صابر ابر، روز به روز محبوب تر می شود (۲)
صابر ابر یک دهه پس از اولین حضور سینمایی، امروز با کارنامه ای قابل دفاع و محبوبیتی قابل توجه، در فضای سینما و تئاتر و گاهی هنرهای تجسمی پرسه می زند و به قول خودش با زندگی و هنر عشق می کند.
مجله سینما24 - نیما حسنی نسب: یک دهه پس از اولین حضور سینمایی، امروز با کارنامه ای قابل دفاع و محبوبیتی قابل توجه، در فضای سینما و تئاتر و گاهی هنرهای تجسمی پرسه می زند و به قول خودش با زندگی و هنر عشق می کند و امیدوار است خروجی این سبک زندگی و این شور و اشتیاق و احترام، به مخاطبان هم منتقل شود. در روزهایی که بار دیگر با نمایش «کالیگولا» روی صحنه است و با «قندون جهیزیه» هم از اکران سهمی دارد، شنیدن حرف های او از آنچه گذشت و آنچه خواهدآمد می تواند چشم اندازی از مسیری ده ساله را پیش روی سیل علاقه مندان و هنرجویان پرشمار و بی آینده بازیگری باز کند که خیلی هایشان آمده اند تا صابر ابر شوند.
مطلب مرتبط:
فیلم های کارنامه تو- فارغ از ارزش گذاری کیفی- عمدتا فیلم های اعتباری هستند. ممکن است نتیجه و محصول نهایی خوب نشده باشد، اما به قول فوتبالی ها روی کاغذ به نظر می رسیده که پروژه خوبی است. اینها از طرف تو گزینش شده یا تو از طرف این مدل فیلم ها انتخاب شده ای؟! صابر ابر خودش خواسته که بازیگر این جور فیلم ها باشد یا فقط این فیلم ها به ش پیشنهاد شده؟
این یک پروسه مفصل داشت. من خواستم در این پروژه ها باشم و از جایی به بعد این قانون به وجود آمد! هیچ وقت کسی برایم از آن فیلمنامه های کمدی نمی فرستد، هیچ وقت. از این بابت خیلی خوشحالم، چون خیالم راحت است که قطعا یک چیزهایی را نمی خوانم!
در شروع کار دائم نقش مکمل بازی کردی. نقش مکمل هم اینجا تعریف غلطی دارد که انگار پیش نیازی است که باید از آن طریق بروی سمت نقش اول. تو با این نقش مکمل ها دیده شدی و اسمت مطرح شد.
در فیلمنامه ها و کلا در سینمای ایران نقش مکمل مهم تر است به جز معدودی از فیلم های مهم، سال هاست نقش اصلی خوب و اساسی نداریم و مکمل ها مهم ترند. این کاراکترها دارند کسی را پیش می برند که ته فیلم هیچ کس نیست و چندان هم در ذهن مخاطب باقی نمانده است. اصلا تعریف نقش مکمل یعنی این که بیاییم و چیزی را کامل کنیم. نقش های مکمل اما در خودشان کامل اند و حتی دارند به نقش اصلی شکل و هویت می دهند.
واقعا از همان ابتدای کار این تعریف را داشتی یا الان به ش رسیدی؟!
از آنجایی که خیلی می ترسیدم، فکر می کردم نقش های بلند می تواند خطرناک باشد و ضریب خطا در یک نقش پنج سکانسی پایین تر است، مثل فیلم کوتاه بازی کردن. در «سه زن» یک سکانس بازی کردم، در «هیچ» یکی از آن آدم ها هستم، در «درباره الی...» آخر فیلم می آیم. بعدش با تجربه هایی که این جور جاها به دست آوردم، می آیم و در «اینجا بدون توقف» من سر جایم قرار می گیرم. کاری انجام می دهم که کمی خیالم ازش جمع است.
نقش مکمل ها هم ادامه تمرین کردن است برای ...
... رسیدن به نقش اصلی درست.
چون جایی زندگی می کنیم که هیچ چیزش نرمال نیست، دیده شدن و جایزه گرفتن در ابتدای راه دردسرهایش بیشتر است. وقتی برای «مینای شهر خاموش» تندیس خانه سینما گرفتی، هم از حس و حالش بگو و هم از تبعاتش.
