با پيمان معادي كه مطمئن است «جدايي» اسكار ميبرد
پیمان معادی در انتظار یک اتفاق بزرگ
او حالا يكي از چهرههاي بينالمللي سينماي ايران است، در ماههاي اخير پيمان معادي يكي از ايرانياني بوده كه نام آنها در صدر اخبار رسانههاي جهان جاي ميگرفت.
برترین ها: مگر ميشود يك بازيگر شرايط ستاره شدن را داشته باشد اما اين اتفاق را دوست نداشته باشد؟! سخت نيست كه از بسياري از فستيوالهاي بزرگ و معتبر جهان برايمان دعوتنامه، بليت پرواز و اقامت در بهترين هتلهاي جهان (آن هم در كنار ستارههاي مشهور سينماي جهان) فرستاده شود اما بگوييم ترجيح ميدهيم در همين گوشه و كنار شهر خودمان، تئاتر بازي كنيم تا نفس به نفس مردم شويم و از كار كردن برايشان لذت ببريم؟! سخت نيست باور كنيم كسي كه با بازی در یك فیلم افتخارات تمام فستيوالهاي فيلم معتبر جهان را درو كرده، ممكن است در یكی از خيابانهای شهر، خیلی متواضعانه با طرفدارانش عكس یادگاری بگیرد؟! ما هم همين حرفها را نه تنها از زبانش شنيديم بلكه از او دیدهایم، به همین دلیل هم ميخواهيم به او بگوييم «آقاي خاص!». «پيمان معادي»، هماني است كه با نوشتن فيلمنامه «آواز قو» پا به سينماي ايران گذاشت، (فیلمنامهای كه توانست گیشه سینمای ایران را متحول كند) با «درباره الي...» به سينماي ايران نويد ظهور يك چهره را داد و با «جدايي نادر از سيمين»، اين «نويد» را به «واقعيت» تبديل كرد. گفتوگوي ما با «نادر» سينماي ايران در كافه تئاتر ايرانشهر برگزار شد؛ زماني كه تنها ۳-۲ ساعت به پروازش به استراليا براي حضور در فستيوال «آسياپاسفيك» فرصت داشت، هيچ وسيلهاي براي سفرش مهيا نكرده بود و بايد يك ساعت هم با گروه تئاتر «خشكسالي و دروغ» تمرين ميكرد!
اين روزها، بسيار پركار و آشفتهام اما مطمئنم به زودي همه چيز به حالت عادي برميگردد؛ اكنون كه با شما صحبت ميكنم، حدود 2 ساعت ديگر بايد براي يك پرواز 20 ساعته به استراليا (براي فستيوال فيلم آسيا پاسفيك) مهيا شوم، دوباره بعد از 3روز يك پرواز20 ساعته براي برگشت به ايران داشته باشم و همان روز كه ميرسم، بايد براي اجراي نمايشمان روي صحنه بروم! از طرفي فيلمم (برف روي كاجها) براي بازبيني در وزارت ارشاد است، مسلما اين بزرگترين دغدغه براي يك فيلمساز است. مونتاژ نهايي برخي قسمتهاي فيلم باقي مانده كه بايد طي چند روز آينده به پايان برسد تا آماده نمايش در جشنواره شود. ضمن اينكه در حال كار روي سناريوي بعديام هستم؛ خب همه اينها نوعي دغدغه به حساب ميآيد كه باعث ايجاد اضطراب ميشود.
پيشنهادهاي بازيگري كه اين روزها ميشود را بررسي ميكنم اما آنچه بتواند انتظاراتم را برآورده كند، نميبينم! هميشه نگرانم كه بقيه تصور كنند پيمان معادي چرا ديگر بازي نميكند، آيا منتظر يك «جدايي نادر از سيمين» ديگر است و...! درحاليكه به هيچ عنوان اينگونه نيست. حتي ممكن است كار با يك كارگردان فيلم اولي را هم قبول كنم. متاسفانه فيلمنامههايي كه ميآيند چندان خوب نيستند، اگر هم احساس كنم حرفي براي گفتن دارند، با كارگردان و نويسندهشان قرار ملاقات ميگذارم و طی جلسات متعدد راجع به آن با هم بحث ميكنيم اما بعد از صحبت، متوجه ميشوم باز هم آن اتفاقي كه بايد، قرار نيست بيفتد! وقتي با بازيگران ديگر هم صحبت ميكنم، ميبينم آنها هم درگير همين مسئله هستند! به همين دليل است كه ترجيح ميدهم فعلا سراغ كارگردانی بروم و فيلمنامهاي كه خودم نوشتهام را بسازم.
