت اش رسیده، کارم را می کنم. تار سیدم به سال 90 و این سکوت با یک بازگشت قوی شکسته شد. با «سرباز وطن» و «از چی بگم».
فکر نمی کنید سال های بعد با خودتان فکر کنید که ای کاش آثار بیشتری می ساختید و می خواندید؟
شاید. ولی در حال حاضر فکر و سیاست ام این است که یا کاری را منتشر نمی کنم یا اگر قرار است کاری منتشر کنم باید خودم صددرصد از آن راضی باشم. یعنی همه سخت گیری هایی را که خیلی ها برای یک آلبوم دارند، برای یک قطعه دارم. آهنگ و تکست را بارها عوض می کنم تا به آن چیزی که می خواهم برسم. در هر قطعه ای من دنبال یک هدف هستم. این موضوع و بحث را خود من به ندرت در آرتیست های دیگر دیده ام. من به بازتاب های بعد از هر کاری فکر می کنم و روی آنها زوم می کنم و به شدت درگیرش می شوم.
دو سال زمان زیادی برای این فکر کردن و عمیق شدن نیست؟
نه به نظرم ده سال هم می توانی برای نتیجه گیری بهتر منتظر بمانی ولی با یک کار قوی و تاثیرگذار برگردی. می توانی همه چیز را دگرگون کنی. من همیشه به آینده با امید نگاه می کنم. الان هم همین طور است؛ همان طور که من ده سال پیش امیدوارانه به رپ فارسی نگاه می کردم و حالا می بینیم که این طور شده. الان هم به بین المللی شدن این سبک فکر می کنم. اتفاقی که به نظر من نه ده سال دیگر، که قطعا تا یکی، دو سال آینده رخ خواهد داد.
بخش های پایانی آثارتان همیشه نوعی امید و شور زندگی را در شنونده به وجود می آورد. چرا؟
من همیشه چیزی را که می بینم می خوانم. امکان ندارد چیزی را بخوانم که به آن اعتقاد نداشته باشم. این شخصیت من است. اصلا یاس یعنی امید به زندگی، یعنی امید به آینده. در همه روزهای تلخی که در گذشته داشتم فقط یک چیز من را زنده نگه داشت و آن هم امید بود. برای یک آینده خوب باید همیشه به امید اعتقاد داشت و برایش جنگید.
چقدر در آثارتان نگاه سیاسی را لحاظ می کنید؟ چون به هر حال نمی توان موسیقی رپ را از سیاست جدا کرد.
داستان های اجتماع صددرصد به سیاست هم مربوط می شود. چون در اجتماعی که ما در آن زندگی می کنیم همه چیز به هم وصل است. دوست ندارم این جمله ام را تیتر کنی و قبول ندارم که می گویند یاس خواننده سیاسی ای نیست. من ترجیح می دهم که قصه را از مردم شروع و روایت کنم؛ از درون آنها از دغدغه هایشان یک روز در جمعی بودیم که یکی آقایی همین طوری بی مقدمه سراغ من آمد و در جمع به من گفت: من چکار می توانم برای شما انجام دهم؟
من هم متوجه نشدم و گفتم چطور؟ آن آقا با لحنی عجیب و ناراحت کننده به من گفت: من قصد خودکشی داشتم ولی با شنیدن قطعه «با من باش» تو به زندگی برگشتم. مهندسی قبول شدم و حس موفقیت خوبی در من جاری شده. «باید بتونیم» قطعه ای بود که از درون پشت کنکوری هایی زائیده شد که حالا آخرین سال های دانشگاهشان را می گذرانند.
شما در همه این سال هایی که فعالیت کرده اید، آثار دو صدایی و چند صدایی یا همان «فیت»های مشترک زیادی داشته اید، بعضی از این همکاری ها هنوز هم برای خیلی ها قابل درک نیست. خودتان در مورد این انتخاب ها چه می گویید؟
خب این همکاری ها عمدتا در اوایل دوران کاری من بوده که بخش بزرگی از این کارهای دوصدائی مربوط به «آمین» است که با مخفف «آرش ملک» در حال فعالیت است. او در ابتدای کار من به نوعی پارتنرم محسوب می شد و صدای او را در بسیاری از قطعات آن دوره من مثل «سی دی رو بشکن» و «هویت من» و خیلی از کارهای دیگر شنیده اید. یا «نیما» که درواقع نیما علامه است. بقیه همخوانی ها را هم بهتر است دیگر در موردشان صحبت نکنیم. به هر حال انسان جایزالخطاست!
