گفتوگوی امیرعلی نبویان با یاس و سیامک عباسی
یاسر بختیاری با اسم هنری «یاس» را بیشتر با ترانه های اجتماعی اش می شناختیم و شین آبادش. «سیامک عباسی» نیز هنرمندی است که عاشقانه های متفاوتش را نه تنها با اجرا و آهنگ سازی خودش بسیار شنیده ایم، بلکه بسیاری از آن ها را در کتابی به نام «خوشبختیت آرزومه» منتشر کرده است.
هفته نامه چلچراغ: شاید «ترانه» و محتوای آن دغدغه بسیاری از ما باشد، بدون این که به آن فکر کرده یا جایی باز کرده باشیم. دوست داریم «ترانه» حرفی را بزند که درکش کنیم، مال ما باشد، تجربه اش کرده باشیم، اصلا بارها تلاش کرده باشیم که بگوییمش، ولی نتوانسته باشیم.
فرقی نمی کند عاشقانه باشد یا اجتماعی، فقط باید حرفی باشد که ارزش سرودن، زمزمه کردن، به خاطر سپردن، دوست داشتن و ماندگارشدن را داشته باشد.
یاسر بختیاری با اسم هنری «یاس» را بیشتر با ترانه های اجتماعی اش می شناختیم و شین آبادش، و البته تران فیلم سینمایی «چهارسو» که به تازگی وارد شبکه خانگی شده است.
«سیامک عباسی» نیز هنرمندی است که عاشقانه های متفاوتش را نه تنها با اجرا و آهنگ سازی خودش بسیار شنیده ایم، بلکه بسیاری از آن ها را در کتابی به نام «خوشبختیت آرزومه» منتشر کرده است.
اما برای این گفت و گو که دوست داشتیم شکل و سیاق مصاحبه های عادی را نداشته باشد، دنبال کسی می گشتیم که با حال و هوای ترانه امروز بیگانه نباشد.
«امیرعلی نبویان» بهترین گزینه بود. کسی که اجرای برنامه پرطرفدار رادیو هفت را به عهده دارد و در کنار آن ترانه و قصه می نویسد. مجموعه «قصه های امیرعلی» از او، خواننده های فراوانی دارد.
چند ساعت گپ زدن و از «ترانه» گفتن بهترین اتفاق این روزهای آخر اسفند بود؛ هم برای من که آن قدر نگران ترانه ام که سال هاست ترانه نمی گویم و هم برای کسانی که هنوز تلاش می کنند این گونه ی مظلوم واقع شده را، از حرف های طبق معمول این روزها خارج کنند و کاری کنند که هنوز هم به آینده «ترانه» امیدوار بود.
«آیا می شود حال و هوای غربی رپ را، ایرانی کرد؟»
این سوالی است که هرچند به جواب مشخصی نرسید، اما نقطه آغاز این گفت و گو بود.
امیرعلی: اهل ورزش هستید؟ اخبار ورزشی را دنبال می کنید؟
یاس: من کم و بیش ورزش می کنم ولی خیلی اخبار ورزشی را دنبال نمی کنم.
سیامک: منم همین طور، ولی خودم به طور جدی ورزش می کنم.
امیرعلی: ما بیشترین مدال هایمان را در المپیک در کشتی آزاد آوردیم، ولی چند سال است که کشتی فرنگی ایران، به نوعی به قدرتمندترین ورزشمان تبدیل شده، اما کشتی فرنگی مال ما نیست. به ما یاد دادند... اما ما کار مهمی کردیم، نه تنها آن را فهمیدیم، بلکه صاحبش هم شدیم، بین فهمیدن و صاحب شدن فاصله وجود دارد، ما صاحب کشتی فرنگی شدیم و انگار آن را از زبان کشتی آزاد ترجمه کردیم، یعنی موفق شدیم یاد بگیریم چه چیزهایی در آن ما به ازا است، بعد صاحبش شدیم و بعد هم قهرمانی...
مثل پیتزایی که ما درست می کنیم، هیچ جای دنیا درست نمی کنند... این پیتزا مال ماست.
ما یاد گرفتیمش، ولی صاحبش شدیم. خیلی از فرنگی هایی هم که در ایران پیتزا می خورند، خوششان می آید.
بحث ما الان بحث کلام در موسیقی است... فکر می کنم شما بیت می سازید و لوپش می کنید، درست است؟
یاس: بله، همین طور است.
امیرعلی: می خواهم مشخصا با یاس شروع کنم، آیا موزیک رپ فارسی یا گفتاواز مال ماست؟
یاس: نه کاملا.
امیرعلی: درواقع ما این موزیک را یاد گرفتیم... مثل کشتی فرنگی، اصلا بگذار فرض کنیم که از یک جایی صاحبش شدیم... آیا چیزی وجود داشته که بتوانی با آن تمرین کنی؟ یعنی مابه ازایش را پیدا کنی و بگویی این مثل آن است و یادش می گیرم؟ بگو اصلا با حرف های موافق هستی یا نه؟
یاس: یک جورهایی بله... موافقم... اما من راجع به همه چیز این شکلی مثال نمی زنم، چون می شود درباره هرچیزی در نوع خودش صحبت کرد و چیزی نیست که بشود آن را قیاس کرد.
