امیرعلی نبویان می خواهد گزارشگر فوتبال شود
اگر بیننده برنامه رادیو هفت بوده باشید، بعید است امیرعلی نبویان راوی قصه های چهارشنبه شب های این برنامه پرمخاطب اما نه چندان پایدار را نشناسید.
«همشهری تماشاگر - حنانه سماواتی: اگر بیننده برنامه رادیو هفت بوده باشید، بعید است امیرعلی نبویان راوی قصه های چهارشنبه شب های این برنامه پرمخاطب اما نه چندان پایدار را نشناسید. همیشه جزئیات زندگی را طوری از سوراخ سنبه های ذهنش برایمان روایت می کند که عقل جن هم نمی رسد؛ هرچند ساده اما تامل برانگیز. با ورزش به خوبی ارتباط برقرار می کند و یکی از علایق زندگی اش گزارشگری فوتبال است؛ گزارشگری با جنسی متفاوت. تعریفش از فوتبال دست مثل نوشته ها و قصه هایش است. حرف های جدیدی برایمان دارد. از فوتبالی که اگر بیشتر به آن توجه کنیم تعریف های دیگری هم می توانیم برایش داشته باشیم. فوتبال بیرون از زمین، خود ماجرای مهمی دارد. این ورزش در بیرون از زمین، یک پدیده مهم اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی صنعتی است. به همین بهانه گپ و گفتی با امیرعلی نبویان مجری و بازیگر جوان تلویزیون داشته ایم.
امیرعلی به روایت آقای نبویان؟!
من امیرعلی نبویان هستم و تمام تلاشم این بوده که فقط امیرعلی باشم و حتی نبویان هم نباشم. این نام خانوادگی من است. همچنین موافق نیستم که آدم ها با شغلشان معرفی شوند؛ مثلا جناب دکتر فلانی، آقای مهندس فلانی... بنابراین من امیرعلی هستم.
اولین بار چه کسی برای پسر رادیوهفت قصه خواند؟
مادرم، که از روی کتاب برایم قصه می خواند و مادربزرگم که قصه هایش همیشه نصفه کاره باقی می ماند چون خوابش می برد. جالب این جاست همیشه هم یک جای قصه خوابش می برد و بالاخره من نفهمیدم آخر قصه به کجا می رسد.
چقدر شخصیت شما به امیرعلی داستان نزدیک است؟
شخصیت من بیشتر به مهران نزدیک است، به امیرعلی از این جهت که خیلی حق به جانب رفتار می کند.
به اندازه امیرعلی داستان غرغرو هستید؟
بله، حتی خیلی بیشتر از آن و سعی می کنم خودم را کنترل کنم. البته سعی می کنم طوری غر بزنم که کسی اذیت نشود و معمولا به خنده ختم شود. ما نمی توانیم مثل یک جزیره مستقل از بقیه زندگی کنیم و با آدم های اطرافمان در رابطه هستیم. قطعا آن ها برای خود تصمیم های مستقلی دارند که حتما تفکری در پشت آن ها وجود دارد. اما گاهی اوقات ممکن است رفتارهایشان از نگاه ما درست نباشد. به نظرم اگر غرزدن در این موارد با چاشنی طنز همراه باشد مشکلی ندارد اما نه به صورتی که اطرافیان را اذیت کند و یا به قول اهالی کوچه «روی مخ آدم باشد». جالب است که گاهی اطرافیانم به من می گویند کمی غر بزن تا بخندیم!
در موضوعات و داستان های رادیو هفت بحث های ورزشی چه جایگاهی داشت؟
در داستان ها موضوعاتی راجع به فوتبال بوده و حتی یکشنبه شب ها در ساعت اجرای زنده من موضوعاتی بوده که راجع به فوتبال حرف نزده باشیم. می توانم بگویم تقریبا شبی نبوده که راجع به فوتبال حرف نزده باشم. و گوشه و کنار صحبت ها در ارتباط با موضوع برنامه راجع به فوتبال هم صحبت کرده ام.
میانه تان با ورزش چطور است؟
خیلی خوب. همیشه بازی های فوتبال را دنبال می کنم و علاقه مند بوده ام.
خودتان هم سابقه ورزشی دارید؟
بله، فوتبال و پینگ پنگ بازی کرده ام. در دوره دانشگاه، فوتبال را در سطح جوانان و در تیم دانشگاهی بازی می کردم.
چرا با توجه به علاقه ای که دارید فوتبال را دنبال نکردید؟
بعد از دانشگاه و گذشت این سال ها در مسیر دیگری قرار گرفتم.
