رازهای مرموزترین نخستوزیر شاه که «هویدا» نشد
۱۸ فروردین روزیست که نخست وزیر ۱۳ساله ایران چشم از جهان فرو بست. ماجراها درباره نحوه مرگ او زیاد است اما چیزی که او را متمایزتر از بقیه نمایان میکند، احترام ویژهای بود که نزد محمدرضا شاه پهلوی داشت.
برترینها: 18 فروردین روزیست که نخست وزیر 13ساله ایران چشم از جهان فرو بست. ماجراها درباره نحوه مرگ او زیاد است اما چیزی که او را متمایزتر از بقیه نمایان میکند، احترام ویژهای بود که نزد محمدرضا شاه پهلوی داشت.
شاهین زینعلی در هفتهنامه صدا مینویسد: امیر عباس هویدا برخلاف نام خانوادگی اش زندگی رازگونه ای داشت و روایت های اغراق گونه بسیاری درباره زندگی شخصی و سیاسی اش بر سر زبان ها بوده و هست.
«در جلسه دادرسی امیرعباس هویدا از او پرسیدند: در زمان شاه چه کردی؟ هویدا دست در جیبش کرد و کبریتی درآورد و پاسخ داد: من 13 سال نخست وزیر بودم و قیمت این کبریت در تمام دوره نخست وزیری من یک ریال اضافه نشد.»
اسطوره پردازی های اغراق آمیز برای شخصیت های سیاسی و برخی دولتمردان و حکام قدیم و جدید، در فرهنگ سیاسی عامه مردم امری رایج است. امیرعباس هویدا- نخست وزیر و بعدها وزیر درباره پهلوی دوم- نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ به خصوص آنکه در میان کارگزاران حکومت پیشین وی یکی از خوش اقبال ترین آنان بود که علاوه بر مشاغل و مسئولیت های دیگر، تنها به مدت 13 سال بر مسند نخست وزیر کشور تکیه زد. گرچه پایان کار وی با خوش اقبالی همراه نبود.
از این منظر هویدا فردی است که در ذهن عامه مردم «توانست قیمت کبریت را ثابت نگه دارد».
کبریت را خود هویدا در دادگاهش تبدیل به نماد سیاست های رفاهی دولتش کرد. این که اجرای برخی از سیاست های رفاهی تا چه میزان محصول افزایش درآمد نفت یا زمامداری هویدا بود محل پرسش است اما برخی بررسی های تاریخ اقتصاد آن برهه- اگرچه نه به صورت قطعی- اما به نسبت، بنیاد همین نمادپردازی را هم بر آب قرار می دهد. دوران نخست وزیری و پس از آن وزارت امیرعباس هویدا بر دربار پادشاهی پهلوی دوران پرفراز و نشیبی است. سخن گفتن از فراز و نشیب این دوران یک کلیشه نگارشی نیست، بلکه بازه زمانی طولانی مسئولیت وی خواه ناخواه شامل حوادث بسیار ریز و درشتی می شود که برخی از آنان تاثیری ماندگار بر روند تاریخ ایران گذاشتند.
نخست وزیری
در روز نخست بهمن ۱۳۴۳، حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت در مقابل مجلس شورای ملی ترور می شود و چند روز بعد در بیمارستان جان می سپارد. بلافاصله پس از ترور منصور وزیر دارایی وی، امیرعباس هویدا که دوستی ۲۰ ساله با نخست وزیر داشت و از سال ها پیش تحت حمایت عبدالله انتظام، یکی از رجال سرشناس و پرنفوذ در حکومت محمدرضاشاه بود، بر مسند نخست وزیری دولت شاهنشاهی تکیه زد.
مخالفان وی تا بدانجا پیش رفتند که از اطلاع هویدا از ماجرا و حمایت یا دست کم سکوت وی در مقابل طرح ترور منصور سخن گفته اند. گرچه بسیاری در آن برهه می پنداشتند که سکان اداره کابینه در دستان سیاستمداری درجه دوم چون او چندی بیشتر دوام نمی آورد، اما برخلاف پیش بینی ها، ۱۳ سال اداره کشور و کابینه او را صدرنشین جدول حکومت تمام نخست وزیران پادشاهی پهلوی کرد.
