احمد مهران فر، خالق «زندگی لاکچری»!
اصلا شبیه ارسطو نیست. از همان ابتدایی که سلام میکنیم تا به انتها بیشتر شک میکنم که آیا واقعا احمد مهرانفر نقش ارسطو را بازی کرده است. خیلی متین و خوشبرخورد است. سادگی ارسطو را ندارد و خوب به آداب و معاشرت پایبند است.
مجله زندگی ایده آل: اصلا شبیه ارسطو نیست. از همان ابتدایی که سلام میکنیم تا به انتها بیشتر شک میکنم که آیا واقعا احمد مهرانفر نقش ارسطو را بازی کرده است. خیلی متین و خوشبرخورد است. سادگی ارسطو را ندارد و خوب به آداب و معاشرت پایبند است. احمد مهرانفر در این چند سال اخیر تبدیل به یکی از چهرههای سینما و البته شبکه خانگی شده است و طرفدارانش هر روز بیشتر از دیروز میشود. سهگانه «پایتخت» یکی از پرمخاطبترین سریالهای دهه اخیر است. مجموعه سوم تمام شد و آنطور که در جلسه تقدیر از عوامل مشخص شد، دیگر چهارمی در کار نیست. حالا باید دید که در آینده چه اتفاقی میافتد.
از ابتدا قرار بر این بود که طنز داستان در این سری قویتر باشد و فکر میکنم که موفق هم ظاهر شد. اگر در این زمینه به آن نگاه کنیم کار موفقی از آب درآمده است و حتی بهتر از ۲ کار قبل بود. اما خود من در مجموع سه سری، چیزیکه در فیلمنامه پایتخت یک و دو برایم نوشته شده بود را بیشتر دوست داشتم. در واقع بازیام را در آن دو به خصوص سری دوم بیشتر دوست داشتم. در واقع همین دوست داشتن بازمیگردد به خودخواهی خودم؛ من نقش خودم را در «پایتخت ۲» دوست داشتم. در سری اول بازیها به سمت رئال بودن رفت. تمام تلاش ما بر این بود که بازیها واقعی به نظر برسد، اصلا قصد خنداندن مردم را نداشتیم. در تمام سکانسها تلاش داشتیم این واقعی بودن را حفظ کنیم و تماشاگر کاملا ما را باور کند. اما زمانی که پخش شد دیدیم تماشاگر به موقعیتهایی که ما اصلا انتظارش را نداشتیم خندیده و سریال کاملا به سمت یک سریال طنز و کمدی جلو رفته است. مثلا در «پایتخت یک» سکانسی بود که ما محلولی را که یک ماده مخدری در آن داشت خوردیم و بعد از آن وارد سونا و استخر شدیم. آن سکانس را مردم خیلی دوست داشتند و زمانی که دیدیم مردم بیشتر با موقعیتهای کمیک ارتباط برقرار کردند و به قولی از آن بخشها بیشتر خوششان آمده است در دومین مجموعه این قسمتهای کمدی را بیشتر کردیم اما در نهایت اصل بر این بود که کاراکترها واقعی بوده و برای تماشاگر واقعی باشند. بعد از پخش دومین سری دیدیم مردم دوست دارند یک کار طنز ببینند و با قسمتهای کمدی و البته تکهکلامها ارتباط بیشتری برقرار کردند و ما در «پایتخت سه» رویه دیگری را انتخاب کردیم. هر چند آن رئالیسمی که از همان ابتدا به دنبالش بودیم وجود داشت. خاستگاه من بازیگر به عنوان ارسطو از خاستگاه نقش به خاستگاه تماشاگر تغییر پیدا میکرد، یعنی چه؟ یعنی اینکه شاید ارسطو در موقعیتهای خاص فلان کار را انجام نمیداد یا فلان حرف را نمیزد اما از آن جایی که دوست داشتیم تماشاگر را بخندانیم، دچار این دام شدیم که آن را بخندانیم. شاید در این موارد بود که از شخصیتهای رئال دور شدیم. زمانی هم که خودم ارسطو را دیدم، این اتفاق را به خوبی حس کردم اما در مجموع از نتیجه کار راضی هستم. تمام بازخوردها خوب بود و همه بهاتفاق میگویند «پایتخت ۳» از ۲ مجموعه قبلی بهتر بود.
