مرجانه گلچین: هنوز همان مرجانه ام
درست است که این روزها اینترنت، وایبر و خیلی چیزهای دیگر آمده است، اما حالا که به گذشته نگاه می کنم، می بینم زندگی با اینکه در آن دوران سرعت کمتری داشت، اما به هم نزدیکتر بودیم
مجله خانواده سبز - مائده میری: مرجانه گلچین زیاد اهل مصاحبه نیست. خودش می گوید: «این کم مصاحبه کردن من به این خاطر است که به شدت از حاشیه گریزانم. دلم نمی خواهد حرفی بزنم که طور دیگری از آن برداشت شود.»
اما خب خوشبختانه او در مراسم اختتامیه سریال «شاهگوش» روی ما را زمین نینداخت و در اوج شلوغی و سر و صدا با ما به گفتگو نشست. در صدایش می توانی به راحتی رد پایی از نقش هایش را جستجو کنی و در نگاهش هم یک خونسردی توأم با شیطنت موج می زند. گفتگوی ما را بخوانید. به بعضی از سوال های ما برای اولین بار پاسخ داد...
همان مرجانه ام
این که می گویید بعد از گذشت سال ها چه تغییری کردم، باید بگویم تغییر خاصی به لحاظ رفتاری نکردم. عمده ترین تغییری هم که در من ایجاد شده بر اثر گذر زمان بوده است، مثل هر فرد دیگری گذر زمان باعث شده که در قیاس با گذشته شیطنت هایم کمتر می شود و با خونسردی بیشتری رفتار کنم.
طعم دو جنس شهرت! را چشیدم
طی سال های اخیر من طعم دو جنس متفاوت شهرت را چشیده ام، در دهه شصت به خاطر بازی در فیلم های درام بیشتر من را به عنوان یک ستاره جوان می شناختند اما خب بعد از مدتی وقفه و حضور دوباره در عرصه بازیگری با سریال «بزنگاه»، مسیر حرفه ای من تغییر پیدا کرد و من نقش زن هایی را بازی کردم که تا به آن روز، نظیرش کمتر در تلویزیون دیده می شد. این نقش هم به مانند نقش های گذشته حسابی به دل مخاطبان نشست و باعث شد که من شهرت را از جنس جدیدی تجربه کنم، این بار هم مثل دهه شصت مخاطبان بازی های من را دوست داشتند و به کارهایم توجه نشان می دادند.
از مردم انرژی مثبت می گیرم
در هر دوره ای که شهرت را تجربه کردم، ارتباط با مردم برای من جذاب بود. آنها من را دیگر جزوی از اعضای خانواده شان می دانند و با عشق و علاقه خاصی با من رفتار می کنند. همین موضوع باعث می شود که به آنها احساس نزدیکی بیشتری کنم و یک جورایی خودم را بدهکار محبت هایشان بدانم. هر وقت که لطف و محبت آنها را می بینم واقعا انرژی می گیرم.
کلیشه نشدم، اما...
این که می گویید، شاید بازی در نقش های اخیرم باعث شده که کلیشه بشوم، باید بگویم با بخشی از این سوال موافقم و بخشی دیگر نه...، دلیلش این است که وقتی شما یک نقش را خوب ارائه می دهید، مخاطب از شما می خواهد که این نقش را تکرار کنید و از طرف دیگر پیشنهادهایی هم که به شما می شود همه از این جنس است، چاره ای دیگر ندارید به جز اینکه این موضوع را بپذیرید و تصمیم بگیرید که این نقش ها را به نوعی امضا برای خودتان بدل کنید و در هر اثری بخشی از آن را به کار بگیرید، فکر می کنم این موضوع باعث می شود شما به آن مفهوم عام به کلیشه دچار نشوید.
بسیاری از کمدینی ها معروف در دنیا هم امضاهای خودشان را در بازی هایشان داشتند، اما خب؛ بدم نمی آید فضا به گونه ای فراهم شود که بار دیگر بتوانم نقش هایی در فضاهای متفاوت را هم بازی کنم.
دلم برای نقش جدی تنگ شده
بالاخره هر بازیگری دوست دارد در قالب های متفاوت خودش را محک بزند، در ابتدای فعالیتم در عرصه بازیگری هم این موضوع را ثابت کردم که می توانم در قالب های مختلف بازی کنم اما خب این روزها اکثر نقش هایی که به من پیشنهاد می شود، در قالب کمدی است. بدم نمی آید فضایی ایجاد شود که بار دیگر فضای جدی را تجربه کنم و ایفاگر یک نقش متفاوت باشم.