این گونه بود که دوران نخست وزیر شیک پوش، مبادی آداب، پیکان سوار و متمایل به گرایش های سوسیالیستی و پوپولیستی آغاز شد؛ نخست وزیری که به تعبیر عباس میلانی در اثر مشهورش «معمای هویدا» برخلاف نام خانوادگی اش زندگی رازگونه ای داشت و روایت های اغراق گونه بسیاری درباره زندگی شخصی و سیاسی وی بر سر زبان ها بوده و هست؛ از ازدواجش با لیلا نظام مافی، نوه دختری وثوق الدوله و خواهرزن نخست وزیر پیشین، جدایی و پس از آن ادامه رابطه پیچیده خارج از ازدواج با همسر سابقش، تا شایعاتی درباره بهایی بودن خود و پدرش که گهگاه نقل محافل مذهبی وقت بوده؛ از روایت تلاشش برای توسعه صنعتی و شد بخش خصوصی تا روایت هایی متفاوت درباره وابسته کردن اقتصاد ایران به غرب و جایگزینی تولید داخلی با واردات بی رویه نخست وزیر هویدا از منظر گستردگی طیف متفاوتی از ستایشگران و منتقدان در تاریخ معاصر ایران کم نظیر است.
هویدا در سال ۱۳۳۰ با حکم محمدرضاشاه به عضویت در هیات مدیره شرکت ملی نفت ایران منصوب شد و معاونت ریاست آن، عبدالله انتظام را برعهده گرفت. وی در این برهه تلاش هایی را برای گسترش صنعت نفت آغاز کرد، اما به روایت برخی از جمله علینقی عالیخانی، چه در آن دوره و چه پس از تکیه زدن بر مسند نخست وزیری سعی داشت با سیاست هایی که به فربه شدن بخش خصوصی در اقتصاد نفت می انجامد مقابله کند و دست کم در دوران نخست وزیری در این زمینه موفق شد.
هویدا از این منظر وارد کشمکش با عالیخانی- وزیر وقت اقتصاد و دارایی- بر سر موضوعاتی مانند کنترل قیمت، سیاست مقابله با توسعه بخش خصوصی و قوانین ضداحتکاری شد. او فعالیت تجاری را مترادف رفتار غارت گرانه می دانست و کارخانه داران و صنعتگران را «پدرسوخته» عنوان می کرد. عالیخانی در مقابل این قوانین ایستادگی می نمود و استدلال می کرد که بخش خصوصی، جهت دسترسی به برنامه های درازمدت صنعتی شدن ضروری است.
هویدا در تمام مدت صدارتش آماج حملات روزنامه ها بود. عامه مردم نسل گذشته همچنان مطالب طنز و کارتون هایی که علیه هویدا منتشر می شد را به یاد دارند. نشریه ای که خود را نشریه ای «ضداستعماری» می خواند و در زمره نشریات چپ گرا به شمار می رفت و از سیاست های اقتصادی و سیاسی دولت هویدا دل خوشی نداشت.
اما عباس میلانی در تحلیل خود از راز بقای هویدا می نویسد: گمان رایج این است که دولت آمریکا از زمان جان اف کندی، شاه را برای یک سلسله اصلاحات اقتصادی و سیاسی تحت فشار قرار داد... در تلاشی گسترده و به هم پیوسته دولت آمریکا، صندوق بین المللی پول، بانک جهانی، بانک بین المللی نوسازی و توسعه و دانشگاه هاروارد با کم بنیاد فورد طرح سیاستی نو را درانداختند و می خواستند ساختار اقتصادی کشور را دگرگون کنند.
منادی برنامه ریزی اقتصادی بلندمدت اقتصادی بودند و سیاست انقباض اقتصادی را توصیه می کردند... اندیشه ها و نظریه هایی که او [هویدا] در طی سال های صدارتش دنبال می کرد همه شباهت هایی اساسی به ارکان همین سیاست های چندجانبه آمریکا داشت.
جدایی بحرین و استیضاح دولت هویدا
از مهمترین وقایعی که در دوان زمامداری هویدا اتفاق افتاد جدایی بحرین از ایران بود. گرچه این جدایی مقارن با حل مشکلات اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه بود، اما همین مورد باعث شد تا دولت هویدا از طرف فراکسیون پارلمانی حزب پان ایرانیست به رهبری محسن پزشکپور در مجلس شورای ملی استیضاح شود؛ استیضاحی که در نهایت رای نیاورد.