حسش که خیلی لذت بخش بود و حسابی هیجان زده بودم. داشتم جایزه صنفی می گرفتم و می شنیدم که می گفتند جایزه معتبری است. با این جایزه برای من چیزی تمام نشده بود و تازه برایم شروع شد. به من فهماندند که از حالا باید حواسم را جمع کنم. این هم جایزه، حالا ببینیم چه کار می کنی؟ الان وقتی جایزه ای داده می شود طرف می گوید خب دیگر چه می خواهم.
جایزه به جای این که نقطه شروع باشد، نقطه پایان شده!
جایزه در تعریف درستش استارت کار است؛ باید تعهد داشته باشی و بابتش جواب پس بدهی و بتوانی دفاع کنی چرا این جایزه را گرفتی؟ به خاطر همین می گویم جایزه خوش شانسی صرف نیست. حداقل من هیچ وقت این طور راجع به ش فکر نکرده ام. شاید اصلا یک جور بدشانسی است، برای این که بعدش باید خیلی مراقب باشی.
در انتخاب های بعدی حواست به این جواب دادن و دفاع کردن بود؟
بله، خدا را شکر اتفاقی که افتاد این بود که غیر از معدودی فیلم، بقیه کاندیدای جایزه شد و برایم به این معنا بود که دارم مسیر درستی را می روم و تداوم آن موفقیت ابتدای راه است و حواسم به ش بوده.
تبعات منفی اش چه؟ حرف و حدیث های مرسوم که یکی ز راه آمده و جایزه گرفته و دیگر نمی شود جمعش کرد! چنین چیزهایی اتفاق افتاد؟
صادقانه می گویم برای من خیلی از این اتفاق ها نیفتاد. چون هیچ پروژه ای نبوده که تلفنی بگویم نمی آیم. سعی می کنم در کوتاه ترین وقت هم که شده، حضوری بروم و صحبت کنم و نه بگویم.
نه گفتن را هم چشم تو چشم باید بگویی؟!
آره، چون هیچ کدام چیزی برای از دست دادن نداریم. اصلا چیز مهمی نیست که بخواهیم به دستش بیاوریم و ارزشش را ندارد که به خاطر همچو چیزهایی همکار و رفیقمان را ناراحت کنیم و روابطمان خدشه دار شود. حتی در مورد کاری که وقتی پیشنهاد شد فکر کردم چرا اصلا به من زنگ زدند و یک روز کامل حالم بد بود، بعد به این نتیجه رسیدم که نباید این طور قضاوت کنم و باز هم رفتم و حضوری عذرخواهی کردم. قانون روابط حرف ای خیلی برایم مهم است.
با همه این حرف ها و مسیری که شروع کردی و ملاک های گزینش، هرچه می گذرد اتفاق خطرناکی پیش می آید. در وضعیت فعلی سینمای ایران، همه مجبورند برای تداوم کار قناعت کنند و این تناقض بدی دارد.
کاملا درست است. کار خیلی سخت شده و نمونه اش هم این که میگویم چه چیزی مرا برای امسال اقناع می کند، و متاسفانه بین پیشنهادها پیدایش هم نمی کنم.
ولی فکر نمی کنی برای تداوم کار و حضور باید هر سال لااقل با یک فیلم حضور داشت؟
در یک سال چهار فیلم روی پرده داشتم و نقد هم شدم که چرا این قدر کار می کنم. دلیلش این است که مانی حقیقی بعد از شش سال فیلمش را ساخته، پیمان معادی اولین فیلمش را بعد از ده سال ساخته، همایون اسعدیان فیلمنامه خوبش را آن سال نوشته و من فکر کردم نباید اینها را از دست بدهم. به من چه که قانون ها و سیاست گذاری سینما جوری است که یکباره همه اینها را با هم اکران کند.
