پوراندخت مهیمن: هنوز جا دارم!
مادر بعد از خدا، بی شک مقدس ترین واژه است که در تمام تاریخ جهان وجود داره!... تا وقتی مادر نشدید، هیچ حسی رو نمی تونید تجربه کنید.
مجله خانواده سبز - پرستو فولادی نژاد: نمی دونستم بهانه این گفتگو رو چی بذارم و با پوراندخت مهیمن که 35 سال از او خاطره داریم، از کجا شروع کنم. قرار بود گفتگوی ما، بهانه اش سریال «معراجی ها» باشه... اما وقتی وارد بحث شدیم همه چیز رنگ دیگه ای به خود گرفت و مسیر گفتگو کلی تغییر کرد.
تا چند سال پیش هم تا قبل از اولین دیدارمون وقتی می خواستم «پوراندخت مهیمن» را از نزدیک ببینم، همیشه فکر می کردم گفتگو با او می تونه سخت باشه اما خونسردی بیش از حد او و مهربانی و مهمون نوازی اش نمی ذاشت که ازش دل بکنی.
از کودکی خوبش که خودش بهش می گفت «کودکی قشنگ و زیبای من»، پدر و مادر مهربانش که با یاد اونا گوشه چشمش تر شد از نگاه من پنهان نماند. از زندگی قشنگی که داره و یگانه پسرش «طوفان» و خیلی چیزای دیگه حرف زدیم. خوندن این حرف ها می تونه دل تون رو آروم تر بکنه.
کارهای قدیمی، بازخورد بیشتری داشت
کارهای قدیم تلویزیون بازخورد بیشتری داشت. هنوز هم وقتی مردم من رو می بینند از سریال «آینه» می گویند؛ که دیدن شما خاطرات سال های گذشته رو برامون زنده می کنه. نمی شه گفت سطح کارها در حال حاضر پایین آمده اما سلیقه مردم تغییر کرده و انتظار کارهای بهتری دارند. ما در تلویزیون خودمون کار خوب کم نداریم. اما وقتی مردم از کاری که بعد از سال ها با جزییات ازش یاد می کنند مشخص است که ماندگاری کارهای قدیمی بسیار بیشتر بوده! اما با این حال ما کارهای خوب هم داریم چون من خودم بیشتر تلویزیونی کار کردم. حساسیت خاصی هم روی تلویزیون دارم. البته تفاوت بازتی های دهه ۶۰ با الان فرق کرده است.
سریال «آینه» در دهه شصت ساخته شد. شاید شما و خیلی از هم نسلان شا یادشون نباشه اما همون موقع وقتی سریال آینه پخش می شد مردم اونس ریال رو می بلعیدن چون براشون جذاب بود. چون در دل جامعه بود و حرف برای گفتن داشت.
همین مسئله بیننده رو میخکوب می کرد، پای تلویزین... به نظر من نسل قدیم بیشتر اخت بودند. الان سریال «آینه» مجدد داره پخش می شه و مردم باز هم، با همون شدت، بیننده این کار هستند، چون خاطرات قدیم را براشون بازسازی می کند.
هنوز جا دارم
از او می پرسیم بعد از این همه سال کار کردن، فکر می کنید به اون چیزی که در بازیگری می خواستید رسیدید؟ می گوید: «هنوز نه! بعد از چهل سا لکار کردن که از تئاتر آغاز شد، هنوز جا دارم! درسته که تجربه زیادی دارم، درسته که نقش های متفاوتی بازی کردم و خیلی کار داشتم، از فیلم سینمایی، سریال تا تله فیلم اما انگار هنوز یه چیزی هست که من بهش نرسیدم و باید برسم. شاید بازی در نقش های خاص، تیپ های خاص، یه نقشی که تا به امروز بازی نکردم. با اینکه همه جور نقش هم بازی کردم و خدا رو شکر می کنم امادوست دارم نقشی رو بازی کنم که خیلی فرق کنه، نمی دونم چی؟ ولی فرق داشته باشه با همه نقش هام.»
