پسر ۱۹ ساله و بیوه ۲۹ ساله فرار کردند و غارنشین شدند
هریکان، یکی از کاربران توئیتر، رشته توئیتی از یک داستان عاشقانه را روایت کرده که مورد توجه کاربران قرار گرفته.
برترینها: هریکان، یکی از کاربران توئیتر، رشته توئیتی از یک داستان عاشقانه را روایت کرده که مورد توجه کاربران قرار گرفته.
این داستان کاملا واقعیست و رسمالخط این توئیت را حفظ کردهایم:
داستان عاشقی «لیو گوجیانگ» پسر ۱۹ ساله با بیوهی ۲۹ ساله «شو چوکین» رو دیگه همه فهمیده بودن...
لیو اینقدر این زن رو دوست داشت که این زن هرجا میرفت اون قبل از این زن اونجا بود. خانم چوکین بیوه، فقیر و مادر ۴ فرزند خردسال که شوهرش همون سال فوت کرده بود. اذیت و آزار و نیش و کنایهها تموم نمیشد. در نتیجه لیو تصمیم گرفت دستشو رو بگیره و با فرزندانش از روستا فرار کنن.
اونا بالاخره تصمیم رو عملی کردن و به شهرستان جنگلی «جیانگجین» در شرق چین فرار کردن. یه غار پیدا کردن و رفتن توش که زندگی کنن. زندگی عصر حجری بدون امکانات بسیار سخت بنظر میومد. بدون امکانات و بدون غذا ولی یه نیرو این خانواده رو مثل چسب به هم نگهداشته بود. اونا شروع به جمع آوری گیاهان و ریشههای خوراکی کردن. بعد از مدتی یاد گرفتن اونجا چه جوری ذرت و سیب زمینی بکارن.
بعضی وسیلهها رو میساختن بعضیها رو هم لیو با احتیاط از مخفیگاه خارج میشد و به تمدن نزدیک میشد و میخرید. زندگی در غار یعنی استفاده از کمترین امکانات، هر چیزی که میدیدن میتونست براشون نقش یه ابزار حیاتی رو ایفا کنه.
مثلا لیو یه بطری قدیمی پیدا کرد که تونست ازش یه چراغ نفتی بسازه که تو تاریکی غار خیلی به کارشون میومد.لیو تو یه مزرعه در حاشیهی جنگل شغل پیدا کرد و اونجا مشغول به کار شد.دوسال بعد از زندگی تو غار، لیو متوجه شد همسرش برای بالا رفتن از کوه و تهیهی مایحتاج خیلی مشکل جدی داره.
ارتفاع ۱۵۰۰ متری لغزنده براش خیلی خطرناکه...اون از همون زمان لیو به کوه رفت و شبانه روز کوه رو تراشید! اون با یه چکش و یه اسکنه از سراشیبی کوه پلکان ساخت!اون از جوانی تا پیری رو صرف تراش این پلکان کرد و حدود ۶۰۰۰ پله برای زنش تراشید که موقع رفت و آمد اذیت نشه.
سال ۲۰۰۷ لیو ۷۲ ساله بود و موقع برگشت به غار به شو گفت که خیلی خسته ست، و به زمین افتاد... در حالی که دست همسرش رو گرفته بود از دنیا رفت. شو تا چندین ساعت حاضر به دفن لیو نبود و اونو تو بغل گرفته بود. سال ۲۰۱۲ هم شو در حالی که نفسهای آخرش رو میکشید از بچههاش خواست که اونو کنار لیو دفن کنن.
شایان ذکره هیچکس از وجود این خانواده خبر نداشت، حتی بچههای اونا هم که به تمدن نزدیک میشدن محل زندگیشون رو بروز نمیدادن . اونا مجموعا صاحب ۷ فرزند شدن
تا اینکه سال ۲۰۰۱ خیلی اتفاقی پلکان دستساز لیو تو کوه کشف شد، بعدش هم لیو و شو رو دیدن... همه داستان اونا رو فهمیدن. دیگه مردم گریز نبودن، چون هیچکس جرات نداشت عشق یه پسر ۱۹ ساله رو به سخره بگیره.در حال حاضر این پلکان «پلکان عشق نامگذاری» شده سالانه توریستهای زیادی بهش سر میزنن.
نظر کاربران
خدا همه کسانیکه زخم زبونشدن باعث تغییر سرنوشت و تصمیمات یه نفر میشه لعنت کنه
پاسخ ها
حالا ب خودت فشار نیار شیر جوش ب بچت نده
عاقبت شو چوکین چی شد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چقدر عاشقانه و زیبا ،به این میگن عشق
کلیداسرار..پلکان عشق💕
عشق واقعی اینه نه اینکه با هرکی دوست میشی میخواد تورو بتیغه
به این میگن زندگی عاشقانه
آدمایی که فقط ظاهر رو قضاوت میکنن..نمی دونم چی گیرشون میاد...وچه زندگی زیبایی..عشق همیشه پیروزه...یاعلی
شباهت صد درصد عشق لیو به همسرش شبیه عشق همسرم به من بود الان در غم نبودنش دارم پر، پر میشم😭😔
+ثل فرهاد شیرین ما بودن♥️♥️
دیگر صدای تیشه از آن کوه نیامد .
قطعا به خواب شیرین آن لیو رفته باشد .
شیرازی
عزیزم پنج سال بعد از شوهرش فوت کرد
لیو کوه کن 😍
درجالب بود مثل فرهاد که بیستون را کند
فرهاد چینی
یعنی میفرماید من هم دست مهشید را بگیرم ببرم جنگل داخل غار ،؟
سانی بجان تو ، تو بمیری ، با دست خودم کفنت کنم عین داستان لبلی و مجنونه،!
اظهار نظر خوبه ولی ١
عشق واقعی بهترین هدیه خداوند به انسانهاست
دیشب صدای تیشه از پلکان نیامد
شاید بخواب مجنون لیلی رفته باشد.
شاید بخواب لیو شیرین رفته باشد.