از آن طرف هم مثلا فیلمی بازی می کنم مثل «آشغال های دوست داشتنی» و به شکل عجیب و بی معنایی اکران نمی شود. من برای این فیلم جان دادم. چرا نباید دیده بشود؟ حتی «مینای شهر خاموش» بعد از یک سال اکران می شود. مگر «درباره الی...» نبود؟ «همه چیز برای فروش» بعد از دو سال اکران می شود، آن هم چه اکرانی؟
جشنواره ملی کشورمان هم فیدش می کند و بعد می بینم در خانه سینما برای این فیلم کاندیدا می شوم. واقعا یکی بگوید ببینیم چه خبر است؟! ظاهرا هیچ ملاکی وجود ندارد. پس بهترین کار این است که در لحظه تصمیمت را بگیری و فکر نکنی که این کی قرار است اکران شود؟ آیا توقیف می شود؟ مثل «قصه ها» که دو سال بعد از ساخت اکران شد.
برویم سراغ مهم ترین انتقادی که در مورد تو وجود دارد و باز هم ماجرای تناقضی است. کاراکتر شخصی تو خیلی شاد و سرحال است، اما پرسونای سینمایی است بسیار غم زده و بغض آلود شده است. خودت متوجه بودی که دارد این اتفاق می افتد؟ خطر کلیشه شدن در سینمای ایران نگرانت نکرد؟
فکر می کنم یک بار دیگر هم سر این ماجرا با هم گپ مبسوطی زده ایم. این بحث خودش یک مصاحبه جدا می خواهد. می توانم درباره این موضوع با فکت و دلیل کلی حرف بزنم.
این همان مصاحبه جدا! حرف بزنیم. خیلی ها دوست دارند جواب خودت را بشنوند. بیا قدم به قدم پیش برویم؛ اول این که اصلا این انتقاد را قبول داری یا نه؟
نه! نمی پذیریم و دلیل نپذیرفتنم این است که ما با سینمای تارانتینو و تیم برتون مواجه نیستیم. من بازیگر سینمای رئالم. فانتزی باز نیستم، چون به احتمال خیلی زیاد نتیجه کار فانتزی در این سینما و با این شرایط چیز بدی خواهدشد.
دو- سه مورد فیلم فانتزی بازی کردی و نتیجه خوبی نداد.
مثلا «نخودی» را بازی می کنم یا یک شکل دیگری را در «من دیه گو مارادونا هستم» بهرام توکلی بازی می کنم. شخصیتی جدا از تمام اتفاقات که به نظر عجیب ترین آدم آن فیلم است. می گویی این کیست؟ این اصلا وجود دارد؟ هرکدام تعریف خودش را دارد. آیا من در «نخودی» شخصیت غمگین و بغض آلودی هستم؟ حتی در «من دیه گو...» با توکلی حرف زدیم که بیا همین تصویر نالان و بغض آلود را نقد کنیم و به هجو بکشیم، کسی هست که همه اش دارد گریه می کند. کاراکترها در فیلمنامه جایگاهی دارند و من نمی توانم به این دلیل که در کار خودم تکرار نباشد یا تبدیل به کلیشه نشوم، آن شخصیت را غلط بازی کنم.
ولی می شود در انتخاب ها به این تکرار و تداوم دقت کرد. با نقش من دیه گو... معلوم بود که آگاهی به این قضیه.
کاملا آگاهم. ما به عنوان بازیگر حق نداریم به دلیل کلیشه نشدن، نقشی را بازی کنیم. برای این که مثل فیلم قبلی نشود. پس اینجا گریه نکنم یا غمگین نباشم؟ در «اینجا بدونم من» بخندم، چون می خواهم نقش هایم متفاوت باشد! ما اجازه نداریم با مسیر حرفه ای و رزومه ی خودمان نقش های فیلمنامه را بازی کنیم.
می خواهی بگویی کارنامه بازیگری تو ربطی به آن تک فیلم ندارد و کنار هم گذاشتنش غلط است؟
اگر توانستیم درباره پرسوناژ آن فیلم بگوییم غمگین بودن اشتباه است، حرف درستی زده ایم. می پذیرم و می توانم درباره اش صحبت کنم. اما این که بگوییم چرا صابر ابر دارد غمگین بازی می کند، مگر در فیلم قبلی غمگین نبود؟! این که دلیل نمی شود. من متریالی دارم، فیلمنامه هایی برایم می آید، بعضی شان را دوست دارم و بعضی را نه. هیچ سکانسی نبوده که من به کارگردان بگویم می شود اینجا گریه کنم؟! این خیلی تصور عجیبی است.
