قسمت اول
جهانگیر الماسی: با شارلاتان بازی مجوز فیلم گرفتم!
متولد ۱۳۳۴، فارغ التحصیل شیمی و حقوق روابط بین الملل، خودش می گوید به ویکی پدیایش اعتماد نکنیم. می گوید راست ننوشته اند. مثل همه حرف های دیگری که درباره اش می زنند. می گوید راست نمی گویند. از تعلقات سیاسی اش تا ارتباطاتش.
هفته نامه تماشاگران امروز - سیامک رحمانی، بیتا موسوی و فاطمه پاقلعه نژاد: متولد 1334، فارغ التحصیل شیمی و حقوق روابط بین الملل، خودش می گوید به ویکی پدیایش اعتماد نکنیم. می گوید راست ننوشته اند. مثل همه حرف های دیگری که درباره اش می زنند. می گوید راست نمی گویند. از تعلقات سیاسی اش تا ارتباطاتش. حرف دوران احمدی نژاد و شایعه نزدیکی او به دولت نهم و دهم که می شود صدایش می رود بالا. «همه اش دروغ است».
می گوید آدم سیاسی ای نیست، اما بخش عمده حرف هایش از سیاست است. از اینکه زمان شاه زندان رفته. از اینکه پشت پرده سیاست و سیاست مداران را می داند. از اینکه چقدر در این باره مطالعه دارد، اما مدام تاکید دارد که سیاسی نیست. حزبی نیست. در حرف هایی که نمی خواهد منتشر شود از سینماگران حزبی و جناحی می گوید. از عقبه های چهره های سیاسی. حرف هایی که البته باز هم از تعلقاتش خبر می دهند، اما مدام تکرار می کند که نه. جهانگیر الماسی، بازیگر، کارگردان و نویسنده، برای دوستداران سینما در دهه شصت یک ستاره محسوب می شد. با «نارونی». با فیلم های کیانوش عیاری؛ تنوره دیو، آن سوی آتش.
اما جوان ها این فیلم ها را کمتر دیده اند. بعید است باور کنند که او در زمان خودش چه جبروتی داشته. تقدیر یا انتخاب، هرچه بوده جهانگیر الماسی در سه دهه اخیر مسیر عجیبی را طی کرده. از دوران اوج در دهه شصت، به فیلم های کمتر قدر دیده دهه هفتاد و بعد، ناگهان توقف. مثل نموداری از یک ضربان پرتپش که وقتی به به دوران اصلاحات و پس از آن می رسد از حرکت می افتد. آرامش یک خط ممتد. حالا بیشتر او را با موضع گیری های گهگاهی می شناسند. بیشتر او را براساس تصویری که پیرامونش به وجود آمده قضاوت می کنند. می خواهد رفتن احمدی نژاد به پشت صحنه فیلمش باشد یا اظهارنظر درباره سلحشور و آنجلینا جولی.
تصویری که او دلش می خواهد شکسته شود. بگوید غلط است. تلاش فراوانی می کند برای اینکه تصور دیگران و موقعیت خودش را اصلاح کند. تلاشی که بخشی از آن را در گفت و گوی پیش رو می بینید. و البته بخش بزرگ حرف هایش نانوشته می ماند. انتقاداتش از اهالی سینما، از رفقای قدیم و فعالان جدید. دلزدگی هایش و خاطراتش. اینکه چقدر موفق می شود... باید حرف هایش را بخوانید و بگویید.
به نظر می رسد شما واقعا معتقدید خانم آنجلینا جولی تحت تاثیر حرف های آقای سلحشور قرار گرفته؛ از کجا متوجه شدید؟
من هم مثل شما کتاب و روزنامه می خوانم. بعد هم صحبت های آنجلینا جولی در پاسخ به آقای سلحشور منتشر شد.
آنها که بعدا معلوم شد حرف های خودش نبوده و تقلبی بوده.
چیزی که من می گویم حرف های خودش بود. برای اینکه من در یک خبرگزاری خارج از کشور خواندم. نه خبرگزاری های داخلی.
نامه به آقای سلحشور اصلا واقعی نبود.
