گفت و گویی متفاوت با استاد شهرداد روحانی
وقتی با او حرف می زنی فکر می کنی به یک کنسرت باشکوه دعوت شدی، شاید به همین خاطر است که در طول یک ساعت و نیم گفت و گو نه تنها لحظه ای خسته نشدم بلکه در دل مدام آرزو می کردم که ای کاش این گفت و گو پایانی نداشته باشد.
مجله خانواده سبز - پژمان کردمحله: صدایش همیشه به نت های موسیقی است. آرام و شمرده حرف می زند وقتی حرف هایش به نقطه های حساس می رسد احساساتی می شود و تن صدایش تغییر می کند. وقتی با او حرف می زنی فکر می کنی به یک کنسرت باشکوه دعوت شدی، شاید به همین خاطر است که در طول یک ساعت و نیم گفت و گو نه تنها لحظه ای خسته نشدم بلکه در دل مدام آرزو می کردم که ای کاش این گفت و گو پایانی نداشته باشد.
خانه ای از جنس خاطره
وقتی برای اولین بار بعد از بیش از بیست سال به ایران آمدم به دوستم گفتم خیلی دوست دارم که به خانه دوران کودکی ام بروم و ببینم که آیا آن خانه هنوز سر جایش هست یا نه؟ دوستم پذیرفت و ما راهی محل قدیمی مان در تهرانپارس شدیم. خیابان و کوچه ها تغییر کرده بودند و اکثر همسایه ها خانه های شان را کوبیده بودند، اما در کمال تعجب خانه ما سر جایش بود با همان ظاهر، تردید همه وجودم را فرا گرفته بود.
نمی دانستم باید زنگ در را بزنم و به خانه بروم و یا... دلم را به دریا زدم، زنگ زدم و بعد از چند لحظه صاحبخانه جلوی در آمد وقتی ماجرا را برای شان گفتم حسابی استقبال کردند و گفتند که خانواده مان را کاملا می شناسند و میزبان مان شدند. از من خواستند تا به داخل خانه بروم، نمی دانید، دیدن خانه دوران کودکی ام چقدر من را سر ذوق آورد، به ویژه این که متوجه شدم استودیو ما در زیرزمین کاملا به همان شکل حفظ شده بود...
موسیقی، میراث پدر
از زمانی که یادم می آید موسیقی در خانه ما نقش پررنگی داشت. موسیقی، بخش عمده ای از وجودم بوده است. پدرم، هم به موسیقی علاقه مند بود و هم آن را به شکل علمی دنبال می کرد و علاقه داشتند فرزندان شان به صورت علمی دنبال موسیقی بروند. در خانه مان هم، همیشه صدای موسیقی شنیده می شد و جمعه ها با روزهای تعطیل من، پدر با برادرم ساز می زدیم و برای جمع خودمان اجرای زنده داشتیم. همین موضوع باعث شد که من هم خیلی زود وارد فضای موسیقی شوم و تصمیم بگیرم به شکل جدی در این عرصه فعالیت کنم.
ورود به عرصه موسیقی
ده ساله بودم که وارد هنرستان حرفه ای موسیقی شدم و آموختن موسیقی را به صورت علمی آغاز کردم. در هنرستان، موسیقی را با آموزش ساز و ویلون آغاز کردم و بعد هم، ادامه دادم و در پایان دوره هنرستان برای ادامه تحصیل به وین رفتم و در رشته آهنگسازی و رهبری ارکستر فارغ التحصیل شدم. بعد هم برای گذراندن دوران عالی به آمریکا رفتم و موسیقی فیلم و رهبری ارکستر برای فیلم را گذراندم.
زندگی به شیوه مارکوپولو
وقتی دیپلم هنرستان موسیقی ملی و عالی را گرفتم احساس کردم آموزش موسیقی در ایران هنوز آنقدر پیشرفت نکرده که بتوانم دوران عالی را در اینجا بگذرانم. بنابراین، تصمیم گرفتم به جاهای دیگر دنیا هم سر بزنم. همان طور که می دانید یکی از بهترین جاهای که می شد موسیقی یاد گرفت، آکادمی موسیقی وین بود و من به این آکادمی رفتم.
