بابا پنجعلی ساکت من پرجنب و جوش!
علیرضا خمسه: من چارلی چاپلین ایران نیستم
بعضی آدمها هستند كه باید به احترامشان كلاه از سر برداشت و تمامقد برایشان ایستاد؛ نمونه این بعضیها علیرضا خمسه است، مردی كه به پهنای صورت لبخند میزند.
مجله زندگی ایده آل: بعضی آدمها هستند كه باید به احترامشان كلاه از سر برداشت و تمامقد برایشان ایستاد؛ نمونه این بعضیها علیرضا خمسه است، مردی كه به پهنای صورت لبخند میزند و با وجود اینكه هنوز از بیعدالتی و نامهربانی دلش میگیرد و به قول خودش موتور گازوییلیاش كم میآورد، اما هنوز سعی دارد جهان پیرامونش را مهمان یك لبخند كند. او میگوید این شادی ارثیه پدری اوست و تمام تلاشش را میكند تا دیگران را به سهم خودش شاد كند. با بابا پنجعلی سریال پایتخت در مورد انقراض نسل مردان فداكار و حرف زدیم و او برایمان گفت چه نسخهای پیچیده تا بابا پنجعلی به محبوبترین پیرمرد تلویزیون بدل شود. با ما همراه شوید.
نسل مردهای وفادار منقرض شده
با اینكه سالها از درگذشت لیلا گذشته اما هنوز پنجعلی از او یاد میكند و عشقش در ذهن او كمرنگ نشده؛ همین موضوع باعث شده بعضیها بگویند این همه آدم زنده، چرا بابا پنجعلی آنها را نمیبیند و هنوز عاشق لیلاست؟ برخی دیگر هم این موضوع را به وفاداری او نسبت میدهند و میگویند او جزو نسل مردان وفادار منقرض شده است كه بعد از فوت همسرش هنوز او را فراموش نكرده و درگیر اوست؛ شاید آن عده حق دارند(باخنده)، به هر حال این موضوع نشان میدهد مردان قدیم به یار دیرینه خود دلبستگی همیشگی دارند؛ چیزی كه در نسل جدید كمتر یافت میشود.
مازندران پر از بابا پنجعلی است
برای من پیدا كردن الگوهایی نظیر بابا پنجعلی كار سختی نبود چراكه در استان مازندران پیرمردهایی نظیر بابا پنجعلی را بهوفور میتوان پیدا كرد. در مازندران به قدری نمونههای مختلف از بابا پنجعلی دیدم كه رسیدن به این نقش را برایم راحت كرد؛ هرچند شرایط بازی در این نقش مشكلات خاص خودش را دارد چراكه او ضمن داشتن كهولت سن در یك جمع اكتیو، بسیار آرام و كمحرف بود. به هر حال گذاشتن عینكی با آن قطر، دید مرا از بین میبرد و
به خاطر استفاده از لثه، حرف زدن و غذا خوردن برایم بسیار دشوار میشود اما با این حال در حین بازی در این نقش سعی میكنم از كنار این موانع عبور كنم و با تمركز بیشتر صرفا سعی در ارائه بازی خوب داشته باشم.
فیل بابا پنجعلی هم یاد هندوستان افتاد
فیل بابا پنجعلی در پایتخت چهار یاد هندوستان افتاد. او به نوعی قصد تجدیدفراش دارد، هرچند وقتی موضوع ازدواج را مطرح میكند با عكسالعملهای متفاوتی مواجه میشود اما همچنان روی تصمیمش پافشاری دارد. شاید ازدواج برای فردی مانند باباپنجعلی كه هنوز شیفته خیال لیلاست تا حدی مسكن باشد.
بابا پنجعلی چطور موقعیتها را گل میكند
دیالوگگفتنهای بابا پنجعلی شرایط خاص خودش را دارد چراكه او در قیاس با سایر شخصیتها كمتر حرف میزند. اما موضوعی كه در این میان وجود دارد، این است كه ما سعی كردیم برای بیشتر دیده شدن پنجعلی وسوسه نشویم و دیالوگهای او را اضافه نكنیم؛ بلكه سعی كنیم شرایط را طوری برای او بچینیم كه او كمتر حرف بزند اما صحبتهایش تاثیر خودش را روی مخاطب بگذارد؛ درواقع دیالوگهای محدود این نقش زائیده موقعیتها و رخدادهای صحنه بود؛ بنابراین من بهعنوان بازیگر برای هر صحنه، دیالوگ از پیش نوشته شده در اختیار نداشتم و باید مانند یك فوتبالیست همیشه آماده بودم، ببینم توپ كی به من میرسد و من با این توپ چطور میتوانم گل بزنم. تمام دیالوگهای نقش بابا پنجعلی در چنین شرایطی شكل گرفتهاند و من حواسم به موقعیتهایی كه برایم ایجاد میشد، بود و به این فكر بودم كه چطور گل بزنم.