امیرعلی: من برای تکمیل حرف هایم مثال زدم.
یاس: کاملا متوجه شدم... درست است. اما در مورد این موسیقی اصولا هیچ کسی نمی تواند بگوید ما صاحبش هستیم، به خاطر این که باید دید از چه جایی شروع شده، البته این نظر شخصی من است، بالاخره صاحب نظر در سبک رپ فارسی زیاد است. من به نوبه خودم نظر می دهم. ولی نظر من، این است که ما هنوز صاحب چیزی نشده ایم. خیلی راه داریم تا بخواهیم به جایی برسیم که در این مورد نظریه داشته باشیم.
امیرعلی: چطور می شود صاحبش شویم؟
یاس: یکی از خوبی هایی که رپ فارسی دارد، این است که با تم اجتماعی استارت خورد. در غرب یک فازی وجود داشت که با داستان های اعتراضی همراه شد... این جا هم یک جورهایی داستان همین است. ما هم در درد و مشکلات سبک خودمان را پیدا کردیم. همیشه پایه همه چیز باید جدی و محکم باشد. وقتی که پایه محکم باشد، می شود در کنار آن مثلا چند تا ترک شاد هم ساخت.
امیرعلی: تو این را یک جریان انحرافی می دانی؟ یعنی می گویی رپ چیز دیگری است و این انشعاب است؟
یاس: نه نه اصلا... می دانی یک جور سرخوشی است، آدم که همیشه نباید در مشکلات باشد. یک موقع هایی سرخوش می شود و دوست دارد دو تا کار شاد هم داشته باشد.
امیرعلی: پس اصلا آن را نفی نمی کنی؟
یاس: نه اصلا...
امیرعلی: بیشترین سختی کار کجا بود؟
یاس: در زمینه کلام این مشکل را داشتیم که کلمات فارسی به هم چسبیده اند... جداجدا خواندنشان ساده نیست. قبلا که می خواندم، همه می گفتند چقدر کلمات خوب روی موسیقی می نشیند. منمی گفتم خوب نمی نشینند، ما خوب می نشانیمش. و این به خاطر حساسیت هایی است که داریم و دوست داریم در عرصه بین المللی خوب باشیم، کلمات را خوب نشاندیم. مثلا وقتی شما یک روزنامه انگلیسی را می خوانی، می توانی رپش کنی. کلمه ها جدا از هم هستند، ولی فارسی این طور نیست. فارسی همین طوری است که الان صحبت می کنم، همه چیز به هم چسبیده است، مثلا خیلی سخت است که چهار کلمه را پشت سر هم بگوییم بدون این که اصلا تپق بزنیم. می دانی برای همین چقدر باید فکر کنیم.
امیرعلی: پس مشخصا برویم سراغ کلمه بازی، سیامک تو علاوه بر این که خواننده و آهنگ سازی، ترانه سرا هم هستی. پس بیا برویم سراغ ادبیات و گشتن به دنبال مضامینی که یاس راجع به آن ها حرف می زند. چه چیزی در کلام فراسی وجود دارد که گفتاواز را سخت می کند؟
سیامک: من ابتدا بر می گردم و به صحبت اول تو اشاره ای می کنم. این که رپ یا پاپ یک مقوله وارداتی است، یک مسئله مشخص است، اما این که چون ما در بومی سازی کتشی فرنگی موفق بودیم، در این مسئله هم موفق باشیم، لزوما اتفاق افتادنی نیست. ببینید در کشور ما یک نوسان هایی در موسیقی پاپ بوده. در یک بُرهه کوتاه خیلی موفق بوده ولی بعدش کاملا محدود می شود. باز بعد از احیاءاش یک دوره همان فضاهای قبلی تکرار شده و حالا تازه برای رد شدن از این ماجراها و برای نوآوری در موسیقی دارد اتفاقاتی می افتد، ولی بومی سازی نه. ممکن است در زمینه محتوا به واسطه هزاران سال فرهنگ و ادبیات غنی مولف باشیم، اما حداقل در زمینه اجرائیات و در مسائل فنی بسیار ضعیف هستیم. در این نوع موسیقی که اساسا تازه شروع کردیم و خیلی جای پیشرفت وجود دارد.
امیرعلی: به نظر شما راهش چیست؟
سیامک: آقا من اگر راهش را می دانستم که تاحالا خودم رفته بودم! (خنده)
امیرعلی: من یک پیشنهادی دارم، برویم در ادبیات فارسی دنبال حرف های یاس بگردیم. همین بازی با کلمات را در ادبیات فارسی من با صنایع ادبی و قافیه و عروض تعریف می کنم. مثل همین که در گفتاواز ما قافیه های میانی زیاد داریم.
سیامک: درواقع قافیه های آوایی.
امیرعلی: درست است... قافیه های آوایی میانی. حالا اگر برویم سراغ تاریخ ادبیاتمان مثل دیوان شمس و مثنوی معنوی با نمونه های زیادی رو به رو می شویم.