فقر، اعتیاد و مسائل روزمره اجتماعی جزو کاراکترهای اصلی اکثر کارهای شماست و خیلی کم سمت فضاهای حسی و عاشقانه رفته اید. فضاهایی که این روزها در بازار عاشقانه خواندن هاست؛ اما به نظر می رسد شما مخاطب عام را رها کرده اید و سراغ مخاطبان خاص تری رفته اید و آنها را با خودتان به سمت دغدغه هایتان کشیده اید. این انتخاب هوشمندانه بوده؟
من دوست داشتم همه کسانی که صدای من را می شنوند را درگیر مسائلی کنم که خودشان هم با آن برخورد داشته اند تا بهتر بتوانند آن را لمس کنند. من دردهای مشترک را خوانده ام. امکان ندارد ۴۰ ترانه از من را گوش کنی و در ۴، ۳ تا از آنها با هم همدرد نباشی. واقعا امکان ندارد. یعنی صددرصد به تو هم ربط دارد. قطعه «باید بتونیم» صددرصد به تو ربط دارد. تو خودت را در آن می بینی و خودت را در آن شرایط حس می کنی. فضاهای عاشقانه فضاهای زیبا و دلچسبی هستند. من کاملا به این فضاها احترام گذاشته و می گذارم.
خواننده هایی را هم که واقعا و به صورت واقعی از عشق می خوانند همیشه دوست داشته ام. ولی فرض کن یک نفر دیگر برای فلان خواننده شعر می گوید، یک نفر ملودی می سازد و او هم صرفا به واسطه صدای خوب آن را می خواند، پشت آن صدای خوب و شعر عاشقانه و ملودی خوش ساخت هیچ چیز واقعی و بکری وجود ندارد. من عنوان «عشق های مصنوعی» را به این قبیل آثار می دهم. این یک جور ادا درآوردن است.
هنرمند باید به چیزی که می خواند اعتقاد داشته باشد. باید آن لحظه ایی را که تجربه کرده بخواند تا بقیه هم که مشابه آن شرایط را تجربه کرده اند، بتوانند با آن همذات پنداری کنند. اگر در ترانه ات می خوانی «برات می میرم» باید واقعا مرده باشی و بعد آن را بخوانی. ولی تو دروغ می گویی و هرگز عشقت آنقدر عمیق نبوده و چه بسا حتی آن را تجربه هم نکرده ای و ادا در می آوری.
ولی من از قصه واقعی زندگی ام گرفته تا حقایق اجتماعی را به همان تندی و داغی که هست عنوان می کنم، با موسیقی ای که نت به نت آن حرارت دارد. وقتی من از فقر می گویم، تجربه های شخصی ام در محله ناصرخسرو را می شنوی. وقتی از اعتیاد می خوانم این واژه ها همه و همه دور و بری های نزدیک من اند که جلوی چشم تو رژه می روند.
۶، ۷ سال قبل تب رپ به شدت همه جامعه را در بر گرفت و به شدت همه گیر شد. رپ حتی موسیقی پاپ را هم زیر سلطه خود گرفت ولی به مرور این تب خوابید و بزرگان رپ یکی یکی از ایران خارج شدند. شما اما هیچ وقت از ایران نرفتید؟
نه اشتباه نکن. من هم رفتم ولی خیلی زود برگشت. چون اصلا تمایلی نداشتم بروم و کاری بکنم که راه برگشتنم را ببندم. من برای چه کسی قرار است بخوانم؟ من کاری به آنهایی که رفتند ندارند و نمی توانم به آنها هم خرده بگیرم. حتما اهداف خاصی داشتند که در ایران نمی شد به آنها برسند. ولی من فکرم چیز دیگری بود. نمی توانم فقط به عشق فعالیت آزادتر و کنسرت از ایران بروم. من دوست دارم در این خیابان ها قدم بزنم و این مردم را ببینم. منبع الهام من همین مردم و همین خیابان ها هستند.
حتی به این قیمت که نتوانید مجوز بگیرید و همیشه غیرمجاز باقی بمانید؟
لفظ غیرمجاز را دوست ندارم. من در همین به قول تو غیرمجاز بودن ام، چهارچوب هایی دارم که از خیلی خواننده که آلبوم منتشر می کنند سفت و سخت تر است. اینها زائیده فکر و تفکر من است و از کسی بابت آنها اجازه یا خط نگرفته ام. خودم آنها را برای خودم تعریف و به آنها عمل می کنم.
چرا موسیقی رپ در این سال ها کمتر از گذشته میان مردم هوادار دارد؟
هر چیزی که یک باره اوج بگیرد و بالا بیاید به همان سرعت هم می خوابد و سقوط می کند. البته آن تب که در موردش می گویی تب شش و هشت رپ بود.
من هیچ تعریفی در مورد آن سبک ندارم.