«طوفان» آرامش من است؟
مهیمن می گوید: «مادر بعد از خدا، بی شک مقدس ترین واژه است که در تمام تاریخ جهان وجود داره!... تا وقتی مادر نشدید، هیچ حسی رو نمی تونیدتجربه کنید چون همه احساسات زودگذر می شن... اما وقتی مادر می شی، می فهمی که چه کشفی در خودت کردی! نگاهت به همه چیز تغییر می کنه! مادر شدن، بزرگترین اتفاقی است که می تونه برای یک زن در زندگی بیفته. مادر که می شی تازه می فهمی ایثار یعنی چی؟ من، بعد از به دنیا اومد«طوفان» پسرم، تازه فهمیدم که معنی زندگی یعنی چی! «طوفان» همه زندگی منه و برعکس اسمش مایه آرامشم.
دلم می خواد پسرم از من مادر راضی باشد. قرار نیست که همیشه پدر و مادر از فرزند راضی باشند. اهی باید بچه ها هم از پدر و مادر راضی باشند چون ما موظفیم در قبال فرزندان مون، در قبال نور چشمامون. خیلی دلم می خواد وقتی طوفان این مصاحبه رو می خونه، بهم بگه آره مادر، ازت راضی ام. تو حرف بارها گفته و با مهربونیاش نشون میده، اما دلم می خواد زل بزنه تو چشمام و بهم بگه که ازم راضیه، هم از من و هم از پدرش...
در «معراجی ها» انرژی زیادی گذاشتم
و پرسش دیگر ما؛ «این همه سال تجربه، نقش مادرهای دلسوز، گاهی اشک، گاهی خنده، وقتی مشغول بازی هستی، برای بالا کشیدن آن نقش چه انرژی مضاعف تری می گذارید؟» می گوید: «شاید خیلی فراتر از اون چیزی که باید باشه انرژی می گذارم. مثل این کار اخیر، همین «معراجی ها» انرژی زیادی از من گرفت چون «بی بی» مدام در حال گریه به خاطر فرزند مفقودالاثرش بود. اون همه گریه، اون ناآرومی ها، من رو یاد اون مادرهایی می انداخت که چشم انتظار بچه هاشون در زمان جنگ بودند.
چشم انتظاری برای فرزند خیلی سخته و من باید می شدم «بی بی» تا باورم کنن. وقتی نقش «بی بی» رو بازی می کردم با خودم می گفتم «بی بی» این همه اشک از کجا میاره؟ این حس زیبای مادری از کجا میاد؟ مگه شوخیه یه مادر جوونش رو داده... پاره تنش رو داده... مجه می شه نادیده گرفت.»
پدرم، نمره های ۲۰ را می خرید!
از او می پرسم یک بار از کودکی قشنگی که سپری کردی برام گفتید، بازم از اون کودکی زیبا برامون حرف می زنید؟ «من در خانواده ای به دنیا آمدم و رشد کردم که از نظر فرهنگی بسیار در طبقه بالایی بودند. هم پدرم و هم مادرم هر دو علاقمند به تحصیلات بچه ها و دوست داشتند که ما درس بخونیم. حتی یادمه، پدر همیشه می گفت، شما درس بخونید، من همه نمره های بیست شما رو ازتون می خرم! نازنین مادرم که دلم براش خیلی تنگ شده. امیدوارم روحش شاد باشه، انقدر مهربان بود که می شد این مهربانی را با تک تک سلول های وجودش به دیگران ابراز کنه. کودکی من خیلی رویایی بود. خونه همیشه پر مهمون، پدر و مادری که نمی دونم اسمشون رو چی بذارم و خواهری نزدیکتر از جان.»
نظر کاربران
خیلی دوسداشتنی هستن خانوم مهیمن
اصلا به قیافه شیکش نمی خوره بعضی نقش ها !