اسفندیار منفردزاده از آهنگسازان برجسته ایرانی است که اثار ماندگار و خاطرهانگیز زیادی تولید کرده است، چه در عرصه موسیقی متن فیلم و چه در عرصه ترانههای پاپ.
برترینها: اسفندیار منفردزاده متولد بیست و چهارم اسفند سال ۱۳۱۹، در یکی از محلههای قدیمی تهران؛ خیابان ری، کوچهی «دردار»؛ کودکی و نوجوانی را با بچهمحله هایش مسعود کیمیایی، حسین حسینزاده، فرامرز قریبیان، اکبر معززی، احمد اکبری و بعدها ارسلان ساسانی و احمدرضا احمدی گذراند.
شاید بتوان گفت که استودیو طنین زادگاه هنر اسفندیار منفردزاده بوده. اکثر کارهای او با صدای زندهیاد فرهاد اجرا شدهاند. موسیقی متن بسیاری از فیلمهای کیمیایی هم ساخته منفردزاده است، از جمله «قیصر» و «داش آکل». منفردزاده همچنین سرود معروف بهاران خجسته باد را اوایل انقلاب به یاد کرامت دانشیان و خسرو گلسرخی ساخت که در زمان شاه اعدام شده بودند.
منفردزاده خود دربارهٔ سابقه اجرای این سرود بعدها چنین میگوید: «… سرود «بهاران خجستهباد» با شتاب و با سازهایی در حد اسباب بازی، با وسایل ضبط زیر متوسط سال انقلاب - یعنی بسیار ابتدائی امروز - با صداهایی کاملاً غیر حرفهای در منزل و نه در استودیو، ضبط شدهاست. . . اگر سرود «بهاران خجستهباد» بدون کمک امتیازات ویژه با چنین اقبالی ماندگار میشود، نام عشق و ایثارگر و انسانی بزرگ یعنی کرامت دانشیان، نیروی پرتوان ماندگاری آن بودهاست، نه موسیقی و اجرایی ابتدایی آنهم با صدای غیرحرفهای من. . .» منفردزاده سالها پیش در گفت وگویی با دویچه وله، از شروع فعالیتهای خود و ویژگیهای ساختن موسیقی متن فیلم میگوید. به مناسبت زادروز او بخشی از این مصاحبه را با هم مرور می کنیم.
از کی به فکر این افتادید که آهنگ روی فیلم بگذارید؟
این فکر شاید بتوانم بگویم برمیگردد به زمانی که من در برنامهی صبح رادیو، وقتی ۱۵ یا ۱۶ سالم بود، با جمال وفایی شروع به کار کردم که بعد از آنجا هم به لالهزار رفتم و بعد از آنجا هم به رادیو ایران و برای ارکستر جوانان آهنگسازی میکردم. بعداز آن هم من دیگر به بیست سالگی رسیده بودم. کیمیایی بود، من و عشق سینما. او میخواست فیلم بسازد، و من هم میل این کار را داشتم. درواقع تفکیک شغل و تفویض اختیار کرده بودیم. او به من میگفت، تو باید موزیک متن بسازی و من هم به او میگفتم، تو باید کارگردانی کنی. به هرحال ما با هم بودیم و با این رؤیا هم بزرگ میشدیم.
خوب یادم هست، ۱۶ یا ۱۷ سالم بود که به مادرم فشار میآوردم خانهمان را بفروش و پولش را بده به ما که میخواهیم فیلم بسازیم، یا مسعود میخواهد فیلم بسازد و من هم میخواهم موزیک بسازم. فکرش را بکنید، تنها خانه! نه اینکه ما ثروتمند بوده باشیم! این تنها خانه بود. یعنی شما توقع ما را نگاه کنید، اینکه مادر خانهاش را بفروشد تا ما دوتا بتواینم فیلم بسازیم؛ و اینکه حالا او چه فیلمی خواهد ساخت در آن سنین، واقعا جالب بود. خب این میل و این رؤیا بود، و وقتی آدم با این رؤیا زندگی بکند، میرود دنبالش و میرسد به آنجا که بسازد، رایگان بسازد و بدون دستمزد بسازد و با اصرار بسازد و بعد، برسد به موسیقی و فیلم «قیصر» و بازهم همواره رایگان و با اصرار و اینکه بالاخره تحمیل موسیقی یا در واقع تحمیل این شغل به مجموعه مشاغل تولید فیلم درسینمای ایران.