اتفاقا همين امروز داشتم با يكي از دوستان بازيگردان كه در گروه كارگرداني یك فیلم هم هست صحبت میكردم، به من پيشنهاد حضور در این فیلم را داد، به او گفتم پيشنهاد بازي در اين فيلم را قبول نخواهم كرد اما بدان كه این پاسخ منفی من دلیل بر رد كردن همه پیشنهادات كاری نیست، اگر كاری مناسب با سلایق من پیشنهاد شود، حتما آن را بازی خواهم كرد! چنين نقشها و كارها براي كساني خوب است كه دوست دارند سر كاري بروند تا حقوقي بگيرند، وگرنه هيچ اتفاق بزرگي براي كارنامه بازيگريشان نخواهد افتاد!
اگر فيلمنامهاي پيشنهاد شود كه متفاوت باشد حتي اگر فيلمنامه آن ژانر كمدی باشد، قبول خواهم كرد! برای مثال من به صحنه تئاتر آمدم و پيشنهاد بازي در تئاتر را قبول ميكنم چون هم متن «خشكسالي و دروغ» را دوست داشتم، هم تئاتر برایم مثل یك دوره آموزشی بود و وقتي در تئاتر بازي ميكنم حال بسيار خوبي به من دست ميدهد و از همه مهمتر اينكه آن اتفاقي كه در سينما بهدنبالش بودم، با این متن خوب در تئاتر برايم افتاده است. وگرنه من دوست دارم بعد از صحبت با شما، بروم ايميلم را باز كنم و ببينم يك پيشنهاد خوب بازيگري به من شده و یك فيلمنامه جالب برايم آمده است! فيلمسازهاي بسيار خوبي در سينماي ايران وجود دارند كه انگار ترجیح دادهاند این روزها در سكوت بنشینند و كار نكنند.
كجاست 15-10 سال پيش كه دوران طلايي سينماي ايران بود و بسياري از بزرگان سينمايمان فيلم ميساختند و ما خودمان را ميكشتيم و در صفهاي طولاني جشنواره و سينماها براي ديدن فيلمهايشان بي تابي ميكرديم؟ كم نبودند كارگردانهاي خوبي كه در اين سالها پا به اين عرصه گذاشتهاند؛ «حميد نعمتالله»، «فرزاد موتمن»، «پرويز شهبازي»، «بهرام توكلی» و... كارگرداني كه در نخستين كارش ميآيد «نفس عميق» را ميسازد كه از ديدنش لذت ميبري، یا كارگردان دیگری كه اولین تجربهاش «بوتيك» است كه با ديدنش كیف میكنید و... «اصغر فرهادي» هم كه ثابت كرده میتوان به این نسل از فیلمسازها اعتماد كرد و منتظر اتفاقات بسیار خوبی از سوی آنها بود. اميدوارم كارگردانهاي خوب سينمايمان دوباره فيلمهايي بسازند كه هر كدامشان يك اتفاق بزرگ در سينماي ايران باشد.
اين كه امروز در اين جايگاه روبهروي شما نشستهام، حاصل ۱۲ سال زحمت و كار كردن است، درحاليكه خيليها تصور ميكنند «پيمان معادي» يك شبه معروف شده و چه شانسي داشته! نميتوان منكر اين شد كه در هر حرفهاي بايد شانس داشته باشي و اين اصل نقش مهمي در موفقيتهاي تو بازي ميكند و من هم از اين قاعده مستثنا نيستم اما اين شانس هم به همين سادگي به وجود نميآيد؛ بخشي از خوششانسي در سينما، به رفتار و مسيري كه انتخاب ميكني برميگردد. مثلا با نرفتن سراغ يكسري فيلمها و به انتظار رسيدن پيشنهادهاي خوب نشستن (هر چند ممكن است هيچگاه آن پيشنهادها سراغتان نيايند و زماني به خودتان بياييد كه در هيچ كاري حضور نداشتهايد!) بله، خودم را آدم خوششانسي ميدانم اما پشت اين اتفاق، پشتكار بسيار زيادي وجود داشته است. به جرات ميتوانم بگويم هيچكس نميتواند حتي يك هفته جاي من زندگي كند! آنقدر كه خيليها به من ميگويند «تو چه جوري سر پايي؟» از ۷ صبح كه بيدار ميشوم تا به حرفه ديگري كه غير از سينما دارم برسم، آنجا كار ميكنم، مسئوليت دارم و بايد از آن شغل ارتزاق كنم تا به سينما اينقدر وابسته نباشم كه مجبور شوم به هر پيشنهادي جواب مثبت بدهم. از خواب و خوراكم ميزنم، از طرفي بايد براي خانوادهام وقت كافي بگذارم! همينها باعث ميشود، زماني به خودم بيايم كه ميبينم يك ربع وقت مصاحبه دارم، يك ساعت بايد سر تمرين تئاترم بروم، ۱۰دقيقهاي خودم را خانه برسانم، ۱۰ دقيقه فرصت دارم چمدانم را ببندم، يك ساعت تا فرودگاه فاصله دارم و بايد سر زمان به پروازم برسم تا در جشنوارهاي كه قرار است فيلمي كه در آن بازي كردهام (جدايي نادر از سيمين) حاضر شوم.