خطر! میانسالی نزدیک است
نمی توان این نکته را نادیده گرفت که در ایران بازیگران به ویژه خانم ها وقتی به دوره میانسالی می رسند، خطر دیده نشدن تهدیدشان می کند! چرا که معمولا برای زن ها در این سال، نقش های خوبی نوشته نمی شود. اکثر نویسنده ها و کارگردان ها، آنها را به آشپزخانه تبعید می کنند و نقش های کلیشه ای را برایشان در نظر می گیرند؛ در حالی که در دنیا چنین نگاهی وجود ندارد و بازیگرها در میانسالی تازه به اوج شکوفایی در بازیگری می رسند.
مادر نشدم!!
«من مادر نشدم.» این جمله شاید خیلی کوتاه باشد اما تصمیم گیری برای آن کار راحتی نبود اما تصمیمی بود که گرفتم. دلیلش هم این بود که من عاشق کارم بودم و این وقف بودن در کار با مسئولیت مادری ام در تضاد بود. به خودم می گفتم بچه رسیدگی و پرستاری می خواهد و نمی توان او را به بهانه کار به حال خود رها کرد.
مگر می شود یک شمالی دستپختش بد باشد
شمالی ها دستخپت شان خوب است، این را هر کسی که یک بار مهمان سفره یک شمالی باشد، تایید می کند؛ درست به خاطر همین قانون هم باید بگویم من دستپختم خوب است. البته بخشی از این موضوع به این خاطر است که من با عشق و علاقه خاصی غذا درست می کنم و معمولا برای این کار وقت می گذارم، شاید به خاطر همین هر کسی دستپخت من را می خورد از آن تعریف می کند هر چند که برخی ها می گویند این دستخپت خوب در ما، ریشه وراثتی دارد چون مادر و خواهرهای من هم دستپخت خوبی دارند. همچنین من عاشق پخت غذاهای ایرانی هستم و در خانه ام هم همیشه غذاهای ایرانی درست می کنم.
فصل تازه برای من
در مقطعی حس کردم که نیاز به استراحت دارم، به همین خاطر به انگلیس و نزد خواهر و برادرهایم سفر کردم، در طول آن دورانی که از بازیگری دور بودم از مرحله جوانی عبور کردم و به میانسالی رسیدم، بعد از بازگشتم خیلی نگران بودم، با خودم می گفتم دیگر نمی توانم به روزهای اوج گذشته ام بازگردم اما انتخاب هوشمندانه رضا عطاران در سریال «بزنگاه» باعث شد فصل تازه ای در بازیگری من رقم بخورد.
عاشق سبزیجاتم
من به طبخ غذا در خانه اهمیت زیادی می دهم، حس می کنم غذا درست کردن در خانه ضمن ارزش سلامتی، باعث می شود که شما از بیماری دور شوید و از همه مهمتر باعث می شود که اعضای خانواده هم دور هم جمع شوند، شاید به خاطر همین موضوع هست که همیشه سعی می کنم در خانه غذا درست کنم و کمتر به رستوران بروم.
نقش هایم را در خیابان پیدا می کنم
خیلی ها به من می گویند این نقش هایی که شما بازی می کنید، خیلی واقعی هستند، مثلا خاله یا عمه و ... دقیقا همان خصوصیات دارند، چکار می کنید که نقش هایتان آنقدر واقعی از آب درمی آید. شاید بخشی از این موضوع به این خاطر است که من نقش هایم را از دل جامعه انتخاب می کنم و به قانون «خوب دیدن» در بازیگری عمل می کنم، من همیشه در کوچه و خیابان به حرکات مردم دقت می کنم و آنها را با دقت به ذهنم می سپارم و همین موضوع باعث می شود که نقش های من به مردم جامعه نزدیک شود، چون در واقع وام گرفته از آنهاست.
مادرم از اهالی رشت و پدرم از اهالی زنجان است
در آخرین جشن حافظ که به همت «علی معلم» برگزار شد، مرجانه گلچین تندیس «بهترین بازیگر زن کمدی تلویزیونی» را به خاطر بازی در مجموعه شاهگوش، دریافت کرد. مرجانه خانم قبل و بعد از مراسم توسط سینما دوستان محاصره و گرفتار شد و چپ و راست امضا داد و عکس گرفت، ایرانی ها با بازی های او خاطرات زیادی دارند... «مرجانه خانم موفق باشی»
«شاهگوش» اعتماد مردم را برگرداند
خوشبختانه پخش سری پایانی شاهگوش هم به پایان رسید. می گویم خوشبختانه چون بدبینی هایی که در وادی ساخت سریال ها در شبکه نمایش خانگی به وجود آمد، باعث شده بود که مردم نسبت به این سبک سریال ها بی اعتماد شوند اما خوشبختانه سریال شاهگوش ما را سرافراز کرد.
