جنون «پسر فروغ» که به یک عمر شکنجه منجر شد
کامیار شاپور که پدر، مادر و نزدیکانش او را «کامی» صدا میزدند مدتها برای ایرانیانی که درباره ادبیات کنجکاو بودند تنها به عنوان فرزند این دو شناخته میشد.
برترینها: کامیار شاپور که پدر، مادر و نزدیکانش او را «کامی» صدا میزدند مدتها برای ایرانیانی که درباره ادبیات کنجکاو بودند تنها به عنوان فرزند فروغ فرخزاد و پرویز شاپور شناخته میشد؛ و حتی حالا هم که کامیار شاپور دیگر زنده نیست گویا برای بسیاری او فقط همان فرزند است.
آرمین از کاربران توئیتر درباره او مینویسد: فروغ فرخزاد وقتیکه از پرویز شاپور طلاق میگیره و حضانت پسرش، کامیار، رو به شاپور میدن اینطور مینویسه:
«آن روز، که برای اولین بار به دیدار کامی رفتم و مادر شاپور نگذاشت ببینمش میخواستم خودم را بکشم… بعد توی خیابانها راه افتادم و پرسهزنان خیابانها را طی کردم. یک وقتی به یک میدان کوچکی رسیدم و به خودم آمدم … آنجا را اصلاً نمیشناختم… اصلاً نمیدانستم در کجای تهران هستم و غروب یک روز پاییزی بود. بعداً احساس کردم که خیلی خستهام… در وسط آن میدان کوچک باغچهای بود با حاشیهای سیمانی؛ روی حاشیه نشستم که به زودی دیدم مردهایی جمع شدند و به تماشا و متلکپرانی ایستادهاند. برخاستم و با اولین تاکسی خالی به خانهام برگشتم و تنهایی نیم بطری ودکایی را که از مهمانی دو سه شب پیش مانده بود سر کشیدم… بعدش دیگر یادم نیست… وقتی بیدار شدم صبح شده بود و بالش زیر سرم خیس خیس بود. در مستی و بیخبری همه شب را گریه کرده بودم.»
میلاد در واکنش به این رشتهتوئیت نوشت: هرجا صبحت از فروغ فرخزاد میشه، هالهای از سانتیمانتالیسم بر نقد و نظرها غالبه. خاصه دربارهی روابطش با همسر، معشوق و فرزندش. خود او هم البته در زمان حیات، این چنین نشان میداد. اگر مرحومه زنده بود و مصاحبهای میکرد، خروجیاش میشد چیزی شبیه به مصاحبهی خانمها آتشین و سرشار!
پتیت میگوید: کامیار شاپور هنرمند بود یک نقاش واقعی! از تمام زندگیش فقط روزنامههای باطله ی چسبیده به در و دیوار خونه اش ، ظرفهای نشسته و ساز زدن در پارکهای پر از گربه ی تهران رو میدونید! بله آشفته بود! اما آشفتگی رو دوست داشت! این سبک زندگیش بود!بی پول میموند اما محتاج نبود! بی نیاز بود.....
هدیه نقل میکند: داشتم دربارهش یه مطلب میخوندم چند سال پیش، نوشته بود این اواخر تنها سرگرمیش این بود که بره توی پارک قیطریه گیتار بزنه :) فکر کن چقدر آدم میتونه در وطن خویش غریب باشه...
زندگی هنری کامیار شاپور
کامیار شاپور ۲۹ خردادماه سال ۱۳۳۱ به دنیا آمد. هم فروغ در شعرهایش به کامیار اشاره کرده، و هم پرویز شاپور از نامش، کامی، به عنوان نام مستعار خود استفاده کرده است. وقتی کامیار سه ساله بود، مادرش فروغ فرخزاد از پدرش پرویز شاپور جدا شد. پدرش اجازه نمیداد فروغ را ببیند اما از سوی دیگر هم هرگز تلاش نکرد تصویری ناخوشایند یا مخدوش از فروغ به کامیار ارائه دهد.
کامیار در خانه مادربزرگش با عمو و پدرش زندگی کرد. در دبیرستان خبر مرگ مادرش را از یکی از همکلاسیهایش گرفت. بعد از دیپلم به بریتانیا آمد و در رشته نقاشی تحصیل کرد. سال ۵۷ به ایران بازگشت، با پدرش زندگی کرد تا سال ۱۳۷۸ که پرویز شاپور که به پدر کاریکلماتور ایران شهرت داشت درگذشت؛ به گفته کامیار به دلیل ابتلا به بیماری سنگ مثانه و اینکه دویست هزار تومان پول برای درمانش لازم داشتند و نداشتند.کامیار شاپور در بریتانیا در رشته نقاشی تحصیل کرد و به ایران بازگشت. کامیار دو کتاب شعر داشت به نامهای «اتاقی در حومهها» و «عشق یک مجسمه فلزی است و نورهای معطر طلایی»و در جمعآوری نامههای پدرش به او و مادرش به همسرش مشارکت کرده. کتاب سوم او در وزارت ارشاد ماند و اجازه انتشار پیدا نکرد.