جدایی بحرین از ایران براساس سیاست جدید شاه در خلیج فارس و با چراغ سبز او پذیرفته شد. ایران ۱۵۰ سال بود که در علم با فشار دولت های وقت بریتانیا نتوانسته بود بر بحرین اعمال حاکمیت کند، اما همچنان از منظر حقوقی بحرین بخشی از خاک ایران محسوب می شد. دولت هویدا عامل اجرای سیاست جدید شد. امری که اگرچه در نهایت در وزارت خارجه اجرایی شد، اما باعث اختلاف عمیق بین وزیر خارجه وقت- اردشیر زاهدی که مخالف شدید این سیاست تازه در قبال بحرین به عنوان بخشی از خاک ایران بود۰ و نخست وزیر شد.
شاه یا نخست وزیر؛ مسئله این است
در طرح استیضاح دولت هویدا در ماجرای بحرین هیچ کدام از نمایندگان استیضاح کننده اشاره ای به نقش پادشاه در این خصوص نداشتند، اما اسناد تاریخی از تصمیم مستقیم شاه در رابطه با رضایت اجباری به جدایی بحرین اشاره دارد. این مورد و موارد بسیار دیگر مورخان تاریخ معاصر را بر سر دوراهی مسئولیت یا عدم مسئولیت نخست وزیر ۱۳ ساله در برابر وقایع این برهه و پیامدهای آن- از جمله انقلاب اسلامی- قرار داده است.
برخی امیرعباس هویدا را تنها «آلت فعلی برای اجرای منویات ملوکانه» دانسته و راز ماندگاری او را در همین یافته اند، اما اسدالله علم وزیر دربار وقت در موارد بسیار زیادی در یادداشت های خود از نقش مخرب هویدا در بسیاری از تصمیم های شاه- دست کم در سال های پایانی صدارت هویدا- می گوید. گرچه پرویز ثابتی- معاون سیاسی ساواک- در کتاب خاطرات و گفت و گویش آن را اغراق آمیز قلمداد می کند.
در نهایت اما شاه با قربانی کردن هویدا به عنوان عامل نارضایتی رو به افزایش مردم در سال های پایان حکومتش، سعی می کند بر گفته های علم صحه بگذارد. چه در خاطرات علم به صورت مستقیم و چه در گفت و گوهای ثابتی به صورت غیرمستقیم به نقش هویدا در معرفی کردن شاه به عنوان کسی که تمام مسئولیت و قدرت از آن اوست و همه کس در همه حالت تنها «مجری اوامر ملوکانه» است؛ اشاره شده است. امری که در نهایت نگاه همگان را به محمدرضاشاه به عنوان علت کاستی های کشور معطوف کرد؛ در چنین شرایطی حتی مشکلاتی که مربوط به مدیران میانی در دستگاه بروکراتیک دولت و ادارات جزء می شد، به شاه نسبت داده شد و در نهایت در شرایط انقلابی از سوی افکار عمومی در شعار «مرگ بر شاه» نمود یافت.
چه کسی هویدا را کشت؟
امیرعباس هویدا در ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ اعدام شد. دادگاه ساعت ۲:۳۰ دقیقه بعدازظهر آغاز شد و حکم به نوشته روزنامه کیهان ساعت ۷:۲۵ دقیقه اجراشد. می گویند خودش تصور می کرد که حکمش را فردا پیش از طلوع آفتاب اجرا کنند نه همان روز. خبرنگار کیهان در توصیف دومین و آخرین روزنامه دادگاه نوشته بود: «امیرعباس هویدا که یک شلوار مخمل کرم رنگ و کت «جیر» به تن داشت با قیافه ای مغموم در برابر قضات دادگاه قرار گرفت. در سالن دادگاه، حدود ۵۰ تماشاچی، خبرنگار، عکاس و فیلمبردار حضور داشتند و سکوت محض، فضای دادگاه را فرا گرفته بود. هویدا پس از ورود به دادگاه، در حالی که سعی می کرد خونسردی خود را حفظ کند با رییس و اعضای دادگاه، سلام و احوالپرسی کرد و سپس در جایی که برای او معین شده بود نشست.»
اتهامات هویدا در دادگاه، براساس کیفرخواست، افساد فی الارض، خیانت به ملت، شرکت مستقیم در فعالیت های جاسوسی به نفع غرب و صهیونیسم، قیام علیه امنیت و استقلال کشور با تشکیل کابینه های دست نشانده آمریکا و انگلیس، پرداخت درآمدهای ملی حاصله از نفت به شاه سابق، فرح و ممالک وابسته به غرب و شرکت مستقیم در قاچاق هرویین در فرانسه اعلام شده بود.
