فرزاد حسنی : قرار نبود اتفاق خاصی در مسیر انحرافی بیفتد!
ميگويد برايش هيچچيز زيباتر از اين نيست كه در بين همه دلمشغوليهاي امروزي، مردماني هستند كه او را به نام ميشناسند.
برترین ها: ميگويد برايش هيچچيز زيباتر از اين نيست كه در بين همه دلمشغوليهاي امروزي، مردماني هستند كه او را به نام ميشناسند. از چهرههاي شناخته شده اجرا در صدا و سيماست، اجرا را دوست دارد، ترانه مينويسد و بازيگري ميكند. در اجرايش مسلط، مطمئن و كار بلد است؛ اين را حتي كساني كه طرفدارش نيستند هم قبول دارند. شيوه اجرايش مخصوص بهخودش است با طنزي كه گاهي پنهان است و گاهي آشكار. رك و راستي كلامش دلنشين است اما گاهي هم تيز و برنده. «فرزاد حسني» مجري، بازيگر و صداپيشهاي است كه دوست دارد سالي يكبار هم كه شده دل طرفدارانش را به دست بياورد. آن هم بجا و به موقع، درست در لحظه نو شدن سال. بنابراين دور از انتظار نبود كه امسال هم مثل سالهاي گذشته، چه در راديو و چه در تلويزيون، او بهار را در ويژه برنامه «تحويل بهار» تحويلمان بدهد. با او از اين حضور عيدانه گفتيم و ماراتن اجراي شبانهاش در آستانه تحويل سال. و البته حضور متفاوتش در سريال مسير انحرافي. زيرا اين روزها بايد سراغ فرزاد حسني را در سريال مسير انحرافي بگيرم سريالي كه شيوه ساخت متفاوت و نگاهش به ژانر طنز باعث شده است. در همين زمان كوتاه پخش، به اندازه كافي جريانساز و خبرساز شود.
من از همه مردم ايران كه سالشان را با ما آغاز كردند، همه مردمي كه حتي لحظاتي از برنامه ما را ديدند تشكر ميكنم. از همه آنها كه نگاهشان را به ما دوختند و حتي براي لحظاتي ما را انتخاب كردند سپاسگزارم. خانم افسانه بايگان چندي پيش در برنامه «سين مثل سريال» جملهاي گفت كه در خاطر من ماند: «من دراين برنامه تلويزيوني حاضر شدم كه از لطف مردم در تمام اين سالها تشكر كنم». حالا به الهام از اين نگاه و لحن بانو بايگان ميخواهم از همه مردمي كه حتي اسمم را حفظ هستند تشكر كنم. براي من هيچچيز زيباتر از اين نيست كه در بين همه دلمشغلههاي امروزي كه توان به خاطر آوردن نام فرزند، دوست و حتي برادر را هم از ما ميگيرد، مردماني هستند كه من را به نام ميشناسند؛ پس اجازه بدهيد باز هم بگويم از همه مردمي كه حتي اسمم را حفظ هستند، تشكر ميكنم....
نقش را مينويسند، دست من بازيگر ميدهند. من هم ميخوانم اما از اين به بعد اين من هستم كه بايد نقش را بازي كنم. البته كارگردان هميشه در كنارت هست كه از چهارچوب خارج نشوي و نقش را بد متوجه نشوي اما در ادامه ماجرا اين تو بازيگر هستي كه واژههاي مكتوب را تبديل به يك روح رونده در مقابل دوربين ميكني. اصلا بازيگري يعني همين. اين گونه است كه يك نقش با بازي من يك جور از آب در ميآيد و همان نقش با بازي آقاي فرخنژاد، اصلاني يا شهرام حقيقتدوست جور ديگري ميشود.
«تحويلبهار»، بعد از اجراهاي سال 86، 88 و 90چهارمين حضور من در ويژهبرنامههاي تحويل سال بود. اين حضور را براي خودم به نوعي وظيفه ميدانم، چون اعتقاد دارم با اين انتخاب، علاوه بر خانواده خودم، بودن در كنار همه خانوادههاي ايراني را انتخاب ميكنم. در نگاه من، دوستاني كه حضور در برنامههاي تحويل سال را قبول ميكنند دوست دارند، شكوه لحظه سال تحويل را نه تنها با خانواده خودشان بلكه با همه خانوادههاي ايراني تقسيم كنند. سواي تمام اين اعتقادات براي من اجراي برنامه ويژه زمان تحويلسال يك انتخاب بسيار دلنشين است. به اعتبار همين دلنشيني نه تنها در تلويزيون كه در راديو هم چندسال مداوم اجراي برنامههاي تحويل سال را بهعهده داشتم و به تعبير مردم لحظه تحويل سال نو را دور از خانواده و البته به تعبير خودم نزديك به خانواده همه مردم بودم.
