گفت و گوي ويژه با رضا عطاران
چگونه اكبر عبـدي مادر رضا عطاران شد؟
كدام بازيگر يا كارگردان مشهور سينماي ايران را ميشناسيد كه اين قدر راحت حرف بزند؟ «واقعا بعد از هر كار، از موهاي سفيدي كه در سر و صورتم پديدار ميشوند و كچلياي كه بيشتر ميشود، پي به فشار كار، فكر و مسئوليت زيادي كه پشتسر گذاشتهام ميبرم.»
برترین ها: كدام بازيگر يا كارگردان مشهور سينماي ايران را ميشناسيد كه اين قدر راحت حرف بزند؟ «واقعا بعد از هر كار، از موهاي سفيدي كه در سر و صورتم پديدار ميشوند و كچلياي كه بيشتر ميشود، پي به فشار كار، فكر و مسئوليت زيادي كه پشتسر گذاشتهام ميبرم.»
۱۷ سال است او را ميشناسيم؛ از همان روزهاي «ساعت خوش» بگيريد تا «مجيد دلبندم»، «سيب خنده»، «كوچه اقاقيا»، «خانه به دوش»، «متهم گريخت»، «توفيق اجباري» و «ورود آقايان ممنوع.» و...
تابستان امسال بود كه «رضا عطاران» بالاخره تصميم گرفت بر ترسش غلبه كند و نخستين تجربه كارگرداني در سينما را رقم بزند. فيلمي به ظاهر عجيب و غريب؛ «اكبر عبدي» در نقش مادر! خداداد عزيزي فوتباليست به عنوان بازيگر! ناصر گيتيجاه در يكي از اصليترين نقشهاي فيلم! خودش هم در نقش يك معلم ترسو، اما عاشق! اصلا به دليل همين متفاوت بودنش است كه امروز هرجا اسمش باشد، بايد منتظر يك اتفاق بود. همينطور هم شد و او با اولين تجربهاش سيمرغ بهترين كارگرداني جشنواره در بخش فيلمهاي اول را به خانه برد. گفتوگوي داغ ما با جناب بازيگر و كارگردان در دفتر كارش در خيابان سهروردي شكل گرفت وبا حرفهاي داغش سرما را از ياد برديم...
سناريوي اغلب سريالهايي كه تا امروز ساختهام را خودم نوشتهام، در «ساعت خوش» هم كار اصليام نويسندگي بود تا بازيگري، اما چون در كل آدم تنبلي هستم، دوست ندارم زياد وارد حيطه نويسندگي شوم. طرح اوليه فيلم «خوابم مياد» نيز متعلق به آقاي «حميد نعمتالله» و همسرشان بود كه 4 سال پيش نوشته بودند، بعد از اينكه آقاي «احمد رفيعيزاده» آن را بازنويسي كردند، وسوسه شدم بعد از يك بازنويسي نهايي، اين فيلم را بسازم. از اين ساختار خوشم آمد و براساس آن، يكسري خاطرات دوران بچگي خودم را هم به داستان اضافه كردم. فيلمنامه كار بعديام را هم خودم دارم مينويسم. هميشه نويسندگي عامل محركي براي من بوده اما نه اينكه بخواهم تمام تمركزم را روي اين حوزه بگذارم. دليلش هم به دليل تنبلي است، چون كار بسيار سختي است.
گرايش و علاقه اصلي من به بازيگري است تا كارگرداني و نويسندگي؛ آن هم به دليل وجود كلمه «بازي» در بازيگري كه اسمش رويش است. بازيگري براي من مثل يك سرگرمي است كه تنها در يك بخش مسئوليت پيدا ميكني اما وقتي كارگردان باشي، مسئوليت تمام جزئيات كار بر گردن توست. واقعا بعد از هر كاري كه كارگردانياش برعهده من است، از موهاي سفيدي كه در سر و صورتم پديدار ميشوند و كچلياي كه بيشتر ميشود، پي به فشار كار، فكر و مسئوليت زيادي كه پشتسر گذاشتهام ميبرم. وقتي كارگرداني، بايد حواست به همه جا باشد اما وقتي قرار است بازي كني، مثل بازيهاي دوران بچگيات ميماند كه انگار از همه چيز و همه كس فارغ ميشوي و احساس خوشحالي داري؛ بازيگري براي من يك راه فرار خوب از مشكلات خانه و زندگي است؛ اصلا براي فرار از زندگي سراغ بازيگري آمدم.