مثل بازیگرانی که حتما سه- چهار تا کلوزآپ از کارگردان می خواهند، تو هم بگویی سه- چهار تا بغض برایت کنار بگذارند!
دقیقا [می خندد]! یک مثال بزنم؛ اصلا بحث قیاس نیست و ابدا در جایگاه این قیاس نیستم.ولی چرا همیشه درباره خسرو شکیبایی این بحث بود که نقش هایش شبیه هم است یا همه شبیه حمید هامون است. کجا آقای خسرو شکیبایی همه جا هامون است؟ واقعا نیست.
اصلا شبیه نبود.یک نکته خیلی مهم در مورد این جنس بازیگرها این است که پرسونای خودشان آن قدر جذاب است که خیلی ها برای تماشای همان می آیند؛ تصویری شامل صدا و لحن و بدن و ویژگی های آن آدم خاص.
اصلا مگر فیلم من دارد دوبله می شود؟ می گویند چرا صدایت در فیلم ها این طوری است. خب تُن صدای من همین است. آدم ها که صدای من را می شنوند می گویند مثل همیشه است. یک جایی لازم است تغییرش بدهم، مثل «بوسیدن روی ماه» همایون اسعدیان، آن هم نه به خاطر این که متفاوت باشم، به خاطر نقش و نیاز فیلمنامه. من بیشتر از این که برای کارنامه خودم تلاش کنم باید برای کیفیت فیلم تلاش کنم.
هرچه اقتضای آن فیلم باشد، انجام می دهد و نگران مسیر کاری خودت و تصویر عمومی نیستی؟
تمام شد. من در تئاتر «سه جلسه تراپی» افسانه ماهیان گریه نمی کنم، چون گریه لازم ندارد. چیزهایی هست که به شان نگاه نمی کنیم و آدم را نسبت به خودش می سنجیم. هر فیلم را باید رد فضای خاص خودش ببینیم و در دنیای خودش راجع به آن بحث کنیم.
یک دلیل علاقه مردم به صابر ابر همین پرسونای غم زده و مظلومت نیست؟ این که محبوبیت باعث پیشنهادهای مشابه می شود و یکهو همه همین را از تو بخواهند؟ کما این که در «مینای شهر خاموش» کاراکتر شاد و شنگولی داشتی.
بله. بعد این می آید و می شود «درباره الی...» و آدم ها تحت تاثیر آن اتفاق قرار می گیرند...
... و خندیدن غمگین نبودن در این فیلم خیلی گاف بزرگی است!
تمام شد. چرا آن دو فیلم با هم مقایسه نمی شود؟ پس اشکال آنجاست که فیلمنامه ای وجود ندارد. در همین«قندون جهیزیه» که الان در حال اکران است، چرا این طور نیست؟
البته از بدشانسی تو یک سکانس بغض ویژه در آن فیلم هم هست!
بله، سکانس آخرش که باز در فضای خود فیلم باید بسنجیمش. بزرگان سینما خیلی خوشبخت بودند، ولی ما اینجا اصلا این تنوع نقش را نداریم. چه چیزی را با چی داریم مقایسه می کنیم؟ کی را برای چی محکوم می کنیم؟ مگر چه امکانی داشتیم که استفاده نکردیم؟ من اگر در هالیوود توی پانزده فیلم بازی می کردم و در هر پانزده تا گریه می کردم، می توانستند توبیخم کنند. آیا انتخاب چنین کاراکترهایی در یک بازه زمانی مشخص درست بوده؟ اگر درست بوده دیگر به من چه ربطی دارد که شبیه هم بودند؟ اگر می گفتند چرا این فیلمنامه را رها نکردی تا بروی سراغ آن یکی، حرفشان درست بود. یک کمدی آبرومند به م نشان بده تا بروم بازی کنم. الان می گویم مجانی می روم بازی می کنم. «قندون جهیزیه» را می روم، چون می بینم متریالی وجود دارد، نگار جواهریان هست، علی ملاقلی پور شیدای کاری است که می خواهد انجام بدهد و قصه هم جذاب است. معلوم است که می روم. ریسکش را هم می پذیرم و ضریب خطا و کم و کاستی را قبول می کنم!
