مارکو فانباستن، پیانیست فوتبال جهان
در توصیف «بیلی پرستون» پیانیست فقید آمریکایی گفته میشد او هرگز انگشتانش را هنگام نواختن پیانو در جای اشتباهی نمیگذارد. فانباستن همین کار را با پاهایش در زمین فوتبال انجام میداد.
خبرورزشی: موفقیت و افتخار، بذر تراژدی را میکارد. در وصف نقطه اوج حرفهای، میتوان گفت جایی که دیگر هیچ وقت تکرار نمیشود. آنچه بعد از آن اتفاق میافتد احتمالاً حرکتی به سمت سراشیبی است، سریع یا کند، به تدریج یا ناگهانی.
چه نقطه اوج بینظیری! زدن یک گل مهم برای تیم کشورت در یک فینال مهم، گلی که منجر به اولین جام برای تیم ملیات میشود، و همه اینها با یک شاهکار که هنوز هم بسیاری از فوتبالنویسها و گزارشگرها آن را زیباترین گل به ثمر رسیده در یک فینال میدانند. از همانجا شاید سرازیری شروع شد، اما چه چیزی زیباتر از منظرهای که از آن بالا میشد دید، در آن نقطه اوج.
این روزها فوتبالیستها شبیه دوندهها شدهاند. بدنهایی عضلانی، با بالاتنه کار شده و شکمهای ششتکهای که میشود روی آنها پنیر رنده کرد! در عوض، بازیکنان دوران قبل از شروع لیگ برتر، بیشتر شبیه کسانی بودند که ساندویچ با پنیر رنده شده را بر بدن زدهاند! البته نه به این معنی که بازیکنان لاغراندام در آن زمان نبودند. دنیس لاو یکی از آنها بود. یان راش، گویی چند عضو استخوانی بود که با سبیلهایش آنها را به هم وصل کرده بود. گری لینه کر هم خوشاندام و با بدن آفتاب گرفته بود، حتی قبل از آنکه به اسپانیا برود.
اما در مورد مارکو فانباستن، چیزی متفاوت وجود داشت. لاغراندام بود و قد او ۱,۸۹ متر، درست هم قد دفاعهای یارگیری مثل پائولو مالدینی و بلندتر از امثال رونالدو کومان و میک مککارتی. برخلاف بازیکنان قد بلند، حرکاتش سریع بود و چشمنواز، با اندامی خوشفرم: «بچه که بودم آرزویم این بود ژیمناست شوم، اما بعد فهمیدم که خیلی خوب فوتبال بازی میکنم». این را خودش میگوید و ادامه میدهد: «به نظرم این پیش زمینه به طراوت و چابکی من در زمانی که فوتبال را جدی گرفتم، خیلی کمک کرد.»
پیانیست
لاغر و منعطف، «قوی سپید اوترخت» از قدرت بازیخوانی خاص آژاکسیها برخوردار بود. این خاصیت در کنار چابکیاش به او این اجازه را میداد که به جاهایی بزند که مدافعان حریف نه توان پیشبینی اش را داشتند و نه قدرت مهارش را. وقتی هم به آنجا میرسید با مغز محاسبهگر خود میدانست که چطور کار را تمام کند: با سر یا پا، محکم یا نرم.
در دورهای که شورتهای ورزشی کوتاهتر از حالا بودند، پاهای لاغر او خیلی دراز به نظر میرسیدند، اما قوی بودند مثل انگشتهای یک پیانیست در ارکستر. در توصیف «بیلی پرستون» پیانیست فقید آمریکایی گفته میشد او هرگز انگشتانش را هنگام نواختن پیانو در جای اشتباهی نمیگذارد. فانباستن همین کار را با پاهایش در زمین فوتبال انجام میداد.
متولد روز هالووین سال ۱۹۶۴، مارکو فانباستن فوتبال را در شش سالگی از تیمی محلی شروع کرد و یک دهه بعد به آژاکس پیوست، تیمی که برادر بزگتر او، استنلی، را نپذیرفته بود.
آوریل ۱۹۸۲، اولین بازی اش را انجام داد و جایگزین مردی بهنام یوهان کرویف شد. در عرض ۲۰ دقیقه کار خودش را کرد و گل زد. در فصل ۸۳-۱۹۸۲ توانست ۹ گل در ۲۰ بازی لیگ برای آژاکس بزند، به همین دلیل بود که آژاکس تصمیم گرفت مهاجمش ویم کیفت را بفروشد.
طی چهار فصل آینده فانباستن ۲۸ گل در ۲۶ بازی و ۲۲ گل در ۳۳ بازی به ثمر رساند، کفش طلای اروپا را با ۳۷ گل در ۲۶ بازی کسب کرد و یک فصل هم ۳۱ گل در ۲۷ بازی زد. در فصل ۸۷-۱۹۸۶ که یوهان کرویف آژاکس را به قهرمانی جام برندگان جام اروپا رساند، فانباستن ۶ گل در ۹ بازی به ثمر رساند.