اگر فوتبالیست می شدید در چه پستی بازی می کردید؟
من طبیعتا به دلیل جثه ام باید در پست فوروارد بازی کنم. اما در کل هر پستی که نیاز به دویدن کمتری داشته باشد و تنبلی اش بیشتر باشد!
والیبال چطور؟ این روزها مشتاقان زیادی دارد.
نه، بلد نیستم و تا به حال بازی نکرده ام. اما طرفدار سرسختش هستم. راستش را بخواهید دلیل این که هیچ وقت والیبال بازی نکردم این بود که فلسفه اش را درک نکرده ام. نمی فهمم چطور می شود کاری کرد که توپ به زمین نخورد در حالی که جاذبه زمین با حریف شما همدست است! در زمان بازی هم نمی توانم درک کنم که باید به بدنم دستور بدهم که نگذارد توپ به زمین برسد!
درک تان از فوتبال چیست؟ بازی که دو تیم ۱۱ نفره به مدت ۹۰ دقیقه در یک زمین به طول ۱۲۰ متر به دنبال یک توپ می دوند!
فوتبال زندگی است. فوتبال می خواهد به تو بگوید برای رسیدن به هدف لازم نیست بهترین باشی، کافی است جایی باشی که باید باشی. مثل یک پازل که تو یک قطعه از آن هستی. تو می توانی ستاره باشی اما اگر قرار باشد ستاره شوی و به تیمت لطمه وارد کنی بهتر است این موقعیت را نداشته باشی و در اختیار تیمت باشی. آدم هایی که اهل خودنمایی هستند فوتبالیست خوبی نخواهندشد. فوتبال بیرون از زمین، خود ماجرای مهمی دارد. این ورزش در بیرون از زمین، یک پدیده مهم اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و حتی صنعتی است. فوتبال یک صنعت است. صادرات فوتبالیست در برزیل، بعد از صادرات قهوه بزرگ ترین صنعت این کشور است.
صنعت چه ارتباطی به فوتبال دارد؟
به نظر من بخش مهمی از مشکلات فرهنگی و اقتصادی کشورمان به وسیله دو باشگاه پرطرفدار فوتبال قابل حل است. چرا باید دو باشگاهی که سال هاست می گویند «متعلق به مردم است» به این شکل خصوصی شود؟ به نظرم این دو باشگاه می توانند تحت عنوان شرکت های سهامی عام به مردم واگذار شوند. اگر فرض کنیم این تیم ها سی میلیون هوادار داشته باشند (به گفته خودشان) و این سی میلیون هوادار فصلی ۱۰ هزار تومان به تیمشان کمک کنند چقدر می شود؟! من به شما می گویم سیصد میلیارد تومان. در کشور ما هوادار جایگاهی در چرخه حرفه ای فوتبال ندارد. آیا هوادار صرفا کسی است که پای تلویزیون برای برد تیمش دعا می کند و با باخت تیمش اشک می ریزد؟ سهم هودار از فوتبال حرفه ای چیست؟ قطعا از این تیم های مردمی بهره هایی خیلی بیشتر از حال حاضر می توان برد.
مردم و هواداران چه بهره هایی می توانند از یک تیم فوتبال داشته باشند؟
هواداران باید بتوانند سهام این باشگاه ها را بخرند و مطابق گفته های همیشگی صاحب باشگاه باشند. باشگاه نیز در ازای آن می تواند آن ها را بیمه کند تا ما شاهد اتفاقاتی نظیر بازی ایران و ژاپن نباشیم. خدمات فرهنگی از قبیل ساخت سینما، تئاتر و گالری نقاشی باید وجود داشته باشد نه پخش تی شرت و بوق بین تماشاگران. می توانند برای هوادارانی که در دورترین و محروم ترین نقاط کشور هستند و حالا سهمی از باشگاه ها دارند مدرسه فوتبال بسازند. کسی که شب را برای دیدن بازی فوتبال باشگاه مورد علاقه اش پشت در ورزشگاه سپری می کند حاضر است برای باشگاهش همه کاری بکند. انرژی که طرفداران این دو تیم دارند اگر مدیریت شود برای هواداران بهره های بسیاری خواهدداشت اما تنها اتفاقاتی که ما شاهد آن هستیم این است که به طور مثال اگر بازی این دو تیم یک روز قبل از کنکور باشد، ما باید نگران این باشیم که نصف جمعیت کنکور دهنده که طرفدار تیمی هستند که خواهدباخت فردا چطور می خواهند کنکور دهند؟ صحبت من این است که فقط آسیب های آن را به جان می خریم و هیچ بهره ای از آن نمی بریم چون یا بلد نیستیم و یا این که نمی خواهیم. من از وزارت ورزش و جوانان خواهش می کنم که لااقل به ما توضیح دهد که چرا امکان واگذاری این دو باشگاه به «شرکت سهامی عام هواداران باشگاه های استقلال و پرسپولیس» وجود ندارد؟!