بعد از «جدايي نادر از سيمين» در فيلمي بازي كردم كه چند وقت ديگر نمايش داده خواهد شد. اصلا نگران همين نگاه هستم كه همه تصور كنند من منتظر رسيدن پيشنهاد از «اصغر فرهادي» و دیگر بزرگان هستم! نه! مهم سناریو خوب و یك گروه خوب و تفكر بزرگی است كه پشت پروژه وجود دارد. نه تنها بازيگري بلكه هيچ كار ديگري را صرفا به خاطر كسب درآمد و پول انجام نخواهم داد. بارها گفتهام دوست دارم كاري انجام بدهم در حد استاندارد خودم؛ يعني اگر فردا روزي اسم «پيمان معادي» را در هر سِمتي میان عوامل يك فيلم ديديد، دوست دارم اين تصور در ذهن شما و بقيه به وجود بيايد كه حتما پشت اين كار فكر، وسواس و حساسيتي وجود داشته كه او قبول كرده. هر چند ممكن است باز هم آن اتفاقي كه انتظارش را ميكشيم نيفتد يا حتي سليقه من بد باشد اما اين روزها تمام تلاشم را ميكنم.
زمانی كه جدایی نادر از سیمین را كار میكردم اعتقاد داشتم پایلا (اينكه خيليها ميگويند پايان فيلم باز است) را به هيچ وجه قبول ندارم. اتفاقا بهنظر من پايان فيلم كاملا عیان است! بزرگترين جنايت و گناه در قبال يك بچه اين است كه او را بين يك دوراهي بگذاري و بگويي حالا بين پدر يا مادرت يكي را انتخاب كن؛ ديگر چه فرقي ميكند اين بچه كدامشان را انتخاب كند؟ چرا مردم دنبال اين هستند كه ببينند «ترمه» پدرش را انتخاب كرد يا مادرش را؟ الان اگر بگويم مثلا مادرش را انتخاب كرده، خيال همه راحت ميشود؟! زماني كه «ترمه» را در اتاق قاضي ميبينيم كه مجبور است از بين پدر يا مادرش تنها يكي را انتخاب كند و «نادر» و «سيمين» را بيرون از اتاق قاضي در حال فكر كردن به كارهايشان ميبينيم، پايان فيلم است، ديگر لزومي ندارد به بيننده نشان دهيم «ترمه» پدرش را انتخاب كرده يا مادرش را! حتي من در ذهنم اين بود كه در سكانس پاياني فيلم، «نادر» به سمت اتاق قاضي برود و بگويد بچه من را اينقدر اذيت نكنيد، بدهيد به مادرش برود. يعني فكر كردم آنقدر آن شرايط تصميمگيري براي ترمه سنگين است كه «نادر» براي اينكه دخترش بيشتر از اين شكنجه روحيَ نشود، تصميم ميگيرد از حرفش كوتاه بيايد و دخترش با «سيمين» از ايران بروند.
با وجود تمام مشغلههاي فكري و كاريام، فيلمنامهنويسيام را هم انجام ميدهم چون اين كار را بسيار دوست دارم. البته اين فشردگي كار، نبايد باعث پايين آمدن كيفيت كار شود، به همين دليل هم هست كه پيشنهاد حضور در كارهاي معمولی را هم قبول نميكنم تا مبادا حضور در آنها من را از كارهای دیگرم بیندازد. مثلا 4 سال طول كشيد فيلمنامه «برف روي كاجها» را به پايان رساندم، البته نه اينكه هر روز پاي آن بنشينم، مثلا 6 ماه با آقاي فرهادي روي فيلمنامهاي كار ميكرديم كه قرار بود آن را در برلين بسازيم يا 7-6 ماه درگير بازي در «جدايي نادر از سيمين» بودم و... هر فيلمي را بخواهي كار كني، حداقل 7-6 ماه از وقتت را ميگيرد، همين حالا حدود 9-8 سال است طرحي در ذهنم وجود دارد كه نميدانم چه زماني فرصت ميشود آن را بنويسم! البته تصميم دارم به زودی نگارش آن را شروع كنم و بعد از عيد ساختش را انجام دهم.
زمانی كه از يك نقطه از جهان ايميل دعوتي براي حضور در فستيوالهايشان ميآيد و حجم اتفاقات خوبي كه براي «جدايي نادر از سيمين» افتاده را میبینیم، فقط خدا را شكر ميكنم و از او ممنونم. هر جشنوارهاي كه «جدايي نادر از سيمين» در آن حضور دارد، اتفاقهای جالبی میافتد. گاهی فیلم ساختن برای مردم كشورت، خيلي لذتبخشتر از شام خوردن با فلان آدم مشهور جهان مثل براد پیت است.