ولی قیصر اولین فیلمی نبود که شما موسیقی متن آن را ساختید؟
دقیقا درست است. قبل از آن یک فیلمی بود که باید به آن دستگرمی میگفتیم. ولی رؤیای ما فیلمهای اروپایی و آمریکایی بودند که دیده بودیم. همه چیز درذهن ما شکل دیگری داشت، جز «قیصر». اولین کارم فیلمی بود به اسم «بیگانه بیا»، فیلمی با داستان مثلث عشقی. کیمیایی آن را ساخت و من هم در جریانش بودم و دائم هم باهم بودیم. بهروز وثوقی بود، فرخ ساجدی و مارینا ماتر هنرپیشهای دورگه، چون ایرانیالاصل نبود. این داستان در هرحال یک مجموعهای بود که وقتی تصویرهایش را نگاه کنید، چندان هم بد نبود، ولی هرگز ایرانی نبود. منزلی که اینها در آن زندگی میکردند، شیوهی زندگیشان، شیوهی گفتوشنودشان و درواقع همه چیز غیرایرانی بود، تا حتا تشیع جنازه خود آن جنازهای که کشته میشود، جنازهای که با تابوت مسیحیان و با ماشین مخصوص. شکلی که در سینما فرم دارد در واقع و خیلی فرق میکرد با فرم ایرانی که دیدیم و هچنان و همواره همانجور هست؛ بنابراین این فیلم کاملا غیرایرانی بود.
موسیقی متن فیلم که ساخته شما بود چطور؟ مایههای ایرانی داشت یا مایههای فرنگی؟
نه، رنگ و بوی ایرانی نداشت. راستش ما در تلاش بودیم که چیزی باشد که... اینطور بگویم، همه چیز خارجیاش خوب بود و ما هم به اصطلاح بدلی آن را میخواستیم درست کنیم که جنس خارجی باشد و ادا و اعتبار خارجی، ادای فیلم اروپایی و فیلم آمریکایی را داشته باشد؛ و اتفاقا این ادا را هم درآوردیم و هیچکس باور نمیکرد که آن موسیقی را یک ایرانی، یا اصلا من ساخته باشم. جالب این است که رفتیم سینما، همان روز اولی که نمایش این فیلم شروع شد. یک روز چهارشنبه بود که با کیمیایی به سینما رفتیم. خب در چند نوبت که فیلم را توی سالن سینما دیدیم، تماشاگران هم حسابی با مسخرگی و پرخاشی و عادتا فحش و هر جوری که دلشان میخواست انزجاری نسبت به این فیلم بینندگان اعلام کردند که چک خورد توی گوش من و سازنده فیلم و این باعث شد که... یعنی هیچکس مثل من و کیمیایی این شانس را نداشته که نقد بشود و به این خشونت هم نقد بشود، تا برود دنبالش و فکر کند چه باید بکند که کاری که میکند هویت ایرانی داشته باشد.
تا اینکه رفتید سراغ «خداحافظ رفیق»!
نه، نه. بعدش بلافاصله فیلم قیصر بود... قیصر که در واقع نقطهی مقابل «بیگانه بیا» محسوب میشد. یعنی کاملا ایرانی، هویت ایرانی و آنقدر ایرانی که همه چیزش، اجزایش، سلولهایش مطلقا ایرانی بود و هنوزهم این فیلم اگر اعتباری دارد مال همان است و خب مسایلی در رابطه با این هست که من دوست ندارم، از جمله نطفهی اصلی قصه فیلم و موضوع تجاوز به یک دختر، در جامعهای که فرهنگ آن طوری است که آن دختر ناگزیر به خودکشیست و قاتل حتا سربلند هم میتواند باشد. بله، آن داستان دیگریست البته. به هرحال این دومین کار بود و کاری موفق که در سینمای ایران اثر گذاشت.
شما اولین کسی هستید که برای خواندن ترانهی فارسی به فرهاد مراجعه کردید؛ همینطور است؟
قبل از آن آقای تورج نگهبان، اگر اشتباه نکنم، برای فیلم «بانوی زیبای من» به فرهاد مراجعه کرده بود و فرهاد هم خوانده بود...