سیامک: مواردی را هم داشتیم که با ادبیات کلاسیک شباهت دارد. مثل بحر طویل که ما هیچ وقت این قالب را به آواز نرساندیم.
امیرعلی: تو عروض می شناسی. آیا به نظرت لازم است که آوا روی آن بنشیند یا نه، همینطور هجایی کافی است؟
سیامک: اگر منظورت این است که آیا رپ وزن دارد یا نه؟ باید بگویم بله دارد و اتفاقا ریتمی که در رپ وجود دارد، خیلی جامع تر از ریتمی است که شما در عروض پیدا می کنید. عروض ما خیلی محدود به بحرها و اوزان مشخصی است. اما تکستی که یاسر روی موسیقی می گذارد و آن را اجرا می کند، می تواند فراتر از این برود. می تواند ضرب های مستمر داشته باشد و فواصل خالی بین این فاعلاتن ها را پر کند. این موزیکال تر است. ما شاعرها همیشه این ریتم های عروضی را در ذهنمان تصور و تقطیع می کنیم. یعنی کسانی هم که بحر طویل را می نوشتند، اول آن را در ذهنشان تصور می کردند و بعد آن را روی کاغذ معکتوبش می کردند. اما خیلی ضرب ها و اصوات موسیقیایی مابین این عروض هست که تا اجرا نشود، مشخص نمی شود. مثل ضدضرب ها و سنکوپ ها. شما این ها را با نُت می توانید روی کاغذ پیاده کنید، اما با شعر موزون، نه کاملا.
امیرعلی: ولی ما یک چیزهایی در ادبیات کلاسیکمان داریم که مرا خیلی زیاد یاد این نوع موزیک می اندازد. چقدر به آن ها رجوع می شود؟
سیامک: باید دید در آن ها چقدر ظرفیت مطابقت وجود دارد. چقدر آن ها پویا بودند و قابلیت مطابقت با موسیقی روز را دارند. اگر داشته باشند، بله می شود به آن ها رجوع کرد.
امیرعلی: ولی برای شناخت ظرفیتش باید رفت سراغش و سنجید که این ظرفیت را دارد یا نه. یاس، آیا اصلا می خواهیم صاحبش شویم یا نه؟
یاس: یک چیزی بگویم ناراحت نمی شوی؟ الان داری یک نقشی را بازی می کنی که پشتش خودت نیستی.
امیرعلی: نه نه، اشتباه می کنی.
یاس: چرا دیگر. من کاملا این را دارم می بینم... ما داریم راجع به چیزی حرف می زنیم که نمی شود واقعیتش را نادیده گرفت.
امیرعلی: من با تو موافقم که برای ما نیست.
یاس: پس هیچوقت هم نمی تواند مال ما باشد. مثل سرزمین بی قدمتی که می خواهد فرهنگ را باپول بخرد... ولی او صاحب فرهنگ نیست. من هم صاحب رپ نیستم. من کسی هستم که با سبک خودم دارم از دردها و مشکلات می گویم. یعنی طبق آن موضوع من واژه پردازی می کنم تا قصه را به بهترین شکل بتوانم جلوی شنونده بگذارم. چرا؟ چون اصلا رپ چیزی است که مال جوان هاست... پس چطور ممکن است که پیرمردی بیاید بگوید: من یاس را دوست دارم. به خاطر این که من توانسته ام محتوامحور این کار را انجام دهم.
امیرعلی: این کار را غریزی انجام می دهی؟
یاس: کاملا غریزی انجام می دهم. بگذار یک چیزی هم بگویم... این بحثی که ما داریم انجام می دهیم، می دانم که در آینده خیلی منتقد پیدا خواهدکرد. من خودم را در حد نظردادن در مورد ادبیات نمی بینم. ببین من تجربی یک چیزی را می نویسم... تجربی کار کردم، تجربی ریتم را شناختم.
امیرعلی: می توانی به کسی درس بدهی؟
یاس: نه.
امیرعلی: این در ذات توست؟
یاس: دقیقا... الان حس بدی پیدا کردم، بگذار بگویم یاس یا سیامک عباسی راجع به کار و سبک کار خودشان نظر می دهند، نه این که راجع به کلیت چیزی حرف بزنند.
امیرعلی: اتفاقا می خواهم درباره کلیت با هم حرف بزنیم. من به این ذات خیلی احترام می گذارم.
یاس: من اصلا اهل شکسته نفسی نیستم. اگر جایی قرار باشد چیزی بگویم، می گویم... هرطور که دوست داشته باشم، صحبت می کنم، چون تا به حال زیر پرچم کسی نرفتم. الان هم ممکن است چیزی بگویم همه ناراحت بشوند. وقتی که این همه استاد در ادبیات فارسی هستند، من بیایم چه نظری بدهم؟ یا از ادبیات و کلمه سازی و این طور چیزها صحبت بکنم.