چطور بابا پنجعلی را باور كردم
بازی كردن شخصیت بابا پنجعلی ساده نیست چراكه او شخصیت ایستایی دارد و برخلاف من كه آدم پرجنبوجوشی هستم، مدام در سكون به سر میبرد، كم حرف میزند و بیشتر درگیر درونیات خودش است اما برای اینكه این نقش را باورپذیر بازی كنم، سعی كردم قالبهای كلیشهای را كنار بزنم. در وهله اول او را باور كنم چون اگر در جایگاه نقش خود قرار نگیری و صرفا آن را بازی كنی كه تماشاگر آن را باور نمیكند! بازیهایی كه انجام میدهی، اول باید برای خودت قابل باور باشد. بابا پنجعلی هم ابتدا برای خود ما قابل باور شد و بعد آن را اجرایی كردیم.
كودكی من چطور گذشت
من در خیابان پامنار، در یك خانواده مذهبی و سنتی بزرگ شدم. پدرم معمار بود و مادرم خانهدار است. قبل از من فرزندان پدر و مادرم فوت میشدند و همین موضوع باعث شد برای تولدم استرس زیادی داشته باشند اما من این تابو را شكستم و اولین فرزندی در خانواده بودم كه پشت مرگ را به خاك مالید. دوران كودكیام حال و هوای خاص خودش را داشت؛ چراكه در نسل من كار كردن برای بچهها موضوعی عادی بود به همین خاطر در ایام تابستان هر سال شغلی را تجربه میكردم. از 13 سالگی همراه دو پسرخالهام به تئاتر و بازیگری روی آوردیم، نمایشهایی را درخانهمان راه انداختیم، پرده میزدیم و بلیت میفروختیم. وقتی تصمیم گرفتم وارد حرفه بازیگری شوم، پدرم چون خودش اهل ذوق بود مانع نشد اما مادرم چون خیلی مذهبی بود تا زمانیكه متوجه نشد بازیگری چیست و چرا میخواهم بازیگر شوم، مخالف بود اما بعد كه فهمید هدف ما خیر است یكی از مشوقهای كارهایم شد.
یك شاخه گل در بیابان
همیشه هدفم از انتخاب بازیگری، برآورده کردن خواستههایم بوده و اعتقاد و باوری كه به اثربخشی اجتماعی كارم داشتهام. من از طریق كارم كه بازیگری كمدی است، فكر میكردم میتوانم روی جامعهام تاثیر داشته باشم و با نمایش اشتباهات مردم به شكل كمدی، باعث شوم این رفتارهای غلط بهتدریج تصحیح شوند. بعدها به مرور فهمیدم این كار مانند یك شاخه گل در بیابان است كه به تنهایی جواب نمیدهد؛ همپای برنامههای تئاتر و سینما باید نظامهای آموزشی، تربیتی و خانوادگی هم دچار تحول شوند كه این اتفاق نیفتاد و به این ترتیب شما كمكم ناامید میشوید چون ما آمدهایم مردم را عوض كنیم حالا خودمان هم همان كارها را میكنیم؛ در خانواده عصبانی میشویم، در رانندگی مثل دیگران از كوره در میرویم، در برخورد با رفتارهای غیرمنطقی، اشتباه عمل میكنیم و بعد میبینیم كه درنهایت مثل بقیه شدهایم؛ نهتنها اثر نگذاشتهایم كه اثر هم گرفتهایم.
حكایت وامهای خانوادگی ما
یكی از چیزهای كه من به آن میبالم، حفظ كردن بافت سنتی اعضای خانواده و فامیل است. ما خانواده وابستهای هستیم و همه تلاشمان را به كار میبندیم كه سبك زندگی شهری بین ما فاصله ایجاد نكند؛ به همین خاطر با وجود همه گرفتاریها و شلوغیها سعی میكنیم ماهی یكی، دوبار به بهانه شام و ناهار دورهم جمع شویم. ضمن اینكه یك صندوق خانوادگی هم تشكیل دادیم كه وام میدهیم. این صندوق به قول قدیمیها هم فال است، هم تماشا؛ چون هم باعث جمع شدن افراد خانواده میشود و هم گرهای از مشكلات مالی افراد باز میكند.