تجربه کار با داود میرباقری در این سریال برای من بسیار شیرین بود و باعث شد که من شاهگوش را بسیار دوست داشته باشم. قصه سر راست و جذاب این کار در کنار کارگردانی خوب آقای میرباقری و بازی همکاران عزیزم این کار را به یادماندنی کرد. خاطره خوش از این سریال باعث شد تصمیم بگیرم بار دیگر در یک سریال دیگر ویژه شبکه نمایش خانگی بازی کنم.
بازیگری جلوی موسیقی را گرفت
رشته تحصیلی من موسیقی است و به همین خاطر بعد از بازیگری به موسیقی علاقمندم، هر چند که وقف شدن من در بازیگری باز هم مانع از آن شد که به موسیقی به شکل حرفه ای بپردازم. همانطور که می دانید، من در دانشگاه موسیقی تئاتر خواندم و فارغ التحصیل شدم.
مهر و مدرسه را دوست دارم
نزدیک روزهای مدرسه که می شود قلبم به تپش درمی آید، باور می کنید؟ قلبم می تپد! حتی شب ها که می خوابم، به عشق دوران کودکی و خاطرات زیبای آن روزها می خوابم و خاطرات کودکی ام را مرور می کنم.
یاد همکلاسی هایم می افتم، به خودم می گویم که الان کجا هستند، چه کار می کنند؟ آرزو می کنم سال تحصیلی ۹۳، سال خوبی برای بچه ها باشد... به من که آن روزها خیلی خوش می گذشت و خاطرات خوبی از آن زمان دارم، راستش را بخواهید، هم نسل های من یادشان می آید، مدرسه رفتن را خیلی دوست داشتیم و حالا که فکر می کنم متوجه می شوم که چرا آن زمان مدرسه رفتن برای ما لذتبخش بود؛ به خاطر صداقت دوران کودکی مان بود.
مرجانه بداخلاق را اصلا دوست ندارم!
طی دو سال اخیر چند گفتگو با مرجانه خانم گلچین انجام شد که در مطلب ذیل به آن پرداختیم، پرسش هایی که از این بازیگر توانمند نپرسیدیم، چرا که پیش از این از وی پرسیده شده بود، بخوانید گفته های مرجانه خانم را...
چرا از ایران رفت؟
مرجانه خانم می گوید: «سال ۷۴ بود که آخرین فیلم سینمایی ام را کار کردم و تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل از ایران بروم و در انگلیس ساکن شوم چرا که دوتا از برادرهایم و خواهرم همانجا زندگی می کنند. مدتی آنجا بودم اما دلتنگ شدم. نظرم برگشت و دوباره برگشتم و فعالیتم را شروع کردم منتهی در تمامی این مدت که کار تصویر نمی کردم، در تئاتر و رادیو فعالیت داشتم البته هر وقت که به ایران می آمدم.»
وقتی از وی می پرسند سریال های ایرانی قبل و بعد از زندگی در انگلیس چه تفاوت هایی کرده است؟ می گوید: «در واقع مرجانه گلچین بزرگ شده است! به سن میانسالی رسیده! و در واقع سعی دارد از تجربه های گذشته اش به نحو احسن استفاده کند.»
از او پرسیده می شود حالا خودتان چقدر مرجان گلچین را دوست دارید؟ می گوید: «مرجانه گلچین بداخلاق را اصلا دوست ندارم اما متاسفانه گاهی اوقات پیش می آید. وقتی بداخلاق هستم خیلی بد می شوم (خنده) اما وقتی خوبم، خیلی خوبم. سمبل ماهِ من، ماهی است (اسفند). در جهت جریان و گاهی برخلاف جریان حرکت کردن از ویژگی های ماهی است. مهم این است که هر وقت آن را از آب بگیری تازه است.» (مرجانه خانم متولد ماه اسفند است.)
و اما یک پرسش جالب؛ خانم گلچین چرا شما پیر نمی شوید؟ می گوید: «جدی می گویید؟ اگر من پیر نمی شوم چرا دائم نقش های مادر به من می دهند؟ (خنده) من گاهی اوقات با پیشنهادات عجیب و غریب مواجه می شوم که فکر می کنم سال آینده نقش مادربزرگ هم جزو آنها باشد. گاهی اوقات کسانی را به عنوان بچه، داماد و عروس من انتخاب می کنند که شاید یکی دو سال فاصله با من داشته باشند! برای خود من هم خیلی جای تعجب دارد و واقعا خیلی وقت ها روحیه ام خراب می شود که حتما من خیلی پیر شده ام!»