امیرعلی: پس اساس می گوید نمی شود صاحبش شد؟
سیامک: می شود از آن استفاده کرد، اما نمی شود تصاحبش کرد. آن بخشی هم که تو گفتی، فقط در محتوا می تواند دخالت کند. گفتم به شما، در اجرای موسیقی پاپ نمی شود. گیتار بیس (Bass) را حذف کرد و جایش تار باس آورد. اگر بیاوری، دیگر پاپ نیست. در محتوا واقعا این کار انجام شده. مثلا وقتی تو موزیک یاس را گوش می دهی، رپ است. اما چه رپی است؟ از چه صحبت می کند؟ از گنگ بازی های آمریکایی ها؟
امیرعلی: نه، مال خودمان است و کاملا قابل احترام است.
سیامک: یاس محتوا را کپی نکرده، چون مسائل جامعه ایرانی و جامعه خودش را ارائه داده. درواقع محتوا را تصاحب کردیم و آن را بومی کردیم، اما ساختار را نه.
امیرعلی: یاس به نظر من در نوع خودش به بهترین شکل کارش را انجام می دهد... من ابیات موقوف المعانی، قافیه های میانی، جناس، ایهام و ایجاز و استعاره را در کارش می بین. این در ذاتش است.
سیامک: تمام آرایه های ادبی در کارهای موسیقیایی مثل رپ یا پاپ استفاده می شود و اصلا هم نمی توانی این را مستقل ببینی و بگویی تکست رپ نوعی از شعر نیست.
یاس: به نظر من اثر از مشکل به وجود می آید. بگذار از خودم مثال بزنم. من خودما صلا زندگی ام خوب نبود. زندگی ام سخت بوده و مشکلات زیاد بوده. هرجور که بخواهیم حساب بکنیم، هیچ راه خاصی نداشتم. در نتیجه رسیدم به موسیقی رپ.
امیرعلی: اشعارت را می نویسی؟ یا بیت را می سازی و رویش شعر می گویی و بعد اصلاح می کنی؟
یاس: هر دو حالت وجود دارد، گاهی اوقات بعد از گوش کردن یک بیت، حال می کنم رویش شعر بنویسم. بعضی مواقع دیگر هم نه، مثلا ۱۰ دقیقه روی ایده خاصی، نمه نمه کار می کنیم و آن موقع ها اول شعر را می نویسم.
امیرعلی: می دانی که یک سری لغات جدید را وارد فرهنگ فارسی کرده ای؟
یاس: بله و از این بابت خوشحالم. مثلا وقتی می بینم کسی مثل مهران مدیری، با سریال هایی که ساخته است، تکیه کلام های خاصی را باب و وارد ادبیات عامیانه مردم می کند، فکر می کنم که ما هم با یک سری حرف هایی که دوست داریم بیشتر گفته و شنیده شوند، همین کار را می کنیم.
امیرعلی: نمونه آن مثلا کلمه «فاز» است. تا قبل از این «فاز» در ادبیات الکتریکی به معنای سیمی که حامل جریان الکتریکی است تلقی می شد که البته در زبان انگلیسی این فاز به معنی مود و حال واحوال هم وجود دارد که نشان می دهد از جانب شما هم به دقت درستی رایج شده است. از این لحاظ که انگلیسی است، نمی خواهم وارد بحث فرهنگستانی شوم، حساسیتی هم روی این لغات داری که اشتباه نباشند؟ چون به هر حال بین مردم رایج شده و از آن ها استفاده می کنند.
یاس: خیلی نه. آن طور که قابل گفتن باشد، حساسیت و تعصبی ندارم. مثل خیلی ها که روی نوشته هایشان حس مالکلیت دارند.
امیرعلی: فکر می کنی مخاطبان تو یا به طور کل این نوع از موزیک در چه محدوده سنی هستند؟
یاس: آن اوایل فکر می کردم مخاطبم بیشتر نوجوان ها و جوان ها هستند. ولی امروز خدا را شکر می کنم که از سنین خیلی بالاترهم پی گیر کارهایم هستند. همین هفته پیش، حاج خانمی زنبیل به دست، مرا شناخت و گفت پسرم چطوری؟ خوبی؟ حس خیلی خوبی آن موقع به من دست داد و واقعا برایم قشنگ بود.
امیرعلی: پس من از مجموع حرف هایت متوجه شدم که باور داری این نوع موزیک بیشتر مخاطبان نوجوان را شامل می شود و این محتواست که کسانی خارج از محدوده فرضی ات را در شرایطی که توقع نداری، مخاطبت می کند.
یاس: بله، دقیقا درست است.
سیامک: اتفاقا من با شما مخالفم. موضوع این طوری که شما می گویید، نیست. اگر جبر زمانه یا اتفاقات زندگی یاس را به مسیری جز خوانندگی می برد، جامعه فرد دیگری را با همین توانایی ها برای این نقش انتخاب می کرد. برای بیان بهتر منظورم باید بگویم که او برآمده از قشری از جامعه است که دارد حرف ها، دردها، معضلات و دغدغه های آن قشر را با صدای بلند اعلام می کند. طبیعتا افرادی که در رابطه با این موضوعات احساس قرابت می کنند، طرفدار او شده، نگاه و تشویقش می کنند و دوستش خواهندداشت و نکته جوالب این جاست که این به آن معنی نیست که او آن ها را جذب کرده است، بلکه آن ها یاس را برای بیان حرف هایشان برگزیده اند. این جا اگر از یاس به عنوان یک نمونه موفق صرف نظر کنیم، اگر شما موسیقی بی محتوا را به عنوان یک معضل اجتماعی قلمداد کنید، اتفاقا این آرتیست نیست که باعث بروز معضل شده است، بلکه خود معضل، معرف آن آرتیست بوده است.