بخش زيادي از خاطرات دوران كودكيام را در «خوابم مياد» به تصوير كشيدم؛ مثل همان صحنهاي كه سرهنگي در كوچهمان زندگي ميكند و چون از نظر مالي وضعيت خوبي دارد، توانسته در آن زمان تلويزيون بخرد و هفتهاي يكبار كه كارتون يا برنامههاي جالب از تلويزيون پخش ميشود، اجازه ميدهد اهل محل به خانهاش بيايند و تلويزيون ببينند. البته خاطراتي از ايندست خيلي زياد دارم اما بايد از آنهايي استفاده ميكردم كه به ماجراي داستانمان ميخورد و قصه را پيش ميبرد.
چون داستان ما، درباره ترس «رضا» (كاراكتر اصلي فيلم)، به خاطر دزدياي كه بايد انجام بدهد و اين مسائل بود بنابراين بايد توسط عناصري كه در كار وجود داشت داستان را پيش ميبرديم، به همين دليل نميتوانستم بسياري از خاطرات دوران كودكيام را در اين فيلم به كار ببرم.
بيشتر سعي كردم آن بخشهايي كه به داستانمان نزديك است را به كار ببرم، مثل آن بخشي كه از خانه همسايهمان دزدي ميكنم يا آن دختر همسايه كه در فيلم ميبينيم و...
درباره اينكه ميگوييد در زندگي واقعي خودم هم اتفاق افتاده بهدليل مسئلهاي دست به دزدي بزنم يا نه بايد بگويم جديترين موردش هماني بوده كه در فيلم ميبينيم، وگرنه الان همه به شوخي ميگويند برويم بانك بزنيم پولدار شويم و...؛ الان بيشتر شوخي است! نه اينكه بگويم من خيلي آدم سالم يا درستكاريام؛ واقعيتش اين است كه از دزدي بيزارم. البته دزدي و كارهاي ديگر از جمله چيزهايي هستند كه همه آدمها به نوعي زمينه انجامش را دارند و ممكن است همهمان در آينده بر اثر اتفاقي كه نميدانيم چيست، دست به كارهايي از اين جنس بزنيم. شرايط خيلي چيزها را عوض ميكند و بارها در اطرافمان آدمهايي را ديدهايم كه شايد خودشان هم تصور نميكردهاند روزي مجبور شوند دست به كارهايي بزنند كه از جنس خلاف هستند اما اين اتفاق برايشان افتاده! هيچچيز قابل پيشبيني نيست و تنها اين خود آدمها هستند كه ميفهمند در درونشان چه اتفاقي در حال رخ دادن است. شايد بسياري باشند كه از نظر خودشان انسانهاي مثبت، سالم و درستكاري هستند اما وقتي در جايگاه، پست يا محبوبيت قرار ميگيرند و شرايطشان عوض ميشود، ديگر آن آدم سابق نباشند و كارهايي بكنند كه خودشان هم از خودشان توقع نداشتهاند!
با وجودي كه شرايطمان هنگام ساخت «خوابم مياد» خيلي ايدهآل نبود اما نهايت سعيام را كردم تا كار خوبي از آب دربيايد و اتفاق خوبي در سينماي ايران بيفتد اما بهنظرم كيفيت اين كار را حتي تا 2 برابر هم ميشد ارتقا داد. درباره دلايلش هم بهتر است صحبت نكنم چون چيزي نيست كه به بيننده مربوط باشد؛ براي بيننده نتيجه كار و تاثيري كه فيلم رويش ميگذارد مهم است، نه اينكه چه اتفاقاتي پشت صحنه براي ما افتاده است. واقعيتش نتيجه كار آنچنان كه بايد به دل خودم نچسبيده و ميشد بهمراتب بهتر اين فيلم را ساخت اما متاسفانه شرايطمان اصلا ايدهآل نبود!
بيشترين خصوصيات مشترك بين من و كاراكترهايي كه تا امروز بازي كردهام، به كاراكترم در فيلم «هوو» مربوط ميشود كه احساس ميكردم بيشترين درصد نزديكي با روحيات و شخصيت واقعي خودم را دارد؛ البته منظورم اين نيست كه كارهايي كه آن كاراكتر ميكرد را من هم انجام ميدهم! بلكه حال و هوايي كه آن آدم داشت مثل راحت بودن، مهم نبودن مال و منال دنيا آنقدر كه دوست ندارد هيچچيز درميان باشد و حتي از اينكه پول به دستش بخورد بدش ميآيد، اينكه دوست دارد در حال زندگي كند و از هر اتفاقي كه ميافتد حتي اگر بدترين هم باشد، لذت ببرد و... هميشه يك مثال دارم كه با تكرارش در ذهنم، سعي ميكنم خودم را از شرايط موجود راضي نگه دارم؛ با اين مضمون كه اگر شرايط دنيا بهگونهاي بود كه بعد از متولد شدنم ميانداختنم در يك اتاق ۲ در ۲ متري باز هم سعي ميكردم بهم خوش بگذرد!