ارسطو سر و سامان گرفت
در سری دوم نقش من خیلی کلیدیتر بود. در این مجموعه چند کاراکتر به داستان اضافه شد؛ فریده، بهبود و اوس موسی وارد داستان شدند. من هم از آن جایی که درگیر سریال «شاهگوش» بودم و به خاطر قراردادی که داشتم نمیتوانستم در سریال حضور زیادی داشته باشم؛ این طور شد که در چند قسمت اول خیلی پررنگ نبودم. البته باید همین جا بگویم کار من در شاهگوش تمام نشد! آقای میرباقری لطف کردند و نقش مرا در سریال کم کردند که توانستم در «پایتخت» حضور داشته باشم. اینطور است که در سومین سری «پایتخت» نقش من کمتر است. فکر میکنم اتفاقی که به نظر خودم صورت نگرفته آن همه تلاشی است که در ۲ سری مجموعه قبلی صورت گرفت، اینکه ارسطو به دنبال یک زن برای زندگیاش میگردد، در این سری خیلی سرسری از آن رد شدیم و با چند ماجرای دیگر شد که نشد خیلی به ازدواج ارسطو پرداخته شود. رابطهاش با زنش خیلی نشان داده نشد. شاید اگر قسمت چهارم ساخته شود، به این اتفاقها بیشتر پرداخته شود.
هیچ فرمولی وجود ندارد
اصلا تصورش را هم نمیکردیم. نمیدانم که چه اتفاقی افتاد و هیچ فرمولی نمیتوان برای آن پیدا کرد. تنها این را میدانم که مردم از واقعی بودن داستان و کاراکترها خیلی خوششان آمد و موقعیتهای کمدی که در قصه وجود داشت. اما واقعا باید این را بگویم که هیچ فرمول خاصی وجود ندارد. من دیدم در سریالهای دیگر تلاش بر این میشود که همین کار را انجام دهند، اما جواب نداد.
پایتخت مثل «درباره الی»!
شتابزدگی در نوشتن قصه و تولید سریال، پاشنه آشیل سریال «پایتخت» بود. این عجله باعث میشود یک جاهایی از زیر دستمان در برود. وقتی ۲ قسمت کامل را در ۲ هفته میگیریم، طبیعی است که یک چیزهایی فراموش شود! با وجودیکه همه عوامل دقت لازم و کافی را دارند و ۶ دانگ حواسشان هست که کار درست انجام شود، اما خب باز هم یکسری نکات از زیر چشم درمیرود و زمانی که ما بازیها را در تلویزیون میبینیم با خودمان میگوییم که ای کاش یک جور دیگر نقش بازی میکردیم یا فلان کار را انجام نمیدادیم. ای کاش یک برداشت دیگر هم میگرفتیم. البته همان زمانی هم که ما سر کار بودیم، با خودم میگفتم این کار درستی نیست اما خب زمان کافی نبود، دیگر سکانسها تکرار نمیشد. شتابزدگی دیگر به حدی میرسید که خیلی اذیت میکرد. فقط همین وجود داشت. فکر میکنم یک اتفاقی برای پایتخت افتاده که تا قبل از این همیشه در مورد «درباره الی» میگفتم. یک اتفاق خوب در مورد اين فیلم افتاده بود و حالا میتوانم بگویم همان اتفاق خوب برای سریال «پایتخت» هم افتاده است؛ یک متن خوب در این میان وجود دارد، یک تیم حرفهای دور هم نشستهاند و کار میکنند. سیروس مقدم به عنوان لیدر گروه، کارش را خیلی خوب بلد است و میداند که میخواهد چه کار کند. تهیهکننده خوب که در هر شرایطی از گروه پشتیبانی میکند. چیزی که میخواهم بگویم این است که تمام اتفاقهای خوب برای سریال افتاده است و آن را تبدیل به یک سریال خوب، خوشریتم و سرپایی کرده است و تماشاگر را راضی میکند. باید در هر مجموعهای یکسری اتفاقات خوب بیفتد، درست طراحی شده باشد که بتواند به رشد مورد نظر برسد. همه آدمها سر جایشان باشند و هر کسی کاری که به او محول شده است را انجام دهد.
