روزگار سخت زنی که با پیراهن پاپیوندار سوار تانک میشود
تورم دوازده درصدی و بحران انرژی در زمستان پیش رو و زیانهای اقتصادی دو سال کرونا و هفت ماه جنگ اکراین روزگار سختی پیش روی تراس قرار داده است.
برترینها: حزب محافظهکار بریتانیا روز گذشته اعلام کرد که لیز تراس، وزیر خارجه این کشور به عنوان رهبر جدید حزب و جانشین بوریس جانسون در مقام نخستوزیری انتخاب شد. با این انتخاب لیز تراس سومین نخستوزیر زن در تاریخ بریتانیا پس از مارگارت تاچر و ترزا میخواهد بود.
بوریس جانسون چند هفته پیش به دنبال استعفای شمار زیادی از اعضای هیات دولت اعلام کرده بود که از مقام رهبری محافظهکاران و در نتیجه نخستوزیری کنار خواهد رفت. لیز تراس در رقابت نهایی برای انتخاب رهبر جدید محافظهکاران موفق به شکست ریشی سوناک، وزیر سابق دارایی شد و حالا به عنوان یک زن قرار است نویسنده فصل جدیدی از تاریخ بریتانیا باشد.
تاریخاندیشی در یادداشتی با عنوان «شبح تاچر» مینویسد: موسولینی، رهبر فاشیسم ایتالیا و الگوی همه فاشیستهای عالم، افکار زنستیزانه داشت؛ دستکم حس میکرد نباید به زنها حق رأی داد و آنها را در کارهای سیاسی دخالت داد. او آنقدر از درستی این خیال خود مطمئن بود که به رغم ستایش بریتانیا میگفت: «مادرسالاریِ آنگلوساکسونها آخر نابودشان میکند!» دقیق نفهمیدم منظور او از «مادرسالاری» در اینجا چیست، اما به گمانم منظورش جایگاه قدرتمندی بود که زنان در سنت بریتانیا داشتند. اما 34 سال پس از روزی که موسولینیِ پدرسالار اعدام شد و جسدش در انظار عمومی از پا آویزان، و آماج تف و لگد جماعت خشمگین بود، در بریتانیا دختر یک بقال به عنوان نخستین زن به مقام نخستوزیری بریتانیا رسید و یازده سال صاحبِ خانۀ شمارۀ ده خیابان داون ــ دفتر نخستوزیری بریتانیا ــ بود. او رکورد طول دوران نخستوزیری بریتانیا در قرن بیستم را از آن خود کرد و به «بانوی آهنین» معروف شد: مارگارت تاچر... موسولینی نمیدانست در آن به قول خودش «مادرسالاری» چه امکانهای بزرگی نهفته بود؛ از جمله ظهور پدیدهای چون تاچر که کارنامه دولتداریاش قطعاً بسی درخشانتر از موسولینی است. البته مادرسالاری صرفاً یک فرهنگ است و برای ظهور پدیده تاچر به ساختار سیاسی حزبی و پارلمانگرایی راستین هم نیاز است ــ همان چیزهایی که موسولینیها از آن نفرت دارند!
حالا لیز تراس بر مسند نخستوزیری تکیه زده؛ سیاستمدار پرکار و بلندپرواز انگلیسی که رأس حزب محافظهکار قرار گرفته است. وقتی لیز تراس را زیر نظر میگیریم، میل او به تقلید از رفتارهای تاچری انکارناشدنی است. مانند تاچر پیراهن پاپیوندار تن میکند، مانند او سوار تانک و موتور میشود، در روسیه کلاه پوست بر سر میگذارد و گوساله بغل میکند... اینها همه تصاویری است که از «اسطوره» تاچر ــ بانوی آهنین ــ در ذهن بریتانیاییها مانده است و اگر کسی بخواهد از ناخودآگاهِ گلالودِ تاچردوستان ماهی بگیرد، راهش همینی است که بانو تراس میکند. اما واقعیت این است که شباهت تراس و تاچر بسیار عمیقتر و جدیتر از اینها ویژگیهای ظاهری و تقلیدهای تبلیغاتی است... برای شروع بیایید به بقالی کوچکی برویم که خانه صاحبش همانجا در طبقه بالا بود و دو دختر داشت، مارگارت و موریل، که گاهی در مغازه کمکش می کردند.
