مهدی پاکدل و دنیای این روزهایش
در چند سال اخیر تحولات زیادی در زندگی حرفهای مهدی پاکدل رخ داده است. انگار که متوجه گذر زمان شده است و به این نتیجه رسیده که وقت را برای اجرایی کردن ایدههایش از دست ندهد.
طی دو سال اخیر چه تحولی در زندگیتان اتفاق افتاده؟ اولین فیلم بلندتان را ساختید، در نقش اول فیلم محمد بازی کردید و ...
در سال ۹۰ و ۹۱ که درگیر ساخت فیلم «محمد (ص)» بودیم، درحقیقت به خودباوری رسیدم و اعتماد به نفسی پیدا کردم كه تا قبل از آن نداشتم. بازیگری را تنها یک شغل میدیدم و در حقیقت منبع امرار معاشم بود. بعد از «محمد(ص) » و همکاری با یک گروه حرفهای فکر کردم که میتوانم نگاه دیگری به این حرفه داشته باشم. در حقیقت باعث شد که بتوانم به خودباوری برسم و ایده هایی را که در ذهن دارم عملی کنم.
قبل از این فیلم، زمانی که در فیلم یا تئاتری مشغول بازی بودم، ایدههایم را عنوان میکردم اما هیچ وقت به خودم جرات نمیدادم که این ایدهها را اجرا کنم اما بعد از اتفاقاتی که سر فیلم افتاد، به این نتیجه رسیدم که حالا زمان مناسبی برای عملی کردن ایدههای خودم است. به لحاظ سنی باید به یک ثبات حرفهای میرسیدم و بعد ایدههای خودم را اجرایی میکردم.
بعد از آن بود که با ایمان افشاریان فیلم ساختیم و همان ایدههایی را که سالیان سال داشتیم اجرایی کردیم. با هم نمایش «جنایت و مکافات » را اجرا میکنیم؛ چرا که مدتها بود به فکر اجرا کردن آن بودیم. قطعا امسال فیلمی با هم کار خواهیم کرد اما کارگردانی مشترک نخواهیم داشت، ممکن است او کارگردانی کند و من بازی کنم. به این فکر افتادهام عکسهایی که در این سالها گرفتهام جمعآوری کنم. کمی خودم را پیدا کردهام و تصمیم دارم جدیتر به حرفهام نگاه کنم.
با این اوصاف، بازی در فیلم «محمد (ص) » نقطه عطفی در کارنامه بازیگری شما به حساب میآید. برای نقش «ابوطالب » از افراد زیادی تست گریم گرفته شد. زمانی که متوجه شدید برای این نقش انتخاب شدهاید، یکه نخوردید؟
نمیتوان این نکته را انکار کرد که بازی در این فیلم برای هر بازیگری موقعیت طلایی به حساب میآید. هر بازیگری در دوران حرفهای خود به دنبال بازی در نقشی است که بعدها به آن اکتفا کند و بگوید که من این نقش را بازی کردم و با تکیه بر این نقش رضایتی از کارنامه کاریام دارم.
من هم سالیان سال بود که به دنبال چنین اتفاقی در کارم بودم و حالا لطف پروردگار و اعتمادی که آقای مجیدی به من داشتند و این نقش حساس و سنگین را به من سپردند، باعث شد تا آنچه منتظرش بودم اتفاق بیفتد. بارها به خود آقای مجیدی گفتهام که امیدوارم پاسخ اعتمادی را که به من داشتهاید گرفته باشید. تمام تلاشم را کردم تا از اعتمادی که به من داشتند، دلسرد نشوند. خیلی خوشحال شدم و آن لحظه، لحظه با شکوهی برایم بود.
معمولا فیلمهایی که با این هزینه و حجم ساخته میشوند، به خصوص فیلمهای تاریخی- مذهبی در سینماها با اقبال خوبی روبرو نمی شوند و به قولی هزینه خودشان را در نمیآورند. این نکته در تصمیمهای شما تاثیری نداشت؟
برای من هیچ تاثیری نداشت و باید بگویم که این نظر شما است. ما در کشوری زندگی میکنیم که درصد زیادی از مردم مذهبی هستند و اصولا به سریالها و فیلمهای تاریخی- مذهبی روی خوش نشان میدهند و در مورد فیلم «محمد (ص) » هم همینطور است.