«خوابم مياد» بهدليل استفاده از يكسري تكنيكها مثل صداي نريشن يا ديدن خاطرات و تلفيقش با زمان حال و پيش بردن همزمان قصه با 3 داستان مختلف، از آن دسته فيلمهايي است كه در سينماي ايران كمتر اتفاق افتادهاند؛ احساس كردم اين فيلم ميتواند شكلي را بهوجود بياورد كه در سينمايمان بسيار كم رخ داده و اگر خوب دربيايد، قابليت تبديل شدن به يك فيلم ماندگار را دارد.
تمام ذهن و تصميمهايم در زندگي از «ريسك» سرچشمه ميگيرد؛ دركل آدم اهل ريسكي هستم و اگر باور كنيد، نخستين كسي كه براي نقش مادر «رضا» به ذهنم رسيد، «اكبر عبدي» بود! دليلش را نميدانم اما انگار يكدفعه در ذهنم اتفاقاتي افتاد كه به اين نتيجه رسيدم «اكبر عبدي» بهترين گزينه براي ايفاي اين نقش است؛ اين كار نهتنها يك ايده تازه بود بلكه پيامدهاي بسيار خوبي به همراه داشت. يكي از آنها ارتباطات خانوادگي است كه هميشه در سينماي ايران با محدوديتها و مشكلاتي روبهرو بوده و دوست داشتم نشان دهم اگر اين مشكلات نباشد، چقدر در روند فيلم تاثير مثبتي خواهد گذاشت. مثل رابطه زن و شوهر، پدر و پسر، مادر و پسر و ارتباطاتي كه در فيلمها هست اما هيچوقت باورشان نميكنيم! با انتخاب «اكبر عبدي» براي اين نقش، دستمان براي نشان دادن ارتباطات انساني باز بود. از طرفي وقتي همه اين اتفاقات را در فيلم ميديديم، احساس تازگي ميكرديم و اين بسيار مهم است وقتي فيلمي ميبينيد، احساس كنيد داريد يك چيز غيرتكراري ميبينيد. يكي از دلايلي كه بسياري از فيلمها يا سريالهاي خوب هرگز ديده نميشود همين است؛ مثلا وقتي يك سريال جديد را ميبينيم، فكر ميكنيم هماني است كه سال پيش ديدهايم؛ چون زن و شوهر، بازيگرها و داستانش هماني است كه يك يا چند سال پيش ديدهايم! همين باعث ميشود نفهميم اين يك سريال جديد است! بهنظرم حضور «اكبر عبدي» در نقش يك مادر اتفاقي بود كه به فيلم تازگي ميداد و براي تماشاگر بسيار جديد بود.
وقتي به تهيهكننده فيلم (آقاي محمدرضا تختكشيان) و ساير عوامل گفتم تصميم دارم براي نقش مادر «رضا» از «اكبر عبدي» استفاده كنم، از اين پيشنهاد شوكه شدند! يكي گفت ايده خوبي است، ديگري گفت نميشود و...! به هر صورت آقاي عبدي را آورديم و ايشان با تيزهوشي بالايي كه دارد، بعد از صحبت با ما قرارداد نبست و گفت اول بايد يك جلسه بگذاريم و گريم كنم؛ آن جلسه را برقرار كرديم و ايشان يك روز بعدازظهر آمد و گريم توسط «ايمان اميدواري» روي صورتش انجام شد. بعد از آن بود كه از اين نقش خوشش آمد. بعد از پايان كار، آقاي عبدي با همان گريم و لباس رفت خانه تا ببيند عكسالعمل اهالي خانهشان نسبت به اين اتفاق چيست. بعد از آن بود كه براي اين كار با او قرارداد بستيم. بهنظرم بزرگترين ويژگي «خوابم مياد» حضور متفاوت «اكبر عبدي» است كه بسيار خوب از پس نقشش برآمد. فكر ميكنم تنها جايزهاي كه از همان روز اول جشنواره صاحبش قطعي بود، نقش «اكبر عبدي» بود؛ چون نميتوانستي هيچ نقصي در آن پيدا كني و ايرادي از آن بگيري. در كل حضور «اكبر عبدي» در اين فيلم چه بهعنوان بازيگر و چه پشت صحنه آنقدر جالب و خاص بود كه هر چه سعي ميكرديم كار را جدي بگيريم نميشد. واقعا با حضور ايشان به همهمان خوش ميگذشت. مسلما چون بازي روبهروي يكديگر زيادي داشتيم، بارها اتفاق افتاد كه نتوانيم خندهمان را كنترل كنيم!