نکته دیگری که بعد از بحث نقش های تکراری پیش می آید، شباهت آن در اجرای بازیگر است.
نقش احسان «اینجا بدون من» واقعا چه ربطی علیرضای «درباره الی...» دارد؟ دنیایشان زمین تا آسمان با هم فرق دارد. جفتشان غمگین اند اما دو تا غم مختلف دارند. اتفاقا این خیلی ویژگی مهمی است که بتوانی تفاوت اینها را نشان بدهی، اگر بتوانی.
در بازی هایت فاصله های مشخصی بین این نقش ها لحنشان ایجاد کرده ای؟
خیلی، می توانیم درباره جزئیاتش ساعت ها با هم حرف بزنیم. هیچ نگاهی از کاراکتر احسان شبیه هیچ نگاهی از شخصیت علیرضا نیست. حتی در تحلیل نقش هم به کل با هم فرق دارد؛ علیرضا مدام در غم و تفکر از دست دادن است و احسان در غم و تقلای به دست آوردن. احسان بغضش از این است که به دست نمی آورد و علیرضا از این که از دست داد. مگر می شود این دو تا آدم شبیه هم باشند؟
می گویی اشکالات و انتقادها مال این است که این جزئیات دیده نمی شود؟
دیده نمی شود. چرا دیده نمی شود؟ این شاید لحظه ای باشد که دشمنانم زیاد شوند؛ برای این که ما منتقد خوب که بیاید و نقش ها و بازی ها را بشکافد و تحلیل کند کم داریم.
من الان یا باید دفاع صنفی کنم یا چیزی نگویم و بگذارم دشمنانت زیادتر شوند!
یادداشتی خواندم که نوشته بود صابر ابر «باز» در این فیلم «هم»... خب اینها قضاوت است، بدون توضیح. حکم صادر می کنند و دلیلش را نمی گویند. چرایش را به من بگو. خودت می دانی که دوست دارم مرا نقد کنند. تو رقیق منی و بارها به م گفته ای صابر اینجا بدی، اینجا را حواست باشد که این شکلی شد. بارها گفته ای. اینها به نظرم تمرین است. ادامه همان تمرین هایی که در همین مصاحبه هم حرفش را زدیم.
خلاصه حرفت این است که برای از دست ندادن یک فیلم خوب- آن هم به دلیل کم بودن کارهای قابل قبول- ناچاری انتخاب کنی و به فکر تنوع کارنامه خودت نباشی. مثلا علی رفیعی دارد فیلمی می سازد و نقشی به تو داده که باید یک سکانس بیایی و بالای سر پدرت بغض و گریه کنی. نه گفتن به چنین فیلم هایی سخت است، چون نگرانی که مگر چند تا فیلم دیگر با این فضا و ترکیب و عوامل ممکن است به پستت بخورد.
کِی بشود که علی رفیعی دوباره بتواند فیلم بسازد و فیلمنامه اش جذاب باشد و مهدی هاشمی در آن بازی کند.
پس در یک شرایط مطلوب، این همه شباهت بین نقش ها مطلوب تو نیست. بگذار صراحتا بپرسم؛ این گریه کردن تکنیک و تخصص تو نیست که در هر فیلمی آن را رو کنی؟! این اقتضای شرایط است و اگر اتفاقات بهتری قراربود بیفتد، سراغش می رفتی؟
اصلا نیست. قطعا همین طور است که می گویی. هر بازی اجرای یک دروغ است. حتی اگر قرار باشد نقش یک شخصیت واقعی را بازی کنیم یک دروغ است. اگر این دروغ به واقعی ترین شکل ممکن اجرا شود که باور کنند، یعنی یک اتفاق بزرگ. من به عنوان بازیگر باید یک دروغ گوی راست گو باشم؛ یک دروغ گوی درجه یک. کاری که در زندگی معمولی مان زیاد انجامش می دهیم! بیایید جداگانه این شخصیت ها را تحلیل کنیم و درباره اش حرف بزنیم. آن موقع قطعا حرف ها تغییر می کند.