ما در دسته بندی رپ داخلی مجبورم بعضی واقعیت ها را در نظر بگیریم. مثلا ما نوعی رپ واقعی داشتیم که «هیچکس» سردمدار آن بود. کارهای خود من هم در همین دسته بندی جای داشت که لحن هار و گزنده ای دارد نسبت به اتفاقات اجتماعی. در کنار این رپ واقعی، خب خیلی ها هم بودند که برای خوشحال کردن مردم و رقصاندن آنها کار می کردند. دغدغه شان این چیزها بود که البته برای من، طرز فکر آنها هم قابل احترام است. بالاخره باید به همه احترام گذاشت تا احترام دید.
ادیت نمی شدید وقتی خیلی ها با عنوان «رپر» شناخته می شدند در حالی که هیچ کدام از این دغدغه ها را نداشتند؟
نه چرا اذیت شوم؟ کسی ای کسی را در این وادی تنگ نمی کند. همه کار می کنند و مردم هستند که انتخاب می کنند.
بحث تنگ کردن جای کسی نیست...
حرف تو مثل گروه های سنتی متعصب است که موسیقی را مال خودشان می بینند یا «راک بند»های افراطی که فقط خودشان را صاحب موسیقی می دانند. هرگز نباید این طور فکر کرد. زمانی که تو بخواهی در جمعی خودت را همه کاره و صاحب آن سبک تلقی کنی و بقیه را نفی کنی، مطمئن باش آنها خیلی بهتر و زودتر از تو بزرگتر می شوند. هر کسی به این جمع آمده خوش آمده. اگر کارش خوب باشد شنونده خواهد داشت و اگر کارش خوب نباشد، بالطبع کنار می ماند.
شاید شما هم چنان تمایلی برای مجوزدار شدن ندارید و دوست ندارید رسمی شوید.
می دانی چرا؟ چون خیلی وقت پیش من رفتم دنبال مجوز. سال ها پیش زمانی که زلزله بم اتفاق افتاد. عذابی کشیدم. باور کنید به قدری رفتم و پس زده شدم که دیگر خسته شدم. اگر حامی داشتم الان باید کنسرت هایم یکی پس از دیگری برگزار می شد و من بیزنس خوبی داشتم. حمایت را در چه چیزی می بینی؟ در اینکه من استودیو دارم و هنوز ایرانم؟ اگر اینها را حمایت های ویژه می دانی، بله، من حامی بزرگ دارم. حامیان گردن کلفت!
و بچه های مدرسه «دورود زند»... از آنها چه خبر؟
بگذار قصه اش را برایت تعریف کنم. من معمولا آخر شب ها ایمیل ام را چک می کم و در همین «چک میل ها» یکی از این ایمیل هایی که برای همه می آید را باز کردم. خبر و عکس های همین بچه های مدرسه بود که سر و صورت شان در این حادثه سوخته بود با همان عکس تخته سیاهی که روی آن نوشته شده بود: «نرگس برای عکاس نمی خندد...». در آن ایمیل نوشته شده بود داروهای مداوای این بچه ها هیچکدام دولتی نیست و هزینه یادی برای معالجه آنها لازم است.
خواندن این متن برای من به شدت ناراحت کننده بود و بدجور مرا تحت تاثیر قرار داد. برای یک لحظه خودم را گذاشتم جای این بچه ها. اصلا کار من این است که خودم را جای بقیه بگذارم تا بتوانم آن شرایط را درک کنم. به این فکر کردم که من در این حالت عادی نشسته ام و از همه چیز گلایه دارم. حالا این بچه ببین چه حس و حالی دارد؟ او حتی نمی تواند در آینه هم خودش را ببیند. ما به این اتفاق می گوئیم واقعه آنها می گویند فاجعه.
ماجرای دکتری که برای درمان این بچه ها پیش قدم شده بود تا همه آنها را جراحی زیبایی کند صحت داشت؟
نه. یکی می خواست از این طریق سوءاستفاده کند.
در همه این سال ها در بازار موسیقی کشور کاری بوده که شما را شگفت زده کرده باشد؟
من برای همه کسانی که در ایران کار می کنند احترام قائل ام و هنرشان را در این شرایط تحسین می کنم. ولی یک کار بود از آقای «اصفهانی» با نام «مرو ای دوست» که واقعا روح و روان من را به فنا داد. واقعا حیرت آور بود. یا یکی از ترانه های محسن چاوشی که برای خرمشهر خوانده بود...
نخل های بی سر؟
بله «نخل های بی سر». با آن خستگی خاصی که در صدای محسن بود واقعا چیز عالی ای از آب در آمده بود. یا قطعه «کاش» محسن یگانه واقعا شعر و ملودی قابل توجهی داشت که به شدت من را به سمت خودش کشید.