چرا بايد دروغ بگويم؟ واقعا آن زماني كه «اكبر عبدي» در فيلمهايي مانند «اي ايران»، «آدم برفي»، «دزد عروسكها»، «دلشدگان»، «هنرپيشه»، «مادر» و... بازي ميكرد، هرگز تصور نميكردم روزي قرار است در فيلمي بازي كند كه خودم كارگردانش هستم! واقعا خوش به حال اكبر عبدي كه در بهترين فيلمهاي تاريخ سينماي ايران، آن هم در كنار بزرگترين كارگردانان بازي كرده است. نميدانم چه اتفاقي افتاده كه فيلمهايي با اين كيفيت ساختاري، آنطور كه بايد ديده نشدهاند! حتي ديديم خودش هم در مراسم اختتاميه جشنواره به اين موضوع اعتراض كرد و نام فيلمهايي كه به زبان ميآورد و از توجه نشدن بهشان دلگير بود چقدر بزرگ و مهم بودند. به اين آدم فقط بايد غبطه خورد، همين...
در جواب اينكه ميگوييد «اكبر عبدي» در دهه 80 در فيلمها و حتي سريالهاي ضعيف بازي كرده و توقع مخاطبانش را برآورده نكرده، بايد بگويم اين شرايط تنها براي او اتفاق نيفتاده است و همهمان به نوعي درگيرش شدهايم. در كل دهه 80، سالهاي خوبي براي سينماي ايران نبوده است. اميدوارم دهه 90 اتفاقات خوبي براي سينماي ايران در پيش باشد. خودم همچنين حسي ندارم كه در اين 2 سال اخير اتفاقات خوبي در سينما برايم افتاده! درباره حضورم در تلويزيون نيز معتقدم در اين رسانه هم ميتوان كارهاي بسيار خوبي انجام داد و اصلا قبول ندارم اگر از تلويزيون جدا شوي، كيفيت كارت بالا ميرود! شايد شرايطي براي من بهوجود بيايد كه دوست داشته باشم دوباره به تلويزيون برگردم البته همه كارهاي خوب به تلويزيون يا سينما محدود نميشود؛ در تئاتر هم ميتواني كار خوب انجام دهي. حتي تئاتر روحوضي خوب را هم دوست دارم؛ چيزي كه خودم 2 سال كار ميكردم. اگر الان هم چند وقتي ميشود تئاتر كار نميكنم، به انتخاب خودم برميگردد وگرنه ميتوانيد از كساني كه با من كار كردهاند بپرسيد آدمي هستم سروقت كارهايم را انجام ميدهم يا نه. البته شرطش اين است اول كار را قبول كنم؛ شايد يك ذره پيدا كردن و قانع كردن من سخت باشد اما اگر اين اتفاق بيفتد همه شرايطش را خواهم پذيرفت. اگرچه ممكن است خصوصيات بد زيادي داشته باشم اما خوشقوليام هميشه سر جايش است.
آدمي نيستم كه بخواهم براي زندگيام برنامهريزي كنم چون زندگي كردن و خوش گذراندن در حال را به هر چيزي ترجيح ميدهم، براي همين خودم هم نميتوانم حدس بزنم سال بعد در كاري مثل «توفيق اجباري» بازي خواهم كرد يا قرار است فيلمي بسازم كه به واسطهاش ۲ ماه با عواملمان فقط خوش بگذرانيم! با همه اين تفاسير، اين در ذهنم هست كه روند خوب امروزم را براي سال بعد هم نگه دارم تا اتفاقهاي بهتري برايم بيفتد. بله، سيمرغ يا جوايزي از اين دست باعث دردسر خيلي از بازيگرها شده؛ نميتوانم نام كسي را ببرم چون شايد باعث دلخوري اين بازيگر شود اما طيف بسيار زيادي از بازيگرانمان بودهاند كه بعد از دريافت سيمرغ و جوايز ديگر، بهدليل محافظهكاريها و وسواسهاي بيشازحدي كه در انتخاب كارها براي خودشان اعمال كردهاند، خيليوقت است از خاطر همه فراموش شدهاند! بسياري از اين آدمها چون ابتداي راهشان بوده و با كار خوب شروع كردهاند و خواستهاند با وسواس خاصي جلو بروند، ترمزشان كشيده شده و براي هميشه از دور خارج شدهاند!
به هر حال رئيس ما «ساعت خوشي»ها «مهران مديري» بود كه هنوز هم جايگاه خودش را حفظ كرده و سردمدار ماست. از اول هم او بود كه همه ما را دور هم جمع كرد و آن كار را شروع كرديم. فكر ميكنم «مهران مديري» به خاطر پيگيري سبك خاصش، تكخال است و نميتواني تصور كني يك نفر در يك زمينه و ژانر اين همه پيگيري كند و هميشه هم موفق باشد. هميشه در ذهن جفتمان بوده كه يك كار مشترك ديگر با هم كار كنيم، حتي قرار بود در «پاورچين» بازي كنم كه به خاطر اينكه سر كار ديگري بودم شرايطم فراهم نشد يا يك مورد ديگر هم پيش آمد كه باز نشد! در هر صورت هيچ مشكلي بين ما وجود ندارد، حتي ممكن است سال ديگر اين اتفاق رقم بخورد.