تا امروز «جدايي نادر از سيمين» در بيش از 60 فستيوال دنيا به نمايش گذاشته شده و فستيوال فيلم «آسيا پاسفيك»، نخستين فستيوالي است كه قرار است در آن به عنوان بازيگر برای اين فيلم حضور داشته باشم! حتي در فستيوال برلين دوستان از 10 روز قبل از شروعش به آنجا رفته بودند من به دلیل فشردگی كارهایم مجبور شدم تنها 20 ساعت در برلين بمانم و دوباره به ايران برگردم تا به مشغلهام كاریام و فیلم خودم «برف روی كاجها» برسم! بعد از اين همه اتفاقات، مينشينم به خودم ميگويم اميدوارم اين همه كاري كه انجام ميدهي، بالاخره يك روز جواب بدهد، وگرنه چه فايده؛ تو «جدايي نادر از سيمين» را بازي ميكني كه مهمترين فيلم دنيا شده و پشت سر هم دارند از وين، ژاپن، پاريس، ابوظبي و... برايت دعوتنامه حضور در فستيوال فيلمهايشان را ميفرستند، بهترين هتلهايشان را برايت رزرو ميكنند اما آنقدر سرت شلوغ است كه وقت نداري حتي به يكيشان بروي! خب من و سایر بازیگران در اين فيلم بازي كردهایم كه در اين جشنوارهها حاضر شویم، در مقام يك بازيگر زماني كه به فستيوال نيويورك، آمستردام، ايتاليا و برلين دعوت ميشویم، باید برویم تا به دنيا شناسانده شویم تا با آدمهاي بزرگ سينماي دنيا ارتباط برقرار كنیم یا من درباره فيلمي كه خودم ساختهام حرف بزنم اما هيچكدام اين اتفاقات نميافتد و خودم را ميبينم كه به جاي بازي در فيلمهايي كه پيشنهاد ميشود، به جاي حضور در سفرهاي مهمي كه براي هر بازيگري يك آرزوي بزرگ است، در حال بازی در نقشی هستم كه آن را دوست دارم. همین اتفاق هم میتواند من را از نظر روحي ارضا كند و از همه مهمتر باعث شده بتوانم از نزديك با مردم در ارتباط باشم؛ اين براي من لذتبخش است، وگرنه اين فرش قرمزها، فستيوالها، يك هفته اقامت در فلان هتلها، بليتها و دعوتنامههاي كشورهاي مهم سينما همين يك سال است، بعد از آن شايد خيلي چيزها فراموش شود اما مردم كشورت تو را از یاد نمیبرند.
واقعا عاشق سينما هستم؛ اصلا داستان سينما با ساير عرصهها متفاوت است. محل قرار گرفتن دوربين، لوكيشن، چند ماه فيلمبرداري، مونتاژ كه واقعا دوستش دارم و... لذت تئاتر هم به آن همنفس شدنش با تماشاگر است و از نزديك با او در ارتباط بودن. هر هنري، براي خودش لذتهايي دارد. اصلا اينكه بعضيها ميگويند بازي در تئاتر سختتر است يا سينما را قبول ندارم! بازيگر اگر بازيگر باشد، در هر موقعيتي كه قرار بگيرد، كارش را انجام خواهد داد. اگر پيشنهاد بعدي من يك كار درجه يك در تئاتر باشد، ممكن است باز هم در تئاتر بازي كنم يا اگر اين اتفاق در سينما بيفتد، حتما دوباره در اين عرصه حضور پيدا خواهم كرد.
يك روز سر فيلمبرداري «درباره الي...» در شمال كشور بوديم كه يكي از دوستانم به من زنگ زد و گفت «فيلمتان چه جوري است؟ درميآيد؟ فيلم خوبي ميشود؟» گفتم صددرصد، اين فيلم يكي از بهترين فيلمهاي دنيا خواهد شد. گفتم براي اين چنين حرفي ميزنم كه «اصغر فرهادي» يكي از بهترين فيلمسازان دنياست.» آن دوست سينماگرم پرسيد: «دنيا؟! پيمان ميداني دنيا يعني چه؟!» گفتم «آره، اتفاقا خيلي خوب دنيا را ميشناسم و مطمئنم اصغر فرهادي يكي از بهترين فيلمسازان دنياست. امروز كه روبهروي شما نشستهام و از من ميخواهيد نظرم را درباره او بدهم، به حرف آن روزم كه تنها يك هفته از فيلمبرداري «درباره الي...» گذشته بود، مطمئن شدهام و ميگويم چقدر حرف درستي زدهام. البته كار سختي هم نكردهام، اگر هر بازيگري تنها يك هفته با چنين كارگرداني كار كند، خودش متوجه ميشود با كسي كار ميكند كه بالاترين استانداردهاي جهان را دارد. ضمن اينكه «اصغر فرهادي» دوست بسيار خوبي براي من است و وقتي با هم هستيم خيلي به ما خوش ميگذرد و لحظات خوبي با هم داريم.