نامه نه! ایشان در هالیوود ریپورتر یک مطلبی گفته بود که اتفاقا مصاحبه اسی نیک نژاد هم در همان شماره چاپ شده بود.
چه گفته بودند؟
همین حرف که «این حرف ها توهین به من بوده و من خودم نمی توانم با شما درگیر شوم. ولی شوهرم برد پیت که خیلی هم مرد غیرتی است و روی من هم حساس است را می توانم بفرستم ایران با شما درگیر شود.»
ولی خود آقای سلحشور گفت این را همان خانم های بازیگر {اشاره به برخی بازیگرهای داخلی} نوشته اند.
این را من نمی دانم؛ بی کار نیستم که ببینم فلان خانم چه می گوید؟ براساس اعتبار نام یک خبرگزاری خارجی این مطلب را خواندم و نقل می کنم و واقعا می بینم در زندگی خانم آنجلینا جولی اتفاقاتی افتاده. شما ببینید بعد از گفته های آقای سلحشور ایشان هفت هشت ماه بیکار بود، بعد بچه دار شد. آن مدت هم دیگر کار نکرد؛ بعد هم تقریبا دیگر بازیگری نکرد و به سراغ فیلم سازی رفت و دو فیلم ساخت که هر دو فیلمش هم فوق العاده است و من هر دو را دوست دارم. چون انسانی است، گرچه بدیهی است که منافع آمریکا را درنظر گرفته، ولی دو فیلم خوب است.
ایشان خیلی مورد احترام من است؛ شما دقت کنید بعد از آن حرف ها ایشان یک فیلم بیشتر بازی نکرد که در آن نقش یک جادوگر را داشت، با آن لباس های خاص و پوشیده عجیب و غریب. شما باشی چه فکری می کنی؟ اصلا شما فکر کن من یک آدم عامی، از پشت کوه هم آمده ام، می بینم این خانم قبل از گفت و گوی آقای سلحشور اینطور لباس می پوشیده، الان اینطور لباس می پوشد. به نظرم خانم گلشیفته را جایگزین کردند. بعد هم فکر می کنم همه ما در این دنیا ماموریت داریم. گرچه گاهی فکر می کنیم ما خیلی زبل هستیم و قوی تر از روح عالم و تقدیر و... کار می کنیم، اما همان آدمی که فکر می کند خیلی زبل است، در حقیقت مشغول ایفای نقشی است که به او واگذار شده.
در سینما به دنبال چه چیزی هستید؟
سینما نه فیلم! چون این دو با هم متفاوت هستند و فیلم یک بخش کوچکی از صنعت سینماست. صنعت سینما خیلی گسترده است. فروش فیلم اصلا به فیلم ربط ندارد. اگر شما در هالیوود، بالیوود و... مطالعه کنید می بینید فروش فیلم پخش فیلم نیست و مقوله تخصصی دیگری است. ما از همه چیز کاریکاتورش را داریم؛ کمپانی های پخش مثل میراماکس که کار آقای مجیدی را توزیع می کرد، کارشان این نبود که یک نفر فیلم را زیر بغلش بزند و به سینماها برود یا ببیند چقدر فروخته، آن کمپانی سلیقه ایجاد می کند نه اینکه به دنبال سلیقه تماشاچی بدود.
ما در ایران به دنبال کلیشه ها و سلیقه تماشاچی می دویم و دنبال پول هستیم؛ پول در سریع ترین زمان! بازاری هم فکر می کنیم، سود روزانه و... ولی آنها به دنبال بازار جهانی هستند. تجارت جهانی و تجارت مدرن ربطی به فیلم ساز ندارد تخصص می خواهد. متاسفانه فیلم ساز ما باید به دنبال فروش فیلم باشد و این یعنی عقب گرد. یعنی نگاه ارتجاعی! من باید همیشه به فیلم فارسی برگردم که فیلمم بفروشد، این اصلا کار درستی نیست و خیلی ابلهانه است. ولی آن طرف در دنیای نو و با تجارت مدرن، فیلم سازی و همه چیز یک بخشی از فیلم است.