ایتالیا
آن زمان، بزرگترین لیگ در فوتبال اروپا، سری A ایتالیا بود و در آنجا سیلویو برلوسکنی در حال تبدیل میلان به یک اَبَرباشگاه بود. آریگو ساکی سرمربی میلان، فانباستن را با رقم ناچیز ۸۷۵ هزار پوند خرید که باعث عصبانیت کرویف شد، ضمن اینکه او رود گولیت را هم برای جانشینی ری ویلکینز گرفت.
هر دو بازیکن هلندی در همان اولین بازی خود برای میلان گل زدند، اما در ماه نوامبر، فانباستن اولین مصدومیت از مصدومیتهای پرشمار مچ پایش را تجربه کرد. سایمون کوپر در این مورد نوشته: «به عنوان بازیکن، فانباستن جوان، همان موقع از درد در حال از دست رفتن بود، اما هیچکس این موضوع را نمیفهمید.»
در فصل بهار برگشت و جبران کرد. از روی نیمکت به بازی آمد و مقابل تیم ناپولی که با دیگو مارادونا مدافع عنوان قهرمانی بود، گل برد میلان را به ثمر رساند.
فانباستن آماده شد برای تابستانی که همراه بود با عشق و نفرت. جام ملتهای اروپا ۱۹۸۸ در آلمان غربی بود و فانباستن به عنوان گزینه سوم خط حمله نارنجیهای هلند انتخاب شد. رینوس میشل سرمربی وقت هلند، ویم کیفت و جانی بوسمن را به مارکوی ۲۳ ساله ترجیح میداد. بعدها فانباستن در مورد آن دوران حق را به مربی میدهد: «بوسمن چند بازی در زمان مصدومیت من انجام داده بود و گلهای خوبی هم زده بود. بنابراین دلیلی نداشت که مربی به ترکیب تیم برنده دست بزند. هلند هم بازیهایش را میبرد.»
شانس
گولیت قبل از شروع تورنمنت در مصاحبه با تایمز گفته بود: «فانباستن میتواند بزرگترین اسلحه ما باشد. او توانایی ویژهای در دیدن دروازه حریفان و فضاسازی برای خودش دارد.» مارکو میدانست که شانس بازی کردن را پیدا خواهد کرد، خودش میگوید: «فقط تماشا میکردم و یاد میگرفتم، منتظر لحظهای بودم که فرصت به دست بیاورم.»
این شانس خیلی زود برایش فراهم شد. در همان بازی اول، تیم ملی هلند مقابل شوروی نمایشی پایینتر از حد استاندارد داشت. والری لوبانوفسکی مربی علمگرای شوروی، ۱۱ بازیکن از تیم باشگاهی خودش یعنی دیناموکیف را به زمین فرستاده بود. آنها در نیمه اول به گل رسیدند و لوبانوفسکی هم میانه میدان را تقویت و هلند را مجبور به ارسالهای بلند کرد. فانباستن حدود دقیقه ۶۰ به زمین آمد و با یک ضربه سر تیر دروازه شوروی را لرزاند. هلند آن بازی را یک بر صفر باخت، اما فانباستن جای خود را در ترکیب اصلی پیدا کرد، برای یک بازی سخت مقابل انگلیس.
انگلیس بابی رابسون هم مثل هلند بازی اول را به ایرلند باخته بود. رود گولیت و فرانک ریکارد درخشیدند، اما ستاره میدان، مارکو فانباستن بود که هتتریک کرد تا هلند ۳ بر یک برنده شود. فانباستن در مصاحبه با فورفورتو در این مورد گفت: «یک روز خاص بود. از آن به بعد همه چیز برای ما در یورو ۸۸ خوب پیش رفت». هلند بازی بعد مقابل ایرلند را هم یک بر صفر برد تا در مرحله بعد حریف آلمان که بزرگترین دشمن آنها به حساب میآمد، شوند.
دشمن
هلندیها از آلمانیها هم به خاطر اتفاقات جنگ جهانی دوم کینه داشتند و هم از نظر فوتبالی بابت باختی که در فینال ۱۹۷۴ مقابل تیم ملی این کشور متحمل شدند. بنابراین بازی ۱۹۸۸ در ورزشگاه هامبورگ از حساسیت زیادی به ویژه برای هلندیها برخوردار بود. در فینال ۱۹۷۴ ابتدا هلند جلو افتاد و بعد مغلوب گلهای پول برایتنر و گرد مولر شد و جام را از دست داد. این بار تاریخ، اما به شکلی دیگر تکرار شد.