اينطوري نيست كه از گروه قديمي دوستانم جدا شده باشم يا فراموششان كرده باشم؛ بهتر است بگوييم براي تنوع در كارهايم است كه هر بار از يكسري بازيگر استفاده ميكنم. دوست ندارم كارهاي من هم شبيه همان سريالهايي شود كه نميفهمي جديد است يا هماني است كه يك سال پيش ديدهاي! نميخواهم به ورطه تكرار بيفتم. شايد به خاطر همين احساس است كه دوستان قديميام تصور ميكنند ولشان كردهام يا آنها را از ياد بردهام! اگر كارهاي من را دنبال كرده باشيد، متوجه خواهيد شد تا آنجا كه امكان داشته و به نفع كار بوده با اين آدمها همكاري كردهام؛ در واقع يكجور رندي و سوءاستفاده كردهام! (خنده) اگر يادتان باشد نخستين كارهايي كه بهعنوان كارگردان شروع كردم، «سيب خنده»، «مجيد دلبندم»، «قطار ابدي» و «كوچه اقاقيا» بود كه با يك گروه بازيگر مثل «مجيد صالحي»، «يوسف تيموري»، «جواد رضويان»، «رضا شفيعيجم» و... همه كارهايم را ميساختم كه از يك زمان به بعد، اين گروه تغيير كرد؛ مثلا از «خانه به دوش» بود كه «حميد لولايي»، «علي صادقي»، «مريم اميرجلالي» و يكسري ديگر كه از كار تئاتر ميشناختمشان گروه بازيگرانمان را تشكيل دادندتا براي مخاطب تازگي داشته باشد. چند سريال مختلف با اين آدمها ساختم و بعد از آن دوباره افراد ديگري را جايگزينشان كردم تا سريال «بزنگاه» كه تا امروز آخرين كار من در تلويزيون بوده است. امروز هم كه به سينما آمدهام، سعي كردهام با يك گروه بازيگران جديد كارم را بسازم تا به تكرار نيفتاده باشم. با تمام اين تفاسير، بعضياوقات به خاطر رفاقت و رودربايستي با يكسري بازيگران و درخواستهايي كه كردهاند مجبور شدهام از آنها در كارهايم استفاده كنم كه معمولا به نفعم نبوده و تاوانش را نيز دادهام! البته امروز سعي ميكنم ديگر از اين اتفاقها در كارهايم نيفتد ولي بالاخره طبيعي است و توقعاتي از من ميرود كه نميتوانم ناديدهشان بگيرم.
سر سريال «كوچه اقاقيا» بود كه چند روزي افتخار همكاري با آقاي «ناصر گيتيجاه» را داشتم؛ هميشه وقتي يكسري بازيگران را ميبينم كه احساس ميكنم آن استعداد ناب بازيگري را دارند تا روزي كه احساس كنم وقتش رسيده، براي تنوع در كارم با آنها همكاري ميكنم. بهنظرم «خوابم مياد» بهترين موقعيت براي استفاده از «ناصر گيتيجاه» در نقش پدر «رضا» بود. الان يكي از مشخصههاي خوب كار، حضور ايشان است.
از جايگاهم راضيام ولي به هر حال شرايط است ديگر؛ چه بگويم؟ اينكه نهايت من چه جايگاهي است، از جمله چيزهايي است كه هميشه به آن فكر ميكنم اما در جواب دادنش ميمانم! مسلما من هم به جايگاه امروزم فكر ميكنم و براي بهتر شدنش، پيش خودم فكر ميكنم و تصميم ميگيرم. بعضيوقتها كه فكر ميكنم، ميبينم ايجاد حس تازگي در كارها، بهترين اتفاق براي تماشاچي خواهد بود كه با ديدنش متوجه شود دارد يك كار جديد ميبيند. دوست دارم هميشه از آدمها درست استفاده كنم، هر كسي به درد كاري ميخورد و مسلما همه آدمها قابل استفادهاند. فقط پيدا كردن جايگاه صحيحشان است كه ممكن است يك مقدار سخت باشد. مثلا در كار ما با توجه به شرايط، تصميم ميگيريم مثلا فلان فيلمبردار كه خيلي هم خوب است و كاربلد، تكنيكش به درد اين كار نميخورد و ممكن است آسيب بزند، بنابراين با يك انتخاب مناسب، ميتوان موفقيت را تضمين كرد. همه اينها براي آدم درگيري فكري درست ميكند.