ممکن است ما فقط تهران را ببینیم و منتقدانی که نسبت به فیلم انتقاد دارند. در چند سفری که به شهرستانها داشتیم، دیدیم که مردم عاشقانه فیلم را دوست دارند. این اتفاق تنها در ایران نمیافتد، در سفری که به مونترال هم داشتیم، با چشمهای خودمان میدیدیم که چه استقبالی از فیلم کردند. آدمهایی که با دلشان به سینما میآیند، ا فرادی که مدتها بود با سینما قهر بودند و علاقهای به تماشای فیلم و این هنر نداشتند، برای تماشای این فیلم به سینماها آمدند و از تماشای فیلم لذت میبردند، چرا که بدون هیچ حب و بغضی به سالن سینما آمده بودند.
صحبتهایی که در مورد این فیلم میشود، حر فهای تخصصی است که تنها به درد اهالی خانواده سینما میخورد و ربطی به ۸۰ میلیون ایرانی ندارد. به نظر من استقبالی که مردم در این شرایط سینما از این فیلم کردند، بینظیر بود. سینمای امروز رمقی ندارد و هر کسی که از راه میرسد، به جای اینکه آبی به پای این درختی که در حال خشک شدن است، بریزد، با تیشه به جان ریشه آن افتاده است.
خود ما در حال خشکاندن این ریشه هستیم و فکر میکنیم که همه باید گروکشی کنیم. سینما یک هنر است، ذات هنر نامیرا است و هیچ وقت از بین نمیرود اما ما دغدغههای شخصیمان را وارد این فضا کردهایم. این مساله نهتنها کمکی به این شرایط نمیکند، بلکه باعث از بین رفتن حیات آن میشود. خوشبختانه این فیلم با استقبال روبرو شدهاست.
این صنعت سرگرمی به مردم تعلق دارد. مساله دیگر این است که فقط شرایط امروز را نباید دید؛ فیلم «محمد (ص) »، فیلمی است که سالهای سال میماند و مانند خیلی از فیلمها تاریخ مصرف ندارد. یک سوژه جهانی دارد و در مورد فطرت انسان است و طبیعتا سالهای سال به این فیلم استناد میشود و به نظرم نقطه شروع است.
نقطه شروع چه چیزی؟
نقطه شروع برای ساخت چنین فیلمهایی در سینمای ایران. مشکلی که تمام منتقدان فیلم با این فیلم دارند، در مورد هزینه آن است. نزدیک به ۷۰ تا ۸۰ درصد هزینه آن صرف هزینههای زیربنایی سینما شدهاست؛ وسایلی که خریداری شدهاست، شهرک عظیمی که ساخته شده. تمام اینها برای سینما میمانند و کسی نمیتواند آنها را روی دوشش بگذارد و برود. فیلمهایی ساخته میشوند و من مطمئن هستم برای بانی این اتفاق خیر، دعا میکنند.
سینما همیشه با این اتفاق روبرو بوده است؛ فیلمهایی که در زمانه ساختشان خیلی مورد استقبال قرار نگرفتند و در سالهای بعد به آنها توجه و استناد شد. فیلمی مانند «مادر » که در همان سالها از آن تنها به عنوان یک فیلم خوب یاد میشد، حالا از آن به عنوان یک درس سینمایی یاد میکنند.
متاسفانه کمی باید ایراد و بیماری را در خودمان ببینیم! به نظر من سینمای ما با برخوردی که با علی حاتمی داشت، باعث شد که این هنرمند بزرگ به این سینما خیر رساند و سبب رشد سینمای ملی ما شد، دلشکسته و رنجور شود. هیچ فیلمی نمیتواند در دنیا کامل باشد، هنر یک مقوله سلیقهایاست و هرکس نظری دارد. زمانی که با مقولهای به نام سینما که پایه و اساس آن سرگرمی است مواجه هستیم، با طیفهای مختلف روبرو میشویم.
سلیقه هر کسی به سواد، طبقه اجتماعی، فهم و درک او از هستی بستگی دارد. فیلم و سینما هم همین طور است و هر کسی میتواند به شکل دیگری با آن برخورد کند. درصد محبوبیت فیلمهایی مثل «مادر » خیلی بالا است. همان موقع عده زیادی میدانستند که این فیلم، چقدر شاهکار است اما حب و بغض و حسادت چشم آدمها را تنگ می کند و اجازه نمیدهد همه چیز را با هم ببینند.