آلمان ابتدا با ضربه ایستگاهی لوتار ماتئوس پیش افتاد. سپس فانباستن یک پنالتی از مدافع یارگیر خود یورگن کوهلر گرفت و رونالدو کومان آن را برای هلند به گل تساوی تبدیل کرد. فانباستن دقیقه ۸۹ گل برتری را زد تا قدرت تمامکنندگی و انعطافپذیری خود را به رخ بکشد.
هلند حالا دشمن خود را شکست داده بود، فانباستن میگوید: «برد مقابل آلمان، به ویژه در خاک آلمان، اتفاقی نیست که همیشه رخ بدهد. هلندیها بعد از سالها که شکست فینال ۱۹۷۴ را در یاد داشتند توانستند آلمان را ببرند و این برای ما لذتبخش بود.»
حالا هلند به فینال رسیده بود و باید دوباره مقابل شوروی قرار میگرفت. تیمی که در نیمهنهایی ایتالیا را که مالدینی جوان را در ترکیب خود داشت شکست داده بود و عملکردی فوق العاده داشت. نارنجیها میخواستند خاطرات دو شکست در فینالهای ۱۹۷۴ و ۱۹۷۸ را از بین ببرند. مارکو با یادآوری آن روزها میگوید: «ما روی دور افتاده بودیم. همه چیز مثبت بود. اکثر بازیکنان اعتماد به نفس خود را به دست آورده بودند. تقریباً هیچکس استرس نداشت. کاملاً مطمئن بودیم که ما برنده هستیم.»
ریسک
در فینال، هلند تیم برتر میدان بود. دقیقه ۳۲ فانباستن با ضربه سر توپ را جلوی پای گولیت انداخت و او گل اول را برای شاگردان رینوس میشل زد؛ و در نهایت در دقیقه ۵۴، گل معروف از راه رسید. آرنولد موهرن از سمت چپ یک سانتر بلند را ارسال کرد که از هر چهار مدافع شوروی رد شد و در گوشه سمت چپ محوطه جریمه این تیم به فانباستن رسید. موهرن که آن موقع ۳۷ ساله بود اینطور میگوید: «همه میگویند آن بهترین سانتر من بود، اما این حرف اشتباه است. مارکو یک پاس نهچندان خوب را به یک پاس معرکه تبدیل کرد. فکر میکردم توپ را به داخل ششقدم میکشاند و بعد ضربه میزند.»
فانباستن خودش اعتراف میکند که: «کمی خسته شده بودم. توپ که آمد پیش خودم گفتم اوکی، میتوانم آن را نگه دارم و وسط این همه مدافع کارهایی انجام دهم و میتوانم راه آسانتری را انتخاب کنم: ریسک کنم و شوت بزنم.»
همه ما خوشحالیم که او ریسک کرد و شوت زد. آن گل همچنان شگفتانگیز و تماشای آن لذتبخش است، هرچند بار هم که آن را دیده باشی. از بستهترین زاویه ممکن، مارکو محل فرود سانتر بلندی که به سمتش آمد را دقیق حساب کرد. مغز او به بدنش دستور دارد که به بهترین فرم ممکن بایستد و سپس ضربه زده شد. حتی رینوس میشل هم میدانست آنچه که میبیند به بخشی از تاریخ فوتبال تبدیل خواهد شد. از روی نیمکت بلند شد، دستهایش را روی چشمان و دهانش گذاشت و سرش را با تعجب تکان میداد.
مهاجمی که انتخاب سوم هلند بود، پنجمین گل خود را زد و آقای گل جام شد: «احساس فوق العادهای داشتم. به جز هیجانی که بابت گل زدن داشتم، خودم نمیفهمیدم که چه کار کردهام. در واکنشهای من میتوانید این موضوع را متوجه شوید. با خودم میگفتم: چی شد؟»
باورنکردنی
همتیمیهایش هم باور نمیکردند. رود گولیت گفت: «یک میلیون بار دیگر هم از آن زاویه ضربه بزند توپ وارد دروازه نمیشود.» و ریکارد هم تأکید کرد: «توپ خیلی بالا بود، فکر نمیکردم گل شود.» خود مارکو میگوید: «برای زدن چنین گلی باید خوششانس باشی و در آن لحظه من این شانس را داشتم.»
شوروی سعی کرد باخت ۲ بر صفر را جبران کند و یک پنالتی گرفت، اما فان بروکلین دروازهبان هلند، آن را مهار کرد تا نارنجیها با درخشش فانباستن و البته بقیه بازیکنان، بالاخره طعم قهرمانی در یک تورنمنت ملی مهم را بچشند. مارکو زیباترین گل همه فینالهای تاریخ را به ثمر رساند، بازیکنی که کاپلو او را «بهترین مهاجمی که داشتهام» و آریگو ساکی او را «بهترین مهاجم تاریخ فوتبال» میدانند و مارادونا هم بهترین بازیکنی که مقابلش بازی کرده را بین او و روماریو انتخاب میکند.
ارسال نظر