خانواده لیز تراس در مقایسه با خانواده مارگارت تاچر تحصیل کردهتر بود: مادر لیز پرستار و پدرش استاد دانشگاه در رشته ریاضی بود و جالب اینکه پدر و مادر لیز هر دو چپ بودند و اینک دخترشان امید اصلی حزب محافظه کار است. مارگارت که در مغازه به پدرش کمک می کرد و بعدها گفته بود درکش از سازوکار بازار آزاد را اولین بار همانجا پشت دخل به دست آورده بود. مارگارت پدردوست بود و رابطه خوبی با مادرش نداشت. شیمی خواند اما از اواسط دهه ۱۹۶۰ - وقتی تازه مرز بیست سالگی را رد کرده بود تصمیم گرفت به سیاست روی آورد. در این اثنا با مردی متمول به نام سر دنیس تاچر ازدواج کرد که از همسر اولش جدا شده بود (اتفاق نام همسر اول دنیس هم مارگارت بود) و همین شرایط را برای مارگارت برای تمرکز بیشتر بر حرفه سیاسی فراهم آورد. نام خانوادگی مارگارت «رابرتس» بود و در پی ازدواج با دنیس تاچر از این پس «تاچر» نامیده می شد. مارگارت برای اولین بار در ۱۹۵۰ برای حزب محافظه کار وارد انتخابات مجلس عوام شد و چون آن حوزه تحت تسلط حزب کارگر بود، شکست خورد. ده سال طول کشید تا طعم پیروزی را بچشد . البته با کمک همحزبیها از حوزهای نامزد شد که برد نامزد محافظه کار آسان تر بود. نیم قرن بعد لیز تراس هم دقیقا همین مسیر را پشت سر گذاشت: در اواخر دانشگاه به کار سیاسی تمایل یافت و در ۲۰۰۱ در یک حوزه انتخابی که در تسلط حزب کارگر بود نامزد شد و شکست خورد و ده سال طول کشید تا او هم این بار در یک حوزه که شانس نامزد محافظه کار بیشتر بود، به پیروزی رسید. اما برسیم به شباهت اصلی تاچر و تراس - که جذابیتشان برای من هم همین جاست!
تاچر در سال 1967، دوازده سال پیش از رسیدن به نخست وزیری - سفری شش هفته ای به آمریکا داشت که بسیار بر روی افکارش اثر گذاشت. تماشای دنیای اقتصاد آزاد آمریکا او را به وجد آورد و از آن پس عملا «فونهایکی» و طبعا فون میزسی - شد (یعنی تحت تأثیر این دو متفکر لیبرال قرار گرفت). افکار اقتصادی تاچر تحت تأثیر «مؤسسۀ امور اقتصادی» (Institute of Economic Affairs) بود؛ مؤسسه ای که اصلا به توصیه فونهایک، اقتصاددان لیبرال اتریشی-آمریکا و شاگرد فون میزس، تأسیس شده بود و هدفش ترویج همان ایده های لیبرال فون هایک بود. تاچر با همین افکار یازده سال س کاندار بریتانیا بود. شرح افکار و کردار تاچر طبع بسیار مفصل است و بهتر است به جای آن، مختصر ترین تعریف را از آن ارائه دهم. ماهیت سیاسی تاچر در تعبیر «تاچریسم» خلاصه شده که می توان آن را چنین تعریف کرد: بازارهای آزاد، انضباط مالی دولت (شما بخوانید صرفه جویی)، نظارت شدید بر هزینه های عمومی و در نتیجه کاهش مالیات ها، ناسیونالیسم، ارزشهای ویکتوریایی (یعنی سنت بریتانیایی) و در نهایت خصوصیسازی در یک کلام: مکتب لیبرال اتریش + ملی گرایی یا میهن پرستی بریتانیایی. به همین دلیل، بانوی آهنین حامی سرسخت بازار آزاد و اقتصاد خصوصی بود، اما در عین حال به حکم میهن پرستی آماده بود هر جا لازم باشد بی درنگ ماشه را بچکاند و ماشین جنگی بریتانیا را به کار گیرد.
دیگر از این نمیگویم که دو سال پس از نخست وزیری او رونالد ریگان هم آن سوی آتلانتیک به قدرت رسید و یک زوج کاپیتالیست محافظه کار به مدت یک دهه سکانداران کمونیسم ستیزی فراآتلانتیک بودند. لیز تراس زودتر از تاچر فونهایکی شده بود. اتفاقا او کار سیاسی را به عنوان «لیبرال دموکرات» شروع کرد، نه محافظه کار. همان زمان دانشجویی در جلسات «جامعه هایک» (Hayek Society) که اندیشههای فونهایک را ترویج میداد، شرکت میکرد. اصلا دلیل اینکه لیبرال دموکراسی را ترک کرد و به محافظه کاران پیوست همین بود که به گمانش دولت نباید در اقتصاد خصوصی دخالت کند. اوج اتریشی بودن لیز تراس و تأثیر پذیری اش از فونمیزس و فونهایک را میتوان در تعبیری یافت که او ساخته است: «دولت دایه» (anny stote). او مخالف دولتی است همان «دولت دایه» که با قانونگذاری و نظارتگری در زندگی شهروندان دخالت میکند.