امیرعلی: اجازه بده من با بیان بهتر موضعم آن مخالفت اولیه ات را حذف کنم. وقتی تو اثری را تولید می کنی، یک حدسیاتی از جامعه مخاطبانت داری، حدس می زنی که احتمالا دسته ای از آن ها موزیکت را می پسندند و در مورد دسته ای دیگر این احتمال وجود دارد که اصلا خوششان نیاید.
سیامک: بله، یک قشر در جامعه می تواند محدوده ای از یک بچه شش ماهه تا پیرمردی ۷۰ ساله را در خودش جای دهد. بچه شش ماهه ای که در قشر ویژه ای متولد می شود، ۷۰ سال دیگر، در ۲۰ سال و شش ماهگی باز هم متعلق به همان قشر است. اگر حرکت خاصی مثل تحصیلات و تجربیات او را از قشر فعلی اش خارج نکند، او در جای قبلی خود می ماند.
یاس: من به طور کل فکر می کنم ما از نظر شعر در دنیا رقیب نداریم.
سیامک: کاملا موافقم.
یاس: من اگر بخواهم به طور ویژه در حوزه ادبیات رپ فارسی صحبت کنم، فکر می کنم در وهله اول باید ابتدا مردم را سر سفر بنشانم. مثلا آدم نمی تواند یک بچه پنج ساله را به دانشگاه بفرستد. باید آرام آرام شرایط مهیا شود. من به شخصه رپ را از کودکی می شناختم، از ۱۳ سالگی، الانمن به این باور رسیده ام که اول باید همه را سر سفره دعوت کرد و بعد غذای ویژه مان را رو کنیم. همین الان خیلی از بچه های ما هستند که آن قدر حرفه ای کار میکنند که شنیده نمی شوند؛ هم از لحاظ بازی با کلمات، هم آرایه های ادبی و... من بعضی اوقات با خودم می گویم این پسر ۱۷ سال دارد و چطور می تواند چنین چیزی بخواند؟
امیرعلی: مردم باید باور کنند که تواز جنس خودشانی.
یاس: متاسفانه ما همه چیز را فقط خبر می دهیم. آتش سوزی و جنگ و انواع حوادث از این قبیل رخ می دهند و ما فقط خبر می دهیم. هیچ وقت پیش نمی آید برویم واقعا جای طرف بنشینیم. من یک بار داشتم ای میل هایم را چک می کردم و به طور اتفاقی به این عکس های بچه های درودزن برخوردم. از اولی تا چندمی را نگاه کردم و با خودم گفتم که نه حاجی... راه ندارد، آخر یعنی چه؟ شاید هم جایی خبری از آن ها شنیده شده و کسی هم با یک آخی گفتن همدردی کرده باشد و بعد فراموش کرده باشد. ولی من گفتم برای یک لحظه، یک ساعت هم که شده خودمان را جای طرف بگذاریم و ببینیم آن لحظه ها چه دردی کشیده است. با خودم گفتم من صدایت را به گوش همه می رسانم. پس برای چه می توان خواند؟ اگر چنین نکنم، گناه است. نامردی کرده ام. اگر نگویم، خودخواهی کرده ام. سیامک، تو چیزی که می خواهم بگویم به خودت نگیر، به کسی هم برنخورد، ولی متاسفانه در هنر رسالت اصلی کنار گذاشته شده و فقط چسبیده ایم به داستان هایی که همه ازش صحبت می کنند. طرف در ترانه هایش از دل شکسته اش صحبت می کند و از سوی دیگر زندگی خصوصی اش دیدن دارد. یعنی برای خودش وجهه ای درست می کند که وجود ندارد. من هم مدعی پاک بودن محض خودم نیستم، ولی...
سیامک: اتفاقا تو نسبت به وظیفه خودت و شرایط جامعه از خیلی ها حساس تری.
یاس: یک خواننده می تواند درطی زندگی اش چند تا اتفاق مهم رقم بزند. اگر چند نفر این چنین داشته باشیم، خیلی چیزها حل می شود.
سیامک: این خیلی بد است که یک آرتیست در طول کارنامه هنری اش فقط صرفا عاشقانه بخواند، چرا؟ چون عاشقانه ها محبوب ترند. البته این موضوع به ظرفیت آن سبک هم بستگی دارد. مثلا سبک رپ این ظرفیت را دارد که به خواننده اجازه بدهد از اعتیاد، فقر، طلاق و حتی موضوعات سیاسی اجتماعی بخواند. ولی پاپ نسبتا کمتر دارای این ظرفیت است. در موسیقی اصیل ایرانی که خیلی کمتر از این موضوعات صحبت به میان می آید، چون این امکان در آن سبک و سیاق چندان فراهم نیست.