کدام یک از قطعاتی که خوانده اید بیشتر از بقیه به خودتان نزدیک است؟ یعنی کدام ترانه از یاس را وقتی می شنویم باید این حس را داشته باشیم که این قصه زندگی خود خواننده است؟
آهنگ های زیدی هستند. «چه روزای سختی رفت»، «درددل»، «درکم کن»، «با من باش» و خیلی از قطعات دیگرم کارهایی هستند که ردی از من در پس زمینه شان وجود دارد. مثلا ترانه «تمومش کن» که با موضوع اعتیاد بود را برای یکی از دوستانم خواندم که الان مربی پارکور است. او کسی بود که واقعا در حال نابود شدن بود ولی الان دوباره همان آدم است.
و بالاخره اینکه نظرتان درباره موسیقی زیرزمینی چیست؟
اصلا از این کلمه خوشم نمی آید. ما خیلی پیگیر مجوز شدیم، من خودم از اولین کسانی بودم که برای مجوز اقدام کردم و همان موقع وقتی در مطبوعات و رسانه ها در مورد خواننده های رپ صحبت می کردند، عنوان می شد که بی شک یاس مجازترین رپر ایرانی است و اگر یک روزی قرار باشد این سبک موسیقی مجوز بگیر یاس اولین نفر خواهد بود. خودم هم به این موضوع معتقدم چون در موسیقی به اصطلاح زیرزمینی من برای خودم چارچوب دارم. یاس کسی بود که رپ را آورد میان خانواده ها و کارهایی ارائه کرد که پیر و جوان بتوانند آن را گوش کنند. کاری کردم که خانواده ها به بچه هایشان بگویند اگر می خواهی رپ هم گوش کنی، آهنگ های یاس را گوش کن.
موسیقی پاپ همه اش شده تکرار و هیچ حرف جدید نمی زند، یک چیزی که واقعا برای مردم حاوی پیام باشد و یک اتفاق و جرقه در ذهن مخاطب ایجاد کند و یک حرف بزند چه سبکی است؟ شک نکن که رپ این سبک است. ببین من دارم حرف دلم را می زنم و حرف دل من هیچ ربطی به سیاست ندارد. حرف های من حاوی پیام های اجتماعی است و این حرف های اجتماعی از نگاه من باید مجوز بگیرد، چون هم به نفع مردم است و هم به نفع دولت!
در این میان قطعه بچه های درودزن با استقبال زیادی رو به رو شد، این طور نیست؟
متاسفانه ما همه چیز را فقط خبر می دهیم. آتش سوزی و جنگ و انواع حوادث از این قبیل رخ می دهند و ما فقط خبر می دهیم. هیچ وقت پیش نمی آید بریم واقعا جای طرف بنشینیم. من یک بار داشتیم ای میل هایم را چک می کردم و به طور اتفاقی به این عکس های بچه های درودزن برخوردم. از اولی تا چندمی را نگاه کردم و با خودم گفتم که نه حاجی... راه ندارد، آخر یعنی چه؟ شاید هم جایی خبری از آنها شنیده شده و کسی هم با یک آخی گفتن همدردی کرده و بعد فراموش کرده باشد. ولی من گفتم برای یک لحظه، یک ساعت هم که شده خودمان را جای طرف بگذاریم و ببینیم آن لحظه ها چه دردی کشیده است. با خودم گفتم من صدایت را به گوش همه می رسانم. پس برای چه می توان خواند؟ اگر چنین نکنم، گناه است. نامردی کرده ام. اگر نگویم، خودخواهی کرده ام.
سیامک، تو چیزی را که می خواهم بگویم به خودت نگیر، به کسی هم برنخورد، ولی متاسفانه در هنر رسالت اصلی کنار گذاشته شده و فقط چسبیده ایم به داستان هایی که همه ازش صحبت می کنند. طرف در ترانه هایش از دل شکسته اش صحبت می کند و از سوی دیگر زندگی خصوصی اش دیدن دارد. یعنی برای خودش وجهه ای درست می کند که وجود ندارد. من هم مدعی پاک بودن محض خودم نیستم، ولی...
نظر کاربران
حرکت لب یاس،برکت رپ پارس
واقعا عاشق خود ياس وكارهاشم به نظر من واقعا بايد به ياس بگن سلطان رپ
هه
عاشقه یاسم
واقعا اهنگاش معنی داره الکی درست نشده
هم ریتم داره درست حسابی ، هم متن
واقعا بعضیا چطوری خودشونو جزو رپرا حساب میکنن تا وقتی یاس هس...؟! -__-
فعلا جوجه ای مرغ شدی بعدا تو شاخ شو....
بهرام نورائی اعتبار رپ فارس
تا امثالع بهرام هستن نخون شما