من هم جز همان آدمها هستم و خودم را جدا نمیکنم. ممکن است روزی با اثری از همکاری مواجه شوم که آنقدر مسائل پیچیدهای را جلوی چشمم بیاورد كه اجازه ندهد اصل اتفاق زیبایی را که افتاده است ، ببینم در مورد فیلم پیامبر(ص) هم به طور قطع این اتفاق از سوی اهالی سینما افتاده است. منتقدان هم جزو همین خانواده شریف هستند. سالها بعد صحبتهایی مطرح خواهد شد و برای آقای مجیدی دعای خیر خواهند كرد. مساله دیگری که خیلی از آن غافل میمانیم میزان جراتی است که مجید مجیدی دارد.
در دست گرفتن چنین پروژهای دل و جرات زیادی میخواهد. اغلب فیلمهای تاریخی دنیا ساخته میشوند اما از قبل مشخص نیست که تبدیل به فیلمهای بزرگی شوند. آنها ساخته میشوند و با المانهای مختلفی تبدیل به فیلمهای بزرگی میشوند، اما این فیلم به خصوص از شروع ایدهپردازیاش جرات زیادی را طلب میکرد؛ چرا که با یک میلیارد و خردهای مسلمان در سراسر دنیا طرف بود و در مورد شخصیت اول اسلام است.
فیلم بزرگی است و هر لحظه با حساسیت روبرو بود؛ از پیش تولید بگیرید، تا نوشتن فیلمنامه، انتخاب عوامل و بازیگرانش. همه چیز حساس و مشکل بود و پذیرفتن چنین مسئولیتی از طرف آقای مجیدی جرات و عشقی را میخواست که به دل این خطر برود.
به نظر من فقط خود صاحب نام فیلم به آقای مجیدی کمک کرد تا از دل این طوفان گذر کند. ضمن اینکه فیلم بزرگی است. این نكته را در مصاحبه هفت هم گفتم كه این فیلم به نسبتی كه مخاطبانش بیشتر میشوند، منتقدان و حرف و حدیثهایش هم بیشتر میشوند. آقای مجیدی هم از تمام این اتفاقات خبر داشت، اما به هر حال این شجاعت را به خرج داد و شروع به کار کردن کرد.
این را هم اضافه کنم اگر به جای مجید مجیدی، هر کارگردان بزرگ ایرانی هم بود، همین اتفاق میافتاد. خیلی راحت انگ میزنند. حرف زدن راحتترین کار ممکن است. اگر شما به درجه ای رسیدید که کارتان را به نحو احسن انجام دادید، آن موقع می توانید در این مورد صبحت کنید. در مورد منتقدها اگر کسی به درجه کسی مانند پرویز نوری یا ایرج کریمی برسد که بتواند چیزی بنویسد که مشخص باشد پشت آن چه تفکری است، خیلی خوب است.این افراد ساعتها و روزها در مورد چیزی که میخواهند بنویسند تفکر میکنند تا شأن و آبروی این حرفه حفظ شود. در حرفه هنر، سینما، موسیقی و نقاشی، ماندگاری شرط اول است. کارهایی از ذات وجودی هنرمند نشات میگیرد که ماندگاراند.
چرا داوینچی بعدا زا ین همه سال زنده است؟ چرا هنوز هم که هنوز است باخ زنده است؟ زیرا آنها زحمت کشیدهاند. هنر اتفاق ساده ای نیست. نتیجه این اتفاق میشود «مادر» که سینمای ایران به آن تکیه میکند. از این فیلمها زیاد داریم. نظیر «هامون » و «سرب »؛ فیلمهایی که در زمانه خودشان با انتقادهای زیادی روبرو بودند اما امروز از آنها تعریف میشود؛ چرا که از سطح آگاهی منتقدان بالاتربودند.
در چند وقت اخیر انگار دغدغههای اجتماعی هنرمندان زیاد شده است. این اتفاق را در هنرهای نمایشی بیشتر میبینیم. میدانم که منظور شما از جنایت كه با اقتباس از رمان جنایت و مكافات كار كردهاید صرفا قتل و غارت نیست... روزگار امروز چه بر سر هنرمندان آورده است که تا این اندازه دغدغههای اجتماعی آنها را بالا برده است؟
طبق بحث قبلی، هرا ثر شاخصی زمان و مکان میشناسد. همه تصور شان این است که رمان «جنایت و مکافات » مربوط به ۱۵۰ سال پیش روسیه است و در آن زمان یک دانشجوی فقیر سراغ پیرزنی میرود وا و را با تبر قطعه قطعه میکند و بعد دچار مکافات میشود.ا ما دغدغه من و ایمان افشاریان در تهران سال ۹۴ چیست؟ ما چرا به فکر اجرا و اقتباس ا ز یک اثر کلاسیک ادبیات افتادیم؟ متاسفانه در جامعه ما چیزی که دچار خدشه شده مسایل اخلاقی است.