امیرعلی: البته چنین آثاری هم در موسیقی سنتی ایران وجود دارند.
سیامک : بله قطعا وجود دارند ولی لزوما آثار پُرمخاطبی نبوده اند که البته اکثرشان هم فضای تغزلی داشته اند. چیزی که می خواهم بگویم، این است که فرهنگ سازی برای یک آرتیست تاحدی زیادی به ظرفیت سبک و سیاق و نوع موسیقی او هم بستگی دارد. البته از طرفی هم معتقدم ظرفیت عاشقانه پاپ هم آنقدر بالا نیست که ما در جامعه موسیقی پاپ ایران شاهد هستیم. من هم راستا با حرف یاسر با این انتقاد موافقم، خودم هم تا به حال چندین اثر غیرعاشقانه داشته ام و در آینده نیز خواهم داشت.
یاس: موزیک باید یک اتفاق باشد. به من می گویند چرا آلبوم بیرون نمی دهی؟ من می گویم برای این که نزنید ترک بعد. مثلا عده ای از هنرمندان فرنگی بودند که می گفتند الان کنسرت دارم، بعدش باید سه تا ترک بدهم و بعدش هم باید بروم سراغ کارهای جدیدم... از من پرسیدند تو چطور؟ من گفتم برای من هرچه پیش بیاید، همان می شود. موزیک برای من واقعا این طوری نیست، باید فازش را بگیرم.
امیرعلی: تو یک سری ویژگی های عجیب داری که جمع چیزهای مهمی اند. اول این که تو گاهی اوقات به لحاظ حال و هوای این که الان می خواهم برایتان شعر بگویم یا این که چیزی بشنوی و بخواهی رویش شعر بگویی، به سبک مولانا عمل می کنی. که قضیه اش خیلی عارفانه است. دوم در این بحث قطره چکانی که می گویی بگذاریم موزیک تاثیرش را بگذارد و همان داستان کمیت، مثل حافظ شعر می گویی که تعدد اثر برایش مهم نبوده و سوم این که می گویی در مواجهه با بچه های شین آباد صرفا به گفتن قناعت نمی کنی و می خواهی خودت را جایشان بگذاری. مرا یاد لی استراسبرگ می اندازی. کسی که بزرگ ترین مدرسه بازیگری دنیا را راه انداخته است. او معقد است اگر کسی می خواهد در فیلمی نقش یک راننده تاکسی را بازی کند، باید دو هفته برود و راننده تاکسی شود. بعضی ها می پرسند اگر بخواهد نقش قاتل را بازی کند، چطور؟نمی تواند برود آدم بکشد که... این جا استراسبرگ می گوید طرف باید برود بگردد و فکر کند که قتل شبیه چیست؟ یعنی به قول تو اگر که من در هیچ مدسه ای نسوختم، جای دیگری از زندگی ام دردی کشیده ام که به من در درک آن درد بزرگ تر کمک کند. در نهایت فکر کنم باید برگردیم سر بحث قبلی مان که به این موضوع هم مربوط است. خیلی مهم است که تو اتفاقات را درک می کنی و می گویی اتفاق ناگواری افتاده و من کاری از دستم بر نمی آید، خب لااقل می توانم درباره اش حرف بزنم. و اینجا شعر و موزیک رپ این اجازه را به تو می دهد که ساکت ننشینی و به جریانی که می خواهی، حمله کنی. چون اساسا این موزیک، معترض است. تو می توانی دقیقا به همان مدرسه شین آباد بروی و از آن چراغ نفتی، آن سوختن و آن درد صحبت کنی. ولی با آن قسمت حرف سیامک در رابطه با موسیقی سنتی موافق نیستم. اتفاقا من می گویم این موزک اجازه صحبت از آن وضع را می دهد. می پرسی چرا؟ البته که موسیقی سنتی نمی تواند برود روستای شین اباد و شاهد داستان مدرسه و چراغ نفتی باشد، چون وظیفه و رسالتش چیز دیگری است. موسیقی سنتی به ریشه این مسئله حمله می کند. این که چه شد که آن مدرسه سوخت؟ موسیقی سنتی همان حرف را به شکل دیگری می زند.
یاس: الان شرایط مردم به قدری خاص است که به این فضا احتیاج دارند. امید مسئله مهمی است، حتی کسی که دم مرگ است به شنیدن حرف های امیدوارکننده نیاز دارد. دوست دارد لااقل کسی با موزیکش، صورت پردردش را نوازش کند. خیلی ها شاید مرا ریاکار خطاب کنند، اما این لبه تیغی که من رویش راه می روم، ساخته مردمم است. من اجرای زنده داشته ام اما عادت ندارم مردم را از روی استیج ببینم، امثال من همیشه برخوردمان بامردم از رو به رو بوده است.
پس من مردمم را می فهمم و خودم هم از همان جنسم، من بچه خیابان ناصرخسروام و از شنیدن اتفاقاتی که برای این مردم می افتد، غافل گیر نمی شوم.