نقدها و نظراتی از این دست هیچ وقت مسیر و انتخاب هایت را تحت تاثیر قرار نداد؟ مثلا بگویی این کمدی خوب نیست، اما انجامش بدهم تا نقدها کمتر شود؟ مثلا «نخودی» یا «خواب زده ها» را به همین دلیل بازی نکردی؟
امکان ندارد این کار را بکنم.
پس چرا فیلمی را انتخاب کردی که بعد بابت بازی کردنش عذرخواهی کنی؟
در یک بازه زمانی آقای جیرانی مرا دعوت می کند و می بینم ساره بیات و فرهاد اصلانی هم حضور دارند. فرهاد اصلانی که اشتباه نمی کند چه باحال که می خواهیم کار فانتزی بکنیم و جیرانیِ باسواد هم کنارمان هست. من می روم و و می بینم نمی شود. نه تنها از این به بعد چنین کارهایی نمی کنم، بلکه بابت آن هم عذرخواهی می کنم. در عذرخواهیم ام هم این را قید کردم که دلیل این عذرخواهی اشتباه من است نه اشتباه آقای جیرانی. ما به قواعد کمدی رمانتیک و فانتزی وفادار نیستیم؛ چون نمی توانیم اجرایش کنیم. ساز و کار و فضای انجامش نیست. آقای بی رودربایستی کمی رمانس چیزهایی می خواهد و صحنه ها و موقعیت هایی لازم دارد که نمی شود. خب وقتی نمی شود، نمی شود دیگر!
خیلی از قصه ها در سینمای ایران ساخته می شود که نقطه عطف هایش خارج قاب اتفاق می افتد! ولی چرا عذرخواهی؟ مگر قرار است همیشه فیلم متفاوت و آن چنانی بازی کنی. چرا برای کارهای دیگر عذرخواهی نمی کنی، در حالی که قبول داری بعضی هایش فیلم های خوبی نشده اند؟
برای این که بابت کارهای دیگرم می توانستم دفاع کنم و جواب گو باشم. می توانم درباره فیلم حرف بزنم.
یعنی تنها مورد عذرخواهی کارنامه بازیگری ات تا حالا «خواب زده ها»ست؟!
بله، تنها موردش «خواب زده ها»ست. درباره اشتباهاتی که در فیلم های دیگرم وجود دارد، مقصر نیستم، اما در این مورد خاص خودم را محکوم می دانم. حتی با این که این فیلم خیلی هم خوب می فروشد. اینجا هم در بین گزینه های موجود بهترین انتخاب را کردم، ولی جای من آنجا نبود، پس سوتی دادم و بابتش از خودم شاکی شدم. تمام شد و رفت. دوست دارم به مخاطبی که من را دنبال می کند بگویم اشتباه کردم. من کنار فرهاد اصلانی عشق کردم، از کار با آقای جیرانی و ساره بیات لذت بردم، ولی این مجموعه خروجی مورد تصورمان را نداشت.
این صراحت مغایر چیزی است که به آن ملاحظه کاری حرفه ای می گویند؛ پشت سرت می گویند از آن آدم هایی است که اگر فیلم خراب شود می رود و همه جا ضایعش می کند. موقعی که این کار را کردی به این چیزها فکر نکردی؟
چرا، به همه جوانبش فکر کردم. وظیفه حرفه ای من این است که اعلام کنم اشتباه کردم یا این که حرفی که دارید می زنید قابل قبول نیست و ازش دفاع می کنم. پای بعضی فیلم ها هم تا آخر می ایستم و می گویم چرا می گویید بد است؟ چرا «همه چیز برای فروش» را باید پرت کرد کنار و به ش بی توجه بود؟ حتما فیلم را نفهمیدید. به نظرم این زندگی طبیعی و نرمال هر آدمی است.
پس نمی خواهی حسابگر شوی و ملاحظه آتیه را بکنی؟!
نه! هر چیزی مرا از زندگی نرمال و انسانی و لذت هایم دور کند، طردش می کنم.