به گزارشگری فوتبال علاقه دارید. چرا دنبال این شغل نرفتید؟
شاید بروم. من فکر می کنم می شود کاری کرد که مردم از گزارش یک گزارشگر فوتبال لذت ببرند. می توانم بگویم در خاورمیانه از یک زمانی گزارشگران فوتبال تصمیم گرفتند تمام طول ۹۰ دقیقه را صحبت کنند در حالی که در کشورهای صاحب فوتبال معمولا بخش عمده یک گزارش فوتبال و صاحب تلویزیون در سکوت سپری می شود. استفاده از برخی اصطلاحات، شوخی ها و چیزهای جذابی که مردم پای تلویزیون می بینند همیشه سبب همذات پنداری مخاطب می شود و زمانی اعتماد می کنند که احساس کنند آدم های پشت آن شیشه از خودشان هستند.
فکر می کنید توانایی این کار را دارید یا به قول معروف مرد این کار هستید؟
بله هستم. خودم را امتحان کرده ام اما آنچه که مساله من است این است که نسل قبلی فوتبال ایران و جهان را به خوبی می شناسم و اطلاعات عمومی ام در خصوص نسل جدید خوب نیست. برای مثال می دانم دروازه بان ناتینگهام فارست در سال ۱۹۸۸ چه کسی بوده اما چون بعد از آن این اطلاعات را دنبال نکرده ام، در نسل جدید فوتبال ایران و جهان اطلاعات ریز و دقیقی ندارم.
به نظرتان گزارشگر خوبی می شوید؟
به نظرم یک گزارشگر از جنس دیگری می شوم. من در حال حاضر می توانم نام یک گزارشگر را ببرم که به نظرم گزارشگر عالی است اما نمی دانم چرا به اندازه کافی به او گزارش داده نمی شود. گزارشگری که بسیاری خوب بداهه می گوید: درست و به جا از شوخی هایش استفاده می کند و از لحن، به خوبی کمک می گیرد. گزارش محمدحسین میثاقی گزارشی است که من دوست دارم و می پسندم و اگر به او بیشتر بها بدهند به نظرم دیگر لزومی نیست من گزارشگر شوم. یکسری نکات، اصطلاحات و واژه هایی وجود دارد که از اساس متعلق به فضای رسانه نیست که به نوعی در تعیین زبان شاخص سهیم هستند و از اساس غلط است؛ مثل «جوگیرشدن» که مناسب فضای حرفه ای رسانه نیست.
نظرتان راجع به برنامه ۹۰ چیست؟
علاقه دارم و دنبال می کنم اما علاقه مندی من به فوتبال از جنس دیگری است. برنامه ۹۰ با توجه به این که از اساس یک ساختار ژرونالیستی دارد و تا حدود زیادی به دنبال حواشی است که اتفاقا جذاب است، حرف هایی که من می خواهم را مطرح نمی کند. اگرچه به نظرم بهترین ایده ها را در ارتباط با یک برنامه تلویزیونی در مورد فوتبال داشته و امیدوارم به همین ترتیب ادامه پیدا کند، البته با ذکر این نکته که مساوات و عدالت رعایت شود.
یک کلمه، یک جمله
مجری: معمولا آدم عصا قورت داده ای است که سعی دارد محترم جلوه کند.
رادیو هفت: خانه ام است.
مادر: مادر... مادرها پیر می شوند اما ما متوجه نمی شویم. گاهی اوقات از روی عکس ها می فهمم چه اتفاقی دارد می افتد.
مهندس: کسی که ریاضی نخوانده است را می شود اعدام کرد. به نظرم مهم ترین علم جهان است. (با خنده)
مهران: دوری و دوستی.
ناصر حجازی: بال های عقاب زخمی تیر خسته آلود آنان است که به خدعه تماشای شکوه پرواز پایشان به بام باز شده است.
آمل: برای من بهترین جای دنیاست.
نوشدارو: برایم یک دانشگاه بود.
بادمجان: واقعا نمی فهمم از کجا فهمیدند این یک خوراکی است؟
امیرعلی نبویان: مخلص همه مردم ایران.
نظر کاربران
ممنونم
توروخدا منتشر کنین خواستم از اعماق وجودم بگمواقعا ایشون خاطرات خوبی رو برامون با رادیو هفت ساختند واقعا من دلتنگ رادیو هفتم حالا ما پاییز بدون رادیو هفت رو چطور بگذرونیم ایشاالله هرکاری می کنن موفق بشن دختر طرفدار رادیو هفتی همیشه خاطراتت باهامونه رادیو هفت عزیزم