خبرنگار از او می پرسد شما از لحاظ فیزیکی بدن آماده ای دارید، برای رسیدن به این آمادگی جسمانی چه کارهایی انجام می دهید؟ پاسخ مرجانه خانم: «من همیشه یکی از دلمشغولی هایم ورزش کردن است. فکر می کنم ورزش برای هنرمندان یک نیاز جدی است و در همه جای دنیا بازیگران به ورزش می پردازند. حتی معتقدم که ورزش باید برای هنرمندان اجباری باشد. چند بار در کلاس های آمادگی جسمانی ثبت نام و مدتی هم در این کلاس ها شرکت کردم اما هر بار با شروع کارم در سریالی، نتوانستم در ادامه کلاس ها حضور پیدا کنم.»
و در پاسخ به این پرسش که چقدر اهل رستوران رفتن هستید؟ می گوید: «خوشبختانه زیاد اهل فست فود نیستم که بخواهم به ستوران بروم. این غذاهای پرحجم بیشتر از اینکه مقوی باشند، چاق کننده و مضرند و برای بدن ضرر دارند. ای کاش دوباره به غذاهای سنتی خودمان که مادران مان در فصل های مختلف می پختند، برگردیم. اصلا نمی توان پیش بینی کرد رستوران های فست فودی چند بار از روغن برای سرخ کردن مواد غذایی استفاده می کنند.»
و ادامه می دهد که مادرش به او آموزش آشپزی خوبی داده و باقلاقاتوق (غذای گیلانی) و قورمه سبزی که او درست می کند در بین دوستان و اقوام زبانزد است.
۲ عزیز زندگی من
مرجانه خانم می گوید: «این روزها زندگی من به دو عزیزم اختصاص دارد. یکی مادرم که دوست داشتنی ترین و مهمترین آدم زندگی ام است و من با افتخار و عشق، بیشتر ساعات روزم را به مراقبت از ایشان می پردازم.
عزیز دیگر من حرفه ام است. عاشق کارم هستم و از کودکی می دانستم تنها شغلی که دوست دارم و خواهم داشت، بازیگری است. بسیاری از همکارانم بعد از مدتی که به این حرفه پرداختند، وارد کارهای دیگری شدند یا در کنار آن، به کارهای دیگری مثل کارگردانی و طراحی صحنه و ... هم پرداختند اما من همیشه فقط بازیگر بودم و خواهم بود. بازیگری کار بسیار سختی است. ساعات کار ما طولانی و فشرده و در مکان های مختلف است. بیشتر وقت ها شب کار هستیم اما همین که بعد از پخش سریالی، مردم وقتی من را در کوچه و خیابان می بینند و از کار تعریف می کنند و خسته نباشید می گویند، برایم یک دنیا ارزش دارد و همه خستگی ها و سختی ها را از یادم می برد.
زندگی سرعت گرفته
مرجانه خانم در گفتگویی درباره زندگی ماشینی حرف های جالبی زد، بخوانید.
«نمیدانم درگیر چه هستم و چه می کنم. تنها می دانم زندگی خیلی سرعت گرفته و لذت زندگی کمتر شده. من در آپارتمانی زندگی می کنم که هر طبقه سه واحد دارد. باور نمی کنید هیچ کدام از همسایه های کنار دستی مان را نمی شناسم و نمی بینم شان، فقط گاهی از سر و صدای باربر و جابجایی وسایل می فهمم اسباب کشی دارند؛ در حالی که وقتی ما بچه بودیم، نزدیکترین اطرافیانمان همسایه هایمان بودند.
این زندگی ماشینی، ما را به اینجا رسانده و من عمیقا از اینکه اینقدر به سمت «تنهاتر» شدن می رویم، می ترسم. یکی از علت هایی که بیشتر طنز کار می کنم همین است. با خودم می گویم مردم کم گیر و گرفتاری دارند که حالا ما هم غصه دارشان کنیم. باور کنید مردم من را در کوچه و خیابان می بینند از ته دل می گویند خدا عمرتان بدهد که خنده به لب مردم می آورید.»
گلچین خاطره ای جالب هم از مادرش تعریف می کند: «همیشه دوست داشتم در قالب شخصیت ها فرو بروم. خیلی زیاد و عمیق با نقش هایم آمیخته می شوم و تا مدت ها رفتارها، نوع حرف زدن، حرکت دست و حتی میمیک صورتم، متاثر از آنهاست؛ تا جایی که بعد از سریال شمس العماره مادرم چند بار گفت که داری زیوربازی در می آوری؟»
مرجانه خانم گذری به ۹ سالگی اش می زند: «وقتی ۹ سال داشتم، در تئاتری که کار غلامحسین لطفی و داریوش مودبیان بود، کارم را آغاز کردم! الان خیلی مد شده که آدم ها بگویند از بچگی به بازیگری علاقه داشته اند اما راستش، من آنقدر علاقه داشتم که کارم را از ۹ سالگی آغاز کردم.»
ارسال نظر