دادستان همچنین در دادگاه گفت: آقای هویدا، در حکومت ۱۳ ساله خود نه تنها به ملت خیانت کردید، بلکه باعث شدید که اجنبی بر سرنوشت ملت ما حاکم شود. در زمان صدارت شما کشاورزی ایران به نابودی کشیده شد و صنعت که بایستی روز به روز رونق می گرفت، تبدیل به صنعت مونتاژ شد که از کشورهای سرمایه داری تغذیه می کرد. با برنامه های طول صدارت شما آزادی از ملت ایران سلب شد و فضای ک شور ما را خفقان و سانسوری احاطه کرد که بر اثر آن هیچ کس قادر نبود حرف هایش را بزند و نویسندگان و روزنامه نگاران ناگزیر بودند حقایق را به نفع رژیم شاه سابق که شما عامل اجرای فرامین و دستورهایش بودید، تحریف کنند.
هویدا نه بابت قتل و نسل کشی بلکه برای چیزهایی دیگر محاکمه می شد، اما پاسخ هایش بسیار شبیه به پاسخ هایی بود که آیشمن در دادگاه می داد. احتمالا اگر هانا آرنت در دادگاه هویدا هم حضور داشت همان انتقاداتی که به دادگاه آیشمن داشت را به این دادگاه هم وارد می کرد.
هویدا در پاسخ اظهارات نماینده دادستان در دفاع از خود گفت: «ما در سیستمی بودیم که همه کس در آن سیستم در خدمت رژیم بودند. هر برنامه ای که دولت مجری آن بود به وسیله گروهی که به عنوان کارشناس در وزارتخانه ها بودند طرح ریزی می شد و به وسیله وزیر آن وزارتخانه به دولت پیشنهاد می شد. دولت هم آن را یا تصویب می کرد و یا تصویب آن را به مجلسین واگذار می نمود. در آن سیستم به عقیده من مجلس سنا و شورای ملی بودند که نمی بایست قوانین ضدمردمی را تصویب می کردند. اگر دولت خلاف قانون عمل می کرد این وظیفه رییس دیوانعالی کشور بود که به دولت بگوید فلان عمل، خلاف قانون است.»
در بخشی از دادگاه، رییس دادگاه در پاسخ به هویدا که همه در جشن سال روز ششم بهمن شرکت می کردند، می گوید که آنها را می بردند نه این که آن ها شرکت می کردند. هویدا در جواب می گوید: بله، آن ها را می بردند، ولی بالاخره حاضر می شدند و برای آن سیستم را تایید می نمودند. اگر می گویید من به عنوان نخست وزیر باید کنار می رفتم و ادامه نمی دادم حق با شماست. اگر من نمی کردم کسی دیگر می کرد. هویدا در آن جلسه منکر اطلاع از کارهای ساواک می شود و می گوید: من از طریق تشکیلات بین المللی از شکنجه های ساواک مطلع شدم.
رییس ساواک، معاون من بود، ولی نه از من دستور می گرفت و نه کارها را به من گزارش می کرد. ساواک، سیاست خارجی، سیاست های اقتصادی و کشاورزی و غیره به وسیله مسئولان مستقیمش با پادشاه در تماس بودند و پادشاه نظرات خود را ابلاغ می کرد. او در پاسخ به سوال رییس دادگاه که پس شما چه کاره بودید، می گوید: من فقط هماهنگ کننده بودم! پادشاه طبق قانون اساسی، رییس قوه مجریه بود و ما همه از او اطاعت می کردیم. آخرین آرزوی هویدا که در دادگاه مطرح می کند نوشتن کتابی از ماجراهای شهریور ۱۳۲۰ تا آخرین روز صدارتش بوده، اما مرگ مجال نوشتن به او نمی دهد.
در آخرین لحظاتی که دادگاه انقلابی برای تعیین سرنوشت امیرعباس هویدا به شور نشسته بود و دقایقی پیش از اعلام رای دادگاه، روزنامه اطلاعات گفت و گویی با او انجام داده که هویدا در آن از این که «به دست دادگاه عدل اسلامی» محاکمه می شود اظهار خوشحالی کرده بود و حدس زده بود که در مورد او «عدل اجرا خواهدشد.»
در پاسخ به آخرین پرسش خبرنگار روزنامه اطلاعات که پرسیده بود: «خواسته ای دارید؟» جواب داد: «بله در طول زندگی ام شبی نبوده که بدون مطالعه خوابیده باشم، از قول من خواهش کنید یک سری کتاب تازه برایم بفرستند.»