امیرعلی: تو بین مردم بوده ای، در خیابان، در مترو، تنه شان بهت خورده است، حرف زده ای، دعوا کرده ای...
یاس: نمونه بارزش همین امروز صبح، پنجم اسفند، من یک عکس از تقویمی را که دوستم سجاد به منداد، با کپشن «امروز یک شروع تازه است» در اینستاگرامم پست کردم. بعد شروع به مکاتبه با مردم، زیر همان عکس کردیم. الان سال های سال است که من چنین رابطه ای با مردم دارم و این باعث می شود که خودم را بالاتر از کسی نبینم. این چیزی است که تاحالا دستگیر من شده است و تا زمانی که بتوانم کنار مردمم باشم روی همان لبه تیغ راه می روم.
امیرعلی: اتفاقی که در شین آباد افتاد، یک اتفاق اجتماعی بود. اگر بخواهی به ریشه اش بزنی، باید بروی سراغ اصل دقیق ماجرا. تو داری حرف مهمی می زنی که مخاطب می شنود و باور می کند. میزان حساسیت تو روی این موضوع خیلی خیلی مهم تر است از این که صرفا با دیدن چند تا عکس تصمیم به خواندن ترانه ای بگیری. من جوابت در این رابطه را می دانم، اما می خواهم خودت بگویی که چقدر روی این موضوع حساسی. اصلا آیا تا به حال پیش آمده به عقب برگردی که ببینی آن حرفی که در ترانه ات زدی، واقعا درست بوده یا نه؟
یاس: خیلی پیش می آید. خیلی حرف ها اشتباه بوده است. مثلا من معتقدم برای ایجاد یک اتفاق، «زور» هیچ وقت جواب نمی دهد. پس حرف را هم نباید به زور زد. من همیشه با تحمیل نظر مخالف بوده ام. اتفاقات و مسائل را باید فرهنگی حل کرد. منظورم از فرهنگی، مدارا کردن است. یعنی که در موزیکت طوری با مخاطب صحبت کنی که اگر مظلوم واقع شده است، هم دردش باشی و اگر ظالم است، او را متوجه کنی.
این که دوربینت را کجا می گذاری، خیلی مهم است.
یاس: دقیقا. یعنی من در مورد نرگس و بچه های درودزن فکر می کنم تا به بهترین نحو بهشان بگویم که ناراحت نباشید، ما این جا هستیم. آن لحظه من خودم فکر می کردم اگر جای آن ها بودم و کسی صدایم را می شنید و چنین کاری در حقم می کرد، چقدر خوشحال می شدم. منظورم صرفا «از چی بگم» نیست، من ۴۰ ترک از این قبیل دارم.
امیرعلی: اگر مایلید، برگردیم سر بحث کلام. در موسیقی پاپ پایبندی به عروض بیشتر است ، ولی گاهی فرصت های ملودیک این مجال را می دهند که خیلی هم پای بند نباشی. مثلا با کشیدن مصوت ها یا سکوت دادن سر صامت ها می شود این معضل را حل کرد و این امکان در رپ خیلی بیشتر است و تنها باید بیت ها رعایت شوند.
سیامک: اگر تعریف دقیق تری بخواهی، رپ دقیقا یک موزیک کلام محور است. ما از اول تا آخر یک قطعه رپ، هشت میزان موسیقی داریم که مدام تکرار می شود، حتی در اغلب کارها ترجیع بند هم وجود ندارد و تنها نکته همان کلامی است که تغییرش می دهد. اما در پاپ، ملودی می تواند نقش مهم تری را ایفا کند، و در حقیقت باید اهمیت ملودی و کلام یکی باشد. ترانه خودش نوعی از شعر است و از قواعد شعر فارسی تبعیت می کند. با این تفاوت که می تواند به زبان محاوره باشد یا این که می تواند قالب مشخصی نداشته باشد و در هر بیت و هر بند قالبش عوض شود. این موضوع اصلا در رپ وجود ندارد و برای همین دست شما بازتر است. وجود نداشتن وزن و قافیه می تواند سوژه پردازی و پرداخت کلام شما را تا حد زیادی آزاد کند.
یاس: به نظر من سیامک خودش از کسانی است که می تواند با آوا و ملودی به ترانه و کلماتش معنی بیشتری ببخشد. مثل کار فرشته پاک که من خودم هنگام شنیدنش کاملا به معنا فکر می کنم.
سیامک: البته من چون دوستان ترانه سرای زیادی دارم، مورد عکسش را هم دیده ام که ترانه سرا نمی داند حرف یا کلمه ای که در شعرش به کار می برد، در اجرا روان نیست و اصلا در دهان نمی چرخد. شاید من یکی از علل موفقیتم همین باشد که خودم می نویسم، خودم می سازم و خودم می خوانم. و یا هر کدام از این بخش ها و رابطه شان آشنایم.