آیا پایتخت ۴ ساخته میشود؟
همیشه زمانی که یک سریال یا حتی فیلم سینمایی به صورت ادامهدار ساخته میشود، همان اولین نسخه خوب است! اما پایتخت اینطور نبود. خیلیها میگویند که نسخه اول خیلی بهتر بود یا مجموعه دوم ضعیفتر از همه بود اما من به این نکته اصلا اعتقادی ندارم و حداقل میتوانم به طور قطع بگویم که بازیها در مجموعه دوم خیلی پختهتر و آگاهانهتر شده بود. در مورد سری سوم هم همین نکته صدق میکند. فکر میکنم که یک روند صعودی ادامهدار در مورد پایتخت وجود دارد. شاید خیلی از سریالها حتی در همان چند قسمت اول افت شدید مخاطب داشتند كه این اتفاق را در چند مجموعه هم ديدم. حداقل من این طور فکر میکنم و از روی بازخوردهای سریال این طور میگویم بنابراین مطمئن هستم یک اصرار عمومی روی ساخت سری چهارم پایتخت وجود دارد. در مورد سری سوم هم همینطور بود. ما تقریبا نمیخواستیم کار کنیم اما مردم و مسئولان اصرار به ساخت کردند و ساخته شد. فکر میکنم در پايتخت چهار هم این اتفاق بیفتد. یک اصراری وجود دارد از سوی مردم و مدیران که احتمال ساخت مجموعه چهارم را بالاتر میبرد؛ چرا که این شخصیتها بهخصوص آنهایی که به تازگی اضافه شدهاند، پتانسیل این را دارند که در یکسری موقعیتهای جدید قرار بگیرند و داستانهای جدید برای آنها طراحی شود.
زندگی لاکچری
برای بازی در پایتخت ۳ خیلی علاقهای به بازی نداشتم و میترسیدم، اما بهواسطه اصرار گروه و اعتمادی که به محسن تنابنده داشتم پذیرفتم و همان اول صحبتهایم را کردم. در این صحبتها به نکاتی رسیدیم که ارسطو و خنجری شبیه من نباشد. همان اوایل «شاهگوش» شایبه شباهت ارسطو و خنجری به میان آمد. خود من خیلی حواسم به این موضوع بود و اصلا اینطور نیست. در طراحی شخصیت ارسطو به خاطر همین شایبه تصمیم گرفتیم یک رنگآمیزی جدیدی به ارسطو بدهیم. حداقل به لحاظ فیزیکی و ظاهری تفاوتی ایجاد کردیم. موی بلند برای او گذاشتیم. زمانی که مو برای ارسطو گذاشتیم دیدیم که او اصلا دیگر ارسطو نیست تا زمانی که من صحبت نکرده بودم کسی باورش نمیشد که این همان ارسطو است. لباسهایی که برای او طراحی شد، مدل کامیون و موقعیتهایی که در آن قرار میگرفت فرق کرده بود. اما بیش از هر چیزی مدل زندگی او فرق کرد، رانندهای است که خارج میرود، کلاس زبان رفته یا میرود و دائم در تلاش است که از کلمات انگلیسی استفاده کند تا وقتی آنجا میرود لنگ نماند. اینطور شد که این انگلیسی حرف زدن به میان آمد. تا به همین جا صحبتهایمان را کردیم و بعد از آن تمام تکهکلامها را خود من به داستان اضافه کردم. اوکی، زندگی لاکچری و ... وقتی فهمیدیم که این شخصیت باید کمي انگلیسی حرف بزند،خود من میگشتم ویک چیزهایی را اضافه کردم.