به فارسی؟
بله، به فارسی. البته ترجمهای بود از شعرانگلیسی. یعنی دیگر ایرانی نبود و فقط فارسی بود؛ و فرهاد با وجود اینکه تمام عمرش غیرایرانی خوانده بود، او جاز میخواند و با بلاک کتز همکاری داشت. جوانهای همسن من یادشان هست، به هر حال او زخم خورده بود و کاری نبود که او را راضی کرده باشد و ترغیب کرده باشد به ادامهی خواندن به زبان فارسی.
ولی شما چطور شد که به فرهاد مراجعه کردید؟ علت انتخاب شما چه بود، با آن همه خوانندهای که آن زمان وجود داشت؟
جالب این است که خود فرهاد میگفت، این همه هستند به این خوبی میخوانند، چرا من باید بخوانم؟ واقعا با اصرار من بود. من او را به عنوان صدای متفاوت، اینطوری بگویم...، چون کنسرتی در امجدیه بود که اگر کسی یادش باشد، حدود ۲۰هزارنفر آدم آن کنسرت را دیدند. فرهاد فارسی نمیخواند و... خب من او را از کوچینی میشناختم و از صدایش لذت میبردم. صدای متفاوتی میخواستم که این کار به عنوان موسیقی متن روی فیلم باشد. موسیقی پاپ متداول آن روز هم، آن جنسی نبود که میخواستم. از این بابت بود که به فرهاد اصرار فراوانی کردم، که به هرحال آمد و لطف کرد و خواند. ترانهی «مرد تنها» برای اولینبار روی فیلم ایرانی، فیلم «رضا موتوری» به عنوان موسیقی متن ارائه شد.
بیشتر آهنگهایی که شما ساختهاید روی فیلمهای مسعود کیمیایی است. علتش، دوستی قدیمیای است که با او داشتید یا این که واقعا کار او را به کار دیگران ترجیح میدادید؟
من و مسعود کیمیایی از ده یازدهسالگی باهم زندگی کردیم، فیلم دیدیم و خب مشوق من برای اینکه موزیک بسازم خود مسعود بود. وقتی فیلم میدیدیم و از سینما میآمدیم بیرون، تازه تعریف آن فیلم دوباره از زبان او برای خودش دنیایی بود و ارزش زیاد و زیبایی داشت. من حتا فیلم دیدن را از او یاد گرفتم. یعنی ارتباط من با او بافت دیرینهای دارد؛ و کارکردن من با مسعود طبیعتا موفقتر بوده، چون او لحظاتی که برای فیلم کار میکرد، برای صداهای فیلم فکر میکرد، برای موسیقی امکان میگذاشت. یعنی جا میگذاشت، پاساژی میگذاشت و میخواست که جای موسیقی باشد. از این بابت در فیلماش روشن است و حتا میتواند الگو باشد. دیگر فیلمسازان هم همین کار را میخواستند بکنند، ولی به موسیقی آنجور رخصت نمیدادند. مثلا فرض کنید یک سکانس تمام میشد از فیلم و بلافاصله سکانس بعدی میخواست شروع بشود و این شروع شدن نه اجازه میداد موسیقی تایید کند آن قسمت را یا... در واقع کار خودش را انجام بدهد و بیننده را با آن حسی که آن قسمت را دیده، جذب کامل بکند. ولی خب من یک سلیقهی سینمایی داشتم که در اثر دیدن فیلم بود و به قول مسعود، دانشگاه ما خود سینما بود؛ و بعد در
اثر آن فیلمهایی که من دیدم، وقتی موفق شدم، کار نمیکردم، و اصلا به پول فکر نمیکردم. فکر میکردم اول باید فیلم را دوست داشته باشم.
از میان ترانه سراها چطور؟ شما بیشتر با شهیار قنبری کار کردید؟ همخوانی ویژهای با ترانههای قنبری دارید یا اینکه اتفاقی بوده؟
شاید بشود گفت اتفاقی بوده. چون با شهیار قنبری من زندگی قبل از کار نداشتم. در کار با او آشنا شدم و اولین کاری که با او انجام دادم همین «مرد تنها» بود. ولی او قبلا ترانه کار کرده بود و این «مرد تنها» را در واقع در استودیو طنین به خواست من نوشت و فرهاد خواند. بیشتر با او کار کردم برای اینکه جنس شعرش، جنس کلامش... مثلا همین «مرد تنها» شعری است برای ترانهای که وزن و قافیهی معین و یک اندازه و متداول روز را ندارد. کلاملا تازه است، تازگی دارد از این بابت، تازگی داشت!