متاسفانه هيچوقت براي كارهايي كه تصميم دارم بسازم از كسي مشاوره نميگيرم و يكجورهايي آدم خودرايي هستم اما هميشه سعي ميكنم به ديگران براي كارهايشان مشاوره بدهم. البته اين خصوصيت، فقط هنگام انتخاب بازيگر و ساير عوامل وجود دارد وگرنه وقتي كار شروع ميشود، از تكتك نظرات و پيشنهادات بازيگران و ديگر عوامل نهايت استفاده را ميكنم. اصلا هم بهم برنميخورد يك نفر هنگام كار نظر بدهد چون هميشه بهترين اتفاقها در همين گفتوگوها و ردوبدل كردن نظرها رخ ميدهد. شايد نصف اتفاقهاي خوب همين فيلم «خوابم مياد»، به من تعلق نداشته باشد! چون حين كار مدام پيشنهاداتي مطرح ميشد كه اگر احساس ميكردم خوب است، در اجرا خوب درميآوردمش.
چند جا بدون هيچ تعارفي گفتهام دوست داشتم در «درباره الي...» «اصغر فرهادي» بازي ميكردم يا هميشه به بازيهاي درخشان مرحوم «خسرو شكيبايي» غبطه خوردهام. خسرو شكيبايي به خاطر شخصيت وجودياش خيلي خاص بود. هميشه ياد گرفتهام از ايشان و ديگران چيزهاي خوب وجودشان را بيرون بكشم و بهخودم اضافه كنم تا يكي شوم مثل خودشان.
الان كه نگاه ميكنم، بهنظرم وقتي جوانتر بودم، مثلا در دوران دانشجويي، خيلي انسان بهتري بودم! حتي «خوابم مياد» هم فيلمي بود در ستايش درستكاري كه شخصيتي به نام «رضا» تا به حال در زندگياش خلاف نكرده و چون درستكار است، بايد آخر فيلم بميرد! بعيد است در يك فيلم كمدي ببينيم شخصيت اصلياش بميرد! بهنظرم در اين شرايط اگر بخواهي زنده بماني يا بايد تيزهوش.
اين تفكرات، نتيجه اتفاقها و شرايطي است كه در زندگيام با آن روبهرو شدهام؛ خودم هم ميدانم آن رضاي قديم نيستم! معلوم است كه دوست داشتم همان شكلي بودم.
اصلا انگار انسان از وقتي متولد ميشود، هر چه جلوتر ميرود خصوصيات خوبش از او كم ميشوند! زندگي مانند جادهاي ميماند كه ابتدايش انسان بار خوب و ارزشمندي با خود به همراه دارد اما طي مسير مجبور ميشود بارش را مدام اينور و آنور جاده خرج كند و زمين بگذارد. راستگويي، درستكاري، سالم بودن، اخلاقيات و...، از آن خصوصيات مهمي هستند كه حين راه از انسان كم ميشوند.
دوست دارم در فيلمهايي غير از طنز هم بازي كنم اما ژانر اصليام طنز است. بهنظرم اين مشكل تمام بازيگران طنز است كه وقتي ميخواهند در يك فيلم اجتماعي جدي بازي كنند، تماشاگر باورشان نميكند و همچنان ميخندد! چون از اول او را اينگونه ديدهاند و اينگونه دوستش داشتهاند. تا حالا به اين فكر نكرده بودم كه چرا با وجود اينكه «مهران مديري» هم ژانر اصلياش طنز است اما وقتي در يك فيلم جدي بازي ميكند، تماشاگر به او نميخندد! دوست ندارم از ژانر طنز جدا شوم اما برايم مهم است وقتي در كاري مثل «بيخود و بيجهت» بازي ميكنم كه فيلمي اجتماعي و كاملا جدي است، تماشاگر آن نكات مهم نقشم را باور كند و نخندد! شايد همينطور است كه شما ميگوييد؛ وقتي مردم به نقشهاي جدي من هم ميخندند، يكي مثل «اصغر فرهادي» براي كارهايش سراغ من نميآيد! هر چقدر هم كه تواناييام در بازيگري بالا باشد؛ اين خيلي بد است.