ببينيد، «نادر» و «پيمان معادي» تفاوتهاي زيادي دارند اما وقتي قرار باشد «نادر» باشي، ديگر با همه كارها و تصميماتي كه ميگيرد خواهناخواه موافق ميشوي. يعني وقتي ۳-۲ هفته نقشت را تمرين ميكني، اتود ميزني و شبيه آن آدمي كه قرار است بازياش كني فكر ميكني، حرف ميزني و آنطور كه با اطرافيان، همسر و فرزندش رفتار ميكند، رفتار ميكني و همان آدم ميشوي، ديگر دليلي ندارد با تصميماتش مخالف باشي. اتفاقا آن زمان ميتواني راجع به تفكراتش بحث كني و حتي از او دفاع هم بكني. حتي هنگام تمرين نقش بود كه يكي، ۲ جا راجع به تصميمات «نادر» با آقاي فرهادي بحث كردم، ايشان هم به من توضيح ميداد كه «پيمان معادي» اين كار را انجام نميدهد ولي نادر ميدهد؛ اين حرفهاي آقاي فرهادي براي من مانند تذكري بود كه نشان ميداد هنوز به آن «نادري» كه ايشان در تفكراتشان است، نرسيدهام.
روند ساخت نخستين فيلمم «برف روي كاجها» به اين دليل طول كشيد كه كارهاي مختلفي پیش از شروع كار پيش ميآمد؛ مثلا در حال مراحل ساخت و تكمیل فیلمنامه بودم كه پيشنهاد بازي در «جدايي نادر از سيمين» به دستم رسيد، به همين دليل ساخت اين فيلم را چند ماهي كنار گذاشتم تا در فيلم اصغر فرهادي حضور پيدا كنم. بازی در جدایی نادر از سیمین آنقدر خوب بود كه دوست داشته باشم، برای مدتی ساخت فیلم خودم را كنار بگذارم و ترجیح دهم بار دیگر در كنار اصغر فرهادی باشم. اميدوارم بار دیگر چنین پیشنهاد وسوسهانگیزی به من بشود تا بتوانم فیلمنامهای را كنار بگذارم و سراغ آن بروم. هيچ چيز لذتبخشتر از اين نيست كه اتفاقي غافلگيرت كند، مثل اينكه يكي از دوستان تماس بگيرد و بگويد فيلمنامهاي به دستم رسيده كه غوغاست و فلان كارگردان براي آن، از تو دعوت به همكاري كرده. دوست دارم هميشه كاري انجام دهم كه غافلگيركننده باشد، شايد با «برف روي كاجها» اين اتفاق بيفتد. قصد ندارم از كار خودم تعريف كنم اما مطمئنا اين فيلم، براي آن دسته آدمهايي كه دوست دارند بدانند كار من چه ويژگيهايي دارد، جالب و دیدنی است.
هميشه بزرگترين دلنگراني و چالش براي من، اين نيست كه چگونه بازي كنم، چگونه بنويسم يا بسازم بلكه انتخاب درست، بزرگترين چالش براي من است؛ اينكه در كدام فيلم بازي كنم يا كدام فيلمنامه را شروع به نوشتن كنم؛ اين بيشترين انرژي را از من ميگيرد چون نميداني بعد از اينكه فيلمت ميآيد، كدام طبقه از مردم دوستت خواهند داشت و قرار است كجا قرار بگيري.
وقتي كار، نمايشنامه، گروه و كارگردان عالی هستند، من هم به عنوان يك بازيگر دوست دارم با همین حد واندازههای هرچند اندك خودم باعث ارتقای یك كار شوم. قبل از «خشكسالي و دروغ»
۳،۲ پيشنهاد ديگر براي حضور در تئاتر داشتم اما چون اين نمايش را ۲ سال پيش ديده بودم و از متن و شيوه كار آن لذت برده بودم، وقتي براي بازي در آن به من پيشنهاد شد، استقبال كردم چون مدل خودم بود! مثلا جنس بازي من اينطوري نيست كه بخواهم نقش شكسپير را خيلي رمانتيك بازي كنم، حتي ديدن اين نوع نمايشها را نيز دوست ندارم اما «خشكسالي و دروغ»، يك جنس واقعي دارد كه اتفاقا تبعيت از آن، بسيار دشوار است. من بازيگر تئاتر نيستم، آن را بلد نبودم و هنوز هم بلد نيستم ولي احساس ميكنم حضور در آن، فرصت مناسبي برای یادگیری و تجربه كردن بود. «برف روي كاجها» هم به همين منوال است؛ داستان واقعگرايانهاي دارد، ۳ ماه تمام تمرين مداوم داشتيم، دلم ميخواهد بازی «مهناز افشار» و «ویشكا آسایش» را در اين فيلم ببينيد؛ آنها ۳ماه كامل روي تك تك حركات دست، صورت، چشمها، تُن صدا و... تمرين كردند و مطمئنم میدرخشند. تمام اين كارها را با جان و دل انجام دادهايم تا كارنامهاي كه تا امروز داشتهايم را كنار بگذاريم و اين يك اتفاق بزرگ در كارنامهمان باشد.