به این فکر کرده ای که شاید روزی برسد که اصلا بازی نکنی؟
حتما.
با این هراس توانسته ای کنار بیایی؟
من به شدت آدم ترسویی هستم، ولی ترسم از این نیست که بازی نکنم، از این می ترسم که بد بازی کنم یا فیلم بد بازی کنم. ترسم از این نیست که کم باشم، ترسم ازا ین است که اشتباه باشم. هر کسی در هر دوره ای می تواند بیاید و برود، اما هرکسی نمی تواند ماندگار شود. اگر قرار باشد فیلمنامه ای را بازی کنم که فقط باشم، ترجیح می دهم نباشم.
این موضوع که سینمای ایران خیلی زود یادش می رود و اصولا فراموش کار است، نگرانت نمی کند؟
شخص مهم نیست، این سینماست که به خاطر می ماند. این یکی از چیزهایی است که باید به گردنت آویزان کنی همیشه فکر می کنم اگر آدم درستی باشم و جای پایم را سفت کنم، هیچ وقت فراموش نمی شوم. عجیب است که بی دلیل کسی من را نخواهد. اگر هم دلیلی وجود دارد که نوش جانش. اگر دلیلی هست که تو را نخواهند، پس نمی خواهند و چشمت کور! برو گوشه خانه بنشین، یاد بگیر و دوباره بیا. برای اینجا ایستادن خیلی زحمت کشیدم.
بین آن پسر نوجوان سریال مرضیه برومند تا صابر ابر که تقریبا بیست فیلم در کارنامه دارد و ده سال از دوران حرفه ای اش می گذرد، چه تفاوتی می بینی؟
بزرگ شدم! نه از لحاظ سنی، در کارم. مهم ترین اتفاقی که برایم افتاد این است که یاد گرفتم باید زندگی کنم و این را مدیون بازیگری هستم. یاد گرفتم برای زندگی کردن تلاش کنم. یاد گرفتم باید خوشبخت باشم. یک دیالوگ درجه یک در «کالیگولا» هست که هر شب هم آن را می گویم و حال عجیبی پیدا می کنم: «آدم ها می میرند جون خوشبخت نیستند». باید برای این زندگی تلاش کرد، سلامت بود، جنگید...
وسواس و استرس های اوایل کار کمتر شده؟
کمتر شده، چون آگاه شده ام. آن موقع می ترسیدم ولی الان ترس نیست. الان می نشینم و تجزیه و تحلیل می کنم. می ریزمش روی میز و یک چیزهایی ازش کم می کنم و چیزهایی به ش اضافه می کنم. آن موقع اینها را بلد نبودم و می ترسیدم ورود کنم، اما الان می دانم چرا نباید بروم. معیار و ملاک های نه و آره برایم شفاف تر شده است.
نظر کاربران
بازیگر بدی نیست اما خیلی لوسه ، ازش خوشم نمیاد.
اتفاقا روزبه روز محبوبیتش کمتر میشه.من قبلا بیشتر ازش خوشم میومد.بازیشم همیشه یه مدله.به قول فراستی فقط بلده گریه کنه.
بچه ها کسی میدونه چطور شد این اسمش از نیما صابر به صابر ابر تغییر کرد دلیلش چی بود سایت محترم؟؟؟
درسته قد صابر ابر خیلی خیلی کوتاه است ولی خیلی بازیگر خوب و شیرین و دوست داشتنی است و از خیلی از بازیگرهای مرد دراز و درشت هیکل دیگر بهتره و بازی اش خیلی به دل آدم می شینه ، ما خانوادگی هر فیلمی را که صابر ابر در آن بازی کند را می خریم و با هم نگاه می کنیم . درود بر صابر ابر، ان شا الله عمرش طولانی باشه تا همش فیلم های خوب خوب برای ما بازی کنه .
وقتی از ده تا فیلمی که ساخته میشه تو یازده تاش بازی میکنه توقع داشتین چی بشه؟؟ هر فیلمی تبلیغ میکنه این اقا بازی کرده.من که فقط درباره الی رو ازش دیدم. دربرابر بازیگزای دیگه اون فیلم خیلی خیلی ضعیف بود