به نظر من بازیگر، کارگردان، فیلم بردار و... می توانند به این مقوله دو نوع نگاه داشته باشند، یا به عنوان شغل که از آن درآمد یومیه داشته باشند و خرج زن و بچه را بدهند، که اگر اینطور است، شرافتمندانه تر این است که به دنبال یک شغل دیگر بروند. چون این فقط شغل نیست، شما چه بخواهی چه نخواهی روی افکار و نگاه و بینش مردم تاثیر می گذاری و این قابل محاسبه است.
در دانشگاه های خوب دنیا الان صحبت سر همین است و بحث زیبایی شناسی مطرح است و به دنبال تاثیرات فیلم در روان شناسی اجتماعی و روان شناسی فردی هستند، هم در دنیای کاپیتالیزم و سرمایه داری آمریکا، هم در صورت خیلی پیچیده لابراتواری در رئالیسم سوسیالیسم روسی که دیگر اوجش بود و به صورت کنترل شده مردم را تبدیل به چیز دیگر می کرد. من به دنیای فیلم مثل حروف الفبا نگاه می کنم؛ با این حروف می توانی نثر یا شعر بنویسی؛ اگر شعر می نویسی می توانی غزل بگویی یا قصیده یا مثنوی یا رباعی و... اینها هم در شکل و هم در متن با هم متفاوت است...
مثلا از نظر خانم بنی اعتماد سینما یک وسیله است...
درست است سینما ابزار است. گفتم برای من حروف الفباست، هدف یا یک چیز عجیب و غریب نیست. البته باز سینما را نمی گویم، فیلم را می گویم. چون سینما مفهوم خیلی گسترده تری دارد. شما فقط سینمای ای ام سی را در اروپا ببینید، چطور کنترل و مدیریت می شود، اصلا یک پدیده دیگری است.
شما در صحنه های اجتماعی سیاسی هم بوده اید، این را باید از همین منظر ببینیم؟
بالاخره سینما زبان است، با فعالیت پراکتیک فرق می کند.
با توجه به اتفاق هایی که در دولت قبلی برای شما افتاد و ارتباطاتی که داشتید...
چه ارتباطاتی؟
بالاخره نزدیکی ای که به آن دولت داشتید...
اطلاعات شما اشتباه است. نزدیکی به این می گویند که بنده حداقل سه ماهی یک مرتبه یک رابطه داشته باشم. من فقط یک بار در تنفیذ شرکت کردم و یک بار هم از طرف مجموعه تهیه کنندگان سینمای ایران با ایشان ملاقات داشتم.
اما آقای احمدی نژاد پشت صحنه فیلم شما آمدند...
من حتی از این موضوع اطلاع نداشتم. فیلم من تهیه کننده داشته و نباید این چیزها به اسم من تمام شود. خیلی ها این مساله را گفتند. بله من در دوره اول دولت، خیلی هم به ایشان احترام گذاشتم. برای اینکه دیدم تنها کسی است که به مردم محروم استان ها و شهرستان ها فکر می کند، تمام دولت ها شش دانگ حواس شان به جامعه شهری است و رای را از جامعه شهری می خواستند، ولی ایشان در حاشیه رفتند و به دنبال رای گشتند. نمی گویم کارش عالی بوده، اما خوب بوده. حداقل این ذکاوت و تیزبینی را داشته که روی این گروه کثیر که خیلی بیشتر از جامعه شهری و پولدارهای ما هستند، مانور بدهد.
کاندیداهای دیگر هم بودند، با تیترهای عجیب و غریب، لباس های فلان مثل جامعه غربی و فقط در جامعه شهری تهران یک تعداد محدود فقط تهرانی ها را دور و بر خودشان می دیدند و فکر می کردند فقط اینها مهم هستند. بله آسفالت کشی و گازکشی روستاهایی که من رفتم و کار کردم هم از کارهای ایشان بود. من خانواده روستایی ای دیدم که درآمد سالیانه اش یک میلیون و دویست هزار تومان بوده...
من نبودم این را برای من جعل کردند.
در شورای صنوف گفتند بعد از خانه سینما...
من بینان گذار خانه سینما و سه دوره عضو هیات مدیره آن بودم و از هرکسی بهتر آن سازمان را می شناسم. سه دوره هم رئیس انجمن بازیگران بودم.
تاکید شما بر ارتباط نداشتن با آن دولت به این دلیل است که قبول ندارید یا می خواهید...