او علاوه بر این، با همکاری عمران صلاحی نویسنده و طنزپرداز مجموعه عاشقانهها و نامههای فروغ فرخزاد به پرویز شاپور را گرد آورده است. کامیار شاپور همچنین مجموعه «خودنویسم را از آفتاب پر میکنم!» شامل نامههای پدرش به خودش را هم منتشر کرده است.
درباره مستند «کامی»
فیلم مستند کامی به کارگردانی میترا ابراهیمی و تهیه کنندگی پیمان قاسمخانی و نویسندگی مجید صادق حسینی میباشد . که در سال 1398 تولید شد. مدت زمان پخش این فیلم مستند 80 دقیقه میباشد.
در خلاصه فیلم مستند کامی آمده است: این مستند تلاش میکند به درونیات و خلوت کامیار شاپور احترام بگذارد و او را فارغ از اینکه فرزند فروغ فرخزاد و پرویز شاپور است ، به عنوان هنرمندی مستقل با رویا و آرمان شخصی معرفی کند. فیلم مستند کامی زندگی روزمره کامیار را روایت میکند که همانند همه انسانها دل مشغولی های خود را دارد و به دنبال شعار و پیام های کسل کننده نیست. رضا کیکاووسی تنها کسی است که پس از مرگ پدرِ کامیار ، به او به مدت ٩ سال پناه میدهد. نکته جالب توجه آن است که کامیار گفته است در تمام آن ٩ سال کوچکترین مرافعهای با کاووسی نداشته است . انزواطلبی از صفت بارز کامیار شاپور بود تا جایی که در اوایل سکونت در خانهی کیکاووسی در گوشهای از خانه یک چادر مسافرتی قرار داده بود و در آن زندگی میکرد .
پرداخت مستند
کامی روایتگرِ زندگی کامیار شاپور، فرزند فروغ فرخزاد و پرویز شاپور است. پُرترهای از مردی که میتوان او را نماد عزلتِ آدمی در دوران معاصر دانست. عزلتی که دو قطبِ قدرتمند آن "تحمیل انزوا" از سوی خویشاوندانِ کامیار و "انزواطلبی" از سوی خود اوست. مستند کامی مخاطب را مدام بین این دو قطب، معلق نگه میدارد و قضاوت نهایی در رابطه با سوژه را که خود نیز از بیماری بایپولار رنج میبرد با هوشمندی و پرداخت مناسب بر عهده مخاطب میگذارد.
از ابتدای فیلم، دوربین آرام آرام به مردی که از شدت شکنجه رهاشدگی، شکنج بر اطراف دیدگانش افتاده است نزدیک میشود و کامیار را تا حد قابل قبولی به مخاطب میشناسند. کامی سرشار از تصاویر آرشیوی بکر است. تصاویری که بعضاهمچنان همراه با کامیار شاپور بوده و در فیلم استفاده شده است.
کارگردانی اثر
میترا ابراهیمی، کارگردان مستند «کامی» شیوه پژوهش درباره شخصیت مستند خود را چنین شرح میدهد: فروغ را میشناختم و به خاطر فروغ دنبال کامیار میگشتم اما وقتی دیدم که او خودش یک شخصیت ویژه است دیگر همهچیز برایم تغییر کرد.خانواده فروغ یا اطلاعاتی درباره کامیار نداشتند و یا نمیخواستند این اطلاعات را به من بدهند البته من هم به آنها نگفته بودم که قصد ساخت فیلم را دارم. با کامیار شاپور هم یک سال رفتوآمد کردم و بعد پیشنهاد ساخت فیلمی درباره خودش را دادم. او گفت که جز تو به کس دیگری اجازه نمیدهم و بعد با آقای کیکاووسی که فیلم به او تقدیم شده صحبت کرد و گفت که میترا با بقیه فرق دارد. بهاینترتیب توانستم بیشتر اطلاعات لازم را از او بگیرم.
نمایش سبک نقاشی کامیار شاپور به درخواست خود او تنها بخش سانسور شده این فیلم است. بزرگترین دغدغه من این بود که کامیار دیده شود. وقتی او نمایشگاه برگزار کرد به شاعری که کامیار به او علاقه داشت زنگ زدم و از او برای حضور در نمایشگاه دعوت کردم اما پیغام دادند که شما به خاطر فیلم خودت میخواهی این شاعر را دعوت کنی نه به خاطر کامیار! ایکاش آدمهای دقیقتری باشیم.
نظر کاربران
چقدر دردناک فرزند هنرمند دردمند بودن خوش بحال هدایت که فرزند نداشت
خدا رحمتش کنه زود رفت
روحش شاد کامی دوست من بود . همیشه تشویقش میکردم ساز بزنه و به هنر بپردازه . آخرین بار هشت سال پیش بود که تماس گرفت و گفت بیا خونه گرفتم توی خیابون بهار شیراز و استودیو درست کردم . گفتم کار امریکا درست شده و دارم میرم . برگشتم حتما ... . خیلی به من لطف داشت . روحش شاد 😓😭😭
خدا رحمتش کنه
چرا هنرمندان ما در زندگی خصوصی خودشان موفق نیستند؟؟ یکی از هنر ها هنر زندگی کردن است داشتن یک خانواده مسئولیت پذیر نعمت بزرگی است از خواندن چنین سرنوشت تلخی انسان غمگین میشه