به اعتقاد من صراحت در بيان يكي از ويژگيهاي داخلي و دروني هر آدمي است كه در من هم وجود دارد، خودبهخود حركت ميكند، ري ميكند و جاري ميشود. من هم نميخواهم و اصلا نميتوانم مسدودش كنم اما گاهي وقتها عزيزاني را ميبينم كه دوست دارند حتي اين ويژگي فردي من را هم تكرار كنند! اين تكرار، من را در مورد آنها نگران ميكند چون به هر حال اين يك ويژگي درونياي است كه هم در زندگي عادي من وجود دارد و هم در بازيگري و اجراهايم. يك ويژگي خدادادي كه همانقدر حسن دارد ميتواند دردسر ساز هم باشد. گذشته از اين گله دوستانه بايد اين را هم اضافه كنم دروني و خداداد بودن اين ويژگي منافاتي با ضرورت پروراندنش ندارد و مطالعه هر چه بيشتر و ايجاد آرامش دروني ميخواهد. فردي كه ميخواهد در بيانش صريح باشد بايد قبل از هر چيز در درونش به آرامش رسيده باشد تا از عدالت عدول نكند. علاوه بر تمام همه آنچه گفتم معتقدم وظيفه من و همكارانم در عرصه اجرا، افزايش دايره لغاتمان است. اگر سالي بگذرد و دهها كلمه به دايره لغات ما اضافه نشده باشد فكر ميكنم در آن سال متضرر شدهايم.
با وجود سابقه من در اجراي ويژه برنامههاي سال نو بايد اعتراف كنم از نظر زمان مداوم اجرا هيچ سالي مثل امسال نبود. اجراي امسال در نوع خودش يك جور ماراتن بود كه اگر براي آن تمرين نداشتي، نفسگير ميشد اما خوشبختانه به خاطر حضور سر صحنههاي فيلمبرداري و سابقه12ساله حتي توانايي 18 ساعت كار كردن در روز را داشتم. خاطرم هست سالهايي كه كار در راديو را شروع كرده بودم، گاه پيش ميآمد چيزي حدود 14 ساعت برنامه ضبط ميكردم و اجراي زنده داشتم. بنابراين ساعات طولاني اجراي«تحويلبهار» از طاقتم به دور نبود. كاملا هم طبيعي است، در طول سالهايي كه من اجرا، بازي و كار كردم خودبهخود اين آمادگي به دست آمده. در چنين اجراهايي تقسيم متناسب انرژي بين ساعتهاي مختلف برنامه بسيار مهم است. مهم است كه انرژي اجرا در لحظه شروع برنامه با لحظه انتهاي آن يكسان باشد. درست مثل من كه فكر ميكنم در اجراي تحويلبهار تا آخرين لحظه سرحال بودم.
سال ۹۱ براي من درست مثل همه سالهايي است كه پيش از اين داشتم. من ترانه مينويسم، اجرا، بازي و كارگرداني ميكنم بنابراين مثل همه اين سالها سراغ من را بايد در هر جايي كه رد و نشاني از اين دست پيدا ميشود بگيريد. در مورد رضايت از سال ۹۰ هم شايد بهتر باشد بگويم انتظاري از آن نداشتم. من دركل آدم بيتوقعي هستم. اين روزها ما از آدمها هيچ انتظاري نداريم چه برسد به سالها... توقع من از همه آدمها در طول اين سالها فقط اين است:
ميخوام باور كنم تا آخر عمر كنارت سالها تحويل ميشه/ جهان با عشق ما آغاز ميشه/ جهان بيعشق ما تعطيل ميشه...