گفته می شود یکی از دلایل تعجیل در اجرای حکم هویدا، فشارهای بین المللی بود. هنری پرکت افسر مسئول امور سیاسی و نظامی سفارت آمریکا در تهران در خاطراتش می گوید: «ماه مارس خبر شدم قرار است هویدا، نخست وزیر سابق، اعدام شود. شاه به خاطر ادای همدلی با مخالفانی که فکر می کردند هویدا فاسد و بهایی است، او را زندانی کرده بود. روز ۱۱ فوریه که درهای زندان ها باز شد، هویدا بیرون نزد. شاید فکر می کرد باید آنجا بماند تا رسما تبرئه بشود.
گمانم روز شنبه ای بود. به چارلی ناس زنگ زدم و گفتم: «ببین، یه کاری برای هویدا بکنین. نجاتش بدین.» برای تلگراف مختصری فرستادم دربرگیرنده توصیه هایی برای این کارو او رفت به دیدن یزدی. وزیر امور خارجه ایران گفت «ما متوجهیم.» چارلی گفت: «اگه هویدا رو تیرباران کنین، توی ایالات متحده هیچ همدلی ای با این کارتون نمی کنن، چون این آدم اونجا محبوبه.» یزدی هم جواب داد«ما تمام تلاش مون رو می کنیم.» بعدش اولین خبری که به ما رسید، این بود که هویدا چند ساعت قبل از گفت و گوی چارلی با یزدی اعدام شده. اوضاع حسابی پیچیده شد.»
علاوه بر مخالفت دولت موقت با اعدام هویدا، علی مطهری در گفت و گو با سالنامه نوروزی سال ۹۳ روزنامه اعتماد عنوان می کند که شهید مطهری هم مخالف اعدام عجولانه هویدا بوده است: «واکنش های استاد مطهری در این بخش پنهان بود. ایشان چندین بار به آقای خلخالی تلفنی تذکر دادند. من خودم یکی، دو بار را شاهد بودم.
مثلا در مورد اعدام هویدا معتقد بودند که نباید عجله شود. تلاش کردند که با امام تماس بگیرند و آن شب موفق نشدند و تصمیم داشتند صبح با امام صحبت کنند، اما هویدا را همان شب اعدام کرده بودند... معتقد بودند که نباید عجله شود. فضا طوری بود که گاهی کار دست اما هم نبود. شهید مطهری در یک سخنرانی که همان روزها داشتند گفتند برخی از جوانان هستند که می گویند گلوله هم حیف است که ما خرج این ها می کنیم. در حالی که از نظر اسلام حتی حقوق یک مجرم هم باید محفوظ باشد و ما حق نداریم بیش از مجازاتی که دادگاه اسلامی برای یک مجرم درنظر گرفته، مجازات کنیم.
این رویکرد شهید مطهری بود. بالاخره در پشت صحنه تا جایی که توان داشت سعی کرد جلوی تندروی ها را بگیرد اما واقعیت این است که شرایط روزهای اول انقلاب به گونه ای بود که گاهی حتی اگر امام هم دستور می داد که اعدامی صورت نگیرد، برخی کاری می کردند که قبل از آنکه دستور امام برسد یا رسانه ای شود، طرف اعدام شده باشد و امام در برابر عمل انجام شده قرار بگیرد.»
مهدی بازرگان، نخست وزیر و هاشم صباغیان هم در رفت و آمد به قم از امام خواستند تا دادگاه هویدا را به تعویق بیندازد. در یکی از این دیدارها دعوایی نیز میان خلخالی و بازرگان درگرفت و باعث شد تا دادگاه انقلاب با حضور خبرنگاران و مسئولان صلیب سرخ در زندان قصر موافقت کند. در این آزادی نسبی بود که خبرنگار جوان بیست و چند ساله ای به اسم کریستین اوکرن که گزارشگر تلویزیون فرانسه بود توانست در زندان با هویدا گفت و گویی انجام دهد. گفت و گویی که پخش آن از تلویزیون فرانسه باعث شد تا خلخالی با این چالش مواجه شود که فشارهای بین المللی ممکن است در اعدام هویدا اخلال ایجاد کند.
دو روز بعد از پخش این گزارش بود که ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ به همراه آیت الله محمدی گیلانی، احمد جنتی و آذری قمی به زندان قصر رفت تا دادگاه دوم را در همان جا تشکیل دهد. خلخالی برای اینکه کسی مانع صدور حکم نشود چنانچه خودش در خاطراتش نوشته تمام راه های ارتباطی با زندان را قطع و تلفن ها را در یخچال پنهان کرد و بعد از پایان این دادگاه در شوری چهارنفره حکم اعدام هویدا را صادر و در همان لحظه لازم الاجرا دانست. حکمی که بلافاصله توسط برخی از همراهان او به جوخه اعدام نرسیده اجرا شد.