تاثیر روانشناسی روی بازیگری
من فارغالتحصیل رشته روانشناسی هستم اما هیچگاه فرصتی برایم پیش نیامده كه بخواهم در این زمینه فعالیتی داشته باشم؛ روانشناسی برای من صرفا به ابزاری بدل شده برای كار هنر و اینكه از اطلاعات و دانش آن برای خلق شخصیتها استفاده كنم. به هر حال وقتی بازیگری نسبت به علم روانشناسی شناخت داشته باشد، راحتتر میتواند نقشهایش را پیدا كند و به آن میزان از شناختی كه مد نظرش است، برسد.
دلشورههای پدر بودن
آرزوی هر پدر و مادری این است كه برای بچههایش بهترین باشد، اما بین آرزو و عمل به این خواسته فاصلهای بس طولانی وجود دارد. خداوند به من دو دختر داده كه سر كردن با آنها برایم یكی از بهترین تفریحات زندگی است. وقتی صدای خنده آنها در خانه میپیچد، ناخودآگاه احساس آرامش عمیق، توام با شادی مرا فرا میگیرد. شاید برایتان جالب باشد كه باتوجه به فاصله سنی دخترانم، گاهی كه برای دختر كوچكترم خرید میكنم، ناگهان از گرانی عجیبی كه در شرایط كنونی بر جامعه حاكم است، متعجب میشوم. میبینم در گذشته چقدر راحتتر برای دختر بزرگم خرید میكردم و با خودم میگویم نكند خداییناكرده این گرانی روی كیفیت زندگی خانوادهها و رابطه بین پدرها و فرزندانشان تاثیر بگذارد.
سالم بودن دخترانم، مهمتر از بازیگر شدنشان است
هیچوقت برای دخترانم خطمشی را مشخص نكردم كه در آینده چهكاره شوند. من دوست دارم در خانوادهام شخصیتهای سالم وجود داشته باشند؛ به همین خاطر همیشه به آنها گفتم به ندای قلبشان گوش دهند. بهنظر من یك زن با شخصیت سالم، میتواند خانهدار خوبی باشد اما یك زن با شخصیت ناكامل و نپخته اگر بازیگر خوبی هم باشد شاید فقط برای حرفهاش مفید باشد، نه برای خانواده. حرفه اهمیتی ندارد؛ ممكن است شخصی كارگر، كفاش یا نانوا با روحیات متعادل باشد كه خیلی بهتر است تا اینكه بازیگری خوب اما پرخاشجو و عصبی باشد به همین خاطر همیشه دوست داشتم فرزندانی سالم تحویل اجتماع دهم.
من چارلی چاپلین ایرانی نیستم
برایم جالب است كه بعضی افراد به من میگویند تو چارلی چاپلین ایران هستی. مردم دوست دارند مدام معادلسازی كنند و بگویند فلانی به فلانی شباهت دارد ولی نمیتوان این نكته را در نظر گرفت كه هر كسی خودش است؛ آن هم نابغهای مانند چاپلین كه از نظر من تكرارنشدنی است. من فكر میكنم خداوند هر فردی را با ویژگی منحصربهفرد خودش میآفریند به همین خاطر شما نمیتوانید دو نفر را پیدا كنید كه به معنای واقعی در خلقوخو شبیه هم باشند؛ حتی این اتفاق در مورد دوقلوها هم رخ نمیدهد ولی با تمام این تفاسیر نمیتوانم منكر این موضوع شوم كه این قیاس برای من شیرین و جذاب است.
طنز، ارثیه خانوادگی ماست
روحیه طنزم را از پدرم به ارث بردم. ایشان همینطور شوخ، مجلسآرا و طناز بودند. من هم سعی كردم در این زمینه میراثدار خوبی برای او باشم. من آدم شادی هستم. نگاهم به جهان شادمانه است و این شادی در واقع در من نهادینه شده است. به نظرم شاد بودن و خندیدن حق همه آدمهاست به همین دلیل همیشه در زندگیام سعی كردم سهمی هرچند كوچك در این راه داشته باشم.
نظر کاربران
دوسش داریم یه عالمه/به افتخار بابا 5علی هوووووررررررااااااا.
فعلا كه با اون فيگور دلقكي توي پايتخت هنر خودتو زير سوال بردي ... بجاي اينكه در حيطه طنز به جوانان هنرمند تدريس كني نشستي چهار تا واژه رو در صورت يك ژيرمرد تكرار ميكني... اين شد طنز؟ و خودتو با چارلي چاژلين هنرمند مقايسه ميكني؟ كمي به خودت بيا اقاي خمسه... جاي شما بهتر از اينها بود...