یعنی دولت دایه مردم نیست. بنابراین برنامههای او در راستای همین افکار است: کاستن از مالیاتها تا شهروندان بتوانند راحتتر کسب و کار خصوصی خود را بهبود بخشند و طبعا از آن سو، با کاهش درآمدهای مالیاتی دولت، پرداختهای اجتماعی اش نیز کاهش می یابد - رقیب او، ریشی سوناک، دقیقا برعکس این تدبیر را در نظر دارد. باز در همین راستا شباهت دیگری را نیز میتوان بین تاچر و تراس یافت: تاچر با هدف ارتقای تجارت آزاد میکوشید بریتانیا را به اتحادیه تجاری اروپا وارد کند. حال شاید بگوید: لیز تراس آمده است تا خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا را پیاده کند. این که شباهت نیست! تضاد محض است!
اما جالب این است که تراس از جمله محافظه کارانی بود که با برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه) مخالف بود. به همان دلیلی که تاچر می خواست بریتانیا را به اروپا نزدیک کند، لیز تراس مخالف خروج بریتانیا از اتحادیه بود، زیرا تصور می کرد این مرزکشی اقتصادی موانعی سر راه تجارت آزاد بریتانیا پدید میآورد. اما وقتی برگزیت تصویب شد، تراس از آنجا که دیگر می دانست مخالفت با برگزیت آینده سیاسیاش را خراب می کند به حمایت از برگزیت روی آورد. اما در سیاست خارجی نیز همان اراده ضدشوروی که تاچر داشت، لیز تراس در مقابله با روسیه پوتین دارد. انگار بریتانیایی ها می خواهند به پوتین و روسها بفهمانند، اگر قرار باشد روسیه با دوران تزاری برگردد، بریتانیا نیز در برابر روسیه همان رفتاری را می کند که با روسیه تزاری می کرد (همان «بازی بزرگ» یا بجنگ تا بجنگیم!»).
برای انگلیسی ها حفظ اتحادیه اروپا مهم است: خاص بودن ژئوپولتیک بریتانیا در وجود یک اتحادیه فراملی در اروپاست. اروپای یکپارچه و شأن والای بریتانیا هم بهتر دیده و تضمین میشود. همان همتی که بوریس جانسون در حمایت از اکراین در برابر پوتین از خود نشان میداد. او از آغاز جنگ، سه بار به اکراین سفر کرد، لیز تراس هم تاکنون داشته است. با آمدن تراس، پس از چند هفته وقفه، بریتانیا دوباره به ستاد کل مقابله با روسیه بدل خواهد شد. دهم فوریه ۲۰۲۲، چهارده روز پیش از حمله روسیه به اکراین، تراس به عنوان وزیر خارجه بریتانیا با لاوروف دیدار کرد و لاوروف با جدیت میگفت روسیه قصد ندارد به اکراین حمله کند. اما تراس همانجا تلویحا جواب داد: «دم خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس را؟» - منظورش تمرکز قوای روس در مرز اکراین بود. به این ترتیب، پیروزی تراس، برای اکراین هم خبر خوبی خواهد بود و خبر بدی برای پوتین اما بریتانیا این روزها در وضعیتی است که «تاچر شدن» اگر محال نباشد، بسیار دشوار است! تورم دوازده درصدی و بحران انرژی در زمستان پیش رو و زیان های اقتصادی دو سال کرونا و هفت ماه جنگ اکراین روزگار سختی پیش روی تراس قرار داده است.
نظر کاربران
این زن عجیبه
بیشتر درباره تفکرات اقتصادی نوشتید ولی به سیاست خارجیش نپرداخته...روزگار سخت؟؟؟ فکر نکنم.
چقده بد لباسه
قدرت یک امر تنفیذیه کافیست دیگران بخوان یک بچه هم میتونه ریاست یا حکومت کنه شصت سال پیش هم نخست وزیر بنگلادش زن بود
جالبه که تفکرات پوسیده و زن ستیزانه خودتون رو برای کشوری تجویز می کنید که حاکمش زنه.
شماها همین فقر و فلاکت که توش هستید، حقتونه. چون ادم نمی شید.
باید با ریش و پشم ژولیده و صورت کثیف و قمه در دست سوار تانک میشد .