سابقه من در جشنواره فجر بسيار درخشان است! همه جا هم اين نكته را گفتهام كه در جشنواره فجر سال گذشته، به جاي ۵ كانديد بازيگر برتر، ۷ نفر كانديداي سيمرغ شدند اما نامي از من بين آنها نبود! در «درباره الي...» هم همين اتفاق برايم افتاد، براي فيلمنامههايي هم كه نوشتهام همينطور! اما خب نمیتوان هم خردهای به این مسئله گرفت. سیمرغ و كاندیدا شدن سلیقهای است. شاید من با معیارها و سلیقهها جور نبودم. هيچ وقت نميتوانم بگويم «برف روي كاجها» در جشنواره امسال گرد و خاك خواهد كرد چون نميدانم سطح فيلمهاي ديگر در چه حد است! اصلا مگر «درباره الي...» در همين جشنواره خودمان سروصدا كرد؟ يك جايزه صدابرداري برنده شد و يك جايزه كارگرداني! اما چه اتفاقي برايش در جشنوارههاي جهاني افتاد؟!
اميدوارم مردم «برف روي كاجها» را دوست داشته باشند، زيرا اين مهمترين اتفاق براي من است، وگرنه جايزه تنها یك تشویق رسمی است؛ اگر بگيرم خوشحال ميشوم، نگيرم هم اتفاقي نيفتاده. تمام كساني كه من را ميشناسند، ميدانند صبر من در همه مسائل خيلي زياد است، آنقدر زياد است كه سالها به خيلي از پيشنهادهاي سينماييام «نه» گفتم؛ كمطاقتي هميشه موجب اشتباه كردن و عكسالعمل شتابزده داشتن ميشود! مطمئن باشيد «برف روی کاج ها»به واسطه حضور عوامل بسيار حرفهاي، جزو فيلمهاي خوب سينماي ايران خواهد شد؛ از بازيگران بگيريد تا فيلمبردار، تدوینگر، صدابردار، صداگذاري و... ؛ حيف است اگر كار خوب اين عوامل حرفهاي در كنار بازيگراني مانند «مهناز افشار»، «صابر ابر»، «ويشكاآسايش»، «الهام كردا» و... كه همه آنها عالی كار كردهاند، ديده نشود و به آنها اهميت ندهند! مهم اين است كه با كارهايمان آدرس را غلط ندهيم؛ مثلا به بازيگري كه در كارش زحمت كشيده و خوب جلو رفته اهميتي ندهيم، بعد به كسي سيمرغ بدهيم كه دارد مسيرش را اشتباه ميرود! اين كار باعث ميشود آن بازيگر همينطور به راهش ادامه دهد و ديگر نميتوان جلويش را گرفت.
من و آقاي فرهادي مشغول نوشتن يك فيلمنامه بوديم كه قرار بود داستانش در برلين آلمان بگذرد و حدود يك سالي برايش وقت گذاشته بوديم. تا اينكه يك روز آقاي فرهادي گفت يك فيلمنامه دارم كه احساس ميكنم الان وقت ساختن آن است. من مطمئن بودم تصمیمش درست است. به دلیلی اعتماد او تصمیمش را تایید كردم. مدتي از يكديگر خبر نداشتيم تا اينكه يك روز آمد پيش من و فيلمنامه را به من داد تا بخوانم و نظرم را بدهم. فيلمنامه را خواندم و نظرم را گفتم. بعد از چند وقت ايشان به من پيشنهاد كرد نقش اصلي مرد فيلم را بازي كنم.
واقعا انتظار نداشتم اين همه اتفاق خوب براي «جدايي نادر از سيمين» در دنيا بيفتد چون اصولا سينماي ما تجربه چنين چيزي را نداشته! سقف اتفاقات را نميشناختيم و تازه داريم حجم آن را براي اولين بار تجربه ميكنيم. اينها رهآورد ارزشمندي است كه «جدايي نادر از سيمين» براي سينماي ما آورد. به اين معنا كه به سينماي ايران ثابت شد سقف و نهايت سينماي جهان برايش قابل دسترس است و خيلي تخيلي و فضايي نيست! شايد خودم هم فكر نميكردم اين همه اتفاق خوب در جهان براي فيلم ما بيفتد اما به همه اطرافيانم از قبل گفته بودم هر آنچه براي يك فيلم خوب در جهان اتفاق ميافتد، براي ما هم اتفاق خواهد افتاد.
واقعيت اين است كه تصور نميكردم اين همه جايزه به اين فيلم تعلق بگيرد، اصلا اين جوايز را نميشناختم! حتي يادم هست يكي از دوستانم از من پرسيد: «فيلم چه اتفاقي برايش ميافتد، گفتم «اسكار را ميبرد» گفت: «يعني بين 5 نامزد قرار ميگيرد؟» گفتم: «مطمئن باش اسكار ميگيرد.» همچنان هم روي عقيدهام هستم. بهنظرم تا همين جايش هم اتفاقات بسيار بزرگي براي اين فيلم افتاده و اين فيلم شانس بسيار بالايي براي تصاحب اسكار دارد.