با «خوابم مياد» آمدم پايم را از گليمم درازتر كنم و يك مقدار شرايط فيلم را به نفع خودم تغيير بدهم و سعي كنم يك اتفاق تازه در ژانر كمدي سينماي ايران بيفتد. البته بعيد ميدانم آن استقبالي كه از «ورود آقايان ممنوع» شد از فيلم من هم بشود! چون در كدام فيلم كمدي ديدهايد بازيگر اصلياش انتهاي فيلم بميرد؟ يا هيچوقت نديدهايم نيمه دوم يك فيلم كمدي بهگونهاي پيش برود كه ديگر هيچ خندهاي در سالن شنيده نشود و به سمت اكشن برود و كساني كه از ابتدا با شخصيت اصلي فيلم همذاتپنداري كردهاند، در انتها مرگش را ببينند! اينها به خاطر همان باد غروري است كه در سرم افتاده و فكر ميكنم حتما بايد كاري انجام دهم كه يك مقدار از ديگران متفاوتتر باشد و سعي كنم شرايط را در سينماي ايران به نفع بچههاي طنز تغيير دهم چون هيچوقت به آنها توجهي نميشود! فكر ميكنم نتيجه اوليه اين فيلم را با اتفاقهايي كه در جشنواره برايش افتاد گرفتم و فهميديم اين فيلم، قصدش خنداندن صرف نيست؛ تصاوير و ايدههاي خوب اين فيلم، گوياي همه چيز هست اما نميتوان مطمئن بود فروشي هماندازه «ورود آقايان ممنوع» داشته باشد. مردم ما دوست دارند بخندند و تا امروز هر چه دعا پشتسرم بوده، به خاطر همان كارهايي است كه اسمش را گذاشتهاند سخيف! خيلي از اطرافيانم به من ميگويند چرا ميروي در فلان فيلم بازي ميكني؟ براي تو خوب نيست! اما وقتي ميبينم مردم در خيابان به من ميگويند مثلا فيلم «خروس جنگي»ات را خيلي دوست داشتيم، مطمئن ميشوم اشتباه نكردهام. هر چه انرژي خوب و دعا پشتسرم هست، به خاطر همين فيلمهاست.
يكي از دلايلي كه باعث شد در «بيخود و بيجهت» بازي كنم، شخص «عبدالرضا كاهاني» بود، از طرفي وقتي فيلمنامهاش را خواندم، يكجورهايي داستان آنچناني نداشت اما اگر بازيگرانش نقشهايشان را خوب اجرا كنند، داستان خوبي ميشود.
زماني هم كه نام ديگر بازيگران كار را شنيدم، خيالم از بابت خوبشدنش راحت شد. ساخت اين فيلم حدود 30 روز طول كشيد و آن چيزي كه در جشنواره ديدم، بهنظرم در بخش بازيگري، كارگرداني، فيلمنامه و فيلمبرداري جزو فيلمهاي مهم و باكيفيت امسال بود. نميدانم چرا به اين فيلم در جشنواره هيچ توجهي نكردند و حتي در يك بخش هم كانديدا نشد!
اين را زمانيكه براي دريافت جايزهام روي سن رفتم هم گفتم و در برنامه هفت هم همينطور! دليل بيتوجهي دوستان به فيلمهاي «عبدالرضا كاهاني» را نميدانم! سال گذشته كه اجازه ندادند «اسب حيوان نجيبي است» در بخش مسابقه جشنواره شركت كند، هنگام اكرانش هم كه همه ديدند چه اتفاقاتي برايش افتاد، امسال هم كه ديديم!
با تمام اين حرفها كاهاني اگر باز هم پيشنهاد همكاري بدهد، به خاطر اينكه جنس كارهايش را دوست دارم، حتما قبول خواهم كرد.
كارگردانهاي زيادي هستند كه دوست دارم برايشان بازي كنم؛ «ناصر تقوايي»، «داريوش مهرجويي»، «كمال تبريزي» و تعدادي ديگر.
واقعا به آن ديالوگي كه در «بيخود و بيجهت» ميگويم (همه مشكلات از خانمها سرچشمه ميگيرد) اعتقادي ندارم اما در داستان فيلم ميبينيم همه دردسرها بهخاطر آنهاست! اگر «محسن» (نام كاراكتري كه عطاران در اين فيلم بازي كرده) و دوستش (احمد مهرانفر) را رها كني، دوست دارند در آن شرايط سخت اسبابكشي پارك بروند و خوش بگذرانند! اما فلسفه ازدواج اين است كه ديگر تنها نيستي و نميتواني هر تصميمي دلت ميخواهد بگيري و هرطور دوست داري رفتار كني! وقتي ازدواج ميكني، ديگر نصفي از وجود يك نفر ديگر هم هستي. فرضا اگر مردي بيخيال است و همسري با خصوصيات برعكس خودش دارد، بايد سعي كند حواسش بهخصوصيات همسرش باشد و به خاطر آنها هم كه شده، خودش را اصلاح كند، در غيراينصورت جدا شوند، بهتر است!