ترانه «تحويلبهار» كه در ويژه برنامه سال نو پخش شد، سومين ترانهاي است كه بهعنوان كار مشترك از من و احسان خواجهاميري ارائه شد. نخستين كار مشترك ما «مژده» بود كه سال ۸۶ در ويژه برنامه تحويل سال ارائه شد و دومين كار مشتركمان هم ترانه «تصميم» بود كه اتفاقا برنده جايزه بهترين ترانه از جشنواره تصميم ۲ هم شد و بالاخره ترانه «تحويل بهار». من و احسان مدتهاست كه با هم كار ميكنيم و اميدوارم كه اين همكاري مستمر باشد. من صدا و اخلاق احسان را بسيار ميپسندم و معتقدم، در كارش بسيار حرفهاي است. يكي از نكات شاخص در شخصيت احسان خواجهاميري كه هميشه براي من قابل احترام است تلاشگر بودن اوست. احسان در تمام سالهاي حضورش در عرصه موسيقي هيچوقت درجانزده و همين هوشمندي و اهل تلاش و كار بودنش براي من بسيار قابل احترام است. او در خواندن هم استعداد عجيبي دارد و فكر نميكنم تا به حال ترانهاي با اجراي او نگرفته باشد.
من با حضور در عرصههاي طنز غريبه نيستم. در جشنواره تبسم راديو يكي از ۱۰ طنزپردازي بودم كه از سوي مردم انتخاب شد و جايزه جوانترين و بهترين گويندگي طنز را گرفت. سالها اجراي برنامه طنز «۷شنبه» را بهعهده داشتم كه يكي از موفقترين برنامههاي شبكه جوان بود. علاوه بر همه اينها، بازي در تله تئاتر طنز «پرواز بر فراز چراغ برق» را هم در كارنامه بازيهاي طنزم دارم. حتي در اجراهايم با شوخطبعي غريبه نيستم. با وجود اين سابقه مدتها بود كه منتظر يك مجموعه تلويزيوني فاخر بودم؛ مجموعهاي كه با طنزهاي متداول(كه با همه احترامي كه برايشان قائلم بايد اعتراف كنم بازي كردن در آنها راه دست من نبود) توفير داشته باشد بنابراين وقتي مسير انحرافي سراغم آمد به خاطر متن بسيار خوب و آشنايي قديمي با محمدهاشمياصل (تهيهكننده ميسر انحرافي) كار را قبول كردم. «مسير انحرافي» غير از قصه درست، كارگرداني بسيار خوبي هم دارد بهنظرم همين باعث شده، كار متفاوتي از آب دربيايد؛ باقي ماجرا را هم كه بايد مردم ببينند و نظر بدهند.
اگر تهيهكنندهاي غير از محمدهاشمي اصل پيشنهاد بازي در اين سريال را به من ميداد طبيعتا قبول نميكردم چون اصلا مبناي من براي بازي در اين سريال، مطرحشدن اين پيشنهاد از طرف او بود. آقاي هاشمي در همان مراحل ابتدايي كار، اين پيشنهاد را با من مطرح كرد. همان زمانيكه قرار بود كار تازه شروع شود به من گفت چنين طرحي دارد. آن هم به اين دليل كه ما مدتها پيش درباره يك سوژه طنز با هم صحبت كرده بوديم، چند بار هم جلسات مختلف بين ما برگزار شد اما به هر ترتيب اين قرار جور نشد تا اينكه بالاخره دوستان به سوژه «مسير انحرافي» رسيدند. خلاصهاي از طرح آماده بود كه موضوع را با من مطرح كرد. من هم با توجه به اينكه شك نداشتم محمدهاشمي اين كار را درست از آب در ميآورد، بازي در آن را قبول كردم. البته اين را هم بگويم اگر هر تهيهكننده ديگري به قدرت و پيگيري آقاي هاشمي اين پيشنهاد را با من درميان ميگذاشت حتما قبول ميكردم.
كسي كه با سينما آشنا باشد و احيانا ۴، ۵ فيلم سينمايي با موضوع سقوط در يك محل ناشناخته و گمشدن در اين محل را ديده باشد، متوجه ميشود بستر داستان «مسير انحرافي» يك بستر داستاني قديمي است كه در خيلي از فيلمهاي سينمايي، سريالها و رمانهاي قديمي هم اتفاق افتاده است كه اين شباهت بستري اصلا چيز عجيبي هم نيست. چيزي كه «لاست» را لاست كرده فلسفه پشت آن است. اين ۲ مجموعه خيلي با هم فرق دارند. البته طبيعي است آدمي كه «لاست» را نديده باشد و مطالبي با اين مضمون را خوانده باشد، يعني آدم غيرمطلع تحت القاي مطبوعات، ممكن است فكر كند اين سريال تكرار همان مجموعه «لاست» است. در غير اين صورت هيچ شباهتي بين اين ۲ قصه وجود ندارد، چيزي هم كه به اسم فلاشبك در اين ۲ مجموعه ديده ميشود يك روال عادي است كه در سينما وجود دارد. بازهم تاكيد ميكنم، چيزي كه «لاست» را لاست كرده فلسفه پشت فيلمنامه آن است و ربطي به فرم فيلمنامه ندارد.