جعبه جادویی
خیلی زیاد تلویزیون تماشا میکنم، واقعیت را میگویم، به دليل یکسری شرایط مجبورم برنامههای تلویزیونی را دنبال کنم. همه زحمت میکشند، واقعا بخش فرهنگ و هنر این مملکت در بخش تولید از همه موفقتر ظاهر شده است. اول به این دليل که با جان و دل کار میکنند و از کارشان لذت میبرند. آن را دوست دارند و در رقابتی شرکت میکنند که کار سالمی است. فکر میکنم برنامهسازان تلویزیون و اهالی سینما کارشان را درست و بیش از حد توانشان انجام میدهند، اما همیشه در این پروسه چارچوبها، خط قرمزها و سانسورهایی وجود دارد که باعث افت کیفیت میشود. اگر در بخشهای تولیدی دیگر هم نگاه کنیم؛ اقتصاد، تولید و حتی ورزش میبینیم که هنر حرف اول را میزند. در بخش فرهنگ کارهای قابل احترام و نجیبی در سطح بینالملل میبینیم و در زمینه سینما، تلویزیون و تئاتر حرف اول را میزنیم و حتی ضعف بخشهای دیگر را جبران هم میکنیم. باور کنید با وجود این مقدار خط قرمز و محدودیت، هنرمندان بهترین کارها را ارائه میدهند. شاید اگر از کشورهای دیگر بیایند و با همین شرایط بخواهند کار کنند، خیلی ضعیفتر عمل کنند. به نظرم خیلی در حق هنرمندان ظلم میشود. در کشورهای دیگر میبینیم که هنرمندان شناخته شده وضعیت معیشتی بهتری دارند. کاری نمیتوان کرد، ما در اینجا زندگی میکنیم و قوانین اینجا را پذیرفتهایم. واقعا هنرمندان ما از کمبود امکانات هم رنج میبرند. بودجه کافی همیشه وجود ندارد و امکانات لازم برای مهيا کردن شرایط خلاقانه خیلی کم وجود دارد. شاید این امکانات رفاهی باشد، شاید کاری.
یک کار گروهی
پایتخت یک کار گروهی بود که همه دست به دست دادند تا ساخته شد. مخصوصا در طرح شخصیتها. چیزی که پایتخت آن را برجسته میکند، همان شخصیتهای شیرینی بود که خلق شد. ما در این سریها یاد گرفتیم که میتوان کار گروهی هم ساخت و دچار افول نشد. برعکس اینکه ما همیشه این اعتقاد را داریم كه ایرانیها در کارهای گروهی ضعیف عمل میکنند. در ورزشهای گروهی ضعیف هستند اما خودشان به تنهایی خیلی تکنیکی عمل میکنند. پایتخت اینطور بود و یکی از مشخصات اصلیاش این بود که گروه است و گروه همدیگر را پشتیبانی میکنند و قبول دارند و با عشق کنار هم کار میکنند، تاکتیکپذیر هم هستند، شاید رهبر گروه حرفی بزند و در موردش بحث هم شود اما همه با خوبی کنار هم کار میکردند.
وقتی با آدمها حرف میزنم...
من همیشه دوست دارم نقشهایی را بازی کنم که با یکدیگر متفاوت باشد، مردم هم اين را دوست دارند. دوست دارند یک بازیگر نقشهای متفاوت را بازی کند. خود من هم همیشه به این اعتقاد دارم که باید یک نکات جدیدی را برای مخاطبم داشته باشم که او بتواند با کار ارتباط برقرار کند و یکی از چیزهایی که باعث این تنوع میشود، لهجه است. لهجه میتواند عامل مهمی برای ایجاد این تفاوت باشد. من خیلی به تقلید لهجه علاقه دارم و شاخکهایم همیشه تیز است و زمانی که با آدمها حرف میزنم دوست دارم بدانم که ته لهجهشان برای کجاست. اما نقشهایی داشتم که لهجه نداشته و دیده نشده. در سینما نقشهای زیادی بازی کردم، در هر کدام یک شکل بوده و دیده نشده. برای هر نقشی تمام انرژیام را گذاشتم، چه کوتاه و چه بلند. مثلا نقشی که در «آتش بس» بازی کردم. من برای آن نقش خیلی زحمت کشیدم یا نقش کوتاه بوده یا فیلمی بود که برای مخاطب خاص ساخته شده است. کارهایی که در سینما دیده شده دو نقش است؛ یکی از آنها فیلم «درباره الی» بود و دیگری «آتشبس.» باقی کارها دیده نشده. اما در تلویزیون اینطور نیست. من یک سریال کار کردم و این همه بازخورد داشتم. ضمن اینکه در این سریال به من فرصت بازی داده شد. در خیلی از پروژهها اینطور است که شخصیتها به خوبی تعریف میشود، اما فرصت بازی نیست. مثلا همان کاراکتری که در «آتشبس» بود. آن شخصیت میتوانست به تنهایی کاراکتر اول یک فیلم سینمایی باشد، آن موقع فرصت برای من بود که خودم را نشان بدهم. به هر حال خیلی وقتها این فرصتها از دست میرود. یا نقشم در شاهگوش خیلی بزرگ نبود، محوری به حساب نمیآید. اما زمانی که جلوی دوربین رفتم خیلی خوب در آمد. اینطور شد که آقای میرباقری و نویسندگان نقش را زیادتر کردند. اگر شاهگوش را ببینید و خلاصهاش را بگویید او خیلی در قصه تاثیرگذار نیست. اما یک جوری هم نقش خوب درآمده بود و هم اجرای خوبی داشت اینطور شد که به همه جا چسبید و در همه لوکیشینها دیده میشد. این اتفاق در مورد خنجری افتاد.