یاس: ولی من راست و حسینی نمی دانم. موقع هایی است که مثلا یک ذره جلوتر تو، چاه است و تو آن قدر هم زرنگ نیستی که بفهمی آقا جلوتر چاه است، یک دفعه وسط راه یادت می افتد. در خانه فلان چیز را جا گذاشتی، می روی آن را بر می داری و اصلا یک مسیر دیگر می روی. این کار اوستا کریم است. یعنی چیزی است که خ دا در ان لحظه به تو می گوید از این مسر برو. حالا ملت به تو می گویند شاید این زرنگ است، ولی نه این طور نیست... من بعضی وقت های می نشینم فکر می کنم یاسر فلان تکست را چطور نوشتی اصلا؟ بعد یکدفعه می گویم خدایا شکرت. واقعا در آن لحظه تنها چیزی که می توانم بگویم، همین است. چون وقتی فکر می کنم، می بینم که در این لحظه همچین چیزی در فکر من نمی تواند بیاید.
سیامک: من به عنوان یک آرتیست احساس می کنم توانایی هایم یک هدیه ای است که به من داده شده تا یک رسالتی را به انجام برسانم. این که خودم چقدر مطرح می شوم و می مانم، شاید آنقدر هم مهم نباشد. سبک زندگی، سختی ها، داشته ها و نداشته های من اصلا مهم نیست، چیزی که مهم است اثر من است که روی مخاطب تاثیر می گذارد. اگر محصول فرهنگی من بتواند حتی به اندازه یک اپسیلون تاثیر مثبتی در این جهان بگذارد، رسالت من به انجام رسیده است. من فقط به دنبال به انجام رساندن این رسالت هستم. خیلی دوست ندارم خودم را «بولد» کنم،که اگر دوست داشتم، به این ظاهراندیشی دامن می زدم و خودم را تبلیغ می کردم، نه اثرم را. الان هم فقط دنبال این هستم که چیزی را که فکر می کنم درست است، پی گیری کنم؛ چه ترانه ای باشد که می نویسم، چه موسیقی ای باشد که می خوانم و چه مقاله ای باشد که منتشر می کنم. به امید این کار می کنم که کارم اتفاق خوبی را رقم بزند و در ارتقای سطح سلیقه مخاطب نقشی داشته باشد. بدون هیچ ادعایی، فقط امیدوارم و ادعایی ندارم.
امیرعلی: این پنهان بودن تو فلسفه اش چیست؟
سیامک: اصلا من اصراری ندارم به پنهان بودن. یک بزرگنمایی در ایده من پیش آمد که بعدها خودم هم از کنترل کردنش عاجز شدم. آن اوایل من دیدم لزومی ندارم خودم را جلوی دوربین شو کنم. از طرفی یک سری ویدیوهایی هم می دیدم که احساس می کردم به عنوان مخاطب دارد به شعور من توهین می شود. لزومی ندارد این آقا بیاید ساعت و ماشینش را، یا اصلا خودش را به ما نشان بدهد. یک اثری می خواهد یک پیامی برساند، آقای هنرمند چرا آن قدر رو خودت تاکید داری؟
من معتقدم مخاطب با تماشای اثر من چند دقیقه از وقتش را به من هدیه می دهد، من چرا باید وقت گرانبهای او را با خودنمایی هدر بدهم؟
امیرعلی: ولی این که تا به حال تصویری از تو منتشر نشده، کمی عجیب است.
سیامک: خب دوستان و اطرافیانم هم همکاری کردند و به این خواسته من احترام گذاشتند. اول به ذهنم رسید که خودم در کلیپ هایم نباشم، چون حضور من ضرورتی نداشت. بعد در همان اولین روزهای انتشار آهنگ هایم متوجه شدم که تمام حریم شخصی ام دارد از بین می رود. خواستم این حریم را نگه دارم و به همان دلایل حاشیه ای که عرض کردم از نگاه ها دور باشم که یکدفعه چینن حرکتی درست شد که آقا این خودش را نشان نمی دهد. خودم هم در گرداب قضیه افتادم و حالا دیگر اگر خودم هم بخواهم خودم را نشان بدهم، نمی توانم. (خنده)
یاس: من هم یک چیز را بگویم که رویش خیلی تاکید دارم و آن این که من فقط نظرم را راجع به موزیک و تکست های خودم گفتم. چون هر آرتیستی استایل خودش را دارد. ما هیچ کدامشبیه یکدیگر نیستیم، در نتیجه من هر چیزی که این جا گفتم، نگاه خودم بود به کار خودم.
سیامک: این خودم ها را بنویس «گاه خودمان، کار خودمان». (خنده)
نظر کاربران
از امیرعلی انتظار نداشتم انقد کسل کننده باشه.
سلام میشه لطفا با اقای نبویان درباره ی راز موفقیتشون مصاحبه کنید؟ماشالا از هر انگشتشون یه هنری میریزه نویسنده -بازیگر- مجری - ترانه سرا- مهندس برق-استاد نویسندگی-...
مصاحبه ليمي بودازاميرعلي اين توقعا نمي رفت...بچه به اين خوبي باشعوري مصاحبه باياسسس من موندم...والا؟؟!!!
خدا همه ي بندگانشوبه راه راست هدايت كنه..آمين
ببخشید مگه یاس چشه؟ خیلی هم خوب و با شعوره
یاس