هرچند هيچچيز را نميتوان پيشبيني كرد، فاكتورهاي ديگري هم براي برنده شدن اسكار براي يك فيلم وجود دارد. در برابر تمام تبلیغاتی كه دیگر فیلمها دارند تصور ما اين است كه «جدايي نادر از سيمين» آنقدر كيفيت بالايي دارد كه نياز زيادي به تبليغات نداشته باشد و اين شانس ما را بسيار زياد ميكند.
هنوز هم ميگويم اگر «درباره الي...» دچار بدشانسي نميشد، مطمئنا اسكار را تصاحب ميكرد يا حداقل بين نامزدهاي اصلياش جاي ميگرفت. اين اطمينان از آنجا سرچشمه ميگيرد كه اگر سينماي جهان را بشناسي و در جريان اتفاقات آن باشي، ميفهمي استانداردهاي روز جهان چيست و اگر فيلمي ساخته شود كه اين استانداردها را داشته باشد، مطمئنا اين همه اتفاق خوب برايش قابل پيشبيني است. البته همه اينها به يك فاكتور بسيار مهم بستگي دارد و آن هم، پخشكننده فيلم است كه بتواند فيلم را در جهان در يك مسير درست قرار دهد. اين كار ديگر از عهده فيلمساز و بقيه عوامل فيلم خارج است و تنها پخشكننده كار است كه از پس آن برميآيد. البته اين موضوع به عقبه فيلمساز هم برميگردد؛ آقاي فرهادي با ساخت «درباره الي...» به سينماي جهان پيشزمينه ظهور يك كارگردان توانا را داد. براي همين وقتي «جدايي نادر از سيمين» را ساخت، با استقبال بسيار زيادي روبهرو شد و پخشكنندههاي معتبر فيلم سراغش آمدند. با وجود همه اين اتفاقات بود كه قبل از شروع ساخت فيلم، به آقاي فرهادي گفتم يكي از مهمترين فيلمهاي دنيا در حال ساخت است و به لحاظ فروش هم مطمئن بودم فيلم موفقي خواهد شد.
اجازه بدهيد درباره اينكه ميگوييد در نظرسنجيهاي معتبر دنيا من بالاتر از بزرگاني همچون «براد پيت» يا «جورج كلوني» قرار گرفتهام يك توضيح بدهم؛ خب، مسلما اين احساس بسيار لذتبخشي است كه تو را با بزرگان سينماي دنيا مقايسه كنند، حتي اگر پايينتر از آنها هم قرار بگيري حس هيجانانگيزي است اما درباره اين نظرسنجيها و رتبهبنديها بايد بگويم اين، براساس فيلمي است كه بازي كردهايم، نه برحسب تواناييهاي بازيگريمان. همه اينها را مديون مسير درستي هستيم كه فيلم طي كرده و به اينجا رسيده؛ هميشه دلم ميخواسته «فيلم» بهترين جايزهها را ببرد، نه منِ بازيگر بهعنوان بهترين بازيگر. مطمئنا وقتي يك فيلم جايزه بهترين فيلم را ميگيرد، بازيگر نقش اولش هم ديده ميشود، بنابراين بهترين اتفاق اين است كه فيلم تمام جوايز را بگيرد كه اين، باعث بيشتر ديده شدن آن ميشود. بارها و بارها در سينماي ايران فيلمهايي ديدهايم كه بازيگرانش بهمراتب بهتر از آنچه من در «جدايي نادر از سيمين» بازي كردهام، ايفاي نقش كردهاند اما فيلمشان هيچ وقت ديده نشده! براي همين هست كه ميگويم هيچ وقت احساس نميكنم بالاتر از افرادي همچون «براد پيت» هستم، زيرا آنها فيلمهايي كار كردهاند كه من هيچگاه تجربهشان نكردهام؛ تنها اميدوارم اين اتفاقات خوب شروع موفقي براي من در اين عرصه باشد كه با توجه به اين ردهبنديها، وسواس بيشتري به خرج بدهم و فيلمهاي بهتري بازي كنم تا باز هم با بزرگان سينماي جهان مقايسه شوم.