پایتخت، تابو شکست!
هر چیزی یک اوج و فرودی دارد؛ این فرود برای تمام کارها وجود دارد اما در این میان مهم آن اوج است که چقدر طول میکشد تا بالا برود. من مطمئن هستم که پایتخت هم بالاخره تمام میشود. فرود خواهد داشت اما این مهم است که چقدر در اوج باشد. به هر حال این ذهنیت همگانی وجود دارد که در ایران نمیتوان سریال چند فصلی ساخت. همه اینطور فکر میکنند که پروژه با شکست روبهرو میشود اما پایتخت توانست ۳ فصل خوب و البته پرمخاطب تولید کند. این تابو شکسته شد و ۳ فصل پرمخاطب تولید و پخش شد. به نظرم حالا اگر از سومین مجموعه بگذرد، دیگر مردم آن را با قبلیها مقایسه نمیکنند و ساختن چهارمین مجموعه برای سازندگان خیلی سخت نخواهد بود چرا که دیگر از زیر یوغ مقایسه بیرون میآید. معلوم نیست ساخته شود اما میتواند اولین سریال چهار مجموعهای باشد.
شباهت ارسطو و خنجری
خیلیها گفتند که خنجری و ارسطو شبیه هم هستند. خیلی از این نکته خودم ناراحت شدم، آدمها زود قضاوت کردند؛ همه از مردم عادی تا روزنامهنگاران همه تا خنجری را دیدند آمدند گفتند که او شبیه ارسطو است. ما خیلی از بازیگرها را میبینیم که در تمام فیلمها وسریالها یک شکل بازی میکنند. اما من از همان ابتدایی که بازیگری را انتخاب کردم، دغدغهام این بود که هیچ کاراکتری را شبیه آن یکی انتخاب نکنم، از همان اول میدانستم که این دو آدم (خنجری و ارسطو) شبیه هم هستند. شبیه از چه جهت؟ از این جهت که هر دو عاشقپیشه هستند و میخواهند با دخترانی که خیلی از خودشان فاصله دارند ازدواج کنند. این نقطه ابتدایی این شخصیتهاست. در جزئیات دو کاراکتر جدا از هم هستند و حتی فیزیکشان هم با هم فرق میکند. دیالوگهایی که این دو دارند و حتی گریمهای متفاوت! به همین دليل کمی ناراحت شدم و با دو قسمت قضاوت کردند. اما هر چه میگذرد متوجه تغییر میشوند. ظاهر آنها با هم فرق میکند و حتی لهجههایشان هم متفاوت است. شاید اگر کسی آشنا نباشد، میگویند هر دو لهجه شمالی دارند، اما خنجری گیلکی حرف میزند و ارسطو مازنی. خیلیها باورشان نمیشود که من نه گیلانی هستم و نه مازنی. به هر حال کار ما این حواشی را دارد.
Tv-home video
من تجربه کار کردن در هر دو مدیا را داشتم و هر دو تجربههای خوبی بود و راضی هستم. هر دو را دوست داشتم. اما فعالیت در تلویزیون شیرینتر است و به طور قطع شما با حجم بیشتری از مخاطب نسبت به نمایش خانگی روبهرو میشوید. وارد هر جایی که میشوید، میفهمید که کار شما دیده شده و بازخوردها از همه جا گرفته میشود. اما در مورد شبکه خانگی این گستردگی وجود ندارد. اکثر آدمها نمیبینند و یکی از هدفهای ما این است که کار خوبمان دیده شود. یکی از آرزوهای من این بود که «شاهگوش» در تلویزیون دیده میشد. به قطع مخاطبان بیشتری داشت.