هر روز با پدر و مادر، همسر، فرزند و شهروندان دیگر خرده جنایت هایی را انجام می دهیم که تا همین چند سال پیش وجدا نمان را اذیت میكرداما این روزها دیگر این اتفاق هم نمیافتد. آنقدر مسایل پیچیدهای وارد زندگی ما شده كه همه ما دچار پارادوکس شدهایم و خیلی راحت از کنار مسائلی که نه در فرهنگ ما وجود دارد و در نه ذاتمان یافت می شود، میگذریم.
همه آموزههای دینی برای برآورده کردن مسایل اخلاقی در جامعه است، اما متاسفانه هیچ اهمیتی به آنها داده نمیشود و وجدانمان درگیرشان نمیشود. خیلی وقتها فکر میکنیم که رد شدن از چراغ قرمز زرنگی است. احساس خوشایندی هم به ما دست میدهد که ۳۰ نفر علاف شدند و ما از آن گذشتیم! واقعا این اتفاق تاسف برانگیز است و جامعه را از امن بودن دور میکند.
باید دنبال دلایلی که جامعه به این سمت و سو سوق داده شده است، گشت. این کار ما هم نیست.کار هنرمند این است که سوال ایجاد کند و ما هم سعی میکنیم که این سوال را مطرح کنیم که چرا این رفتارهای نادرست اتفاق می افتد؟ گمان میکنیم زرنگی است و حتی در این راستا دست به ترور شخصیت هم میزنیم و خیلی راحت از آن میگذریم؟!
خودم را از این اتفاق مستثنا نمیكنم. گردابی است که در آن مییافتم و حواسمان نیست که با آن گرداب می رویم و عمرمان را به خاطر بی اخلاقی تلف میکنیم. رسالت یک انسان بالاتراز اینهاست. به هر صورت، تصمیم گرفتیم که روی صحنه این سوا لها را برای تماشاگر ایجاد کنیم.
در برنامه سینمایی «هفت » صحبتهایی در مورد منتقدان داشتید و خیلی یک طرفه به قاضی رفتید و به گونهای همه آنها را با یک چوب راندید...
ممکن است که هر کسی این صحبتها را به خودش بگیرد. من شرمنده دوستانی هستم که اگر فکر کردند روی صحبت من با آنها بودها ست. سعی کردم خیلی شفاف و صریح صحبت کنم و افرادی که روی حرفهایم با آنها بود، بهتر از من و شما متوجه منظور من شدند. بهتر است آنها کمی خودشان را تکان دهند و فقط حرف نزنند. باور کنید که با حرف زدن هیچ چیز درست نمیشود. من هم روی صحبتم در برنامه «هفت » با همین آدمها بود. ببینید!
ما نمیتوانیم بگوییم تمام جامعه پزشکان، افراد سالمی هستند. خب! قطعا بین این تعداد پزشک، افراد ناسالم هم پیدا میشوند.در سینما هم همینطور است. مسلما در این میان عدهای پیدا می شوند که اسم خودشان را منتقد گذاشتهاند و خود را همرنگ دیگران کردهاند. آنها فقط کارتی را از انجمن گرفتهاند و هر سال به کاخ جشنواره میرند و فیلم تماشا میكنند. اسم خودشان را منتقد گذاشته اند. دوست دارم به آنها بگویم که شما منتقد نیستید. این خصوصیات یک منتقد نیست. منتقد نباید با این خصوصیات صحبت کند.
حرف من این بود که شما با تیشه به جان ریشه سینما افتادهاید و در حال نابودی آن هستید. اگر روزی سینما نابود شود و فیلم تولید نشود و من هنرپیشه شرایطی برای ساخت فیلم نداشته باشم، شما برای چه کسی میخواهید نقد بنویسید؟
همه ما در یک کشتی سوار هستیم و باید مراقب همدیگر باشیم. به راجر ایبرت میگویند که چرا در معتبرترین مجله سینمایی آمریکا فیلمی را نابود میکنید و سپس پشت جلد به همان فیلم ۴ ستاره به آن میدهید و آن را یک شاهکار سینمایی میخوانید؟ جواب میدهد که آن مجلهای است مخصوص خانواده سینما، باید ایرادهای خودمان را متوجه شویم اما آن دی.وی.دی به دست مردم میرسد.