اينكه ميگوييد اگر در «جدايي نادر از سيمين» به جاي نقش «نادر»، كاراكتر «حجت» (شهاب حسيني) به من پيشنهاد ميشد را قبول ميكردم يا نه، بايد بگويم قبول ميكردم ابتدا آن نقش را تمرين ميكردم تا ببينم به آنچه خودم و كارگردان ميخواهيم ميرسم يا نه. البته بعید میدانم من به اندازه شهاب حسینی بتوانم خوب بازی كنم. اگر احساس كنم نقشي كه به من پيشنهاد شده از من دور است (كما اينكه «نادر» هم از خود واقعيام دور بود)، بايد بروم تمرين كنم؛ هميشه هم اين حرف را زدهام كه بعد از پيشنهاد نقشي كه دوست داشتهام تجربهاش كنم، گفتهام اجازه بدهيد يكي، دو هفته تمرين كنم، اگر از پسش برآمدم، بازي ميكنم. بعد از يكي، دو هفته با يكسري نوشته و اتود برميگردم و امكان دارد بگويم نميتوانم يا اصلا دوستش ندارم. در كل عاشق نقشهاي متفاوت، چالشي و حتي گريم عجيب و غريب خوب هستم و دوست دارم امتحانشان كنم، البته اگر همان چيزي باشد كه دوست دارم.
«شهاب حسيني» از آن دسته آدمهايي است كه نيازي به تعريف من ندارد و بيشك يكي از دوستداشتنيترين و پرطرفدارترين بازيگران سينماي ايران است. شهاب به واسطه انتخابهاي خوبي كه داشته، هميشه در فيلمهاي بسيار خوب و مهمي بازي كرده و بهنظرم روز به روز در حال بهتر شدن است و به پختگي خوبي رسيده است. تنها چيزي كه ميتوانم درباره «شهاب حسيني» كه تجربه 2 بار همكاري با هم داشتهايم بگويم، اين است كه سرصحنه بسيار آدم همكاري است و هم سر «جدايي نادر از سيمين» و هم «درباره الي...» خيلي به هردويمان خوش گذشت؛ با وجود اينكه قرار نبود روابط جلوي دوربينمان چندان روابط دوستانهاي باشد، بسيار خوب روابطمان را كنترل ميكرديم و حواسمان بود چيزي از دستمان در نرود. هر دويمان سعي ميكرديم به يكديگر انرژي بدهيم و شهاب انرژيهاي بسيار خوبي به من ميداد و از اينكه دومين بار است با او همكاري ميكنم، خيلي خوشحال بودم.
بدون شك اگر فيلمهايي كه از سينماي خارج از ايران به من پيشنهاد ميشوند با استانداردهاي ذهنيام تفاوت نداشته باشند آن را قبول خواهم كرد. حضور در سينماهاي معتبر دنيا واقعا چيز دستنيافتنياي نيست، حاضر نيستم به هر قيمتي اين اتفاق بيفتد و تفكراتم را به خاطرش تغيير دهم! واقعيت اين است كه در ذهنم براي كار با كارگردانهاي بزرگ دنيا و ايران تصويرسازي نكردهام، تنها بهدنبال بازي در يك فيلم خوب هستم، نه كارگردانهاي ويژه! براي اينكه امروز ميبينيم بسياري از كارگردانهاي ويژهمان هم خودشان دوست نداشتهاند چنين فيلمهايي بسازند! واقعا دوست ندارم به هر قيمتي شده در فيلم كارگردانهاي خوب حضور داشته باشم، چه ايراني و چه خارجي. دلم ميخواهد در كار كارگرداني حضور داشته باشم كه احساس كنم در فيلمنامهاش جاي درستي قرار گرفتهام و نقش مناسبي برايم است.
سر «درباره الي...» قرار بود خانم «ليلا حاتمي» هم حضور داشته باشند كه اين اتفاق نيفتاد ولي خوشبختانه در «جدايي نادر از سيمين» نخستين تجربه همكاريمان رقم خورد؛ «ليلا حاتمي» بازيگري است كه سالهاست بازي ميكند و روز به روز هم در حال بهتر شدن است و همهمان ميبينيم در خيلي از فيلمهاي مهم چند سال اخيرمان، ليلا حاتمي بازيهاي بسيار قابلقبولي داشته است. به لحاظ اخلاقي هم بايد بگويم ايشان استانداردهاي دارند كه براي من بسیار باارزش و قابل احترام است؛ ايشان انسان خانوادهدوستي است و بهنظرم شايد هر كس ديگري جايگاه «ليلا حاتمي» را داشت، ميتوانست خيلي متفاوتتر از ايني باشد كه الان ميبينيم؛ ايشان اخلاق بعضي ستارههاي ما را ندارند، با وجود اينكه امكانات و شرایطش را دارند، همچنان بسيار متواضع و فروتن برخورد ميكنند و همین باعث شده همیشه از ایشان به نیكی یاد شود.
نظر کاربران
behtarin bazigare irane khodaei
koli ham motevazee
man khodam vaqti khastam bahash ax begiram fekr nemikardam ba on tavazoe bepazire
va vaqti bahash shokhi kardam aslan emkanesh ro ham 0 mididam k ba khande baham shokhi konie
aliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiie peyman
vasash arezoye behtarinha ro daram
ba amir movafegham alave bar aghaye ma'adi baghiashunam mesle aghaye faarhadi haarf nadaran injur adaman ke movafaghan va dar 2nya mideraakhshan.