ترس از کلیشه
هر بازیگری یک روز کلیشه میشود. فرقی نمیکند، بازیگر، نویسنده يا کارگردان. از یک جایی دیگر یکسری نقاط مشترک را میبینیم که در همان برداشت اول برای مخاطب جذاب است و بعد از آن جذابیتهای لازم را از دست میدهد اما باید در انتخاب و ارائه کارها هوشمند باشیم که دچار این عادت و روزمرگی نشویم و حرفی برای گفتن داشته باشيم.
تنابنده سختگیر است
من و محسن تنابنده در این چند سال خیلی رفیق شدیم. این را همه میدانند و همه جا با هم دیده میشویم. اما خب کار کردن با او سخت است. یعنی اگر قرار باشد روبهروی او باشی، کار برایت سختتر میشود. سختگیر که هست، اما از آنجایی که خودش خیلی خوب است، فکر میکند همه باید مانند او باشند و اگر نباشند خیلی سریع از کوره در میرود، به همین دليل خیلی جاها بیحوصله میشود و به همین خاطر برای اینکه از این اتفاق جلوگیری کنید، خیلی سریع مجبور میشوید از مسائل سریع بگذرید. شاید جاهایی که با او بازی نداشتم، خیلی راحتتر بودم، بازی کردن مقابل او خیلی سخت بود. از آنجایی که او هم بازیگردان است، هم طراح و هم نویسنده این استرس را داری که همین حالا غری به تو بزند. دوستم است اما بازی کردن جلویش سخت است؛ به خودش هم گفتهام، خودش قوی است و انتظارش از شما هم بالاست. کار برای او خیلی جدی است و این جدی بودن باعث میشود زودتر عصبانی شود.
در پایتخت یک و ۲ خیلی از کوره در رفتن نقی چشمگیر نبود، اما این اتفاق در پایتخت ۳ افتاد. به هر حال همه ما هر نقشی که بازی میکنیم، وام گرفته از شخصیت واقعی ماست. یک چیزهایی در شخصیت ارسطو و من مشترک است.
نظر کاربران
واقعا معرکه بازی میکنه ، بی نهایت دوستش داررررررررررررررررررررم.
پایتخت2رو تقریبا ندیدم ینی کم میدیدم و جدی دنبالش نمیکردم بی نمک بود
اما1و3واقعا دوست داشتنی بودند
جمعش کنینین بسه دیگه هرچه بیشتر ساخته شه بیشتر افتضاح میشه
فدایییییییییییییییییییییی داری نقی.ارسطو من سرررررررررررررررررررربازتم.به نظر من هر سه پایتخت عالی بود.ارسطو خان شما از پایتخت سه نقش خودتون رو کمتر از یک و دو دوست دارید ولی من هر سه ارسطو رو دوست داشتم.
SHIR MARDE PARSIAN
جناب آقاى مهرانفر . جنابعالى در هر دو نقش پايتخت و شاهگوش حقيقتا بى نظير بوديد و هستيد . خصوصا آن كلام هاى خنجرى. خنجرى خنجرى و ايشاالله ماشالله ايشالله گفتنتان در سريال شاهگوش مرتب ورد زبان دخترم و بنده هست و از اين جهت هميشه شادى همان لحظات ديدن فيلم را تداعى مي كنيم . اميدوارم ببينيمتان . متشكريم . احمد صباگردى مقدم
خسته نباشید به همه ی عوامل فیلم پایتخت خصوصا آقای مقدم و آقای مهرانفر و تنابنده،واقعا زیبا و دیدنی بود دست مریضاد
آقای مهرانفر بسیار عالی ایفای نقش میکنید
چه شاهگوش چه پایتخت هر کدوم رو که دیدم باورتون نمیشه روی لهجه و رفتارم تاثیر میگذاشت .
و باعث تکرار خنده اطرافیان بود.....
پاینده باشید .
دمتون گرم