آقايان «اكبر عبدي» و «ناصر گيتيجاه» سن و سال بيشتري نسبت به من دارند اما آنقدر حرفهاي هستند كه هنگام كار به تنها چيزي كه فكر نميكنند همين چيزهاست؛ من هم مطمئن بودم حين كار با اين دو عزيز مشكلي پيش نخواهد آمد و آنچه از آنان توقع دارم، انجام خواهند داد. ضمن اينكه هردويشان با خيلي از كارگردانان ديگري كار كردهاند كه سنشان از من كمتر بوده. مسلما در هر كاري، بعضي قسمتها وجود دارد كه باب ميل بازيگر نيست و در اينكار هم به همين صورت؛ در اينجور مواقع با يكديگر بحث ميكرديم و نظراتشان را ميشنيدم، بيشتر هم «اكبر عبدي» نظر ميداد و من هم هميشه استقبال ميكردم ولي اينگونه نبود كه تو رودربايستي بمانم و هر چيزي را قبول كنم؛ اصولا در كار اگر احساس كنم پيشنهادي خوب نيست، خيلي محترمانه ردش ميكنم و با كسي تعارف ندارم.
در «بيخود و بيجهت» اتفاقهاي خيلي جالبي ميافتاد كه در رابطه با همهشان با بچهها شوخي ميكردم. مثلا «نگار جواهريان» هروقت سر تمرين يا فيلمبرداري ميآمد بيمار بود! من هم هميشه شوخي ميكردم كه خودش را به مريضي زده تا حواس ما را پرت كند و تمركزمان را بگيرد تا خودش خوب بازي كند و بيشتر به چشم بيايد!
هنگام جشنواره فرصت نكردم فيلم «خرس» و نقشي كه باعث شد سيمرغ بازيگري به «فرهاد اصلاني» برسد را ببينم اما از خيليها تعريف بازياش را شنيدهام. درباره كانديداشدن خودم در بخش بازيگر مرد هم بايد بگويم همين كه كانديدا شدم، برايم ارزشمند بود و جايزهاي هم كه فيلمم برد، براي من بهعنوان فيلم اول بسيار خوب بود.
جايزهام را در جشنواره از دست «مسعود فراستي» گرفتم. اگر وقت داشته باشم، برنامه و نقدهايش را ميبينم، اگر هم نه تعريفش را شنيدهام. زمانيكه روي سن رفتم، از خودم عكسالعمل هم نشان دادم كه باعث خنده حاضران شد! البته بعد از مراسم به او گفتم «اصغر فرهادي» جايزهاش را از فلان بازيگر ميگيرد، من بايد از تو بگيرم! (خنده) بهنظرم نقدهاي فراستي روي خيلي از سينماييها و البته فيلمهايي كه توليد ميشود، تاثير ميگذارد و ميتواند تا حدودي به بهبود كيفيت سينماي ايران كمك كند.
به اين دليل از خانم «مريلا زارعي» در «خوابم مياد» دعوت به همكاري كردم كه او بازيگر بسيار توانايي است؛ واقعا به او ميتوان گفت بازيگر؛ چون هم از پسِ نقشهاي تراژدي و جدي خيلي وحشتناك بهخوبي برميآيد، هم نقشهاي كمدي و طنز خيلي سخت را بهخوبي ايفا ميكند؛ اين همان چيزي است كه يك بازيگر بايد داشته باشد و شما ميگوييد من ندارم! چون بالاخره وقتي يك بازيگر طنز از پس يك نقش تلخ و جدي برميآيد و تماشاگر نهتنها به او نميخندد بلكه باورش ميكند، كار بسيار مشكلي است. متاسفانه اين مشكل براي من بهوجود آمده و كاريش هم نميتوان كرد. ولي «مريلا زارعي» اگر به غير از تراژدي و طنز، نقش اكشن يا موزيكال هم بازي كند، خوب خواهد شد.
مطمئن باشيد نهتنها در حق «پانتهآ بهرام» بلكه در حق اين فيلم در جشنواره امسال اجحاف شده است! حتي زمانيكه در حال فيلمبرداري بوديم، بيرودربايستي به همه هم گفتم بهترين بازيگر بين ما «پانتهآ بهرام» است. ايشان بسيارخوب بازي كرد و بهنظرم امسال خيلي در حقش ظلم شد! البته سليقهها متفاوت است؛ بعضيها بازي «نگار جواهريان» را دوست داشتند، عدهاي هم بازي من را پسنديده بودند اما بهنظرم «پانتهآ بهرام» از جفت ما بهتر بود.
سال پيش فيلمهاي «آقا يوسف»، «گلچهره»، «آلزايمر» و «اينجا بدون من» را ديدم كه بهنظرم بسيار خوب بودند و «مهدي هاشمي» نيز از بازيگران استثنايي سال پيش سينماي ايران بود. شايد براي فيلم بعديام از ايشان دعوت به همكاري كنم. البته شايد، هنوز هيچچيز معلوم نيست.
نظر کاربران
خیلی با حالی!!!!
ممنون به خاطر سایت خوبتوووووووووووووووووووووووووون(: