مصاحبه جنجالی با سردار سرخ (۲)
برای پرسیدن داستان ها و حواشی و خیلی از ماجراهای پشت پرده مدیریتش در فوتبال با محمد رویانیان، آخرین مدیرعامل باشگاه پرسپولیس در دولت محمود احمدی نژاد، قرار مصاحبه گذاشتیم.
هفته نامه تماش اگران امروز - هیوا یوسفی : رزومه اش را که نگاه می کنی پر از تقدیرنامه است. تقدیرنامه به خاطر راه اندازی پلیس ۱۱۰، به خاطر کارهایی که در راهنمایی و رانندگی کرده، حتی در ستاد سوخت که البته بخشی از همان کارها برایش داستان شد. برای پرسیدن آن داستان ها و خیلی از ماجراهای پشت پرده مدیریتش در فوتبال با محمد رویانیان، آخرین مدیرعامل باشگاه پرسپولیس در دولت محمود احمدی نژاد، قرار مصاحبه گذاشتیم.مصاحبه نزدیک به سه ساعت شد اما خیلی جاها را گفت ننویسید و بعضی جاها را هم نمی شد نوشت. هر چه باشد او همچنان یک نظامی است، رییس بازرسی ویژه معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح.
الان که دیگر برای شما پرسپولیس و فوتبال و اینها تمام شده، از زندگی جدیدتان راضی هستید؟
من بعد از ۳۵ سال فقط یک خانه داشتم.
کجا بود؟
در جماران، آن را هم با وام و تسهیلات محل خدمتیم (نیروی انتظامی) خریدم. بعضی ها خواستند جوسازی کنند که از کجا این پول را آورده خانه خریده. اولا قبل از پرسپولیس بود، دوما از پول نیروی انتظامی خریدم؛ چیزی حدود ششصد و خرده ای میلیون، با وامی که مخصوص نیروی انتظامی است و فروش یک آپارتمان ۸۰ متری که داشتم، خریدم.
کی خریدید؟
در آن نشستم و اول ۹۰ خریدم، ۸۸ آمدم مستاجر شدم.
شما تا ۸۸ مستاجر بودید؟ یعنی باید باور کنیم؟ مثل علی دایی که می گویدمن مستاجر هستم!
من یک خانه در تهرانسر داشتم. خانه ام را به خاطر یک اتفاق ۱۵ سال پیش فروختم و دیگر نتوانستم خانه بخرم. نیروی انتظامی به خاطر خدماتی که من داشتم و اینکه شب و روز کار کردم واقعا از من قدردانی کردند. پول عمل جراحی من در آلمان را نیروی انتظامی داد. یک خانه ۸۰ متری هم به من دادند اندازه پولی که داشتم.
سردار مقدم، فرمانده من گفت تو دیوانه ای، فکر آینده ات نیستی، برو فوری این خانه را که برای بنیاد تعاون است بخر. با فروش آن خانه، یک وام ۱۰۰ میلیونی گرفتم و برادرم زمینی که در شمال داشت را ۱۲۰ میلیون فروخت و به من داد. با اینها ششصد و خرده ای شد و خانه ای در جماران گرفتم که الان شده یک و خرده ای میلیارد. بعد برای پرسپولیس آن را هم گذاشتم و رفت. الان مستاجرم. خانه ۱۷۶ متری بود و همه سرمایه زندگی ام همان بود. الان هم برگشته ایم به همان اوایل انقلاب. به همسرم گفتم یادش به خیر زمان جنگ ما مستاجر بودیم با دوتا بچه کوچک و الان که بچه ها ازدواج کرده اند و رفته اند باز هم مستاجریم.
مصاحبه جنجالی با سردار سرخ (1)
الان این خانه اجاره ای است؟
خانه سازمانی است که یکساله به من داده اند، برای نیروهای مسلح است که از ۷/۳/۹۳ داده اند به مدت یک سال و قابل تمدید هم نیست!
بعضی ها هنوز می گویند رویانیان آمد و این همه ریخت و پاش کرد و رفت... ولی با این وجود، فضای عمومی انگار به نفع شماست. حداقل بین طرفداران پرسپولیس. خودتان این را حس می کنید؟
خداوکیلی اصلا باورم نمی شود. برعکس همه چیزهایی که آقایان گفتند، مردم هنوز به من اعتماد دارند. این لطف خداست. این من را راضی نگه داشت. یک چیزی باید آدم را راضی نگه دارد. یا پول، یا شهرت، یا دین، یا علم یا اینکه بالاخره لطف مردم. یعنی من انعکاس عنایت خدا را در چهره های مردم می بینم. استقلالی و پرسپولیسی و غیرفوتبالی می گویند ما شما را دوست داریم.
یعنی می خواهید بگویید کسی انتقاد نمی کند؟
امسال وقتی آمدند قراردادها را منتشر کردند گفتند امیر قلعه نویی یک میلیارد تومان، علی دایی دو میلیارد و صد. به نظر می رسد علی دایی می گوید من راستش را می گویم تا بعدا پولم را بتوانم بگیرم اما بقیه سیاستمدارانه راستش را نمی گویند. شاید شما هم همینطور بودید. یعنی می گفتید که فلان بازیکن را من پول خوب می دهم اما بقیه مظلوم نمایی می کردند و می گفتند ما نمی دهیم این پول ها را.
من قبل از اینکه با دایی صحبت کنم، از طریق آقای چلنگر با کرانچار صحبت کردم. ایشان هشتصد هزار دلار کف قرارداد می خواست که می شود دو و نیم میلیارد. ساموئل آن موقع در استقلال بود ۵۰۰ هزار دلار، خودم قراردادش را در اتاق فتح الله زاده دیدم. من حساب کردم دیدم دایی مبلغش می شود ۵۵۰ هزار دلار، سال سومش می شود ۸۰۰ هزار دلار و آن موقع تازه می شود برابر چیزی که الان کرانچار می خواهد. خب آقای کرانچار چطور حاضر می شود با زیر ۸۰۰ هزار دلار با آقای رحیمی (مدیر وقت سپاهان) کار کند یا دنیزلی را من ۸۰۰ هزار دلار بسته بودم.
مانوئل ژوزه را چطور؟
یک میلیون و دویست هزار یورو.
این چند وقت می گفتند پرسپولیس ۱۰ میلیارد بابت ژوزه بدهکار است.
یورو ۴ هزار و خرده ای است. وقتی آمد ۵۰ درصد قراردادش را گرفت. مگر می شود مربی خارجی بیاید و ۵۰ درصدش را نگیرد.
فکر می کنید آوردن او جزو اشتباهاتتان بود؟
مگر من آوردمش؟ پیشکسوتان انتخابش کردند از بین سه نفر: متسو، کالدرون و ژوزه. من متسو را دوست داشتم چون مسلمان شده بود و اینجا هم آمد و همه چیز را هم تقریبا توافق کرده بودیم اما یکدفعه آقای علیپور گفت منشوری است.
چرا؟
چون موهایش بلند است. گفتم آقای علیپور، این مسیحی مسلمان شده است تو می گویی منشوری است؟ خدا رحمت کند متسو را. آن دنیا یقه آقای علیپور را می گیرد! این دنیا که کسی زورش به ایشان نمی رسد. قیمت متسو خیلی کمتر از مانوئل بود. بعد برای کالدرون رفتم ترکیه وقتی برگشتم، آقای پروین، آقای خوردبین، آقای وطنخواه، آقای رهبری فر، آقای درخشان، آقای پیروانی و خیلی از بزرگان همه بودند.
سه تا گزینه رزومه شان را مطرح کردیم و یک مربی ایرانی که علی دایی بود. گفتند ایرانی را اصلا بگذارید کنار. تمام گزینه ها رزومه شان را خواندند و بعد با صدای بلند گفتند مانوئل ژوزه در ۱۲ سال ۲۲ جام برده بود. ۲ سال هت تریک کرده بود، بقیه سال ها هم دوتا جام را گرفته بود. رنکینگش ۱۰۱ بود در دنیا. کم کسی نبود. مانوئل مهم نبود، مگر علی دایی را گذاشتند کار کند؟ مگر یحیی را گذاشتند کار کند؟ مگر دنیزلی دیوانه نشد؟
شما به من جواب بدهید... بگویید چرا آقای استیلی از اولین بازی دقیقه ۳۰ به بعد فحش می خورد و بعد مجبور می شود برود. چرا نگذاشتند اینها کار کنند؟ قرارداد من با ژوزه مانوئل هیچ اشکالی نداشت. بهترین مربی بود، از کی روش قوی تر بود. در پرتغال کی روش و این مثل قلعه نویی و علی دایی کری می خوانند. شما چرا این را ایراد می گیرید؟ اینکه اصلش درست بود، مگر بقیه را گذاشتند در پرسپولیس کار کنند؟ یحیی چرا رفت؟
من یک چیزی در دلم است که نمی توانم بگویم. واقعا هم یحیی مظلوم واقع شد هم من ضربه خوردم. به دست یک نفر و با تحریک یک نفر دیگر. کل ماجرای یحیی و ضربه خوردن و از دست دادن جام حذفی مال یک نفر بود. یک آقایی به نام فردوسی پور. اشک یک آدم بزرگ (مهدی مهدوی کیا) را درمی آورد می شود سایه بالای سر پرسپولیس. یعنی پرسپولیس می رود توی سایه او و همه چیز بد رقم می خورد و یحیی منکوب می شود و بازی جام حذفی با باخت تمام می شود. من در مکه بودم، آنجا دیدم صحنه مهدوی کیا را، خودم گریه ام گرفت.
در مکه دیدم همه استقلالی ها و پرسپولیسی ها منقلب شده اند. ما کلی مهدوی کیا را دعا کردیم. الان هم من خیلی دوستش دارم ولی آن اتفاق پرونده یحیی را هم بست. فینال جام حذفی را که باخت، پیشکسوت ها برکنارش کردند. من او را می خواستم اما خانواده اش نگذاشتند. یحیی خودش زنده است اما اینقدر بلا سرش آوردند که همسرش تماس گرفت خواهش کرد که نجاتش بدهید.
سردار! بخش زیادی از گرفتاری های شما به خاطر این بود که می گفتند به منابع نامشخصی دسترسی دارید که می توانید بی حساب و کتاب هزینه کنید. بعدا هم مشکلی که برایتان پیش آمد، ظاهرا به خاطر همان ماجراها بود.
من زمانی که رییس ستاد سوخت بودم یک ریال بودجه دولتی نداشتم. هیات دولت من را به عنوان رییس کارگروه حمل و نقل منصوب کرد. من از احمدی نژاد تقاضا کردم معاون اولت را بگذار، چون نمی شود این همه وزیر و معاون زیر نظر من باشد. من را کرد دبیر. اختیار کل دولت را در اختیار ما قرار دادند.
پس یک ریال پول دولتی در ستاد سوخت نبوده که الان بگویند اختلاس شده. اصلا منشأ پول خصوصی بوده و من موظف بودم در مراکز غیردولتی آن را هزینه کنم. یکی دیگر از اختیارات من این است که تا سالی ۳۰۰ میلیارد تومان می توانم گواهی اسقاط به فرد، شرکت، خودروساز یا واردکننده اجزا و قطعات و ... اینها همه در مصوبه دولت است. پس من دو منبع درآمد داشتم. یکی از لاشه خودروهای اسقاطی که حدود ۵۰۰ هزار تومان می فروختند، ۵۵ هزار تومانش را می دادند به من، من هم طبق مصوبه اختیار داشتم و اینکه کجا هزینه شود هم با من بود. دومین منبع من هم سالی ۳۰۰ میلیارد گمرک بود که می توانستم به شرکت های واردکننده این پیشنهاد را بدهم. حالا سه تا از این واردکننده ها به پرسپولیس کمک مالی کرده اند؛ این کل پرونده من است.
راجع به ۱۰ سال اخیر و اینکه چه کارهایی کردید، حرف زدید؛ سوال این است که آن دوره ای که به پرسپولیس آمدید، مغرور شدید و این روی کارتان تاثیر داشت؟
آره. هر عملی یک عکس العملی دارد. یعنی شما اگر زنگی را بزنید، بالاخره دری باز می شود. این قانون نظام هستی است. من چندین عمل انجام دادم. یکی اش غفلت بوده که چوبش را خوردم. غفلت چه جوری به دست می آید؟ وقتی غرور بگیرد انسان را، وقتی احساس کند برای خودش کسی هست.
ارتباطتان الان با اعضای دولت آقای احمدی نژاد چطور است؟ با کسی ارتباط دارید؟
می توانم ارتباط داشته باشم ولی خودم از قصد این کار را نمی کنم. من با آقای احمدی نژاد رفاقت و بده بستانی نداشتم. توی گروهش نبودم. مثلا شهردار تهران بود، من فقط یک ملاقات با او داشتم برای گرفتن یک زمین جهت ساخت پلیس راه جدید. اصلا سابقه ای با ایشان نداشتم. ایشان آمد تقاضا کرد من را از نیروی انتظامی برد در دولت.
لابد می گویید ای کاش نمی رفتم.
نه. به نظر من عیبی ندارد. آقای احمدی نژاد هشت سال با رأی مردم رییس جمهور مشروع مردم بود و خیلی کارهای موفق هم کرده. آدم نباید نامرد باشد.
اگر الان برگردد چی؟
ببینید، با همه این بلاهایی که سرم آمده حاضرم در پرسپولیس دوباره کار کنم اما با احمدی نژاد محال است که دیگر کار کنم! محال است! به دلایل شخصی اما احمدی نژاد موفقیت های خوبی داشته و خدمت کرده به این مملکت.
قصد بازگشت به کار اجرایی ندارید؟
من سرباز هستم دیگر، هر چه آید خوش آید. الان هم شغلم کار ستادی است ولی ممکن است بگویند برو مرز فکر می کنید نمی روم؟ می روم. بگویند برو با داعش بجنگ، برو لب مرز، برو سر چهار راه، فرقی نمی کند، سربازیم و باید خدمت کنیم. به قول شهید شوشتری می گفت قبلا پشت در اتاقمان می نوشتیم «یا حسین فرماندهی از آن توست» الان می نویسیم «بدون هماهنگی وارد نشوید».
قبلا که میز و این چیزها نبود. همین آقای قالیباف فرمانده لشکر بود، جوان هم بود، می خواست به لشکر برو، دژبان راهش نداد. دژبان گفت توی ماشین گرم و نرم نشستی باید صبر کنی تا هماهنگ کنیم. خودش فرمانده لشکر بود راهش ندادند. بعد برگشت و ماشین را تحویل داد، دیگر در جبهه ماشین خارجی سوار نشد. اینجور آدم ها بودند. از میز و اسم و شهرت فرار می کردند. آن موقع شهید همت از مصاحبه فرار می کرد. اهل این حرف ها نبود. امیدوارم من هم آدم بشوم.
فکر نمی کنید این اجتناب ناپذیر است؟ یکسری می گویند شرایط آن موقع با الان فرق کرده، کل اوضاع دنیا تغییر کرده، شرایط زندگی، شرایط اقتصادی و ...
من این را قبول ندارم. قبلا من هم می گفتم باید به روز مجهز بشویم. البته از نظر علمی درست است، از نظر نرم افزاری باید اینطور باشیم اما سخت افزاری نه. مثلا من الان بروم یک پنت هاوس ۴۰۰ متری بگیرم در روحیه ام تاثیر نمی گذارد؟ قطعا می گذارد. الان مثلا من جایی که کار می کنم افرادی را می بینم که تمام این پیشکسوتان رشته های مختلف ورزشی را بیاورید ناخن کوچکه آنها هم نمی شود. کسی که هشت سال در جنگ فرمانده بوده، کسی که دانشمند است، با یک پژوی ساده می آیند و می روند. من اینها را می بینم، درس می گیرم.
ولی خیلی کم شده اند این آدم ها.
توی محیط کاری من که زیاد است. اکثرا با پراید و پژو می آیند.
مثلا خود آقای قالیباف تغییر نکرده؟
الان قالیباف شهردار است. اگر شهردار نبود و در نیروهای مسلح نبود، شرایطش فرق داشت. قالیباف یک آدم افتاده و خاکی بود که اصلا در قید و بند این چیزها نبود. دو سال است می خواهم با قالیباف حرف بزنم نمی شود. وقت نمی شود که. الان موبایلش مثلا دست محافظش است.
چند وقت پیش در مجلس دیدمش و بوسیدمش دیگر راه نمی دهد. آقا می خواهد رییس جمهور هم بشود، پس سیاسی هم شده. می خواهم بگویم خوب است که ماها همان پاسدارهای خاکی و متواضع که امام تربیت کرده باقی بمانیم. مردم ما را آنطور دوست دارند. مردم وقتی دوستمان دارند که واقعا احساس کنند یک سربازی و واقعا بی ریایی.
الان چه ماشینی دارید؟
۲۰۶ خانمم را دارم اما رویم نمی شود سوار شوم (چون ماشین جوانهاست). من در راهنمایی و رانندگی بودم سوار بنز می شدم، در پرسپولیس هم که یک مدت این ماشین های خارجی را سوار شدیم، دیگر دلم نمی آید ماشین معمولی سوار شوم. (خنده)
الان با پرسپولیسی ها در تماس نیستید؟ کسی زنگ نمی زند حالتان را بپرسد؟ بامعرفت بین شان پیدا می شود؟
حسین کلانی خیلی مرد است، آدم حسابی است. بیشترین تماسم با حسین کلانی است. وطنخواه گاهی، استیلی گاهی تماس می گیرد. علی پروین که مدتی جیم شده بود الان چند وقتی است که زنگ می زند، می گوید: «سردار، غصه نخوری، درست میشه» می گویم علی آقا کی درست می شود؟ آن روزی که خانه ام را تحویل می دادم آمد منقلب شد. قلعه نویی تماس دارد و داشت.
علی دایی چی؟
نه، هیچ تماسی با من نداشت.
ناراحت نیستید از او؟
نه، چرا ناراحت باشم؟ دوستش دارم. علی کریمی هم زنگ نزد اما من به فکرش هستم و دوستش دارم. اتفاقا چند شب پیش هم خوابش را دیدم. در خواب همدیگر را بغل کردیم. این نشان می دهد که اینها ذات شان خوب است، اما محیط فوتبال خراب است.
ماجرای همکاری تان با بابک زنجانی هم یک مدت خیلی سوژه بود.
من بابک زنجانی را - امام حسینی - نمی شناختم. وقتی می خواستیم علی دایی را از راه آهن بیاوریم پرسپولیس، با آقای رییسی کیا سرشاخ شدیم. او می گفت دایی را نمی دهیم و پرسپولیس نباید این کار را می کرد و از این حرف ها. خلاصه من با او درگیر شدم. علی دایی به من گفت شما به آقای زنجانی زنگ زده ای؟ گفتم زنجانی دیگر کیست؟- امام حسینی - نمی شناختمش، با اینکه همه می شناختندش اما من نمی شناختم چون توی وادی خودم بودم.
دایی گفت مالک راه آهن است. گفتم شماره اش را داری؟ گفت آره. زنگ زدم گفتم من رویانیانم، گفت: «به! نوکرتم! خیلی دوست دارم!» گفتم آقای زنجانی علی دایی را به من می دهی؟ گفت راه آهن را هم به تو می دهم! تو بخواهی حل است. من هم خوشم آمد، رفتم پیشش، گفتم تو چقدر باحالی. گفتم تو بابک زنجانی؟ جوان بود و قیافه خاصی هم داشت. بعد دستور آمدن دایی را نوشت و امضا کرد.