چرخه اقتصاد سینما به دست مردم میچرخد . آنها باید فیلم را بخرند تا من بهعنوان یکی از اعضای سینما كارم بچرخد و بتوانم در مورد سینما بنویسم. منظور ایبرت گول زدن مردم نیست. او میخواهد بگوید؛ مردمی که با توجه به ستارههای من به طرف فیلمی جذب میشوند، باید بروند و فیلم را تماشا کنند اما از سوی دیگر خانواده سینما باید ایرادات فیلمی را که ساخته شده است بدانند. آن مجله را مخاطب عام نمیخواند. اینجا متاسفانه کمی ماجراها با هم قاطی میشوند.
شما جزو هنرمندانی هستید که به مطالعه زیاد معروف هستید. این روزها با سریال «کیمیا » روی آنتن تلویزیون رفتهاید. چقدر اتفاقهایی که در این سریال میافتد با تاریخ معاصری که خودتان در کتابها خواندهاید همسو است؟
حافظه تاریخی ضعیفی داریم. سریال کیمیا طبق یک سری شرط و شروط روی آنتن رسانه ملی میرود. این را نمیتوان انکار کرد. ممکن است یک سری ایده را فیلمنامه نویس داشته باشد اما در قید و بند همین شرایط نمیتواند از آنها بگذرد. سفارش دهنده رسانه ملی است و نمیتوان آن را کتمان کرد اما وقتی تعدادی از کامنتها را میخوانیم، با خودمان فکر میکنیم گویا مردم قضایا را فراموش کرده بعضیها فکر می کنند عدهای از جاهای دیگری آمدند و برای ما انقلاب کردند!
در حالی كه خود ما انقلاب کردیم.چرا فکر میکنند که این اتفاق به شکل متفاوتی رخ داده است؟ بعضی مسائل، تکنیکی است. ما هیچ بانک تصویری درستی نداریم. اگر قرار است صحنهای را در دهه ۵۰ بازسازی کنیم، هیچ خیابانی پیدا نمیکنیم که شرکتهای تبلیغاتی در آن بیلبورد نداشته باشند! ما جایی را نداریم. این کار فوقالعاده پر هزینه است و بهتر است از همان اول اعلام کنیم که توان ساخت آن را نداریم! یا سازمان بگویند که به دلیل نداشتن امکانات این سریال را نمیسازیم.
سریال خوبی مانند «شهرزاد » در بخش خصوصی به خاطر کیفیت بالایش هزینه بیشتری میبرد اما سازمان و صدا و سیما حاضر نیست برای بهتر بودن سریالها اینچنین هزینه کند.
نه! این کار را نمیکند. همه ما از آقای افشار گرفته تا فیلمبردار و عوامل بازیگر در همان پلان اول متوجه چنین اتفاقهایی شدیم،اما ناگزیر به ادامه هستیم. چه کارمیتوان کرد؟ باید روزی ۱۲ دقیقه پلان بگیریم. کارفرما داریم و باید کار کنیم. همه میدانیم که ایراد داریم. تنها کاری که میتواند انجام دهد این است که نسازد. شرایط اینگونه است. باید وقت دهند تا سریالی شبیه «وضعیت سفید » تولید شود. از همین تهیه کننده، سریالی مانند وضعیت سفید ساخته شد.
خب! وقت داشتند، پول و انرژی داشتند و توانستند همان فضای دهه ۶۰ را بازسازی کنند اما واقعا با این شرایط امروز نمیتوان این دهه را بازسازی کرد. ۳۰۰ نفر سیاه لشکر داریم و نمیتوانیم آنها را متوجه کنیم که دهه ۵۰ موبایل وجود نداشته. واقعا چقدر باید کات داد و انرژی گذاشت!
این ایرادات را رد نمیکنم و باید در مورد آنها فکر اساسی كرد. اگر از فضای تاریخی آن گذر کنیم، باید بگویم که درام عاشقانه قشنگی است و قصه خوبی دارد و جزئیات بیشتری وارد داستان میشود و آن را جذابتر می کند. با تمام این محاسبهها بود که این نقش را قبول کردم و کار کردم.