علت همکاری زیاد شما با فرهاد هم شاید برای این است که صدای او را ترجیح میدادید؟
در این شک نداریم. البته وقتی با فرهاد کار کردم، صدایش را کسی نشنیده بود به آن شکل که فارسی بخواند و اولین کار همین «مرد تنها» بود و دومیاش هم «جمعه». فرهاد تمام زیباییهایی را که من حس میکردم و او هم توان درکش را داشت به زیبایی بیان کرد و همینطور کارهای شهیار. خب من کارهایی که درست کردم برای شرکت ترانه شاید از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نکند. اما اشعارش را، همه را من از میان اشعار فرض کنید عزیزمان شهریار قنبری، ایرج جنتی عطایی و از اشعار شاملو و حتا آن متل کودکانهی گنجشکک اشی مشی، انتخاب میکردم. این است که من به عنوان مجری، تولیدکننده در واقع، خودم سراغ شعری میرفتم، آن را ترانه میکردم. مسئول تولیدات بودم و هستم.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
عالیجناب بزرگ مرد مردمی و موسیقیدان بزرگ تاریخ هنر ایران
بدون نام
بچه ها ایشون فوت کردند؟
بدون نام
تبریک میگم به اسفندیار منفردزاده که سرود زیبا و انقلابی "بهاران خجسته باد" را در اون روزا و با کمترین امکانات ساخت و شور انقلابی مردم را افزایش داد و بعد هم آهنگ های زیبایی که برای فرهاد و غیره ساخت. خیلی با عشق و شوره.
بدون نام
.. فرض کنید عزیزمان شهریار قنبری، ..
باز نوشتی شهریار؟
برای هزارمین بار: شهریار نیست. شهیاره.
بدون نام
مسعود. اسفندیار. فرهاد و شهیار قنبری همه اسطوره و تکرار نشدنی
حسن نصرابادی
چه کسی واز کجا با ایشون مصاحبه کرده؟
بدون نام
شکی نیست ایشون اهنگساز قابلی هستن ،ولی چند سال پبش در یکی از شبکه های ماهواره ای درباره فریدون فرخزاد داشت صحبت میکرد دروغ بسیار بزرگ و وقیحی پشت سر کسی که مرده و دستش ازدنیا کوتاهه زد که بنظر من ایشون ادم بی شخصیتیه ،کسانیکه این برنامه رو دیدن میدونن چی گفته بود و مجال بیانش درینجا نیست ،
نظر کاربران
خدا رحمتش کنه
پاسخ ها
در قید حیات هستند.
عالی
بچه محل پدر من ....
پاسخ ها
شوخی نکن رابین هود خخخخخخ
عالیجناب بزرگ مرد مردمی و موسیقیدان بزرگ تاریخ هنر ایران
بچه ها ایشون فوت کردند؟
تبریک میگم به اسفندیار منفردزاده که سرود زیبا و انقلابی "بهاران خجسته باد" را در اون روزا و با کمترین امکانات ساخت و شور انقلابی مردم را افزایش داد و بعد هم آهنگ های زیبایی که برای فرهاد و غیره ساخت. خیلی با عشق و شوره.
.. فرض کنید عزیزمان شهریار قنبری، ..
باز نوشتی شهریار؟
برای هزارمین بار: شهریار نیست. شهیاره.
مسعود. اسفندیار. فرهاد و شهیار قنبری همه اسطوره و تکرار نشدنی
چه کسی واز کجا با ایشون مصاحبه کرده؟
شکی نیست ایشون اهنگساز قابلی هستن ،ولی چند سال پبش در یکی از شبکه های ماهواره ای درباره فریدون فرخزاد داشت صحبت میکرد دروغ بسیار بزرگ و وقیحی پشت سر کسی که مرده و دستش ازدنیا کوتاهه زد که بنظر من ایشون ادم بی شخصیتیه ،کسانیکه این برنامه رو دیدن میدونن چی گفته بود و مجال بیانش درینجا نیست ،
سایش مستدام