کریستین اوکرن گزارشگر فرانسوی بعدها به جرم انتشار گفت و گویی که به گفته وکلای فرانسوی باعث اعدام هویدا شد به دادگاه فراخوانده شد. او در گفت و گویی که ۳۰ تیر ۵۸ در روزنامه بامداد با تیتر «من قاتل هویدا نیستم» منتشر شد، گفت که به وظیفه حرفه ای خود عمل کرده است.
خلخالی در خاطراتش درباره ساعت های آخر زندگی هویدا می نویسد: «پس از تشکیل جلسه محاکمه هویدا و انجام دفاعیات او و صدور حکم اعدام هویدا در حالی که عرق می ریخت، گفت حضرت خلخالی! من نمی گویم مرا اعدام نکنید؛ ولی خواهش می کنم به مدت دو ماه اعدام مرا به تاخیر بیندازید. دولت موقت به من وعده داده است. من گفتم: اصل تفکیک قوای ثلاثه: مقننه و قضاییه و مجریه را دولت موقت هم قبول دارد. خلاصه هرچه او اصرار کرد، من قبول نکردم و گفتم وصیت خود را بنویس! او گفت: حضرت خلخالی! یک میلیارد دلار به شما می دهم تا شما این کار را به عقب بیندازید، گفتم: این ها شعر است و من نمی توان در پیشگاه ملت ایران، جوابگوی تاخیر محاکمه و اعدام شما باشم.
هویدا گفت: سلام مرا به مادرم برسانید، و بگویید به دیدن من بیاید؛ چون او علاقه زیادی به من دارد و غیر از من کسی را ندارد. گفتم: مادران زیادی بودند که گریه می کردند، ولی نتوانستند عزیزان خود را قبل از اعدام ببینند؛ ولی ما هرچه گشتیم تا مادر هویدا را به دیدن پسرش ببریم او در دسترس نبود... هویدا حاضر به نوشتن وصیت نشد تا شاید دستور اعدام او به تاخیر افتد و همین را فرجه حساب می کرد و شاید تصور می کرد، دستی از غیب برای نجات او بیرون بیاید؛ ولی چاره ای نداشتیم و سرانجام حکم را اجرا کردیم.»
خلخالی می نویسد: «پس از اعدام من داخل زندان آمدم. افراد مسئول از جمله نراقی به من گفتند چه باید بکنیم؟ گفتم درباره چه چیزی و چه کسی صحبت می کنید؟ گفتند درباره هویدا گفتم کار او تمام است. هویدایی دیگر در عالم وجود ندارد.» گفته می شود به رغم شایعاتی که در گرفت و حتی خلخال در کتاب خاطراتش نوشت که جنازه او را ابراهیم یزدی به فرانسه و اسراییل برد تا در الخلیل کنار پدر هویدا دفن شود، اما جنازه هیچ کجا منتقل نشد و پس از سه ماه و اندی ماندن در پزشکی قانونی با نام دیگری در بهشت زهرای تهران دفن شد.
در افواه مشهور شده که تیر خلاص هویدا را هادی غفاری زد. هادی غفاری، اما این ادعا را قبول ندارد و می گوید فقط خلخالی می داند چه کسی هویدا را با تیر زد که او هم این راز را با خود به گور برد. غفاری معتقد است انتساب اعدام هویدا به او به یک شوخی در دادگاه باز می گردد. او گفته است: «از آنجا که هویدا مدتی را در لبنان گذرانده بود، در دفاعیاتش گفت که آقای رییس دادگاه من حتی حاضرم به عربی از خودم دفاع کنم.
«توکُلتُ علی الله»، من هم به او گفتم حوصله کن که کُلتُ علی الله از راه می سد. هویدا خنده اش گرفت و به آقای خلخالی گفت که ایشان من را تهدید می کند، خلخالی گفت که تو سیزده سال این مردم را تهدید کردی حالا یک دقیقه تحمل تهدید این مردم را نداری. من هم بعد از دادگاه به ایشان گفتم، من کاره ای نیستم و فقط با شما شوخی کردم. ایشان هم گفت من فهمیدم که شوخی کرد. صحیح این عبارت چه بود؟ گفتم توکلت علی الله نه توکُلتُ علی الله».
ارسال نظر