می خواهم بهره برداری سیاسی نشود. برای اینکه من سیاسی نیستم و از سیاست مدارها هم خوشم نمی آید. چون در ایران اصلا سیاست بازی معنی ندارد و دروغ است. سیاست مدارها که با هم دعوا ندارند، مثلا در آمریکا یک بار دموکرات روی کار می آید، یک بار جمهوری خواه، وقتی یکی می آید می زند افراد مقابلش را می کشد؟ اینطور نیست؛ قطار ثابت است و راه خودش را می رود، فقط آن واگنی که در جلو رانندگی می کند، راننده هایش عوض می شوند. اصلا هیچ کس در ایران متوجه نیست که شما می توانید بدنه را دوست داشته باشید نه دست ها را؛ من بدنه را دوست دارم و به آن اعتقاد دارم نه به دست های چپ و راست.
اصلا از دست ها بدم می آید چون عملکرد هردو را اشتباه می دانم. احتیاجی نیست این همه ما تو سروکله هم بزنیم؛ در جریان سال ۸۸ حدفاصل میدان ونک تا سازمان صدا و سیما سر کوچه ها سنگ ریخته بودند، برای چی بود؟ مگر من بچه ام یا خرم؟ آن زمانی که خیلی از این جوان ها به سیب زمینی می گفتند دیب زمینی یا هنوز به دنیا نیامده بودند، من فعالیت سیاسی می کردم و این چیزها را می فهمم.
این برای این بود که این سنگ ها را برداریم و تو سر همدیگر بزنیم! اصل ماجرا چیزی دیگری است و ما برای چیز دیگری با هم می جنگیم. من بدنه را دوست دارم، نه دست ها را! یک عده ای دوست دارند جزو دست راست باشند یا دست چپ باشند، انگشت شست دست راست باشند یا انگشت سبابه دست چپ. من بدنه را دوست دارم این را هیچ کس نمی فهمد و اصرار هم دارند که من جزو یک دسته ای باشم.
آقای احمدی نژاد سر فیلم شما آمد، احساس نکردید که ممکن است بعدها برداشت بدی شود یا اصلا اینکه شما در این دولت توانستید فیلم بسازید...
من به اندازه دو برابر سن شما فعالیت سینمایی و فیلم سازی دارم.
اما سال ها بود که فیلم نساخته بودید.
من در سال ۷۱ فیلم کوتاهی ساختم که در جشنواره اصفهان جایزه کارگردانی برد و متنش را هم آقای بهشتی نوشته بودند.
درست است. شما الان کارنامه فیلم سازی در حوزه کارگردانی دارید، ولی چند سال بود کار نمی کردید و الان این ذهنیت که به وجود آمده...
این ذهنیت بیمار است و اشکال دارد، نه من!
در مورد آنجلینا جولی خود شما می گویید که من با استناد به این شواهد، فکر می کنم آن حرف ها روی او تاثیر گذاشته...
شما چه شواهدی از من دیدید؟ من یک فیلم ساختم که نیمی از آن در دوره آقای احمدی نژاد بود و نیمی در دوره آقای روحانی. فروردین ۹۲ فیلم برداری شروع شده و در مردادماه هم تمام شده، یعنی هم کمک مدیریت سینمایی فعلی را داشته و هم کمک مدیریت سینمایی قبلی، موضوع فیلم چهار سال وقت من را گرفته و از فرمایشات فوکویاما، فوکو، جریان غرب، خاورمیانه بزرگ، تجزیه شدن خاورمیانه و تکه تکه شدن آن و... استفاده کرده ام. حرف هایی که تازه الان درست از آب در می آید. در فیلم من که برای سه سال پیش است اینها گفته می شود، برای فیلم نامه یک گروه جوان پژوهش گر با من کار کردند و این فیلم را ساختیم.