خود علی دایی هم می خواست برگردد.
چرا نخواهد؟
چی شد که با علی دایی بعد از آن همه درگیری آشتی شدی و همکاری کردید؟
ما آشتی نکردیم.
بابا این همه عکس از شما هست که می گویید و می خندید.
باشد اما این نشان نمی دهد که ما آشتی کرده ایم. من با دایی هنوز هم یک زاویه هایی دارم. علی دایی را من آن روز تشخیص دادم که باید برای پرسپولیس بیاورمش و این کار را کردم.
با آن حرف ها که «من از یک من ریشت نمی ترسم و ...» چطور قبول کردید یکدفعه با او کار کنید؟
چون او هم می خواست به پرسپولیس بیاید، من هم نیتم این بود که یک مربی بیاورم که سه سال پرسپولیس را بدهم دستش که پرسپولیسی باشد، روحیه قهرمانی داشته باشد، محبوبیتش خوب باشد، با این شرایط علی دایی را انتخاب کردم ولو اینکه کار با او به ضرر من باشد.
زمزمه هایی هم بود که علی کریمی باید برود تا علی دایی بیاید.
نه حضرت عباسی، علی کریمی خودش یکدفعه بعد از جام حذفی خداحافظی کرد و این کارش هم به ضرر من شد. به پرسپولیس و به من ضربه زد چون مهدوی کیا آنطور رفت، جام را از دست دادم، یحیی را از دست دادم، علی کریمی هم رفت.
یعنی علی دایی شرط نگذاشت که می آیم اگر کریمی نباشد؟
اصلا ربطی نداشت. علی کریمی خودش خداحافظی کرد. من منتقمی را فرستادم دنبالش که بیا امسال هم بازی کن، گفت نه قصد بازی ندارم. بعد علی دایی آمد اصلا کریمی در تیم من و گزینه های من نبود که دایی قبول کند یا نه چون خود کریمی قبول نکرده بود.
رابطه تان با علی کریمی چطور بود؟ اداره کردنش سخت نبود؟
من دوستش دارم هنوز هم.
ظاهرا اس ام اسی هم کل کل داشتید؟
آره با من کل کل می کرد از طریق اس ام اس، من هم جوابش را می دادم. البته جواب مثبت. مثل یک برادر کوچکتری بود که با آدم لج کند. یک حرف هایی به من توی اس ام اس می زد، من می خندیدم و سعی می کردم آرام جوابش را بدهم. خیلی اس ام اس بازی کردیم با هم.
چی می گفت مثلا؟
مثلا می گفت «بله دیگه، ما که به درد نمی خوریم، شما برو دنبال ایمون زاید» یا اینکه «شما برو فقط به حرف اون مشاورایی که دوزار نمی فهمن گوش کن ولی به حرف ما گوش نکن»، یا مثلا «توی کوچه ما هم عروسی میشه». بعد من می گفتم، بابا من الان تو عزا هستم، تو برایم از عروسی حرف می زنی؟! (با خنده)
برنامه ای برای آینده تان دارید؟
بله، شاید گرفتن دکترا، آخر انصاف است که من تجربه سی و خرده ای سال خدمتم در نیروی انتظامی و پلیس را منتقل نکنم به جوان ها؟ هم در دانشگاه پلیس می توانم کار کنم هم در دانشکده های بیرون. وقتی دکترا داشته باشم راحت هیات علمی می شوم، هر چند الان سابقه تدریس در دانشکده پلیس را دارم اما می خواهم جزو هیات علمی بشوم، برای اینکه ما واقعا باید از این کارها بکنیم. من که دیگر نمی توانم کار اقتصادی کنم و پول دربیاورم، فقط باید بروم تجربیاتم را به جوان ها منتقل کنم.
ارسال نظر