اتفاقات به گونه ای پیش رفت که حالا می توانم بگویم بیش از دوسوم عمرم را خارج از ایران سپری کرده ام، اما در ابتدا برای خارج شدن از ایران قصدم فقط ادامه تحصیل بود. در وین هم درسم که تمام شد علاقه به ادامه موسیقی بود که موجب شد باز هم سفر کنم. رشته ای که من دوست داشتم در آن تحصیلاتم را ادامه دهم در اروپا و وین تدریس نمی شد. تحقیق کردم و دیدم فقط دو دانشگاه در ایالت کالیفرنیا درس داده می شود... من به یکی از آن دو دانشگاه رفتم که علم موسیقی فیلم و رهبری ارکستر را یاد بگیرم.
سفر، مدرسه زندگی من
من به دلیل نوع کارم با فرهنگ های مختلف آشنا می شوم و این شانس بزرگ من است. همیشه می گویم این سفرهای مداوم برایم بزرگ ترین مدرسه است. مثلا وقتی به آسیای شرقی می روم آنها فرهنگ خاص خودشان را دارند. حتی غذاها و آداب و رسوم شان با دیگر کشورها فرق می کند. همین موضوع باعث می شود، من با دنیای تازه ای رو به رو شوم و از آنها تاثیر هم بگیرم.
وقتی مثلا از ایران، به آسیای شرقی می روم کاملا فرهنگ دیگری را می بینم. بعد اگر از آنجا بیایم ترکیه باز هم با یک فرهنگ کاملا متفاوت رو به رو هستم. اما وقتی به اروپا می روم، تقریبا همه فرهنگ ها شبیه هم هستند. مثلا اگر در اتریش یا آلان یا پراگ رهبری کنم خیلی با هم فرقی ندارد اما ایران واقعا شاه گل فرهنگ های دنیاست.
ماجرای سمفونی خلیج فارس
چندی قبل، بابک رضایی از طرف انجمن موسیقی با من تماس گرفتند و گفتند انجمن موسیقی هرمزگان قصد دارد قطعه ای را برای خلیج فارس به من سفارش بدهد. به ایران آمدم و به خلیج فارس رفتم و یکسری کتاب، ویدئو و عکس از منطقه تهیه کردم و بعد شروع کردم به نوشتن اثر... من این موسیقی را، به همین منظور نوشتم و عمدا برای هر قسمت یک تصویر در ذهنم داشتم.
چون هر قطعه را برای یک منطقه خاص نوشته ام.مثلا در قطعه جنگل حرا سعی کردم این جنگل را با موسیقی ام به تصویر بکشم یا وقتی می گویم دره ستارگان خواسته ام آن را با موسیقی ام به تصویر بکشم...
فرزندان من
یک دختر و پسر دارم؛ هردوی آنها، از دوران کودکی با موسیقی آشنا شدند و در این حوزه هم پیشرفت های خوبی داشتند، اما پس از مدتی تصمیم گرفتند تا فعالیت حرفه ای شان را جدا از موسیقی ادامه دهند و این کار را هم انجام دادند. پسرم در دوومیدانی حضور دارد و توانسته مقام هم کسب کند. دخترم هم تحصیلات دانشگاهی اش را در رشته ای به جز موسیقی ادامه داده است. وقتی به من گفتند که ما نمی خواهیم در این رشته فعالیت کنیم، ابتدا ناراحت شدم، اما بعد با خودم گفتم این انتخاب آنهاست و من باید به آن احترام بگذارم.
• من با نوازنده های مختلفی در دنیا کار کردم، اما همکاری با نوازنده های داخلی، برای من حس و حال خاص خودش را دارد. وقتی با نوازنده های هموطنم کار می کنم، برایم با کارکردن در هیچ جای دیگر دنیا قابل مقایسه نیست. حس می کنم با فامیل یا نزدیکانم کار می کنم و خیلی همدیگر را می فهمیم. احساسات و حرف های مشترک داریم.
ارسال نظر