«مسير انحرافي» همان اندازه كه به «فرار از زندان» شباهت دارد به «لاست» هم شباهت دارد؛ اتفاقا در كار ما آدمها زندان هم ميروند! اين ماجراي شباهت هم از رسانهها آب ميخورد. اهالي مطبوعات بر مبناي خبري كه ابتداي كار در جايي درج شده بود، اين داستان را راه انداختند وگرنه كسي كه 4 قسمت از «لاست» را ديده باشد چنين حرفي نميزند. مطبوعاتيها بهدنبال همان خبر اين سوال را از عوامل سريال پرسيدند و طبيعي است كه آنها هم در مقام دفاع برآمدند. ببينيد همان اندازه كه سريال ما شبيه «دوستان» و «فرار از زندان» است، شبيه «لاست» هم هست!
هر سريالي يك جنس است، طبيعتا «مسير انحرافي» هم با وجود فضاي طنزش شبيه خيلي از سريالهاي طنز يا غيرطنزي كه مردم تا به حال ديدهاند نيست، اصلا اين ويژگي مجموعه «مسير انحرافي» است. هر سريالي از نقطه شروع تا پايان يك داستان را روايت ميكند. خيلي هم عادي است كه گروهي از آن خوششان ميآيد و گروهي هم نه! مجموعه «مسير انحرافي» دقيقا براساس همان اتفاقهايي كه در داستان نوشته شده پيش ميرود. حالا اين اتفاقها يا مطابق با انتظارات بيننده هست يا نيست!
ما وعده نداده بوديم قرار است اتفاق خاصي در اين داستان بيفتد كه حالا بخواهيم از آن دفاع كنيم. بهنظر من بينندهها هم منتظر ديدن انفجار يا اتفاق عجيبوغريبي نبودند چون ما در 2 قسمت اول ماجرا با جلوههاي ويژه اين انتظار را برآورده كرديم. براي دنبالكردن يك داستان، بينندهها بايد پيگير شخصيتها و تغيير روند زندگي آنها باشند. روندي كه از ابتداي داستان هر بازيگري تكميل آن را بهعهده ميگيرد. مثل اينكه كاراكترها چه تغييري ميكنند و ارتباط آنها با يكديگر چه ميشود. بيننده بايد دنبال شكل تنيدهشدن تاروپودهاي داستان در بازي همين كاراكترها باشد نه دنبال اتفاق عجيبوغريبي كه قرار است در داستان بيفتد.
كار خوب را انتخاب ميكنم. براي من تنها دليل ترجيح يك مديوم به مديوم ديگر، پيشنهاد خوب است. هرچند مطمئنم كارهاي بسياري در تلويزيون انجام ميگيرند كه سرتر و بهتر از سينما هستند. هم در سينما و هم در تلويزيون پيشنهادهاي زيادي دارم؛ قبل از «مسير انحرافي» هم همين پيشنهادها را داشتهام اما درباره چگونگي و چرايي آنها ترجيح ميدهم فعلا چيزي نگويم چون در سينما و تلويزيون اين يك اصل است كه تا زمانيكه ۲ ماه از ضبط سريال و ۴۰درصد از فيلمبرداري فيلمسينمايي نگذشته، هيچ اطميناني به ادامه كار نيست.
مقوله اجرا و مقوله بازيگري با وجود اينكه در همسايگي هم قرار دارند، كاملا متفاوتند. اكثر رشتههاي هنري در همسايگيهاي دور و نزديك هم هستند اما تفاوتهاي ماهوي باهم دارند. براي من كه اجرا ميكنم اينكه نتوانم ساز بزنم همانقدر طبيعي است كه بتوانم هم مجري خوبي باشم و هم نوازنده خوبي. اين 2 در تضاد هم قرار نميگيرند. بحث اين است، يك نفر يا بازيگر هست يا نيست، يك نفر يا موزيسين هست يا نيست، مجري هست يا نيست ولي اينكه بهواسطه مجريبودنش ميتواند بازيگر باشد يا بهواسطه اينكه بازيگر است ميتواند مجري باشد، اين بحث درست نيست. دقيقا با حذف اين واسطه است كه يك نفر هم ميتواند مجري باشد و هم بازيگر. بازيگراني كه اجرا كردند اما اجراي آنها بد از آب درآمده بازيگران بدي نيستند، اشكال كار اين بوده كه اجرا را نميشناختند. مجريهايي هم كه رفتند و بازي كردند اما بازيشان بد شده، نه اينكه مجريهاي بدي بودند، آنها هم بازي را بلد نبودند. بازهم معناي اين حرفها اين نيست كه مجري نبايد بازي كند يا بازيگر نبايد اجرا كند، من ميگويم هر كس كاري را بايد انجام دهد كه بلد آن است.