در شرایطی که مردم پای سریا لهای ماهوارهای مینشینند و قسمتهای زیادی از آنها را هر شب دنبال میکنند،چرا با شنیدن طولانیترین سریال ایرانی آن هم ۱۰۰ قسمت تعجب میکنند؟
اتفاقا تمام اینها باعث تاسف است. در روزگاری که ما تلویزیون و سینما داشتیم، سریالی مانند «هزار دستان » تولید میكردیم، اما ترکیه اصلا نمی دانست که با چه چیزی باید سریال بسازد! نه صنعت آن را داشتند و نه سوادش و نه هنرپیشه اش را. اما وقتی تلویزیون آنها به هنرمندا نشان اعتماد می کند، نتیجه این اعتماد را می بینند.
دوست ندارم که این حرف را بزنم، اما آنها از ما جلو زدند و ما شکست خوردیم و متاسفانه فرهنگ تصویری جامعه ما را تامین می کنند.
ما بهترین سریا لها را در تاریخ تلویزیون ساختیم و مردم از تماشای آنها کیف می کردند، مثل «آپارتمان»، «آیینه عبرت»، «خانه سبز » سریا لهایی که از فرهنگ خودمان بود. آن زمان اعتمادی در میان بود که در حال حاضر هیچ ردی از آن دیده نمی شود. دائم خط قرم زها را زیاد میکنند و نتیجهاش این می شود که کارگردان خوب و بزرگی مانند آقای فتحی، به جای این که دوباره سریال «میوه ممنوعه» و «مدار صفر درجه » را با شکل جدیدی در تلویزیون بسازد، ترجیح میدهد وارد بخش خصوصی شود تا با نظارت های دست و پا گیر، سر و کله نزند و «شهرزاد » را می سازد .
با توجه به استقبالی که از این سریال شده است، می توانیم ببینیم که مردم فقط علاقه به دیدن سریال های طنز ندارند.مردم هزینه می کنند و دوست دارند که در سبد شان یک کالای فرهنگی هم باشد. متاسفانه همه به خاطر همین بی اعتمادی ها است. نمی دانم همیشه ما بازیگرها برای رفتن سر یک پروژه با سه شاخص مهم روبرو هستیم: یا پول خوبی داشته باشد یا کارگردان آن مطرح باشد یا نقش خیلی مهمی باشد.
کم کم این المانها از تلویزیون گرفته می شود؛ یعنی نه پای پول خوبی درمیان است، نه کارگردان حرفه ای در تلویزیون پیدا می شود و نه نقش خیلی چشم گیری پیشنهاد می شود. این طور می شود که انگیزه مان را از دست می دهیم. در همین آب باریکه است که تلاش می کنیم مردم را به تماشای سریال هایخوب دعوت کنیم. هیچ چارهاینداریم، بازیگر هستیم.
پیشنهادها
کتاب
کتابی در مورد بازیگری چاپ شده كه به نظرم نسبت به کتابهایی که تا به حال در زمینه آموزش بازیگری نوشته شده است، متفاوت است. کسانی که به این زمینه علاقه دارند، میتوانند آن را تهیه کنند. «درست یا نادرست» نوشته دیوید ممت، نمایشنامه نویس معتبر آمریکایی. کتاب متفاوت و فوقالعادهای است. حتما خواندن آن را پیشنهاد میکنم؛ چرا که فکر میکنم از خواندن آن لذت میبرید.
کتاب دیگری هم هست که عادل فردوسیپور آن را ترجمه کرده است؛ «هنر شفاف اندیشیدن». کتاب جذابی است. در مورد سبکهای مختلف زندگی است. با خواندن آن متوجه میشویم که چقدر اشتباه فکر میکردیم. کوتاه و شیرین است . با خواندن آن حبابهای ذهن یک به یک میترکند و با خودتان میگویید تا به حال اشتباه میکردم و ای کاش ۱۰ سال پیش این کتاب را میخواندم.
فیلم
واقعا پیشنهاد میکنم كه مردم فیلم «محمد (ص)» را تماشا کنند.فكر میكنم هر ایرانی با دیدن این فیلم به ایرانی بودن خود افتخار میکند. فیلم عظیمی است. به هر جای فیلم ایراد بگیرید، نمیتوانید از عظمت آن بگذرید. فیلمی با این عظمت در سینمای ایران تولید شده و این باعث افتخار است. یک فیلم شاعرانه است و از تماشای آن لذت میبرید.
در آخر پیشنهاد میکنم هر تئاتری را تماشا کنید. تئاتر نشان دهنده یک جامعه باز و رو به رشد است. به نظرم آدمهایی که به تماشای نمایش میروند، به خودشان احترام زیادی میگذارند.
ارسال نظر