اولا دلیل ندارد که کسی این فیلم را ندیده رد کند. برآورد من برای تولید این فیلم ۵۰۰ میلیون تومان و در شش شهر بود؛ تهیه کننده من یک میلیارد و ۷۵۰ میلیون تومان تا به حال پول گرفته و من ۴۰ میلیون تومان گرفته ام. دقیقه ۹۰ ایشان را برای فیلم من فرستادند، معلوم هم نیست که برای آن دولت است یا این دولت، ولی می دانم یک سری اتفاق ها افتاد. مثلا آن شبی که این آقا برای معارفه فیلم ساز باید می آمد و ۵۰ بلیت هم دستش بود، بلیت ها را به بازیگرهای من هم نداده بود و به هیچ کس دیگر هم نداده بود و این باعث شده بود سالن من تقریبا خالی باشد...
بالاخره خرج آن فیلم چقدر بود؟
برآورد من ۵۰۰ میلیون تومان بود؛ تازه ۷ صحنه اصلی که در برآورد من بود را تهیه کننده به من نداد. من یک فیلم جنگی ساختم با یک کامیون و هیچ کس به این مساله توجه نمی کند؛ یک تانک یا نفربر یا تفنگ به من ندادند. چرا؟ شما این را ببینید.
با این وجود یک میلیارد و هفتصد گرفتند؟
بله.
نماینده مرکز گسترش بودند؟
نه، تهیه کننده سینمای ایران است و ارتباطش هم با مطبوعات خیلی خوب است. تهیه کننده، شبانه قبل از نمایش فیلم، تیتراژ فیلم من را عوض کرده. قرار بود تهیه کننده باشد، اما هم تهیه کننده بود و هم مدیرتولید. پسر بزرگش که {...} بود را به عنوان مدیرتولید فیلم گذاشت. مگر مدیران تولید نباید امتحان بدهند؟ ما سر این موضوعات درگیری ها داشتیم. من در شهرستان به دنبال کارهای فیلم و سپاه و پاسخ دادن به این و آن بودم، این آقا هم یا قلبش مریض بود یا کار داشت....
همه می دانند در سالن نمایش فیلم در برج میلاد که بلیت فروشی نمی شود، همه یا از اهالی مطبوعات یا دعوتی هستند. ۵۰ بلیت دست این تهیه کننده بود که یک بلیت هم حتی به بازیگرهای فیلم نداده بود چه برسد به اشخاص دیگر، فقط شش نفر شب نمایش فیلم من جلو نشسته بودند که هنوز یک دقیقه از فیلم نگذشته و هنوز تیتراژ هم نیامده، فقط اسم فیلم نوشته شده، با سر و صدا از سالن بیرون می روند! گفتم هنوز فیلم شروع نشده، شما کجا فیلم را دیدی به من بگو تا من بیچاره اش کنم. دو نفر دیگر هم نقد نوشتند که اصلا موضوع فیلم من این نیست....
اینکه شما می گویید یعنی یک عده ای نشسته اند فقط برای اینکه شما را خراب کنند؛ این افراد چه کسانی هستند؟
نمی دانم این کار اطلاعاتی است و من تا حالا کار اطلاعاتی نکرده ام.
چه مشکلی با شما دارند؟ شخصی است...
مشکل فرهنگی است. کسی نمی تواند قبول کند که شما می توانی مستقل باشی، من این را در مصاحبه ۱۵ سال پیش در گزارش فیلم گفتم که خط فکری، فرهنگی و سیاسی من مشخص است و راه خودم را می روم. یک جاهایی ممکن است همراه یک گروهی شوم، چون راه خودم را می روم.
یعنی این فیلم سازهایی که برای آنها هورا می کشند به نظر شما مستقل نیستند؟
نمی دانم ممکن است باشند یا نباشند. ولی این را می دانم که جمع سینماروهای ایران بین ۴۰ تا ۶۰ هزار نفر آدم شناخته شده است و همه هم جوان ها و دانشجوها هستند. من اصلا شناخت ندارم و حاضر نیستم براساس پیرایه های ذهنی یا ندانسته هایم به کسی تهمت بزنم.
ولی شما می گویید کسانی که در آن خبرگزاری کامنت گذاشتند را شناسایی کردید.
آن را مجبورم. می بینم که انشای همه آنها یک جور است.
نظر کاربران
هی ی ی ی روزگار
مهراب قاسم خانی خیلی عالی جواب ایشون رو داده!
کی مردم ما به این باور میرسن که فقط دیوونه های زنجیری احتیاج به روان درمانی ندارن؟!