غيرممكن است بيننده متوجه شود در سريال «مسير انحرافي» كدام تكه از ديالوگهاي من ميتواند بداهه باشد و كدام تكه متن اصلي! اين حس كه ديالوگهاي كاراكتر «عارف ساتور» مال خود فرزاد حسني است، همان ماجراي مال خود كردن ديالوگ، يعني نخستين درس بازيگري است. اولا ما ديالوگ را مال خودمان ميكرديم. ثانيا با كارگردان و نويسنده مشورت ميكرديم و بهدنبال اين مشورت امكان داشت يكمرتبه شكل گفتن يك جمله را عوض كنيم. اصل جمله بهعنوان بستر اصلي هميشه بهجاي خودش باقي بود مگر اينكه احساس ميكرديم اضافهكردن يك جمله به همان بستر اصلي ميتواند نمك كار را بيشتر كند. همه اين تغييرات هم تحت نظر كارگردان و در بيشتر مواقع نويسنده بود. چون در اين مجموعه حين ضبط بيشتر سكانسها نويسنده هم حضور داشت. «مسير انحرافي» كاري نبود كه بازيگر دستش باز باشد و هر بداههاي كه به ذهنش رسيد بگويد. همهچيز چك شده بود. بالاترين حجم بداهه و گفتن ديالوگهاي بداهه در اين سريال مال من و سركار خانم بختياري بود اما همه اينها زيرنظر كارگردان و اكثر مواقع با حضور نويسنده انجام شد. تشخيص اينكه كدام ديالوگها بداهه است و كدام آنها متن مكتوب هم اصلا كار سادهاي نيست. بيننده به اين راحتيها نميتواند متوجه شود. البته شك نكنيد كه بداههگويي يك امتياز است منتها بداهه كنترلشده و در چهارچوب.
نظر کاربران
خیلی بیخود بود آبکی آبکی
فرزاد جان با اینکه خیلی خیلی دوستت دارم اما اصلا حرفت رو قبول ندارم، کسایی که لاست رو دیدن یکیش هم خود من حاضرن قسم بخورن که اکثر دیالوگ ها و صحنه ها کپی دقیقا کپی لاست بود فرقش فقط جزیره و بازیگراش بودن.
انکار کردن موضوع به این تابلوئی به نظر من شکل خوبی نداره.
سلام به نظر من هر کس این فیلم را مثل من دیده باشه علکی عمرشو حروم کرده
بهترین بایگرا و بدترین فیلمنامه و کارگردانی
واقعا برای بازیگرا متاسفم پوریا پور سرخ تا دیروز داشت با بهرام رادان و گلزار رقابت میکرد حالا اومده تو این طنز مزخرف
در ضمن بهنوش بختیاری بدترین نقشی که میتونست بازی کنه را بازی کرد
پاسخ ها
حسن 71 صد در صد باهات موافقم.
راست میگه شبیه لاست یا فرار از زندان نیست. شبیه کارتون ماداگاسکاره!!!! البته این کارتون صدها هزار بار بهتر وجذاب تره
صداوسیما طنز های آبدوخیاری دوست داره تحویل ملت بده
با اون همه تبلیغی که شب عید خودت کردی گفتیم پ میخواد چی نشون بده.مزخرف بود .متاسفانه برای پرکردن اوقات فراغت مردم به هرکاری دست میزنن.
خیلی سریال بیخودی بود صدرحمت به زیر آسمان شهر3
حالاچی شده تو و محمد هاشمی اصل اینقدر واسه هم نوشابه باز می کنید!! همچین میگه محمد هاشمی اصل انگار داره از یک تهیه کننده قدر قدرت سینما و تلویزیون حرف می زنه جمع کن بابا کاسه کوزتو ، هاشمی اصل اولین سریالش همین سریال منحرفی است که تو توش بازی کردی.